1. درباره اثبات خدا، واقعيت اين است که بايد گفت چنين ترديدي شبهه در برابر بديهي است و به گفته پروين اعتصامي به خدا ثابت است.
«تو خودت را نزد خدا ثابت کن».
اما جهت رفع ترديدها و خنثي کردن تلاش شبهه افکنان، اثبات خدا را از چند راه مطرح مي کنيم؛
1. به طور منطقي و بديهي موجودات جهان که ما از آنها به طور علمي و حسي، آگاهي داريم؛ چهار گروهند:
1. جمادات و بيجانان
2. گياهان
3. حيوانات
4. انسان ها.
جمادات به طور يقين آفريننده اين جهان نيستند بلکه براي حرکت يافتن نياز به نيروي دارند. و گياهان نيز هر کدام رشد ويژه اي دارند و نمي توانند آفريننده ديگر موجودات باشد. هم چنين حيوانات هر کدام سيکل مشخص براي زندگي خود دارند. انسان که گل سر سبد موجودات است. نيز نمي تواند آفريننده جهان يا اين عظمت باشد زيرا بسياري از جاها در آسمان ها وجود دارند که هنوز انسان به آن آگاهي نيافتند و پا نگذاشته تا آفريننده اين جهان با عظمت باشد. اسم آن را هر چه مي خواهيد بگذاريد او همان خداست.
2. علاوه بر اينکه در ميان خداگريان در طول تاريخ پاک ترين و داناترين و راستگوترين افراد وجود دارند مانند پيامبران و امامان لذا خدا بدون نياز به برهان پيچيده و حتي آيات و روايات اثبات شده است تنها کافي است که مقداري دقت کنيم. و اما جهت ارتباط بيشتر با خدا و شناخت کامل تر توجه شما را به مطالب زير جلب مي کنيم:
بايد دانست پس از اعتقاد به اصول دين آنچه در «پيدايي» و «پايداري» و «يقين» مهم است «قلب پاك»، «انجام عبادات» و «رفتار خداپسندانه اجتماعي» است. چرا كه با عبادت و عمل صالح است كه ايمان و يقين عمق پيدا مي كند و آثار ايمان به طور نمايان آشكار مي شود و اعتقادات در قلب نقش مي بندد به طوري كه در ناملايمات زندگي و سختي ها هنگام مرگ و پس از مرگ، همچنان ملكه ايمان آدمي پابرجا مي ماند. البته هر چه معرفت نظري بالاتر باشد كيفيت عمل نيز كامل تر و پايدارتر خواهد بود.
براي توضيح بيشتر توجه شما را به متن زير جلب مي كنيم:
- يقين به خداوند اقسامى دارد و براى رسيدن به هر يك، راهى ويژه را بايد پيمود:
الف) يقين عقلى و نظرى (علم اليقين): اين مرحله اولين مرتبه يقين و نيل به آن كمال قوت نظرى است. براى رسيدن به اين مرتبه بايد جهاد و خيزش علمى، كلامى و فلسفى نمود و با تحقيقات و كاوشهاى پردامنه، ادله گوناگون مربوط به وجود خدا و مباحث مربوط به صفات و اسما را بررسى و حجاب شبهات را يكى پس از ديگرى پاره نمود تا بتوان از پرتو خورشيد تابان معرفت، بهره گرفت. در اين زمينه مطالعه كتابهاى زير سودمند است:
«بهترين راه شناخت خدا» ، محمدى رى شهرى ؛ «آفريدگار جهان» ، مكارم شيرازى ؛ «اثبات وجود خدا» ، چهل تن از دانشمندان «خدا در قرآن»، شهيد بهشتى ؛ «اصول فلسفه و روش رئاليسم ، ج 5» ، علامه طباطبايى - شهيد مطهرى ؛ «كليات فلسفه» ، ترجمه دكتر مجتبوى ؛ «علل گرايش به ماديگرى» ، شهيد مطهرى
ب ) يقين قلبى و شهودى: در اين مرحله به جاى سير با پاى چوبين استدلال، با بال تزكيه و تصفيه نفس از جميع رذايل و خبائث؛ از جمله خودبينى و دنيا پرستى كه ام الرذائل است و با آراستن دل به جميع اوصاف محموده و عبادت و بندگى خالصانه، مىتوان خدا را با تمام وجود يافت. به قول حافظ:
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس | ورنه هر كو ورقى خواند معانى دانست |
