تقدير دو معنا دارد: 1
- تقدير علمى: يعنى «سنجش اندازه» مقصود از تقدير علمى خدا اين است كه: خدا مىداند كه هر چيزى در هر زمان و هر مكان به چه صورتى تحقق مىيابد. به بيان ديگر تقدير علمى خدا يعنى علم خدا به فراهم شدن مقدمات، اسباب و شرايط پيدايش پديدهها و در پى آن رخ نمودن آنها. اين تقدير علمى خدا با اختيار انسان هيچ منافاتى ندارد، چرا كه خداوند مىداند فلان شخص با اختيار و انتخاب خود چه افعال و اعمالى را انجام مىدهد. در واقع علم پيشين الهى هيچ منافاتى با اختيار انسان ندارد چرا كه فعل انسان با وصف اختيارى بودن متعلق علم خدا قرار مىگيرد و چنين علمى نه تنها منافى اختيار نيست بلكه آن را تأكيد مىكند. براى آگاهى بيشتر در باب علم پيشين الهى و اختيار انسان ر.ك: علم پيشين الهى و اختيار انسان، محمد سعيدىمهر، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى.
2- تقدير عينى: يعنى «ايجاد به اندازه» چيزى را به اندازه ايجاد كردن، يا اندازه براى چيزى قرار دادن. تقدير عينى خداوند عبارت است از تدبير مخلوقات به گونهاى كه پديدهها و آثار خاصى بر آنها مترتب گردد و اين طبعاً به حسب قرب و بعد هر پديدهاى متفاوت خواهد بود چنان كه نسبت به جنس، نوع، شخص و حالات شخص نيز تفاوت خواهد داشت. مثلاً تقدير نوع انسان اين است كه از مبدء زمانى خاصى تا سرآمد معينى در كره زمين زندگى كند و تقدير هر فردى اين است كه در مقطع زمانى محدود واز پدر ومادر معينى به وجود بيايد و همچنين تقدير روزى و ساير شؤون زندگى و افعال اختياريش عبارت است از فراهم شدن شرايط خاص براى هر يك از آنها. در واقع تقدير عينى خداوند؛ يعنى، خداوند هر مخلوقى را با حدود و قيود و اندازه، شرايط، خصوصيات و توانشهاى مخصوصى به وجود مىآورد،
(فرقان، 2 - قمر، 49 - يس، 38 - مؤمنون، 18 - اعلى، 3). اين تقدير نيز با اختيار انسان منافات ندارد چرا كه اختيار، اعمال اختيارى و مقدمات افعال اختيارى ما همچون هر پديده ديگرى از مجراى خاص و كادر مشخص و دائره مختص به خود تحقق مىيابد و اين همان تقدير عينى خداوند است. مثلاً سخن گفتن انسان كه يك عمل اختيارى است بايد از مجرا يا مجارى خاص خود تحقق يابد، ازاينرو خداوند با اعطاى شُش، حنجره، تارهاى صوتى، زبان، دندان و لب و... اين مجارى را براى تحقق سخن گفتن كه يك عمل اختيارى مىباشد مقدور فرموده است. همچنين مقدمات افعال اختيارى را نيز خداوند با شرايط خاصى مقدر فرموده مثلاً غذاخوردن كه خدا جهازات آن را فراهم كرده و موادى آفريده تا در آن مواد تصرف شود بايد دست و پاى باشد تا انسان بتواند در آنها تصرف كند، اگر اعضا و جوارح نبود تا تصرف در مواد خارجى انجام دهد، خوردن - كه يك فعل اختيارى است - تحقق نمىيافت. به هر حال امورى را كه خداوند به تقدير عينى مقدر فرموده همه جبرى هستند و جاى اعمال اختيار و توهم اختيار انسان در آن نيست، اعضا و جوارح ما جبراً به ما داده شده است، قدرت اختيار، تفكر و انتخاب براى ما جبرى است، مقدمات اختيار و موادى كه اعمال اختيارى روى آن انجام مىگيرد جبرى است. خداوند متعال با تقدير عينى خود كادرى را براى زندگى هر فرد مشخص مىكند كه فعاليت اختيارى - كه خود نيز جبراً به ما داده شده است - در درون آن انجام مىگيرد. ما در درون اين كادر مختار هستيم كه هر چه مىخواهيم بكنيم ولى بيرون از اين كادر از اختيار ما خارج است. به بيان ديگر اصل اختيار، مقدمات افعال اختيارى و موادى كه افعال اختيارى روى آن انجام مىگيرد همه براساس تقدير عينى خداوند - كه براساس اقتضائات عالم هستى و جهان مخلوق بوده است - جبرى هستند، ولى اين كه ما چگونه از اختيار خود استفاده كنيم و آن مقدمات را