بهشت و بهشتيان ما در اين عالم تصور كامل و درستى از نعمتهاى بهشتى نداريم؛ آنچه هم مىدانيم، الفاظى است كه از قرآن و روايات شنيدهايم و براى ما به طور آشكار قابل درك نيست. به نمونههايى از اوصاف بهشت كه در قرآن آمده، فهرست وار اشاره مىكنيم:
1 . همه با هم با صفا و صميميت زندگى مىكنند؛ هيچ گونه دشمنى، حسادت و كينه وجود ندارد(1).
2 . در بهشت لغو، بيهودگى، دروغ، ناسزا، زخم زبان و... نيست(2).
3 . نسيم بهشتى بسيار مطبوع و دلربا و ملايم است، نه خورشيدى هست كه گرماى آن ناراحت كننده باشد و نه زمهريرى كه سرماى آن رنج دهد(3).
در وصف هواى بهشت همين بس كه قرآن 36 مرتبه فرموده: «باغهايى كه شاخههاى آن بر هم گردن نهاده و در پاى درختهايش نهرهاى آب زلال جارى است. درختهايى كه خشك شدن و فاسد گشتن و كهنه شدن ندارند و انواع و اقسام ميوه وجود دارد»(4).
4 . وسعت بهشت به مقدار پهنه آسمانها و زمين است(5) . براساس احاديث جايگاه سادهترين افراد بهشت، به قدرى بزرگ است كه هرگاه جن و انس بر او وارد شوند؛ جا و وسيله پذيرايى هست(6)، بهشت نعمتهاى دائمى دارد، نه فصلى(7). در يك كلام بهشت و نعمتهاى آن، براى هيچ كس قابل تصور نيست، نعمتهايى كه هيچ چشمى، نديده و هيچ گوشى نشنيده است(8).
با توجه به اين نكات، بايد گفت كه درست است كه انسان از يكنواختى ملول و خسته مىشود و طالب تجدد و تنوع است.
هر زمان نو صورتى و نو جمال | تا ز نو ديدن فرد ميرد ملال |
برخى گفتهاند: اين خصيصه ذاتى بشر است كه مشتاق چيزهايى است كه ندارد و داشتن و وصال، مدفن عشق و علاقه و خواستن است! اما نظر دقيقتر اين است كه اگر واقعاً چيزى مطلوب و محبوب غريزى و ذاتى و به خصوص فطرى انسان باشد، ممكن نيست كه وصال و رسيدن، او را سرد و افسرده كند.
نعمتهاى بهشتى همه مطابق خواستههاى ذاتى و فطرى انسان است؛ از اين رو انسان هرگز از آن خسته و ملول نمىشود و هيچ گاه تمناى تعويض و تبديل آن را نمىكند. همچون علاقه طفل به دامان مادر كه هيچ گاه احساس خستگى نمىكند؛ بلكه نگران اين است كه مبادا مادر از او جدا شود. به همين جهت خداوند متعال در توصيف بهشت و بهشتيان مىفرمايد: «خالِدِينَ فِيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً؛ جاودانه در آن خواهند بود و از آنجا درخواست انتقال نمىكنند».(9)
هر انسانى در حد توان و استعداد خودش، به تمام خواستهها و مطلوبهاى خويش مىرسد هنگامى كه به هدف اصلى رسيده، ديگر به دنبال هدف ديگر نمىگردد. علاوه بر اينكه بهشت، داراى مراتب و درجاتى است و هر انسانى متناسب با استعدادها و مطلوبهاى خويش و زمينههايى كه در دنيا فراهم كرده، از درجات و بهشتهاى گوناگون، بهرهمند مىشود. از اين رو برخى در بهشت «رضوان«، گروهى در بهشت «فردوس» و عدهاى در بهشتهاى ديگر جاى مىگيرند. هر انسانى به تناسب ويژگىهاى اخلاقى و تلاشى كه در اين دنيا انجام داده، به مراتبى از بهشت و بهشتها دست خواهد يافت.
امام خمينى رحمه الله خطاب به رهروان نور و هدايت مىفرمايد: «بدان اى عزيز كه عزم و اراده قويه در آن عالَم، خيلى لازم است و... يكى از مراتب بهشت - كه از بهترين بهشتها است - اراده و عزم است كه انسان تا داراى اراده نافذ و عزم قوى نباشد، داراى آن بهشت و مقام عالى نشود«(10).
بنا بر آنچه گفته شد، بهشت تنها جاى خوردن و آشاميدن و بهرهمندى از لذتهاى مشهور نزد عموم مردم نيست؛ بلكه كسانى كه در اين دنيا لذتهاى عمومى براى آنها جاذبه نداشته و با همت و تلاش، به دنبال دستيابى به مراتب علمى و معنوى بودهاند و يا با حفظ ايمان، در جهت اجراى طرحهاى عظيم، براى جامعه بشرى تلاش كردهاند؛ به طور يقين از بهشتها و مراتب بهشت بالاتر بهرهمند خواهند شد. هيچگونه ركود، سكون و خستگى براى آنها پيش نمىآيد و آنان تحقق آرزوهاى دست نيافته خود را به طور آسانتر و بدون مزاحمت در آنجا خواهند يافت.
