عدم حکیم بودن خدا | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
عدم حکیم بودن خدا
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
عدم حکیم بودن خدا
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
اسماء و صفات الهی
سوال:
چرا دين اسلام را قبول كرديم؟ اثبات برحق بودن پيامبر(ص)؟ اثبات فياض و حكيم بودن خداوند؟ من واجب الوجود بودن خدا را قبول دارم و اينكه به تبع آن عالم بودن، خالق بودن ،اول و آخر بودن و يا غير ماده بودن را داراست قبول دارم اما هيچ يك از اينها دليلي براي حكيم بودن خدا نمي شود و اينكه به حكم داشتن حكمت مخلوقانش هم هدف مند هستند را قبول ندارم؟
پاسخ تفصیلی:
علامه حلى در كتاب كلامى كشف المراد مىنويسد: «حكمت به دو معنى است: (1) معرفت اشياء؛ و (2) صدور اشياء بر وجه اكمل و احسن. و خداوند به هر دو معنى حكيم است.(1)
براى اثبات حكيم بودن خداوند متعال لازم است كه ابتداء معانى حكمت را روشن كنيم. زيرا حكيم يعنى موجود صاحب حكمت.
معانى حكمت
حكمت داراى معانى متعددى است كه دو معناى آن براى بحث ما ضرورى است:
1 - حكمت عبارت از علم تام و درست و صحيح و مطابق با واقع نسبت به موضوع مورد انديشه است. در اين معنى معرفت و شناخت صحيح به اشياء و امور را حكمت گويند.
2 - حكمت عبارت از فعل محكم است بهگونهاى كه فاعل در انجام فعل همه آنچه براى به سامان رسيدن آن لازم و ضرورى است، انجام دهد. به عبارت ديگر صدور فعل بر وجه اكمل و احسن را حكمت گويند و فاعل آن را حكيم نامند.
توضيح معناى حكمت
توضيح اينكه ما انسانها در افعال و كردار اختيارى و ارادى خود، بر اساس اراده عمل مىكنيم، ارادهاى كه مبتنى بر علم است، علم به اينكه انجام فلان كار براى ما مطلوب و خوب است و خير ما در انجام آن است و تركش موجب ضرر يا نقص در ما مىشود. با مثالى موضوع را روشن مىكنيم:
دانشجويى را فرض كنيم كه در سال آخر مقطع كارشناسى تحصيل مىكند، وى در مرحلهاى است كه بايد تصميم قطعى بگيرد كه يا ادامه تحصيل دهد و وارد مقطع كارشناسى ارشد شود يا به همان مقطع كارشناسى قناعت كند و به دنبال يافتن شغلى مناسب باشد. فرض كنيم كه او راه دوم را انتخاب كرد و از ادامه تحصيل منصرف شد و به دنبال شغل مناسب رفت. رفتار و تصميم او را با هم تحليل كنيم:
1 - او بين انجام دو كار، بر سر دو راهى بود: يا ادامه تحصيل يا يافتن شغلى مناسب.
2 - او گزينه دوم را به حال خود مناسب ديد و آن را انتخاب كرد. اين انتخاب مبتنى بر اراده انصراف و ترك تحصيل در مقطع بالاتر و اراده يافتن شغل مناسب است.
3 - اراده او مبتنى و برخاسته از نوعى علم است. اين علم كه بين اين دو گزينه، راه دوم يعنى پيدا كردن شغل مناسب براى آينده او بهتر است و خير او در آن است كه تحصيل در مقطع بالاتر را متوقف كند و به دنبال شغل مناسب برود. به عبارت ديگر، نفع او در انتخاب چنين روشى براى آينده زندگانىاش است.
4 - در حقيقت اين علم، علم به ترجيح يكى از دو گزينه به حال اوست كه او را برانگيخت كه راه دوم را انتخاب كند. به عبارت ديگر اين علم، سبب و علت انجام و اتخاذ چنين تصميمى براى آينده او شد. پس علم مذكور غايت و هدف فعل و كردار او را مشخص كرد. يعنى رفتار خاص او هدفى را دنبال مىكند كه علم مذكور به اينكه انتخاب گزينه دوم بر گزينه اول ترجيح دارد، هدف اين رفتار را معين كرد.
5 - برانگيخته شدن در انجام هر كارى و انجام آن تنها در صورتى است كه خيرى در آن متصور باشد. دانشجوى مثال ما، خير خود را در يافتن شغلى مناسب دانست. به عبارت دقيقتر، وى «مصلحت» خود را در آن ديد كه بين دو گزينه بالا، راه دوم را انتخاب كند. و مصلحت همان خيرى است كه بر انجام فعل و تحقق اهداف بر آمده از انجام فعل مترتب است.
