قبل از بيان آزادي و حدود آن پاسخ خود را با طرح يك سوال آغاز مي كنيم. آيا قانون به طور مثال قانون راهنمايي و رانندگي كه مي گويد بايد سر چهار راه هنگامي گه چراغ قرمز است بايد بايستيد، اين با آزادي انسان منافات دارد، يا نه بلكه برعكس حافظ آزادي انسان است. به طور كلي قانون به انسان آزادي مي دهد، يا آزادي را از انسان سلب مي كند. با يك رويكرد بسيار ساده انديشانه ممكن است بگوييم كه قانون جلوي آزادي انسان را مي گيرد و مانع مي شود كه انسان هر كاري كه دلش مي خواهد انجام دهد، ولي اگر خوب دقت كنيم، اذعان خواهيم نمود كه قانون اگر چه محدود کننده آزادي است اما اگر قانون صحيح و درستي باشد بهترين حافظ آزادي انسان است . اگر قانون نباشد، زندگي اجتماعي انسان طاقت فرسا مي شود. به طور مثال اگر بنا باشد سر چهارراه همه وسايل نقليه با هم حركت كنند راه بندان عجيبي خواهد شد كه گاها ممكن است عبور از يك چهار را مدت مديدي وقت انسان را بگيرد. خوب اين اسمش آزادي است يا اينكه يك طرف بايستند و طرف ديگر به راحتي عبور كنند و بعد آنها بايستند و اينها بروند. فلسفه وجود قانون در حق تامين آرامش و آزادي و گشودن راه استفاده صحيح از آن است. در مورد قانون شريعت هم همين فلسفه وجود دارد. شريعت به خصوص رها كننده انسان از اسارت نفس و شيطان و نيروهاي اسارت بخش داخلي و خارجي است و با طرح عبوديت خداوند، انسان را به آزادي واقعي سوق مي دهد. توضيح بشتر:
آزاديدر تبيين و تفسير هر موضوعي، ابتدا بايد نوع رويكرد به آن را مشخص ساخت؛ چرا كه هر رهيافتي، مباني, پيشفرضها و روشهاي خاص خود را ميطلبد. براي مثال هيچگاه نميتوان با رويكردي جامعهشناسانه، به تحليلي روانشناسانه رسيد و يا بالعكس. بنابراين، اگر آزادي از منظر اسلام بررسي و تشريح ميشود، بايد با پيشفرضهاي خودِ مباني اسلامي پيگيري شود. با عنايت به اين نكته، پيش از توضيح ديدگاه اسلام نسبت به مقوله «آزادي»، بايد چند مطلب به عنوان مبادي و مباني پاسخ، مد نظر قرار گيرد:
يكم. واژه «آزادي» به معناي باز بودن راه انجام دادن و ترك كار است؛ خواه آن فعل جنبه ارزشي داشته باشد يا خير؛ خواه در حوزه تفكر باشد يا در حوزه سياسي؛ در حوزه اخلاق باشد يا خير؛ فردي باشد يا اجتماعي و معقول باشد يا غيرمعقول .
دوم. انسان بر حسب آفرينش ويژهاش, موجودي صاحب عقل و اراده است؛ به صورتي كه در هر كاري ميتواند جانب انجام دادن آن را اختيار كند يا جانب ترك آن را برگزيند. براساس فطرت، آدمي در مورد انجام دادن و ترك فعل، مطلق العنان است و مقيد به يكي از دو طرف نشده است. اين نوع آزادي انسان را «آزادي تكويني» مينامند.
سوم. لازمة آزادي تكويني، آزادي ديگري است؛ يعني, امكان بهرهمندي آدمي از مواهب «آزادي تكويني»؛ بدون دخالت قوه قدرت و اراده قاهري بيرون از نفس انسان. اين آزادي «آزادي حقوقي» نام دارد .
الميزان، ج 10، ص 370 چهارم. تعريف آزادي، ارتباط تنگاتنگي با تعريف انسان دارد؛ چرا كه متعلق آزادي، خود انسان است. از اين رو هر تعريفي از انسان، در برداشت از آزادي و تعيين محدودههاي آن دخيل خواهد بود و بالاتر اينكه بدون ارائه تعريفي از انسان، تعريف آزادي ممكن نخواهد بود.
اكنون تعريف آزادي از منظر اسلام را با ديدگاه آن دربارة انسان، شروع ميكنيم:
انسان در نگرش اسلامي1. انسان، كارگزار يا خليفه خداوند بر روي زمين و عبد او و در مقام عبوديت، مطيع خواست و اراده او است. اما در مقام كارگزاري، بر روي زمين بايد فعال باشد.
بقره(2)، آيه 30 2. انسان هم داراي عقل است و هم داراي اراده. اسلام ميخواهد انسان ارادهاش را تابع مشيت خداوند قرار دهد؛ زيرا تنها در اين صورت است كه آدمي به زندگي توأم با سعادت و رستگاري در دنيا و آخرت، دست خواهد يافت.