به كار گيريم و از مواد چه بسازيم، همه در اختيار ما بوده و هست و خواهد بود. قبل از پرداختن به قضا الهى و نسبت آن با اختيار ذكر اين نكته لازم است كه: تقدير به معناى تقدير عينى در حقيقت بازگشتش به ايجاد علل ناقصه است؛ يعنى، مقدماتى كه پيدايش يك پديده بر آنها متوقف است و به نحوى در تعيين حد و اندازه آن شىء مؤثر مىباشد كه آن را تقدير آن شىء مىگويند. اما علت تامه شيئى اگر چه مستند به خداست ولى طبق اين اصطلاح تقدير ناميده نمىشود بلكه »قضاء« است كه به زودى از آن سخن خواهيم گفت. براساس اين تحليل، تقدير عينى قابل تغيير است چون وقتى مقدمات يك شىء فراهم مىشود - اگر مقدمات بعيد باشد - هنوز بايد چند واسطه ديگر تحقق يابد تا به خود آن پديده برسد ودر اين ميان ممكن است موانعى پديد آيد و جلوى تحقق آن شىء را بگيرد. با توجه به اين نكته معناى بسيارى از رواياتى كه در باب تغيير تقدير است روشن مىشود. از برخى روايات استفاده مىشود كه پارهاى از كنشهاى انسان تقديرات را تغيير مىدهد؛ مثلاً صدقه دادن موجب دفع بلاء مقدر مىگردد و يا صله رحم عمر را طولانى مىكند. در اين موارد تقدير عينى اولى آن بود كه براساس شرايط مخصوص بلائى نازل شود يا مثلاً با تصادف يا امراض جسمانى فردى در سن خاصى فوت كند. اما مانعى مانند صدقه و صله رحم جلوى تحقق بلا و فوت را گرفته و موجب تغيير آن شده است.
چاره دفع بلا نبود ستم | چاره احسان باشد و عفو و كرم |
گفت الصدقة مرد للبلا | داو مرضاك بصدقة يافتى |
(مثنوى، دفتر 2590 - 2591 6) قضاء الهى و اختيار انسان قضا به معناى پايان يافتن و كار را يكسره كردن است و مىتوان مرحله نهايى يك كار را نيز قضا ناميد. قضاء نيز همچون تقدير دواصطلاح دارد »قضاء علمى« و »قضاء عينى«. علم به پايان كار و مرحله نهايى يك فعل »قضاء علمى« است، و پايان يافتن، يكسره شدن و تحقق نهايى كار را »قضاء عينى« گويند. قضاء علمى خداوند؛ يعنى علم خداوند به وقوع حتمى پديدهها. اين قضاء علمى خداوند با اختيار انسان منافات ندارد زيرا خداوند علم دارد كه پديده يا فعل و كارى با اختيار انسان حتماً به وقوع خواهد پيوست. به بيان ديگر قضاء علمى خداوند در مورد افعال اختيارى انسان؛ يعنى، خداوند مىداند كه فلان فعل انسان با وصف اختيارى بودن حتماً به وقوع خواهد پيوست. به بيان سوم؛ يعنى، خدا مىداند كه فلان شخص چنان كارى را اراده خواهد كرد و بر اختيار خود به انجام خواهد رسانيد. قضاء عينى خداوند؛ يعنى، انتساب تحقق عينى پديدهها به خداوند. به بيان ديگر مقتضاى قضاء عينى خداوند اين است كه وجود پديدهها را از آغاز پيدايش تا دوران شكوفايى و تا پايان عمر، بلكه از هنگام فراهم شدن مقدمات بعيده تحت تدبير حكيمانه الهى بدانيم و فراهم شدن شرايط پيدايش و رسيدن به مرحله نهايى را مستند به اراده او بشماريم. به بيان سوم: 1- رسيدن هر معلولى به حد ضرورت وجودى از راه تحقق علت تامهاش مىباشد، 2- هيچ مخلوقى استقلال در وجود و آثار وجودى ندارد، 3- طبعاً ايجاب و ضرورت وجودى همه پديدهها مستند به خداى متعال خواهد بود كه داراى غنا و استقلال مطلق است. در واقع قضاء عينى الهى مستلزم اين حقيقت است كه - همان گونه كه وجود هر پديدهاى انتساب به اذن و مشيت تكوينى خدا دارد و بدون اذن او هيچ موجودى پا به عرصه وجود نمىنهد - همچنين پيدايش هر چيزى مستند به قضاء عينى الهى است و بدون آن، هيچ موجودى شكل و حدود ويژه خود را نمىيابد و به سرانجام خويش نمىرسد،
(نساء، 78 - شعراء، 79 - 81). موركى بر كاغذى ديد او قلم | گفت با مورى دگر اين راز هم |
كه عجايب نقشها آن كلك كرد | همچو ريحان و چو سوسن زار و ورد |
