براي اثبات وجود خدا و خداشناسي ادله اي فراوان وجود دارد که برخي از آنها براساس فطرت تبيين شده است و برخي از آنها ريشه عقلي و استدلالي دارد، آنچه در اين پاسخ بدان اشاره مي شود يک دليل فطري و برخي ادله عقلي است.
1. فطرت: دانشمندان مي گويند هر انساني از هر نژاد و طبقه اي که باشد اگر او را به حال خود واگذارند و تعليمات خاصي نبيند وحتي از گفتگوهاي خداپرستان و مادي گرايان بي اطلاع باشد خود به خود متوجه نيروي توانا و مقتدري مي شود که مافوق جهان ماده بوده و بر تمام جهان حکومت مي کند. او در زواياي قلب و اعماق دل روان خويش احساس مي کند که ندايي لطيف و پر از مهر و در عين حال، رسا و محکم وي را به طرف يک مبدأ بزرگ علم و قدرت - که ما او را خدا مي خوانيم - مي خواند. اين همان نداي فطرت پاک و بي آلايش بشر است. نداي فطرت، هميشه در درون جان آدمي هست، ولي در برابر حوادث سخت، قوت، بيشتري مي يابد.
به ورطه اي که اميدت بريد از همه جا | ببين به کيست اميدت بدان که اوست خدا |
2. برهان امکان وجوب: هر چيزي که بتوان آن را «موجود» دانست از دو حال خارج نخواهد بود يا وجود براي آن ضرورت دارد و خود به خود موجود و به اصطلاح «واجب الوجود» است و يا وجودش ضرورت ندارد و مرهون موجود ديگري است و به اصطلاح ممکن الوجود است. بديهي است که اگر تحقق چيزي محال باشد هرگز وجود نخواهد يافت و هيچ گاه نمي توان آن را موجود دانست. پس هر موجودي با واجب الوجود است يا ممکن الوجود با دقت در مفهوم ممکن الوجود روشن مي شود که هر چيزي مصداق اين مفهوم باشد، معلول و نيازمند به علت خواهد بود، زيرا اگر موجودي خود به خود وجود نداشته باشد، ناچار به وسيله موجود ديگري به وجود آمده است. چنان که هر وصفي که بالذات نباشد، ثبوت آن بالغير خواهد بود. مفاد قانون عليت هم همين است که هر موجود وابسته و ممکن الوجودي نيازمند به علت است، نه اين که هر موجودي نياز به علت دارد تا گفته شود که خدا هم احتياج به علت دارد، يا اعتقاد به خداي بي علت، نقض قانون عليت است. همچنين اگر هر موجودي ممکن الوجود و نيازمند به علت باشد. هيچگاه موجودي تحقق نخواهد يافت. چنين فرضي نظير آن است که هر يک از افراد يک گروه، اقدام خود را مشروط به شروع ديگري کند که در اين صورت هيچ اقدامي صورت نخواهد گرفت پس وجود موجودات خارجي دليل بر آن است که واجب الوجود (خدا) موجود است(2).
3. برهان حدوث: جهان متغير و غير ثابت است. هر چيزي که متغير و غير ثابت باشد. حادث و پديده است (يعني نبوده، بود شده) و هر حادث و پديده اي به يک ايجاد کننده (محدث) نياز دارد که خود، جسم و يا جسماني (متغير) نباشد و آن ايجاد کننده، همان خداوند متعال است. به بيان ديگر، جهان مخلوق است و مخلوق به خالق نياز دارد و خالق اين جهان همان خداوند است.
همچنين مي توان گفت که جهان اثر است و هر اثري به يک مؤثر (صاحب اثر) نياز دارد و صاحب اثر (مؤثر هستي) همان خداوند است. چگونه يک صحنه نقاشي دليل بر وجود نقاش است و کتاب دليل بر وجود نويسنده، ساختمان دليل بر وجود بنا و معمار، رد پا نشانه عبور يک رهگذر .... هستي هم اثر و آثاري است که نشانگر آن است که خالقي در کار هست و آن خالق را خدا مي ناميم(3) «جهان را خالقي باشد خدا نام».
4. برهان محدوديت: تمام موجودات هستي يافته (و ممکن) عالم محدود به حدي خاص هستند، هر موجودي نياز به تحديد کننده (و حاد) دارد، پس عالم هستي بايد به موجودي برسد که تحديد کننده است ولي خود محدود نباشد چون اگر او هم محدود باشد، لازم مي آيد که سلسله ي هستي تا بي نهايت ادامه پيدا کند (تسلسل) و لازمه ادامه بي نهايت سلسله هستي. اين است که جهاني در کار نباشد. اما از آن جا که جهاني موجود است اين نشان مي دهد که محدود کننده و حادي هم به نام خداوند وجود دارد(4).
5. برهان هدايت: هر کسي در هستي دقت کند، مي بيند علاوه بر نظم و نظام. يک هدايت تکويني مرموز در همه موجودات وجود دارد. مثلا زنبور عسل بدون هيچ آموزشي وظايف خود را در انتخاب محل ساختمان چگونگي ساختمان سازي رفت و آمد به محل گل ها و کندو، نحوه ساخت خانه هاي شش گوش و... انجام مي دهد. اين مورد وامثال آن نشان مي دهد که يک هدايت مرموزي در موجودات وجود دارد که هدايت گر آن خداوند متعال است (5).
چنان چه خداوند در قرآن مي فرمايد: «خداي ما آن کسي است که همه موجودات عالم را آفريده و آنگاه به راه کمالش هدايت نموده است» (6).
براي آگاهي بيشتر ر.ک:
- اصول عقايد براي جوانان، آيت الله مکارم شيرازي.
- راه هاي اثبات وجود خدا، استاد مرتضي مطهري، صدرا
- ترجمه بدايه المعارف، محمدرضا مظفر، شرح از محسن خرازي، ج 1، بخش توحيد
- جعفر سبحاني، مدخل مسائل جديد در علم کلام، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، ج 1، ص 47 - 75.-------------------------
پي نوشت ها:
1. ناصر مکارم شيرازي، اصول عقايد براي جوانان، قم، انتشارات نسل جوان، چاپ دهم، 1380، ص 26 - 27.
2. محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ سوم، 1378، ص 61.
3. محمدرضا مظفر، بدايه المعارف، شرح از سيد محسن خرازي، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، چاپ اول، ج 1، ص 36.
4. همان، ص 39.
5. همان، ص 40 - 42.
6. طه، آيه 50.