همه رفتار و كردار ما انسانها مبتنى بر جهت مصلحت است كه ما را بر انجام فعل برمىانگيزد. و اگر كارى بدون مصلحت انجام شود، از نظر همه عقلاء جهان، كارى بيهوده و عبثى است و فاعل آن فردى سفيه و نادان است.
اما اين مصلحتانديشى كاملاً در درون ذهن ما انجام مىشود. ما گزينهها را بر اساس واقعيات بيرونى تجزيه و تحليل مىكنيم و آنگاه جهت مصلحت را تشخيص مىدهيم و كردارى كه مبتنى بر مصلحت است انجام مىدهيم. آن دانشجو همه جوانب ادامه تحصيل و ترك آن را سنجيد، مشكلات راه را بررسى كرد، فوايد و مضرات آن را به سنجش خرد خود گذارد و در مقابل يافتن شغلى مناسب را در ترازوى سنجش قرار داد، واقعيات اجتماعى و توان و استعداد خود را نيز در اين ترازو به توزين گذارد؛ آنگاه اين صورت علمى براى او پيدا شد كه مصلحت او در اين است كه گزينه دوم را انتخاب كند و عزمش جزم شد و راه دوم را انتخاب كرد. به اين ترتيب مصلحتانديشى او مبتنى بر شناختى دقيق و صحيح و سنجشگرانه از شرايط بيرونى و مطابق با واقعيات موجود است كه از آن به حكمت تعبير مىكنيم.
پس اگر او در مصلحتانديشى خود، درست انديشيده باشد و واقعيات را درست تحليل كرده باشد، يقيناً انديشه او حكيمانه است. اما اگر در اين مصلحتانديشى، همه جوانب را مدنظر قرار نداده باشد، و شناخت صحيحى از واقعيات موجود كسب نكرده باشد، يا به جاى اينكه عقل را حاكم و داور گزينش و سنجش قرار دهد، احساسات يا اميال نفسانى خود را حاكم قرار داد، در حقيقت بر اساس مصلحت رفتار نكرده و انديشه او بر خلاف حكمت است و بلكه مبتنى بر نوعى نادانى و جهالت است.
بسيارى از مردم در اين مرحله مشكل دارند و در تصميمگيرى براى انجام كارهاى خويش، انديشه درست را به كار نمىگيرند و سعى نمىكنند كه همه جوانب مسئله را بشناسند و شناخت و معرفتى صحيح و واقعگرايانه پيدا كنند و خلاصه حكيمانه نمىانديشند.
6 - در مرحله بعد، اگر اين دانشجو در انتخابى كه كرد و تصميمى كه گرفت، همه جوانب را سنجيد و شناخت صحيحى كسب كرد، تصميم و انتخاب او حكيمانه خواهد بود و فعل و كردار او نيز محكم است، بهگونهاى كه او بهترين و كاملترين عمل ممكن را كه كمال و خير او در آن است، انجام داده است. به اين ترتيب فعل او حكيمانه به معناى دوم نيز است.
پس آن كسى كه حكيمانه مىانديشد، حكيمانه هم عمل مىكند. كسى كه خود و توانايىهاى خود و جهان پيرامون را با ترازوى عقل شناخته است، عاقلانه رفتار مىكند و كردار او بر اساس مصلحت است. اما آنكه حكيمانه انديشه نكند، تصميم و كردار او نيز حكيمانه نيست و رفتار و فعل او نيز مبتنى بر مصلحت و خير و حكمت نيست و موجب گرفتارى وى يا سد راه پيشرفت او مىشود.
پس حكمت هم صفت فاعل است و هم صفت فعل. صفت فاعل است از اين جهت كه او فعل را براساس نظام صحيح علمى و شناخت دقيق و درست بنا كرده و فعل مبتنى بر مصلحت واقعى فاعل و مطابق بر نظم و واقعيات خارجى است. و صفت فعل است كه آن فعل خاص محكم و درست و هدفمند و مبتنى بر نظام احسن و اكمل است و خير فاعل را تضمين مىكند.(2) پس اينكه علامه حلى فرمود: حكمت دو معنى دارد و خداوند به هر دو معنى حكيم است، روشن مىشود كه معناى دوم حكمت برخاسته از معناى اول آن است، يعنى اگر شناخت صحيح و علم تام حاصل شود، فعل نيز محكم و درست خواهد بود.