گفت آن مور اصبع است آن پيشهور | وين قلم در فعل فرع است و اثر |
گفت آن مور سوم كز بازو است | كه اصبع لاغر ز زورش نقش بست |
همچنين مىرفت بالا تا يكى | مهتر موران فطن بود اندكى |
گفت كز صورت مبينيد اين هنر | كه به خواب و مرگ گردد بىخبر |
صورت آمد چون لباس و چون عصا | جز به عقل و جان نجنبد نقشها |
بىخبر بود او كه آن عقل و فؤاد | بىزتقليب خدا باشد جماد |
(مثنوى، دفتر 3721 - 3728) سؤال: اگر قضاء عينى خداوند شامل افعال اختيارى و مقدمات آن و از جمله اراده انسان نيز - كه از مبادى اختيار انسان است - بشود و به عنوان پديدههاى مخلوق، تحققشان مستند به خداوند باشد، لازم مىآيد كه ما قائل به اختيار انسان نباشيم. به بيان ديگر، چگونه مىشود براساس قضاء عينى خداوند، افعال اختيارى انسان هم مستند به اراده و اختيار انسان باشد و هم استناد به قضاء الهى داشته باشد؟ به نظر ما قضاء عينى الهى با اختيار انسان منافات ندارد. شبهه ناسازگارى قضاء عينى الهى با اختيار انسان از اين خيال باطل ناشى شده است كه ضرورت وجود و تحقق فعل - موقعى كه علت تامهاش موجود باشد - به معناى اضطرار در مقابل اختيار انگاشته شده است. در حالى كه اين تلقى صحيح نيست، چرا كه با توجه به چندگونگى استناد معلول واحد به چند علت مسأله عدم تعارض قضاء عينى الهى با اختيار انسان حل مىگردد. براى روشن شدن مسأله توجه به اين نكته لازم است كه تأثير چند علت در پيدايش يك پديده، به چند صورت تصور مىشود: 1- چند علت با هم و در كنار يكديگر، تأثير كنند مانند اين كه اجتماع آب، بذر، حرارت و... موجب شكفتن بذر و روييدن گياه مىشود. 2- هر يك از علتها متناوباً مؤثر باشد به طورى كه طول عمر پديده، بر تعداد آنها تقسيم شود و هر بخشى از آن، معلول يكى از عوامل و عللى باشد كه به نوبت، تأثير خود را مىبخشند چنان كه چند موتور، يكى پس از ديگرى روشن شوند و موجب ادامه حركت هواپيما گردند. 3- تأثير آنها مترتب بر يكديگر باشد؛ چنان كه در برخورد چند توپ با يكديگر يا در تصادفات زنجيرهاى ملاحظه مىشود. نمونه ديگر آن، تأثير اراده انسان در حركت دست و تأثير دست در حركت قلم و تأثير قلم در پيدايش نوشته است. 4- تأثير مترتب چند عامل طولى، به گونهاى كه وجود هر يك از آنها وابسته به وجود ديگرى باشد، مانند وجود انسان و اراده او كه وابسته به اراده الهى است. در همه اين صورتها اجتماع چند علت براى پيدايش معلول واحد لازم است. با توجه به انواع استناد معلول واحد به چند علت و خصوصاً نوع چهارم روشن مىشود كه استناد وجود افعال اختيارى انسان به خداى متعال، منافاتى با استناد آنها به اراده و وجود خود انسان ندارد، زيرا اين استنادها در طول يكديگرند و تزاحمى با هم ندارند. به بيان ديگر، استناد فعل به فاعل انسانى در يك سطح است و استناد وجود آن به خداى متعال در سطح بالاترى است كه در آن سطح، وجود خود انسان و وجود مادهاى كه كارش را روى آن انجام ميدهد و وجود ابزارهايى كه كار را به وسيله آنها انجام مىدهد، همگى مستند به اوست. پس تأثير اراده انسان به عنوان جزء آخر از علت تامه در افعال خودش منافاتى با استناد وجود همه اجزاء علت تامه به خداى متعال ندارد. ناگفته نماند اين كه در برخى آيات افعال و احوال و سرنوشت ما به خدا نسبت داده مىشود مانند »و ما تشاؤون الا ان يشاء اللَّه رب العالمين؛ و تا خدا پروردگار جهانيان نخواهد ]شما نيز [نخواهيد خواست«،
(تكوير، آيه 29) براى آن است كه ما را با توحيد افعالى كه يكى از مراحل عالى توحيد است واقف گرداند. قرآن مىخواهد انسان را خداشناس بار آورد و آدمى را با اين نكته آشنا سازد كه كمالش در درك احتياج خود به خداست، زيرا انسان سراپا نقص وجودى و فقر محضر است.