از اين رهگذر به آن جا مىتوان رسيد كه اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «انى لم اعبد ربا لم اره؛ خدايى را كه نبينم بندگىاش نمىكنم». اين كشف شهودى و احساس باطنى نيز مراتبى دارد كه اول آن «عين اليقين» و آخر آن «حق اليقين» است و هر يك از آن دو را نيز درجاتى است بىشمار. آن كه به چنين جايگاه رفيعى رسيد، ديگر جهان شگفت خلقت را دليل و مقدمه بر اثبات وجود خدا قرار نمىدهد؛ بلكه به كشف لمى با رؤيت جمال و كمال حق، مخلوقات را كه چيزى جز فعل او و درعين ربط و تعلق به او نيستند باز خواهد شناخت. چنان كه ابا عبدالله(ع) در دعاى شريف عرفه به محضر حق عرضه داشت:
«... كيف يستدل عليك بما هو فى وجوده مفتقر اليك، ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى تكون الاثار هى التى توصل اليك، عميت عين لاتراك عليها رقيبا ؛ چگونه بر تو به چيزى استدلال شود كه در وجود به تو نيازمند است؟! آيا غير تو ظهورى افزون بر تو دارد تا آشكار كننده تو باشد؟ راستى كى پنهان گشتهاى تا نيازمند دليل براى راهنمايى به سويت باشى؟ و كى دور گشتى تا آثار و نشانهها، رساننده به سويت باشند؟ آه، چه نابيناست چشمى كه تو را مراقب خود نبيند!»
براى مطالعه و خودسازى در اين زمينه نگاشتههاى زير سودمند است:
- «چهل حديث» ، امام خمينى(ره)
- «آداب الصلوه يا پرواز در ملكوت» ، امام خمينى (ره)
- «نامه حضرت امام» به مرحوم سيد احمد خمينى و به فاطمه (عروسش)
- «اسرار عبادات» ، آيت الله جوادى آملى
- «كليات اخلاق اسلامى» (ترجمه جامع السعادات) ، ترجمه دكتر مجتبوى
- «نامهها و برنامهها» ، حسن زاده آملى؛
- «ترجمه المراقبات»، ميرزا جواد ملكى تبريزى.
- 114 نکته درباره نماز، استاد محسن قرائتي
- هزار و يک نکته درباره نماز، محمد حسين ديلمي
يكى از مهمترين عوامل ايمان آفرين و يقينآور، عبوديت واقعى خداوند تعالى است. از اين رو خصوصيات يك عبد واقعى را بايد بدانيد و سپس آن را به كار گيريد تا در سايه دانستن و عمل كردن، ايمانتان محكم گردد.
خصوصيات بنده واقعى خداى تبارك و تعالى:
1- شناخت خدا: امام رضا(ع) مىفرمايند:
«اول عباده الله معرفته...» اولين مرتبه عبادت خدا معرفت و شناخت خدا مىباشد بنابراين يك بنده واقعى اول بايد شناخت خدا پيدا كند.
براي آگاهي بيشتر ر.ک: توحيد، استاد مطهري.
2- ايمان به خدا: از شناخت و اعتقاد بالاتر و با ارزشتر ايمان به خدا مىباشد امام على(ع) مىفرمايند:
«الايمان شجره اصلها اليقين...» ايمان درختى است كه ريشه آن يقين است پس بر حسب اين روايت ريشه ايمان همان يقين قلبى است نه صرف اعتقاد و شناختى كه در معرض رد واثبات است و در روايتى ديگر امام رضا(ع) مىفرمايند:
«لا عباده الا بيقين» عبادتى نيست مگر با يقين پس اصل شجره ايمان يقين است و يقين قوام بخش عبادت واقعى است در نتيجه ايمان به خدا عبادت واقعى را محقق مىسازد بنابراين بنده واقعى خدا بايد علاوه بر شناخت خداايمان به خدا هم داشته باشد اين نكته قابل ذكر است كه مهمترين چيزى كه ايمان را در قلب پا برجا و مستحكم مىكند ورع است كه در كلام امام صادق(ع) آمده:
«سئل الصادق(ع): ما الذى يثبت الايمان؟ قال: الذى يثبته فيه الورع والذى يخرجه منه الطمع» از حضرت سؤال شد چه چيزىايمان را در قلب تثبيت مىكند؟ فرموند: چيزى كه ايمان را در قلب تثبيت مىكند ورع (اجتناب از معاصى و شبهات حرام) مىباشد و چيزى كه ايمان را از قلب خارج مىكند طمع (نسبت به گناهان و انجام معاصى) مىباشد.