حال ممكن است سؤال شود: آيا زندگى در بهشت خستگى آور نيست؟ انسان هر چه را نداشته باشد، وقتى به آن دست يافت، لذت مىبرد. اگر قرار باشد همه نعمتها را به بهترين صورت در يك زمان به انسان بدهند، آيا زندگى يكنواخت و ملالت آور نخواهد شد؟
در پاسخ به اين پرسش، نظر سه تن از انديشوران و دانشمندان بزرگ نقل مىشود:
1 . شهيد مرتضى مطهرى
اگر آنچه كه در بهشت هست، از نوع آن چيزهايى است كه در دنيا است، مطلب از همين قرار است كه در سؤال آمده؛ يعنى، آنجا هم انسان دچار دلزدگى و خستگى خواهد شد . امّا در بهشت انسان به چيزى مىرسد كه عين خواسته نهايى او است و آن كمال مطلق است . به طورى كه بعد از آن كمالى نيست كه انسان در آرزوى مافوق آن باشد . قرآن هم ظاهراً براى همين نكته بوده است كه اين تعبير را درباره بهشت مىكند: «لايَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً»(11)؛ برعكس نعمتهاى دنيا - كه وقتى داشته باشد خسته و طالب تحول و تجدد مىشود - اگر به انسان چيزى بدهيم كه ماوراى آن چيزى نيست و آن «همه چيز» باشد، ديگر خستگى معنا ندارد.
اينجا است كه اهل معرفت معتقدند: مطلوب واقعى انسان (يعنى آنچه كه در آرزوى انسان است) غير از غريزهها است . غريزه حساب ديگرى است؛ يك نيروى تقريباً مادّى و حيوانى است كه انسان را مىكشاند. آن چيزى كه به صورت هدف و ايده و كمال آرزو در انسان واقعاً وجود دارد، غير از خدا هيچ چيز نيست.
حافظ مىگويد:
روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيست | منت خاك درت بر بصرى نيست كه نيست |
ناظر روى تو صاحب نظرانند آرى | سرّ گيسوى تو در هيچ سرى نيست كه نيست |
يا سعدى مىگويد:
به جهان خرّم از آنم كه جهان خرم از اوست | عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست |
نه فلك راست مسلّم نه ملك را حاصل | آنچه در سرّ سويداى بنى آدم از اوست |
آنچه كه در سّر سويداى بنى آدم مىدانند، همين است كه او جز با خداى خودش با هيچ جا پيوند واقعى ندارد؛ با هر چه پيوند داشته باشد، پيوندى است موقتى و مجازى، و روزى اين پيوند را خواهد بريد(12).
2. آيت اللَّه جوادى آملى
ما اگر معناى ثبات را از سكون جدا كنيم و براى ما روشن شود كه به دارالقرار مىرسيم، اين سؤال براى ما مطرح نيست.
ما يك ساكن داريم و يك ثابت . مثلاً درختى اينجا ساكن است، امّا بالاخره از بين مىرود. امّا معادلات رياضى ثابت هستند و زمان ندارند. نه در مكان خاصى و نه در زمان خاصى قرار دارند. قضاياى رياضى نه در مكانى هستند كه بشوند متمكّن و نه تاريخ و زمان دارند كه بشوند متزّمن. اگر چيزى نه زمان دار بود و نه مكان دار، ثابت است و نه ساكن. انسان هم كه به دار ثبات و دارالقرار مىرسد، خستگى و دلزدگى براى او معنا ندارد؛ زيرا آنچه ملال آور است، ركود و سكون است، نه ثبوت و لذت دائمى.
3. آيت اللَّه حسن زاده آملى
به فرموده خداى متعال: «لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها؛ [در بهشت] براى آنان هر چه بخواهند حاضر است».(13)
اين آيه و آيات مشابه، دلالت مىكند كه خواستههاى نفس در عالم آخرت، به انشاى (ايجاد) او است، بلكه همه لذّتها و رنجهاى او در آن عالَم، از مقوله فعلاند، نه اِنفعال.
لذّتهاى دنيوى همه از قبيل انفعالاند؛ يعنى، از خارج بر نفس وارد مىشوند و در وى اثر مىكنند. برخلاف لذتهاى آخرت كه از باب فعل و تأثير و انشاى نفساند. در روايت آمده است: فرشتگان بايد از اهل بهشت اجازه بگيرند تا بر آنان وارد شوند و بالاترين سلطنتها همين است كه اهل بهشت، هر چه اراده كننده، بشود.
آنچه ملالت و خستگى را به دنبال دارد، انفعال نفسانى است؛ نه فعل و تأثير و انشاى نفس و لذا در عالم آخرت، هيچ گونه خستگى و مَلالتى وجود ندارد(14).
در پايان گفتنى است: آن گاه آدمى از لذتى دلزده مىشود كه رفته رفته خسته شود و لذت او رو به كاهش باشد . اما اگر خستگى بر انسان عارض نشود و همچنان آدمى در اوج لذت باشد، احساس دلزدگى براى او پيش نمىآيد . و اين همان ويژگى نعمتهاى بهشت و لذتهاى بهشتيان است كه خداوند متعال به لطف و كرامت خود، به تمامى مؤمنان درستكار و بندگان دوستدارش نصيب مىفرمايد....................پي نوشت ها.................
1) اعراف (7 )، آيه 42.
2) مريم (19 )، آيه 62 و واقعه (56 )، آيه 23.
3) انسان (76 )، آيه 13.
4) واقعه (56 )، آيات 31-28.
5) آل عمران (3 )، آيه 132.
6) بحار الانوار، ج 8، ص 120.
7) رعد (13 )، آيه 35 و واقعه (56)، آيه 33.
8) سجده (32 )، آيه 17.
9) كهف (18 )، آيه 108.
10) شرح چهل حديث، ص 125، (مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى).
11) كهف (18 )، آيه 108.
12) معاد، ، ص 172 - 170.
13) ق (50 )، آيه 35.
14) هزار و يك نكته، نكته 796 و 923.