احزاب، آيه 29؛ اسراء، آيه 19 3. انسان از آن جهت كه به مستقيمترين وجه، منعكس كننده حكمت الهي و به كاملترين وجه، مظهر صفات او است، اشرف مخلوقات است.
سوره اسراء، آيه 70 4. انسان قدرت دارد كه بر همه مخلوقات ديگر سلطه يابد؛ اما مسئوليت نيز دارد كه از همه اين مخلوقات، مراقبت نمايد.
براي آگاهي بيشتر، نگ: دكتر سيد حسين نصر، جوان مسلمان و دنياي متجدد، صص 63 ـ 66 5. انسان داراي دو ضلع وجودي است: طبيعت و فطرت، و از همينرو، نقطه صفري است كه قابليت تا بينهايت صعود يا سقوط را دارا است.
انسان، آية 3 راز تعبيرات دوگانه و متضاد برخي آيات قرآن كريم از انسان، در همين خصوصيت نهفته است. (در برخي از آيات، انسان ضعيف و ناتوان،
نساء، آيه 28 ستمكار،
ابراهيم، آيه 34 جهول
احزاب، آيه 72 و بسيار نادان، ناسپاس،
عاديات، آيه 6 و سركش،
علق، آيه 6 و در بعضي آيات ديگر، خودآگاه،
قيامت، آيه 14 حقگرا،
زمر، آيه 18 مسئوليتپذير
احزاب، آيه 72 و... خوانده شده است.
حاصل آنكه در يك برآيند كلي، اسلام آدمي را محدود در همين كه هست و تاكنون خود را نشان داده، نميبيند؛ بلكه براي او آرماني فراتر از بينش طبيعي و مادي در نظر دارد. اسلام ميخواهد انسان آرماني (ايدهآل) بسازد، نه انسان صرفاً معمولي (نرمال) كه تنها با جامعه بسازد و با ديگران هماهنگ باشد؛ برخلاف نگرش ليبراليزم درباره انسان كه طبيعتگرا است و آدمي را همين ميبيند كه هست و تاكنون خود را نشان داده است!!
تو ز«كرّمنا بنيآدم» شهي | هم به خشكي هم به دريا پا نهي |
كه «حملناهم علي البحر»ي به جان | از «حملناهم علي البر» پيش ران |
مرملايك را سوي بر راه نيست | جنس حيوان هم زبحر آگاه نيست |
تو به تن حيوان، به جاني از مَلَك | تاروي هم بر زمين هم بر فَلَك |
تا به ظاهر «مثلكم» باشد بشر | با دل «يوحي اليه» ديدهور |
مثنوي معنوي، دفتر دوم، ابيات 3773 تا 3777. آزادي و مفهوم «انسان» با توجه به همين دوگانگي وجودي انسان (طبيعت و فطرت؛ سقوط و صعود) در نگرش اسلام است كه خداوند هم «آزادي تكويني» به بشر اعطا فرموده و هم بر «آزادي تشريعي» اوصحّه گذاشته است تا در پرتو آن، آدمي بر ترميم كاستيها و ايجاد مصونيت از آسيبهاي ناشي از كژيهاي ضلع طبيعت خود توانا گردد و با شناخت و پرداخت آزادانه به ضلع فطرت خويش، مرتبه خلافت الهي و كارگزاري خداوند را به دست آورد. به عبارت ديگر، اسلام انسان را واجد قابليتها و صلاحيتهايي ميداند كه سبب شايستگي و بايستگي بهرهمندي او از موهبت «آزادي» است. از همين رو، قرآن هدف نهايي بعثت پيامبر گرامي(ص) را تحقق آزادي تكويني و تشريعي تلقّي كرده است: «
وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ »؛ «و از [دوش] آنان قيد و بندهايي را كه بر ايشان بوده است، برميدارد».
اعراف، آيه 157 گويا با نبود آزادي، دعوت به دين و دينداري، لغو و عبث است.
آزادي در اسلامبا توجه به مطالب پيش گفته، روشن ميشود كه تعريف آزادي در نگرش اسلام چيست؟ اسلام، هم آزادي تكويني براي انسان قائل است و هم آزادي تشريعي. براساس آيات قرآن، انسان از آزادي تكويني برخوردار است؛ يعني، مختار است كه كاري را انجام دهد يا ندهد و اين، آزادي فطري بشر است. همچنين آزادي تشريعي ـ كه در منظر اسلام امري شايسته و بايسته است ـ يعني انسان آزاد است كه از آزادي تكويني خود، در عمل و زندگي خويش بهرهمند شود و هيچكسي حق ندارد با فشار و زور و قدرت، از بهرهوري معقول او از آزادي تكويني جلوگيري كند. به فرمودة خداوند متعال: «برخي از ما بعضي ديگر را به جاي خدا, به خدايي نگيريد».
آل عمران(3)، آية 64 و «هيچ بشري را نسزد كه خدا به او كتاب و حكم و پيامبري بدهد؛ سپس او به مردم بگويد: به جاي خدا، بندگان من باشيد!»
همان، آية 79 اين همان آزادياي است كه حضرت علي(ع) در وصيت خود به فرزندش امام حسن(ع) سفارش كرد: «نفست را از هر پستي گراميدار؛ هر چند دنائت, تو را به خواهشهايت برساند؛ چرا كه هرگز در برابر نفس [ارجمند]ت كه ميبخشي، چيز ارزندهاي به دست نخواهي آورد. بنده دگري مباش! زيرا خدايت آزاد آفريده است».
نهج البلاغه، نامه 31 براساس روح توحيدي ـ كه در نگرش اسلامي از جايگاه ويژهاي برخوردار است ـ انسان تنها بايد بنده خداوند باشد، نه غير خدا و چنان كه گفته شد، اراده خود را تابع مشيت و اراده خداوند قرار دهد و آزادي تكويني خود را محدود و مقيد به خواست خداوند گرداند: در اين صورت، به زندگي با سعادت در دنيا و آخرت بار خواهد يافت. اما همين انسان، در نگرش اسلامي حق ندارد بهرهوري از آزادي تكويني خود را محدود به خواستهها و ارادههاي انسانهاي ديگر كند و خود را بنده ديگران سازد و عملاً خويش را از آزادي حقوقي و تشريعي محروم سازد. آزادي تشريعي ـ با تعريفي كه از آن در ديدگاه قرآن ارائه شد ـ حق مسلم و طبيعي بشر است و هيچ انساني حق بازستاني و محدود ساختن آن را ندارد.
خلاصه آنكه: بندگي خداوند موجب آزادي و بندگي غير خداوند،
فقدان آزادي است؛ چنان كه «همسر عمران [مادر مريم [گفت: پروردگار من! نذر كردم كه آنچه در رحم من است، آزاد و در خدمت تو باشد».
آل عمران(3)، آيه 35 گفت اي صديق! آخر گفتمت: | كه مرا انباز كن در مكرمت |
گفت: ما دو، بندگان كوي تو | كردمش آزادْ من بر روي تو |
تو مرا ميدار بنده و يارِ غار | هيچ آزادي نخواهم زينهار |
كه مرا از بندگيت آزادي است | بيتو بر من محنت و بيدادي است |
مثنوي معنوي، دفتر ششم، ابيات 1075 تا 1078. حدود آزادي انسانهاي ديگر نميتوانند آزادي تشريعي را محدود سازند؛ ولي از آنجا كه انسان موجودي اجتماعي است، به صورت طبيعي ملزم ميشود كه اراده خود را در اراده ديگران دخالت دهد و به بيان ديگر، اراده خود را در عرصه اجتماع، با اراده ديگران شريك سازد. از اين رو بايد در برابر قانوني كه حدودي براي ارادهها و آزاديهاي مردم معين نموده و آنها را تعديل كرده است، خضوع كند. پس همان طبيعتي كه به يك فرد انسان، آزادي اراده و عمل داده است، در عرصه اجتماع، اراده و عمل را محدود و آزادي تشريعي انسان را مقّيد ميسازد. در نگرش اسلامي ـ از آن جهت كه قانون را براساس توحيد و سپس بر پاية اخلاق فاضله گذاشته و متعرّض همه اعمال فردي و اجتماعي، تحت عنوان ضوابط شرع شده است ـ آزادي تشريعي در اين چهارچوب مرزبندي ميشود. با توجه به اين مطلب مهم، آزادي تشريعي از ديدگاه اسلام به اين معنا ميشود كه انسان آزاد و مختار است كه از تمامي حقوقي كه قوانين شرع براي او مشخص كردهاند، بهرهمند شود. براي مثال يكي از قوانين شرع آن است كه انسان ميتواند تا هر جا كه بخواهد، در عرصه علماندوزي پيش برود و در اين ساحت، آزاد است و حتي دولت اسلامي موظف است امكاناتي براي افراد فراهم كند تا از اين حق بهرهمند شوند.
براي آگاهي بيشتر، نگ : علامه طباطبايي، الميزان، ج 10، صص 371 ـ 372 و ج 4، ص 116؛ ر.ک: نظريه حقوق اسلام، ج 1؛ مصباح يزدي، حقوق و سياست آزادي بيان و نوشتار، آزادي اجتماعي، آزادي بينش و آزادي انديشه (در ساحتهاي اقتصادي, فرهنگي و سياسي) همه در چهارچوب مقوله پيش، گفته معنا مييابد و تحليل ميشود.
تحقق فرهنگ اسلام نيازمند حركت « آزادي به سوي دين » است ، نه حركت دين به سوي آزادي . پيوند آزادي و دين بسته به « تطابق آزادي با دين » دارد ، نه تطابق دين با آزادي . زيرا آزادي بايد از جاده هوس و شهوت خارج شود و به صراط مستقيم معنويت و دين بازگردد ، نه اينكه دين از برخي اصول خود دست بردارد تا با آزادي هوس آلوده ، سنخيت پيدا كند و به كيش آن درآيد . همانگونه كه جدايي دين و آزادي از يكديگر به دليل « قهر آزادي با دين » رُخ داد ، آشتي اين دو با يكديگر نيز در صورتي رُخ ميدهد كه آزادي بيراهه رفته را بازگردد و با دين گره بخورد .