پرسش: علم پيشين و تقدير خدا چگونه با اختيارى بودن افعال ما سازگار است؟
پاسخ: اين چهار پرسش از اساسىترين پرسشها درباره اختيار انسان است. نخست به مسئله «تقدير» خدا و نسبت آن با اختيار انسان مىپردازيم. تقدير داراى دو معنا و دو نوع است:
1. تقدير علمى؛ يعنى، سنجش و اندازهگيرى يا اندازه شناسى و مقصود اين است كه او مىداند؛ هر چيزى در هر زمان و هر مكان، به چه صورتى تحقق مىيابد. به بيان ديگر، او به فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرايط پيدايش پديدهها و در پى آن، رخ دادن آنها علم دارد.
تقدير علمى خدا، با اختيار انسان منافاتى ندارد؛ چرا كه او مىداند مثلاً فلان شخص با اختيار و انتخاب خود، چه افعال و اعمالى را انجام مىدهد. در علم پيشين الهى، فعل انسان با وصف اختيارى بودن، متعلَّق علم خدا قرار مىگيرد و چنين علمى نه تنها منافى اختيار نيست؛ بلكه تأييد كننده آن نيز هست.
براى آگاهى بيشتر نگا: سعيدىمهر، محمد، علم پيشين الهى و اختيار انسان. 2. تقدير عينى؛ يعنى، ايجاد به اندازه، چيزى را به اندازه ايجاد كردن و يا اندازه براى چيزى قرار دادن. تقدير عينى خداوند، عبارت است از تدبير مخلوقات به گونهاى كه پديدهها و آثار خاصى بر آنها مترتب گردد و اين طبعاً به حسب قرب و بعد هر پديدهاى، متفاوت خواهد بود؛ چنان كه نسبت به جنس، نوع، شخص و حالات او تفاوت خواهد داشت. به عنوان مثال تقدير نوع انسان، اين است كه از مبدأ زمانى خاص تا سرآمد معينى در كره زمين، زندگى كند و تقدير هر فردى، اين است كه در مقطع زمانى محدود واز پدر و مادرى معيّن به وجود آيد. همچنين تقدير روزى و ساير شئون زندگى و افعال اختيارى او، عبارت است از فراهم شدن شرايط خاص، براى هر يك از آنها. در واقع خداوند هر مخلوقى را با حدود و قيود و اندازه، شرايط، خصوصيات و توانهاى مخصوصى به وجود مىآورد.
اين تقدير نيز با اختيار انسان منافات ندارد؛ چرا كه اعمال اختيارى ما و مقدمات آن همچون هر پديده ديگرى، از مجرا و دايره خاص خود تحقق مىيابد و اين همان تقدير عينى خداوند است. به عنوان مثال سخن گفتن انسان - كه يك عمل اختيارى است - بايد از مجرا يا مجارى خاص خود تحقق يابد. از اين رو خداوند با اعطاى ريه، حنجره، تارهاى صوتى، زبان، دندانها، لبها و ... اين مجارى را براى تحقّق سخن گفتن مقدر فرموده است. همچنين مقدمات افعال اختيارى را با شرايط خاصى مقدر فرموده است؛ براى مثال او دستگاه گوارش را فراهم كرده و موادى آفريده تا در آن تصرف شود. بايد دست و پا باشد تا انسان بتواند در آنها تصرف كند. اگر اعضا و جوارح نبود تا تصرف در مواد خارجى انجام دهد، خوردن اختيارى، تحقق نمىيافت.
امورى را كه خداوند به تقدير عينى مقدر فرموده است دو گونه است:
2-1. تحقق برخى از امور را بدون دخالت اراده و اختيار انسان اراده كرده است و جاى اِعمال اختيار و توهّم اختيار انسان در آن نيست. اعضا و جوارح ما جبراً به ما داده شده است. قدرت اختيار، تفكّر و انتخاب براى ما جبرى است. مقدمات اختيار و موادى كه اعمال اختيارى ما روى آن انجام مىگيرد، جبرى است.
به بيان ديگر، اصل اختيار، مقدمات افعال اختيارى و موادى كه افعال اختيارى روى آن انجام مىگيرد، همه براساس تقدير عينى خداوند - كه براساس اقتضائات عالم هستى و جهان مخلوق بوده - جبرى است.
2-2. تحقق برخى از امور را مشروط به اراده آزاد انسان قرار داده است. به عبارت ديگر اراده و تقدير عينى خداوند، به اين تعلّق گرفته است كه اگر انسان با استفاده از اختيار خود، خواستار انجام «الف» شود، فعل «الف» تحقّق يابد و اگر خواستار اجراى «ب» شود، عمل «ب» پديد آيد. بنابراين براساس تقدير عينى الهى، اينكه ما چگونه از اختيار خوداستفاده كنيم و آن مقدمات را به كار گيريم و از مواد چه بسازيم، در اختيار ما خواهد بود.