اى دهنده عقلها فريادرس | تا نخواهى تو نخواهد هيچ كس |
هم طلب از تست و هم آن نيكويى | ما كييم اول تويى آخر تويى |
هم بگو تو، هم تو بشنو هم تو باش | ما همه لاشيم با چندين تراش |
(مثنوى، دفتر 1438 - 1440 6) اما اين كه گاهى تلاش زياد مىكنيد ولى نتيجهاى كمرنگ مىگيريد، به اين دليل است كه در جهانبينى الهى، واقعيت در چارچوب ماده، جسم و انفعالات جسمى محدود و محصور نيست. دنياى حوادث، داراى تار و پودهاى بيشتر و پيچيدهتر است و عواملى كه در پديدآمدن حوادث نقش دارند، بسى افزونتر مىباشد. از نظر مادى عوامل مؤثر در اجل، روزى، سلامت، سعادت و خوشبختى، منحصراً مادى است. اما از نظر جهانبينى الهى، علل و عوامل ديگرى كه عوامل روحى و معنوى ناميده مىشوند، همدوش عوامل مادى در كار اجل، روزى، سلامت، سعادت و... مؤثر است. از نظر جهانبينى الهى، جهان يك واحد زنده و با شعور است؛ اعمال و افعال بشر نتيجه و عكسالعمل دارد؛ خوب و بد در مقياس جهان بىتفاوت نيست؛ اعمال خوب و بد بشر با عكسالعملهايى مواجه مىشود كه احياناً در دوره حيات و زندگى خود فرد به او مىرسد. اذيت كردن جانداران - اعم از حيوانات و انسانها - خصوصاً آزار رساندن به صاحبان حقوق )از قبيل پدر و مادر و معلم( آثار سويى در همين زندگى دنيايى به بار مىآورد. از ديگر سو، عواملى چون دعا، صدقات و احسانها نيز از جمله عواملى است كه در تغيير و تبديل سرنوشتها مؤثر است. به طور كلى گناه و طاعت، توبه و پردهدرى، عدل و ظلم، نيكوكارى و بدكارى، دعا و نفرين و... از امورى است كه در سرنوشت بشر از نظر عمر، سلامت، روزى، رسيدن به نتيجه و مقصود دلخواه مؤثر مىباشد. بنابراين، دقت كنيد كه چه علل و عوامل معنوى، فراتر از علل و عوامل مادى در شما وجود دارد كه علىرغم تلاش دنيوى به نتيجه مطلوب نمىرسيد. V
}(ر.ك: همان، صص 148 - 146). براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1- آموزش عقايد، ص 187 - 180، مصباح يزدى، سازمان تبليغات اسلامى. 2- معارف قرآن، ص 222 - 202، مصباح يزدى، مؤسسه در راه حق. 3- انسان و سرنوشت، شهيد مطهرى، انتشارات طباطبايى.
[پايان كد انتخابي]نكته ديگري كه در پايان بايد توجه داشته باشيد اين است كه پاداش وعذاب آخرت هر دو ناشي از كنش اختياري انسان است چه اسم تقدير را روي آن بگذاريم يا نگذاريم و بدون اختيار انسان عذاب و عقاب هيچ توجيهي نخواهد داشت.