يك اشكال و پاسخ آن
ممكن است كه اين اشكال به ذهن آيد كه بسيارى از افعال مردمان را مىبينيم كه حكيمانه نيست و حتى اگر از خودشان هم بپرسيم نيز رفتار خود را نقد كنند. مثلاً چه بسا دانشجوى مثال ما، پس از چندى به اين نتيجه برسد كه تصميم او اشتباه بوده است و او راه اشتباهى را براى آينده زندگانى خود انتخاب كرده است. از آن مهمتر چه بسا علم ما درست باشد اما تصميمى اشتباه بگيريم. يقيناً آنكه مرتكب قتل عمد مىشود، مىداند كه كار او اشتباه است، با وجود اين آن را انجام مىدهد.
پاسخ اين است كه بحث ما در هنگام اتخاذ تصميم است. آيا او در هنگام اتخاذ تصميم، مصلحت خود را بر ارتكاب چنين عملى نمىدانست؟ مثلاً قاتل مىداند كه ارتكاب قتل اشتباه است، اما در لحظه تصميم به قتل مصلحت خود را در اين مىبيند كه مرتكب قتل شود تا به زعم خود نفعى را براى خود جلب كند و از ضررى كه به زعم او بزرگتر و بيشتر از ضرر ارتكاب قتل است، جلوگيرى كند. آرى او در اصل در علم و شناخت خود به بيراهه رفت و سفيهانه انديشيده و به آن دليل سفيهانه عمل كرده است. بهتر است پاسخ اين اشكال را از قلم زيباى عين القضات همدانى بدهيم:
«هر بدى كه برسد و هر نيكى كه نرسد، از جهل آدمى است به عواقب كارها؛ و اينجا كمينگاهى عظيم است شياطين را؛ كه كم كسى بر پى آن افتد و تحّرز كند.»(3)
وى با مثالى جالب مطلب خود را توضيح مىدهد:
«بدان اى دوست كه ادرات عسل خوردن از دو علم خيزد: يكى راست و ديگرى دروغ. راست آنكه العسل حلو(4) و دورغ آنكه تناول الحلاوة و الوصول الى ادراك اللذيذ اولى من تركه(5). و اين قضيه چون مطلق فراگيرى بى شرطى، دورغ گردد. زيرا تناول اللذيذ أولى من تركه؛ ليكن بشرط أن لايفضى الى ألم أاعظم من اللذة.(6)
اكنون چون اينجا بدانستند كه فلان چيز لذيذ است و ليكن مضر است، دست برداشتند؛ و بدين سبب مأكولات لذيذ بگذاشتند خوفاً من المرض.(7) و در دين همين معنى هست كه آدمى زنا كند از آن كند كه دو علم درو واديد آيد، اگرچه او به تفصيل نرسد، اما على القطع معلوم است كه بىحصول اين دو علم، هرگز زنا نتواند كرد: يكى اين است كه الزنا لذيد، و اين راست است و ديگرى علم آنكه سعى كردن تا به لذت رسى به از ناكردن بود؛ و اين كمينگاه شيطان است، زيرا عاقبت آن دوزخ بود. سعى ناكردن به بود كه سعى كردن. ايمان و كفر اينجا پيدا مىگردد و علماء هم در دنيا ببينند، اما عموم در قيامت بدانند.»(8)
عين القضات نتيجه مىگيرد:
«هر آدمى كه او را اين علم بود كه عاقبت زنا دوزخ است، و دوزخ رنجى عظيم است، لابد از زنا دست بدارد. و اين مرد مؤمن است به آخرت و به قول صاحب شرع. و چون ارادت زنا درو غالب شود و منجزم، آن نشان بىايمانى است، و از آن است كه دو علم در درون آن رخت بنهادهاند: يكى راست و يكى دورغ.»(9)
حكمت الهى
آنچه گفتيم درباره ما و افعال ما بود، اما درباره افعال خداوند متعال بحث به چه صورتى است؟ ما گفتيم كه خداوند به هر دو معنى حكيم است و حكمت به معناى دوم نيز برخاسته از حكمت به معناى اول است. مىدانيم كه خداوند به همه اشياء به نحو كامل و تام علم دارد و همه اشياء را به طور دقيق مىشناسد و در اين مطلب هيچ شكى نيست. بلكه علم او اشرف همه علوم است، علمى حضورى كه نفس اين علم مبداء موجودات است. پس خداوند متعال به معناى اول حكيم است.