ذكر اين نكته نيز بايسته است كه تقدير عينى، در حقيقت به ايجاد علل ناقصه بازگشت مىكند؛ يعنى، مقدماتى كه پيدايش يك پديده بر آنها متوقف است و به نحوى در تعيين حد و اندازه آن شىء لازم است، نه كافى. اما علت تامه شىء، اگر چه مستند به خداوند است، طبق اين اصطلاح، «تقدير» ناميده نمىشود؛ بلكه «قضا» است.
براساس اين تحليل، تقدير عينى قابل تغيير است؛ چون وقتى مقدمات يك شىء فراهم شود، هنوز بايد چند واسطه ديگر تحقّق يابد تا به خود آن پديده برسد و در اين ميان، ممكن است موانعى پديد آيد و جلوى تحقق آن شىء را بگيرد.
با توجه به اين نكته، معناى بسيارى از روايات در باب تغيير تقدير، روشن مىشود. از اين گونه روايات استفاده مىشود كه پارهاى از كنشهاى انسان، تقديرات را تغيير مىدهد. براى مثال صدقه موجب دفع بلاى مقدر مىگردد و يا صله رحم، عمر را طولانى مىكند. در اين موارد، تقدير عينى اوّلى آن بود كه براساس شرايط مخصوص، بلايى نازل شود و يا فردى با تصادف يا امراض جسمانى، در سن خاصى فوت كند. اما مانعى مانند صدقه و صله رحم، به عنوان تقدير ثانوى جلوى تحقق بلا و فوت را گرفته و موجب تغيير آن شده است.
چاره دفع بلا نَبْوَد ستم | چاره، احسان باشد و عفو و كرم |
گفت الصَّدْقة مردّ للبلا | داوِ مَرْضاكَ بِصَدْقَة يا فتى |
مثنوى، دفتر 6، بيت 2590 و 2591. قضاى الهى و اختيار انسان «قضا» به معناى پايان دادن و كار را يكسره كردن است و مىتوان مرحله نهايى يك كار را نيز قضا ناميد. «قضا» نيز دو اصطلاح دارد: «قضاى علمى» و «قضاى عينى». علم به پايان كار و مرحله نهايى يك فعل، «قضاى علمى» است و پايان يافتن، يكسره شدن و تحقق نهايى كار را «قضاى عينى» مىگويند.
1. قضاى علمى خداوند؛ يعنى، علم او به وقوع حتمى پديدهها. با اختيار انسان منافات ندارد؛ زيرا او علم دارد كه پديده يا فعل و كارى با اختيار انسان حتماً به وقوع خواهد پيوست. به بيان ديگر او مىداند فلان فعل انسان با وصف اختيارى بودن، حتماً به وقوع خواهد پيوست؛ يعنى، او چنان كارى را اراده كرده و با اختيار خود آن را انجام خواهد داد.
2. قضاى عينى خداوند؛ يعنى، انتساب تحقّق عينى پديدهها به او. مقتضاى قضاى عينى خداوند اين است كه وجود پديدهها را از آغاز پيدايش تا دوران شكوفايى و تا پايان عمر؛ بلكه از هنگام فراهم شدن مقدمات بعيد، تحت تدبير حكيمانه الهى بدانيم و فراهم شدن شرايط پيدايش و رسيدن به مرحله نهايى را مستند به اراده او بشماريم.
قضاى عينى رسيدن هر معلولى به حد ضرورت وجودى، از راه تحقق علت تامهاش است؛ زيرا هيچ مخلوقى استقلال در وجود و آثار وجودى ندارد. در نتيجه ايجاب و ضرورت وجودى همه پديدهها، مستند به خداى متعال خواهد بود كه داراى غنا و استقلال مطلق است.
در واقع، همان گونه كه وجود هر پديدهاى، انتساب به اذن و مشيت تكوينى خدا دارد و بدون اذن او هيچ موجودى پا به عرصه وجود نمىنهد: پيدايش هر چيزى مستند به قضاى عينى الهى است و بدون آن، هيچ موجودى شكل و حدود ويژه خود را نمىيابد و به سرانجام خويش نمىرسد.