3- شناخت دستورات خدا: شناخت دستورات خدا بعد از شناخت و ايمان به خدا، شناخت فرستادگان الهى را نيز مىطلبد زيرا اول بايد آنها را بشناسيم تا بعد به رسالت آنها پى ببريم و در زمان غيبت امام معصوم(ع) به شأن و رسالت علما و فقهاى عظام واقف گرديم و در اين باب ازجهت نظرى و بحثهاى كلامى و اعتقادى بايد به بحث نبوت و امامت رجوع كرد ولى از جهت شناخت دستورات عملى كافى است كه به رسالههاى عمليه مجتهدين كرام رجوع شود بنابراين بارجوع به رساله مىتوان واجب و حرام الهى را شناخت تا بندگي واقعىخدا تحقق يابد.
4- ترجيح دستورات خدا: دستورات خدا را بايد بر دستورات نفس، شيطان و هر چيز ديگرى در عمل ترجيح داد امام سجاد(ع) مىفرمايند:
«من عمل بما افترض الله عليه فهو من اعبد الناس»؛ هر كس به آنچه خدا بر او واجب كرده عمل كند از عابدترين مردم مىباشد
(اصول کافي، ج 3، ص 132، ح 7، باب العباده). امام على(ع) مىفرمايند:
«لا عباده كاداء الفرائض»؛ هيچ عبادتى مثل انجام واجبات نيست. بنابراين انجام واجبات و ترك محرمات بر هر چيزى ترجيح دارد و نشانه ديگرى از بندگى واقعى خدا مىباشد.
5- استقامت در بندگى: بندگى خدا مادام العمرى و هميشگى است خداوند تبارك و تعالى به پيامبر اكرم(ص) در قرآن چنين خطاب مىكند:
«فاعبده واصطبر لعبادته...»؛ او را عبادت كن و در راه پرستش او شكيبا باش،
(مريم، آيه 65).
خستگى و عبادت و بندگى مقطعى از ساحت بنده واقعى خدا بدور است حضرت على(ع) مىفرمايند:
«دوام العباده برهان الظفر بالسعاده»؛ عبادت دوام دار و هميشگى دليل قاطع ظفر و دستيابى به سعادت و خوشبختى است،
(الغرر والدرر، باب العباده، ص 24 و 318).
اين نكته درخور يادآورى است كه مراد از عبادت فقط نماز و روزه نيست بلكه عبادت يعنى طاعت و فرمانبردارى از دستورات خدا كه در مرحله اول فعل و انجام واجبات و ترك محرمات است زيرا مولا على(ع) مىفرمايند:
«غايه العباده الطاعه»؛ نهايت عبادت طاعت است،
(همان، 30). بنابراين بندگى و سرسپردگى دائم نسبت به خداى تعالى از ويژگىهاى مهم بنده واقعى خدا مىباشد.
6- بندگى با آزادگى: بنده واقعى خدا بايد به حدى برسد كه فقط لذت و محبت و عشق او را به بندگى وادارد و از شوق بهشت و ترس جهنم آزاد باشد.
امام صادق(ع) مىفرمايند:
«ان العباد ثلاثه: قوم عبدوا الله عزوجل خوفافتلك عباده العبيد و قوم عبدوالله تبارك و تعالى طلب الثواب فتلك عباده الاجراء و قوم عبدوا الله عز و جل حبا له فتلك عباده الاحرار و هى افضل العباده»؛ بندگان سه گونهاند:
1- گروهى از روى ترس (از جهنم و عذاب الهى) خداى عز وجل را عبادت مىكنند كه اين عبادت بردگان مىباشد.