حال كه چنين است، و شما نيز در نامه خود مرقوم داشتيد كه عالم بودن خداوند و واجب الوجود بودن او را قبول داريد، ثابت مىشود كه خداوند به معناى اول حكيم است و وقتى به معناى او حكيم باشد فعل او نيز حكيمانه و هدفمند است و به معناى دوم نيز حكيم است. زيرا خداوند واجب الوجود ار همه جهات است، يعنى هيچ جهت نقصى در او نيست. او خير و كمال مطلق است و هيچ نقصى در او تصور نمىشود. بنابراين فعل او نيز در غايت حكمت و اتقان است.(10)
فعل خداوند چيست؟ فعل او همان صورت علمى او از نظام هستى است، علمى كه خود مبدا نظام هستى است. بدين ترتيب خدايى كه به نظام احسن علم دارد، بر انجام فعلى اقدام مىكند كه مصلحت تام دارد و هيچگونه نقص و عيبى در آن نيست. و اين معناى جامع حكمت در خداوند متعال است؛ خدايى كه خير و كمال مطلق است و به همه چيز علم دارد و به خير و كمال موجودات نيز آگاه است و هر آفريدهاى را به گونهاى مىآفريند كه هر چه بيشتر داراى خير و كمال باشد.
پس با اين بيان حكمت الهى اثبات مىشود و روشن مىشود كه حق تعالى همانگونه كه واجب الوجود مطلق است و از هر نقصى مبراء است، به همان صورت عالِم و حكيم و فياض است. زيرا حكمت او فيض را اقتضاء مىكند وگرنه او داراى نقص است و اين با صفت واجب الوجودى مطلق حق تعالى سازگار نيست. و از آنجا كه حق تعالى خير محض و كمال محض است، مخلوقات را نيز بر اساس خير و كمال مىآفريند و آفريدگان نيز داراى هدف هستند. درباره ما انسانها نيز بحث روشنتر است، زيرا در ابتداى بحث گذشت كه همه افعال ارادى ما بر اساس علم و مصلحت انجام مىشود تا به هدفى كه تصور مىكند كه كمال او در آن است، برسد و خير و سعادت دنيوى و اخروى را براى خود تحصيل كند.
دليل نياز به دين
از همين جا دليل نياز به دين روشن مىشود. زيرا
1 - انسان موجودى فردى و تنها نيست، بلكه موجودى اجتماعى است و نيازهاى خود را در تعامل با ديگران برطرف مىكند. و در زندگانى دنيوى نيازمند زندگى اجتماعى و تعاون و تمدن است.
2 - انسان براى زندگانى اجتماعى نيازمند قانونى است كه در پناه آن زندگانى كند و به رفتار خود نظم دهد تا از تجاوز و ستم و تحميل اميال گروهى بر گروه ديگر جلوگيرى شود و اجتماع و زندگى اجتماعى تباه نگردد. زيرا در زندگانى اجتماعى هر كس سعى دارد كه كار خويش را پيش ببرد و اميال و آرزوهاى خود را تحقق بخشد و تصميمات خود را به مرحله اجراء گذارد و به همين دليل اميال و آرزوهاى و تصميمات و اهداف افراد، موجب تزاحم و تعارض در اجتماع مىشود و بايد قانونى جامع باشد كه زندگانى اجتماعى را نظم بخشد.
3 - اين قانون نمىتواند از جانب انسانها انشاء شود، بلكه بايد از جانب مرجعى بالاتر باشد كه انسان را آفريده است و همه ذاتيات و عرضيات و نيازهاى واقعى و غير واقعى او را بشناسد. و همچنين قانون به نفع گروهى خاص نباشد، بلكه مصلحت همه را در نظر بگيرد و منافع همه را تأمين كند. و تنها خداوند متعال كه با حكمتش جهان را آفريد، و شناختى دقيق از انسان و نيازهاى او دارد، مىتواند قانونى همه جانبه براى او وضع كند و اين قانون همان دين و شريعت است كه توسط پيامبران ارسال شده است.
هدف آفرينش انسان تكامل او به كمال نهايى است و او براى رسيدن به كمال، گذشته از اختيار و قدرت، نيازمند علم صحيح و شناخت دقيق از كردار درست و نادرست است تا كردار درست را كه بر اساس مصلحت اوست و تكامل او در انجام آن است، انتخاب كند و از كردار نادرست پرهيز كند. اما رسيدن به همه جزئيات كردار درست و نادرست خارج از توان علمى انسان است و انسان نمىتواند با حس و عقل خود بدآنهاراه يابد. و حكمت الهى اقتضاء دارد كه براى هدايت بشر به راه راست، قانونى جامع و مانع تشريع شود تا وى با با شناخت اين قانون و عمل بدان راه درست را انتخاب كند و هدف آفرينش انسان يعنى تكامل نهايى حاصل شود. دين همان قانون الهى است كه توسط پيامبران بر مردم ابلاغ مىشود.