موركى بر كاغذى ديد او قلم | گفت با مورى دگر اين راز هم |
كه عجايب نقشها آن كلك كرد | همچو ريحان و چو سوسن زار و ورد |
گفت آن مور اِصبع است آن پيشهور | وين قلم در فعل فرع است و اثر |
گفت آن مورِ سوم كز بازو است | كه اصبع لاغر ز زورش نقش بست |
همچنين مىرفت بالا تا يكى | مهترِ موران فطن بود اندكى |
گفت كز صورت مبينيد اين هنر | كه به خواب و مرگ گردد بىخبر |
صورت آمد چون لباس و چون عصا | جز به عقل و جان نجنبد نقشها |
بىخبر بود او كه آن عقل و فؤاد | بىزتقليب خدا باشد جماد |
همان، 4، ادبيات 3721 - 3728. قضاى عينى و اختيار انسان قضاى عينى الهى، با اختيار انسان منافات ندارد. شبهه ناسازگارى قضاى عينى الهى با اختيار انسان، از اين تصور غير صحيح ناشى شده است كه ضرورت وجود و تحقّق فعل - موقعى كه علت تامهاش موجود باشد - به معناى اضطرار در مقابل اختيار انگاشته شده است. در حالى كه اين تلقى صحيح نيست؛ چرا كه با توجه به چندگونگى استناد معلول واحد به چند علت، مسئله عدم تعارض قضاى عينى الهى، با اختيار انسان حل مىگردد. گفتنى است تأثير چند علت در پيدايش يك پديده، به چند صورت قابل تصور است:
1. چند علت با هم و در كنار يكديگر تأثير كند؛ مانند اينكه اجتماع آب، بذر، حرارت و ... موجب شكفتن بذر و روييدن گياه مىشود.
2. هر يك از علتها به طور متناوب مؤثر باشد، به طورى كه طول عمر پديده، بر تعداد آنها تقسيم شود و هر بخشى از آن، معلول يكى از عوامل و عللى باشد كه به نوبت، تأثير خود را مىبخشد؛ چنان كه چند موتور، يكى پس از ديگرى روشن شد، و موجب ادامه حركت هواپيما گردد.
3. تأثير آنها مترتب بر يكديگر باشد؛ چنان كه در برخورد چند توپ با يكديگر يا در تصادفات زنجيرهاى ملاحظه مىشود. نمونه ديگر آن، تأثير اراده انسان در حركت دست و تأثير آن در حركت قلم و تأثير آن، در پيدايش نوشته است.
4. تأثير مترتب چند عامل طولى، به گونهاى كه وجود هر يك از آنها وابسته به وجود ديگرى باشد؛ مانند وجود انسان و اراده او كه وابسته به اراده الهى است.
در همه اين صورتها، اجتماع چند علت براى پيدايش معلول واحد لازم است. با توجّه به انواع استناد معلول واحد به چند علت - و به خصوص نوع چهارم - روشن مىشود كه استناد افعال اختيارى انسان به خداى متعال، منافاتى با استناد آنها به اراده خود انسان ندارد؛ زيرا اين استنادها در طول يكديگر است و تزاحمى با هم ندارد.
به بيان ديگر، استناد فعل به انسان، در يك سطح و استناد وجود آن به خداى متعال، در سطح بالاترى است كه در آن سطح، وجود خود انسان و وجود مادهاى كه كارش را روى آن انجام مىدهد و وجود ابزارهايى كه كار را به وسيله آنها انجام مىدهد و حتى قدرت اختيار و انتخاب او، همگى مستند به خدا است؛ زيرا انسان از خود هيچ گونه استقلالى ندارد و همه اين امور را خداوند به او عطا كرده و قدرت انتخاب و گزينش و اختيار داده است و به او اجازه مىدهد كه مطابق اختيار خود عمل كند و اگر او نخواهد كه انسان مختار و آزاد باشد؛ انسان قادر بر هيچ عمل اختيارى نخواهد بود. پس تأثير اراده انسان در مقام جزء آخر از علت تامه در افعال خودش، منافاتى با استناد وجود همه اجزاى علت تامه به خداى متعال ندارد. اينكه در برخى آيات، افعال و احوال و سرنوشت ما به خدا نسبت داده مىشود - مانند
«وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ»؛
و تا خدا پروردگار جهانيان نخواهد[شما نيز ]نخواهيد خواست: تكوير (81)، آيه 29. - براى آن است كه ما را به توحيد افعالى (يكى از مراحل عالى توحيد) واقف گرداند. قرآن مىخواهد انسان را خداشناس بار آورد و آدمى را با اين نكته آشنا سازد كه كمالش در درك احتياج خود به خداوند است؛ زيرا انسان سراپا نقص وجودى و فقر محض است.
اى دهنده عقلها! فريادرس | تا نخواهى تو، نخواهد هيچ كس |
هم طلب از توست و هم آن نيكويى | ما كىايم اول تويى، آخر تويى |
هم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باش | ما همه لاشيم با چندين تراش |
مثنوى معنوى، دفتر 6، ابيات 1438 - 1440.
براى آگاهى بيشتر ر.ك: مصباح يزدى، محمد تقى، ج 1، آموزش عقايد، صص 180 - 187؛ همان، معارف قرآن، ج 1، صص 202 - 222؛ مطهرى، مرتضى، انسان و سرنوشت.