2- گروهى با دلخواهان ثواب (و دريافت پاداش و بهشت) خداى تبارك و تعالى را عبادت مىكنند كه اين عبادت مزدبگيران مىباشد.
3- گروهى به خاطر حب وعشق (حقتعالى) خداى عزوجل را عبادت مىكنند كه اين عبادت، بهره آزادگان (و وارستگان از بند غيرعشق) مىباشد و همين عبادت هم برترين عبادتها مىباشد،
(ميزانالحكمه، ج 6، ص 17، روايت 11346).
تذكر: اين قسم اخير عبادت را نبايد از خود انتظار داشت زيرا وصول به اين حال بلند معنوى، سالهاى دراز و پياپى کوشش و تلاش را مىطلبد. البته اگر انسان استقامت در بندگى داشته باشد به مرور زمان شمهاى از آن حال را در خود مىيابد. در اين قسم اخير نه تنها عبادت از ريا و عجب خالص است بلكه از ترس جهنم و اراده ثواب هم خالص است يعني آزاد از هر قيد غيرخدايى است).
7- چشم به كرم خدا نه عمل خود: بنده واقعى خدا هميشه خود را مقصر مىبيند و عمل خود را به هيچ مىانگارد. براى عمل خود قدرى قائل نيست و پيوسته چشم به كرم كريم دوخته نه از غرور عمل باد در پوست انداخته امام صادق(ع) مىفرمايند:
«عليك بالجدولا تخرجن نفسك من حد التقصير فى عباده الله تعالى و طاعته، فان الله تعالى لايعبد حق عبادته»؛ بر تو باد كوشيدن (و جد و جهد در عبادت) و نفس تو از حد تقصير در عبادت و طاعت خداى تعالى خارج نشود (و خويش را مقصر بداند) زيرا خداوند تعالى آن گونه كه شايسته پرستش است عبادت نمىشود،
(همان، ص 25، روايت 11407).
اهميت دادن به نماز اول وقت و فارغ کردن دل براي حضو ردر نماز و چند دقيقه قبل از شروع نماز در کنار سجاده نماز آماده نماز بودن و ارتباط دايمي با خداوند از طريق قرائت قرآن همراه با تدبر و تفکر و ايجاد ارتباط با حق تعالي از طريق دعاها و نيز ايجاد ارتباط با ائمه(ع) از طريق زيارت کردن و زيارت نامه آنها را خواندن و شرکت در مجالس بزرگداشت اولياي الهي همگي زمينه ساز آشنايي بيشتر با آنها و محبت ورزيدن بيشتر به آنان است. مطالعه آثار صنع خداوند و گستردگي الطاف و بيکراني لطف او و نيز شناخت کمالات اولياي خدا و مقامات وجايگاه والاي آنها در ايجاد ارتباط با آنها و تقويت ايمان نقش به سزايي دارد.
براي مطالعه در اين امور ر.ک:
- آثار شهيد آيت الله دستغيب به ويژه «توحيد و ايمان و امامت»
- انسان و ايمان ، شهيد مطهري و ساير کتاب هاي ايشان
اينها پارهاى از خصوصيات مهم بنده واقعى خدا مىباشد كه فقط با عمل دقيق به آن مىتوان بنده واقعى حضرت دوست شد.
اين كه ما انسان ها با خود مى انديشيم كه خداوند چگونه ماهيتي دارد به خاطر آن است كه ما در دنياى خود همواره با ماهيات سر و كار داريم. از همينرو ذهنمان عادت كرده است كه هر چيز را در قالب ماهيتى بنگريم و چون سخن از خدا به ميان مىآيد بلافاصله به دنبال قالبى ماهوى مىگرديم تا خدا را بدان سان و در آن شكل و قالب تصور نماييم. البته اين ويژگى ذهن ناورزيده و نا آشنا به حقايق فلسفى و وجود شناختى است ولى خرد ورزى فلسفى بر اين رهبرد خط بطلان مىكشد و اعلام مىدارد كه اين گونه خداانگارى از اساس نادرست است. زيرا خداوند وجود و هستىمحض و مطلق است و داراى ماهيت و چيستى نيست تا از چگونگى او سؤال شود. بنا براين خداوند وجود صرف و داراى جمله كمالات وجودى است. عين بلكه آنهاست و چند و چونى برايش متصور نيست.