پس هم نياز به دين و شريعت ضرورى است و هم نياز به پيامبر كه اولاً دين را ابلاغ و معرفى كند و ثانياً ضمان اجراى قوانين الهى باشد تا مردم را هم با ضمانتهاى دنيوى چون احكام و حدود و هم ضمانتهاى اخروى چون قيامت و شوق بهشت و ترس جهنم و از آن مهمتر اخلاق دينى، به سوى خداوند تكامل نهايى راهنمايى كند.(11)
وقتى اصل نياز به دين ثابت شد، اثبات حقانيت دين اسلام و پيامبر خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم) مشكل نيست. زيرا هم معجزه اصلى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) يعنى قرآن در دسترس ماست و گواهى بر صدق مدعاى اوست، همچنين تاريخ به سيره و روش زندگانى معصومانه ايشان گواهى مىدهد و هيچ نقطه تاريكى در زندگانى او نيست. همچنين سخنان او كه به ما رسيده نشان مىدهد كه اين سخنان، تنها از پيامبر الهى صادر مىشود و از آنها گذشته پيامبران پيشين به نبوت او گواهى دادهاند و در كتاب مقدس موجود و در دسترس يهوديان و مسيحيان كه سعى شده بخش بشارت به پيامبر خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم) تحريف شود، شواهد متعددى در گواهى پيامبران پيشين بر نبوت ايشان است.
در اين ميان مهمترين و متقنترين دليل، قرآن معجزه جاودان الهى است كه هم دلالت بر نبوت ايشان دارد و هم دلالت بر اينكه دين اسلام دين خاتم و نهايى و جاودان است و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) پيامبر خاتم. به دليل اينكه پاسخ از حد گذشت، از طرح اين مباحث خوددارى مىكنيم و شما را به كتابهاى عقايد ارجاع مىدهيم.(12) پي نوشت ها:
1) علامه حلى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، تصحيح استاد حسن حسن زاده آملى، ص: 301، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ اول 1407ق، قم.
2) طباطبائى، علامه سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ج: 17 ص: 272 - 282؛ بحث فلسفى و قرآنى درباره حكمت الهى ذيل آيه 24 سوره مباركه انبياء؛ انتشارات الاعلمى، بيروت.
3) عين القضات همدانى، نامهها، تصحيح علينقى منزوى و عفيف عُسَيران، ج: 1 ص: 11، انتشارات اساطير چاپ اول 1373 تهران.
4) عسل شيرين است.
5) خوردن شيرينى و درك لذت آن بهتر از ترك آن است.
6) خوردن لذيذ بهتر از نخوردن آن است، اما به شرط اينكه به دردى بزرگتر از لذت منجر نشود.
7) از ترس بيمارى.
8) همان، صص: 11 - 12.
9) همان.
10) ملا صدرا، مبدا و معاد، ترجمه احمد بن محمد الحسينى اردكانى، به كوشش عبدالله نورانى، صص: 173 - 174؛ مركز نشر دانشگاهى، چاپ اول 1362، تهران. همچنين نگا: ابوعلى سينا، المبداء و المعاد، باهتمام عبدالله نورانى، صص: 6 - 10؛ انتشارات موسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مك گيل كانادا، شعبه تهران، چاپ اول 1363.
11) ملاصدرا، شواهد الربوبية، تصحيح سيد جلال الدين آشتيانى، صص: 359 - 360، مركز نشر دانشگاهى، چاپ دوم 1360، تهران. همچنين نگا: مطهرى، استاد شهيد مرتضى، نبوت، صص: 11 - 68 انتشارات صدرا، چاپ اول 1373، تهران؛ و مصباح يزدى، استاد محمد تقى، آموزش عقايد، صص: 175 - 182، شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامى، چاپسوم 1373، تهران.
12) براى نمونه نگا: مصباح يزدى، استاد محمد تقى، آموزش عقايد، صص: 251 - 292 و مطهرى، استاد شهيد مرتضى، خاتميت، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1366، تهران؛ و همو، وحى و نبوت، صص: 165 - 244، انتشارات صدرا، بى تا؛ و سيرى در سيره نبوى، چاپ سوم 1367.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.maaref.porsemani.ir//node/1324
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های معارف سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات کامل فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت