براي فهم دقيق اين اشكال و جواب آن در ابتدا به معناي »عدل و ظلم « اشاره مي شود.
مفهوم عدل : معناي لغوي عدل , برابري و برابر كردن است و در عرف به معناي رعايت حقوق ديگران در برابر ظلم (تجاوز به حقوق مردم ) است . در تعريف عدل آمده است : »اعطاء كل ذي حق حقه « همچنين معاني ديگري براي عدل ذكر شده است ; ليكن معنايي از عدل كه به خداوند نسبت مي دهيم عبارت است از: »رعايت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نكردن از افاضه و رحمت به آنچه امكان وجود يا كمال وجود دارد«. بنابراين عدل خداوند عبارت است از فيض عام و بخشش گسترده در مورد همه موجوداتي كه امكان هستي يا كمال در هستي دارند; بدون هيچ گونه امساك يا تبعيضي.
در اينجا ممكن است سؤال شود: چرا در جهان تبعيض وجود دارد; چرا يكي سفيد است و ديگري سياه ؟ يكي زشت است و ديگري زيبا؟ يكي سالم است و ديگري ناقص ؟
در پاسخ گفتني است : آنچه در نظام خلقت وجود دارد, تفاوت است ; نه تبعيض و آنچه مذموم مي باشد, تبعيض است نه تفاوت . لازمه عدل , برابر قرار دادن همه انسان ها يا همه اشيا نيست ; مثلا" معلم عادل كسي نيست كه همه شاگردان را - خواه كوشا باشند و خواه تنبل - به طور يكسان مورد تشويق و توبيخ قرار دهد و قاضي عادل كسي نيست كه مال مورد نزاع را به طور مساوي بين طرفين دعوا تقسيم كند; بلكه معلم عادل , كسي است كه هر كدام از شاگردان را به اندازه استحقاقشان , ستايش يا نكوهش كند و قاضي عادل كسي است كه مال مورد نزاع را به صاحبش بدهد. پس مقتضاي حكمت و عدل الهي اين نيست كه همه مخلوقات را يكسان بيافريند; بلكه اقتضاي حكمت اين است كه جهان را به گونه اي بيافريند كه موجودات مختلف متناسب با هدف نهايي باشند. در اين رابطه اجزاي عالم اشيا نبايد گسسته و جدا از يكديگر در نظر گرفت , بلكه بايد آنها را به صورت مجموعي كه هر عضو واقعا" و تكوينا" جزء و عضو يك نظامند و در اين صورت هر امر جزيي و موردي بايد با نظام سنجيده شود. در يك مجموعه , هر جزء موقعيت خاصي دارد كه برحسب آن , كيفيت خاصي را دارا مي شود.
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست | كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست |
اساسا" اگر تفاوت وجود نداشته باشد, كثرت و تنوع نيز نخواهد بود و اگر كثرت و تنوع نباشد, ديگر مجموعه و نظام , مفهومي نخواهد داشت . در اينجا ممكن است سؤال شود كه چرا خداوند موجودات عالم را متفاوت و گوناگون و با ظرفيت هاي مختلف آفريده است ؟ جواب اين است كه تفاوت موجودات ذاتي آن ها لازمه نظام علي و معلولي عالم است . توضيح اين كه در حكمت الهي اين بحث تحت عنوان «كيفيت صدور موجودات از ذات باري» مطرح است . موضوع بحث اين است كه آيا اراده خدا به طور جداگانه به آفرينش موجودات تعلق مي گيرد; مثلا" اراده مي كند »الف « را مي آفريند و اراده ديگري مي كند »ب « را مي آفريند و... يا آن كه همه اينها را با يك اراده واحد و بسيط ايجاد مي نمايد؟ دلايل عقلي و براهين فلسفي و نيز شواهدي از قرآن , بر درستي نظريه دوم دلالت دارد. به موجب اين نظريه - همه جهان - از آغاز تا انجام - با يك اراده الهي به وجود آمده است - قرآن مي فرمايد: »انا كل شي خلقناه بقدر # و ما ائمرنا الا واحده ; ما همه چيز را با اندازه و قدر مشخصي آفريده ايم و كار ما جز يكي نيست «, (قمر, آيه 49 و 50).
به موجب اين عقيده , براي آفرينش نظام خاص و قانون و ترتيب معيني هست و اراده خدا به وجود اشيا عين اراده نظام است . از همين جاست كه قانون علت و معلوم و يا نظام اسباب و مسببات به وجود مي آيد. بدين معنا كه هر معلولي , علت خاصي و هر علتي , معلول مخصوص دارد. در حقيقت هر موجودي در نظام علت و معلول , جاي مشخص و مقام معلومي دارد; يعني , آن معلول , معلول شيء و معين و آن علت , علت شيء معين است . نبودن نظام معين در بين موجودات , مستلزم اين است كه هر موجودي بتواند منشأ ايجاد هر چيزي بشود و نيز ممكن است هر چيزي از هر چيز ديگر به وجود آيد; مثلا" اثر يك شعله كبريت با اثر خورشيد برابري كند. بنابراين ارتباط هر علت با معلول خودش و ارتباط هر معلول با علت خودش , از ذات علت و معلول برمي خيزد. معلول به تمام ذات , با علت مرتبط است و علت نيز با تمام ذات خود, منشأ صدور معلول است . پس مرتبه هر وجودي , عين ذات است و تخلف ناپذير است (مانند مراتب اعداد).
گفتني است كه جهان طبيعت بر پايه اسباب و مسببات استوار است و اصطكاك و تزاحم در طبيعت آن نهفته است و تصوير ماده منهاي اين ويژگي , نفي وجود آن است . آتش در هر كجا باشد, اثر ويژه آن سوزاندن است ; خواه در كلبه و مسجد باشد خواه در خانه و مغازه . بنابراين نمي توان انتظار داشت كه جهان ماده - خارج از نظام عليت - كاري را صورت دهد; مثلا" الكل فقط در فرد الكلي اثر بگذارد نه در نسل او. يا بيماري سل فقط خود بيمار را از پاي درآورد و در محيط اثر نگذارد. چنين انتظاري از جهان طبيعت , انتظار بي جايي است و معناي آن اين است كه خداوند در آفرينش تنها به جهان مجردات اكتفا ورزد و اصولا" ماده را در هم پيچيده , اثري از آن ظاهر نشود. اين خود مفسده عظيمي دارد كه نتيجه آن , ناديده گرفتن خيرات عظيمي است كه در اين بخش از هستي وجود دارد. البته ناگواري هايي كه در محيط زندگي - به خصوص در بستگان و فرزندان به وجود مي آيد - معلول ناآگاهي انسان از قوانين طبيعت و يا احكام الهي است.
طبق تحقيقات به عمل آمده , قسمت عظيمي از معلوليت هاي جسمي و رواني فرزندان , معلول ناآگاهي و احيانا" بي مبالاتي والدين است . چه بسا انسان آگاه و مقيد به اصول زندگي , از اولاد سالم تر برخوردار مي شود. ولي در برابر اين واقعيت , عدل الهي ايجاب مي كند كه گرفتاران بي گناه را از طريق پاداشهاي اخروي , (بقره , آيه 155) و يا تخفيف در احكام , (نور, آيه 61) و مكلف ساختن ديگران در اعانت و همكاري با حادثه ديدگان و معلولان جبران سازد.