فكر و انديشه بشر, به ذات غيبي او راه ندارد و به جز تحير و سرگرداني يا انحراف و ضلال , بهره ديگري نخواهد داشت . ذات حق كه از آن به «هويت غيبيه»، «غيب ذات»، «مقام ذات»، «مرتبه ذات» و گاهي هم به الفاظ ديگر (مانند «عنقاء» و «غيب الغيوب») تعبير مي شود, وجود صرف است ; هيچ گونه حدي ندارد; از جميع تعينات - چه مفهومي , و چه مصداقي - مبراست ; نه نامي دارد و نه نشاني ; نه اسمي دارد, و نه رسم و صفتي ; نه با اسم يا صفتي مقيد است و نه با عدم آن اسم يا صفت ; نه با تعين خاصي متعين است و نه با عدم همان تعين . حتي با «اطلاق» و «عدم تعين» هم مقيد نيست ; زيرا «اطلاق» و «عدم تعين» نيز به جاي خود, نوعي تعين و قيد است و مقام ذات از آن هم منزه و مبرا است . اما تعينات اسمي و وصفي (اسما و صفات حق ) همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلي به ظهور مي رسند. از اين رو به مقام ذات خداوند راهي نيست ; نه فكر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و كشف ارباب شهود. همهء اينها از اين مقام قاصر و در اين ميدان كاملا" عاجزاند. اگر قدم پيش بگذارند, حيران مي گردند و يا به راه ضلالت و خطا مي روند, علاوه بر نرسيدن , از آن دورتر هم مي شوند: «يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم و لا يحيطون به علما», (طه, آيه 110).
ادراك بشر, به آنچه متعين است راه دارد; نه به ذاتي كه از همهء تعين ها بالاتر است و تعين ها همه متأخر از آن , بعد از آن و مخلوق آن هستند. اشاره نيز بدان مقام راه ندارد; چه اشارهء حسي باشد و چه اشاره ذهني, عقلي و وهمي . چگونه مي توان به ذاتي كه تعين ندارد, اشاره نمود؟ به همين جهت از فكر در «ذات حق» نهي شده است . امام علي بن موسي الرضا(ع) مي فرمايد: «... فليس الله عرف من عرف بالتشبيه ذاته , و لا اياه و حد من اكتنهه , و لا حقيقته اصاب من مثله , و لا به صدق من نهاه , و لا صمد صمده من اشار اليه ; پس , خداي را نشناخته , آن كس كه ذات او را به چيزي تشبيه كرده است و به توحيد او نايل نگشته , آن كس كه خواسته است به كنه ذات او برسد, و به حقيقت او نرسيده , آن كس كه ذات او را تصوير ذهني نموده است و به او تصديق نكرده است آن كس كه ذات او را حدي قائل شده و به جانب او روي نياورده است ; آن كس كه به ذات او اشاره نموده است ...», (كتاب التوحيد صدوق , باب التوحيد و نفي التشبيه , ص 34).
حتي اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازي هاي خود بخواهند, به سوي مقام ذات اوج بگيرند, راه به جايي نبرده، به حيرت خواهند افتاد، و بر عجز و قصور خود در اين ميدان با كمال شرمساري اعتراف خواهند كرد.
ناگفته نماند براي قانع ساختن ذهن درباره حقايقي که فراتر از حس و قالب مادي هستند مي توان از روش مقايسه اي و فرض عکس و برهان عقلي محض استفاده کرد. مثلا وقتي مي گوييم خداوند از چه به وجود آمده، باز سؤال را نسبت به آن چيز قبلي ادامه بدهيم، تا آنجا که از نظر برهان عقلي به اين نتيجه مي رسيم که تسلسل باطل است و بايد به سرچشمه هستي معتقد شد و به تسلسل سؤال ها پايان داد و يا از فرض عکس استفاده کنيم که بر فرض که نتوانيم تصوري از خدا داشته باشيم آيا مي توانيم نبود خدا را اثبات کنيم؟ آيا حتي از نظر مادي ما به تمام منظومه ها و کهکشان ها دسترسي پيدا کرده ايم؟ و آيا از نظر عقلي اگر سرچشمه هستي فراتر از ماده نباشد آيا مي شود که ماده خود به خود به وجود آيد؟ و يا ازطريق مقايسه اي مي توانيم خودمان را قانع کنيم که حقيقت بسياري از واقعيت ها را به طور کامل درک نمي کنيم اما مطمئن هستيم وجود دارند.
به طور مثال آيا حقيقت روح و گستره فعاليت هاي آن براي انسان به طور کامل آشکار است؟ اما با وجود کم اطلاعي ما نسبت به روح، وجود آن را به عنوان يک واقعيت مي پذيريم و برخي آثار آن براي ما مشهود است.
نسبت به خداوند نيز بهترين روش تفکر در آثار و آيات اوست و روش روشن تر، رابطه محبتي و کشف شهودي با خداست که در حديث قدسي آمده است «قلب المؤمن عرش الرحمن»
(مجلسي، محمد باقر، بحار، ج 55، ص 39).براي آگاهي به صفات خدا و قانع ساختن ذهن خود مي توانيم تصوري از صفات خدا در ذهن داشته باشيم و سپس «او» را از هر آنچه که در محدوده آمده منزه و پاک بدانيم تا به توحيد ناب دست بيابيم.
براي آگاهي بيشتر ر.ک: مطهري، مرتضي، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 138.
فلاسفه و متكلمان دلايل و راههاى متعددى را درباره خداشناسى و اثبات وجود حق تعالى اقامه كردهاند كه به طور اختصار به برهانهاى عقلى، شبه علمى و فطرت تقسيم مىشوند. دليل اينكه اين بزرگان دلايل متعددى اقامه كردهاند، اين است كه هر كس با توجه به خصوصيات فردى و اجتماعى و علمى خود، با برخى دلايل زودتر به يقين مىرسند. براى برخى دلايل علمى يقينآور است، براى برخى دلايل عقلى و براى برخى راه دل و فطرت يقينآور است. اما اصل كلى در تمام دلايل و براهين اين است كه آنها تنبيهاتى در جهت توجه به امرى روشن وبديهى هستند. يعنى اصل وجود خداوند متعال جزء روشنترين مفاهيم و حقايق است و تمام اين دلايل به منزله تابلوهاى راهنمايى هستند كه ما را از جهات گوناگون به سوى او راهنمايى مىكنند.
توضيح بيشتر اينكه مراحل و درجات شناخت خدا و خداشناسى بر اساس معرفت و شناخت هر كس متفاوت است. و اكثر دلايل و راههاى خداشناسى نيز معمولاً از پايين به بالاست. يعنى از راه موجودات و نشانههاى آفرينش (به اصطلاح قرآن آيات انفسى و آفاقى،فصلت/53) است. اما در وراى اين دو راه يعنى راه خداشناسى آفاقى ـ راه شبهه علمى كه مخصوص عموم مردم است - و راه انفسى ـ از راه دل كه راه خواص است - ، راه سومى نيز وجود دارد كه راه اولياي خدا و عرفان است كه قرآن و روايات ما تأكيد فراوان دارند، كه اين راه ازخدا به خدا رسيدن است، و معلوم است كه اين روش شناخت ما را به يقين واقعى و خداشناسى ناب مىرساند. زيرا اين راه شهود مستقيم و بلاواسطه است كه هرگونه مشكلى را از آدمى زائل مىكند و تفاوت عمدهاى با دلايلى دارد كه خدا را به عنوان غيب و پنهان مطرح و اثبات مىكند.
ما در اين بحث به راه اول اشاره نمىكنيم. اما بر اساس راه دوم لحظهاى در خود بيانديشيم، نزديكترين چيز به ما دل ماست؛ اما آيا ما قدرت تصرف در دل خود را داريم؟ و حتى بر خنده و گريه خود تصرف داريم؟ نه، زيرا دل ما در تصرف ديگرى است، آيا همين دليل بر وجود اوكافى نيست؟ اين راه فطرت است و راه فطرت راهى پردامنه و دقيقى است كه ما در اين بحث به آن اشاره نمىكنيم.
براى اطلاع بيشتر ر.ک:
مقالات، استاد محمدشجاعى، ج سوم، انتشارات سروش
معارف قرآن، استاد مصباح يزدى، ج 1 تا 3. ص: 37 ـ 36 انتشارات در راه حق
فطرت، شهيد مطهري
راه سوم، راه شناخت خداست به خدا،
«يا من دل على ذاته بذاته؛ اى كسى كه خود بر ذات خود گواهى»
(دعاى صباح امام على(ع)) امام سجاد:
«بك عرفتك و انت دللتنى عليك و لو لا انت لم اعرف ما انت؛ تو را به تو شناختم و تو مرا به خود راهنمايي کردي و اگر تو نبودى، نمىدانستم تو كيستى»
(دعاى ابوحمزه ثمالى)يا در دعايى كه توصيه شده است در عصر غيبت بخوانيم:
«اللهم عرفنى نفسك فانك ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف نبيك....» V؛}(امام صادق(ع)، بحارالانوار، 52/146) يعنى شناخت پيامبر با خداست، بلكه شناخت هر چيز با خداست و اگر خدا را نشناسيم هيچ كس و چيزى را نمىتوانيم بشناسيم، زيرا خدا شاهد و حاضر است.
«الا انه بكل شىء محيط»؛
(فصلت/54) «و كان اللهُ بكل شىء محيطا»؛
(نساء/126) «ان الله على كل شىء شهيد» ؛
(نساء/33 و احزاب/55) و همه موجودات در پرتو او موجودند و اگر او را در ابتداى امر نشناسيم، علم و شناخت به موجودات ديگر امكان ندارد.
چنانچه روشن است، هر معلومى براى ما دوگونه است: يا نزد ما حاضر است يا از ديدگان ما غايب. اگر معلوم از نظر ما غايب باشد. اول بايد اوصاف و صفاتش را بشناسيم و آنگاه از راه صفات به شناخت خود او نائل شويم. مثلاً در شناخت آتش اول بايد گرما و حرارت يا دود را ديد و شناخت و سپس وجود آتش را ادراك نمود كه به اين نوع شناخت معرفت حصولى مىگويند. اما در شناخت آنكه نزد ما حاضر است، خود او را مىبينيم و مىشناسيم و آنگاه به اوصاف و صفات او پىمىبريم و به اين نوع معرفت شناخت و علم حضورى مىگويند. مثل علم هركس به حالات درونى (ترس و شادى و...خود) و هيچ كس به ما از خدا نزديكتر نيست.
«ان الله يحول بين المرء و قلبه؛ همانا خداوند بين انسان و دلش حائل است»
(انفال/24) بنابراين از قلب ما به خود ما نزديكتر است. چنين است كه هرگاه به خود نظر مىافكنيم، ابتدا او را مىبينيم و باعلم حضورى مىيابيم كه تمام وجود ما را احاطه كرده است و تمام شئون ما در دستان قدرتمند اوست. پس او از ما نهان نيست تا به دنبال نشانهها برويم. بلكه ما در حضور او هستيم و او در مشهد ماست و اين علم حضورى خداوند است كه اگر كسى به آن نائل آيد، به يقين تمام رسيده است و چنين است كه رسول گرامى اسلام(ص) فرمودند:
«من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛
(البحار/2/32) براى آگاهى بيشتر ر.ك:
1ـ الميزان، ج 6، ص 238 به بعد ذيل آيه 105 سوره مائده
2ـ الميزان، ج 14، ص 193 به بعد ذيل آيه 14 سوره طه.
3- دعاي امام حسين(ع) در صحراي عرفات، علامه محمد تقي جعفري
4ـ نشان از بىنشانها، مرحوم حسنعلى اصفهانى، ص 166 153.
5- آموزش كلام اسلامى، محمد سعيدىمهر
6- آموزش عقايد، آيتالله مصباح
7- آفريدگار جهان، آيتالله مكارم شيرازى
8- خدا را چگونه بشناسيم، آيتالله مكارم شيرازى
9- اصول عقايد، استاد محسن قرائتي
10- پيام قرآن، ج 2، آيت الله مکارم شيرازي
11- منشور جاويد، ج 2، استاد جعفر سبحاني
12- خدا در قرآن، شهيد بهشتي
13- دوره پنج جلدي مقدمه اي بر جهان بيني توحيدي، استاد شهيد مرتضي مطهري
14- توحيد، شهيد دستغيب شيرازي.