اين سؤال، داراى ابعاد گوناگونى است كه به شرح زير به آنها اشاره مىشود:
1- معناى نور: «نور» عبارت است از آنچه كه در ذاتِ خود، ظاهر و روشن باشد و از نظر اثر بيرونى، مظهر و روشن كننده غير خود باشد. اين مفهوم، مصاديق گوناگونى دارد كه در شدّت و ضعفِ صدق مفاد آن بر آنها، متفاوت مىشوند؛ مثلاً هم مىتوان بر خورشيد، اطلاق نور كرد و هم بر يك لامپ روشن؛ زيرا هر دو، در ذات و گوهر خود، ظاهر و روشن بوده و هم روشنكننده غير خود مىباشند؛ ولى روشنى و روشنگرى خورشيد كجا و روشنى و روشنگرى لامپ كوچك كجا؟!
گفتنى است هر چه كه در ذات خود، ظاهر و روشن است و هر چيزى را ظاهر و روشن مىسازد - ولو اين كه روشنگر يك مجهول، سؤال، راه معنوى و بازنمودن يك حقيقت باشد - نور است و بر آن نور اطلاق مىشود. به همين دليل گفته مىشود: علم نور است؛ زيرا هم در ذات خود ظاهر است و هم در پرتو علم است كه مىتوان بسيارى از راهها را شناخت و مجهولات را كشف كرد. بنابراين، نبايد پنداشت كه واژه «نور»، تنها بر امور حسّى و چيزى كه داراى «فوتونهاى» به خصوصى است و در علم فيزيك از كم و كيف آن بحث مىشود، اطلاق مىگردد؛ بلكه اين تنها يكى از مصاديق بارز و روشن اين واژه است.
با توجّه به اين توضيح، مىتوان بر «وجود» نيز «نور» اطلاق كرد؛ زيرا وجود در ذات خود، امرى ظاهر و روشن بوده و با تعلّق «وجود» به اشيا، آنها نيز ظاهر مىشوند و روشنگرى مىكنند.
به هر حال، نور هم بر «نور حسّى»، اطلاق مىشود و هم بر «نور فراحسّى» و چه بسا كه نور حسّى، از نور غيبى فروغ و نور مىگيرد.
نور حق بر نور حسّ راكب شود | آن گهى جان سوى حق راغب شود |
سوى حسى رو كه نورش راكب است | حس را آن نور نيكو صاحب است |
نور حس را نور حق تزيين بود | معنى نور على نور اين بود |
نور حسّى مىكشد سوى ثرا | نور حقش مىبرد سوى علا |
زآن كه محسوسات دونتر عالمى است | نور حق دريا و حس چون شبنمىاست |
همان، دفتر 2، ابيات 1290 و 1292 - 1295. 2-. حضرت حق عين نور مطلق است:«نور» يكى از اسماى حسناى الهى است
ابىجعفر الصدوق، التوحيد، تصحيح و تعليق سيدهاشم حسينى طهرانى، منشورات جامعةالمدرسين فى الحوزة العلمية قم: بىتا، ص 194و195، باب اسماء الله تعالى، ح 8.؛ چرا كه ظهور و روشنى هر آنچه كه در هستى است، از او است.
علامه سيدمحمدحسين طباطبايى، رسائل توحيدى، ترجمه على شيروانى، الزهراء، تهران، چاپ اول، 1370 ش، ص 65. هستى كه به ذات خود هويداست چو نور | ذرات مكوّنات ازو يافت ظهور |
هر چه كه از فروغ او افتد دور | در ظلمت نيستى، بماند مستور |
روشن است كه اسما و صفات خداوند، صرف و خالِص هر كمال وجودى است و استعمال آن واژه در مورد خدا، به نحو حقيقت است نه مجاز. اما غير خداوند، چون ذاتشان به عرض وجود او موجود است؛ صفاتشان نيز همينگونه است. بنابراين همه صفات وجودىِ حقيقى و خالى از نقص، منحصراً از آنِ خداوند است و تمام اوصاف ديگران، بالعرض به آنها نسبت داده مىشود. از اين رو، اطلاق واژه نور بر خداوند متعال، اولى و اقدم است بر اطلاق آن بر غير او؛ زيرا جميع انوار از او است و قوام همه نورهاى ديگر به او است.
ميبدى، كشفالاسرار، صص 542 - 547؛ رسائل توحيدى، همان، صص 56 - 61؛ علامه طباطبائى، ولايتنامه، صص 103 - 104. همه عالم به نور اوست پيدا | كجا او گردد از عالم هويدا |
نگنجد نور ذات اندر مظاهر | كه سبحان جلالش هست قاهر |
در آن موضع كه نور حق دليلست | چه جاى گفت و گوى جبرئيلست |
چو نور او ملك را پر بسوزد | خرد را جمله پا و سر بسوزد |
شيخ محمود شبسترى، گلشن راز. قرآن نيز خداوند متعال را به نور توصيف فرموده است:
«الله نور السماوات و الارض»؛
نور (24)، آيه 35. و او را خالق نور ظاهرى و باطنى دانسته است.
نبأ(78)، آيه 13؛ زمر(39)، آيه 23؛ يونس(10)، آيه 5؛ نوح(71)، آيه 16؛ انعام(6)، آيه 1. به گفته محىالدين ابن عربى، وجود مطلق (خداوند متعال) نور حقيقى است؛ زيرا همه موجودات به هستى او، هست شدهاند.
به نقل از: شريفالدين محمد نيمدهى، رسالة الانوار، ص 134. اى همه هستى ز تو پيدا شده | خاك ضعيف از تو توانا شده |
هستى تو صورت پيوند نه | تو به كس و كس به تو مانند نه |
آنچه تغيّر نپذيرد تويى | وآن كه نمرده است و نميرد تويى |
ما همه فانى و بقا بس تر است | ملك تعالى و تقدس تر است |
حكيم نظامى گنجوى. پس وجود نور مطلق (خداوند متعال)، يك اصل و ضرورت است؛ زيرا در پرتو وجود او است كه ما هستيم و در ظلّ نور، ما بقا و استمرار در وجود داريم. در عنايت نور او، نور حسّى در عالم پرتوافكن گشته و براى زندگى مادى انسان، يك نياز اساسى شده است. با تجلّى آن نور مطلق در هستى، انسانهاى كامل، هدايتگر بشريت گشتهاند و ...
ر.ك: سيد نعمتاللَّه جزايرى، نور البراهين فى شرح توحيد الصدوق، ج 1، صص 395 - 397. بايد توجه داشت كه نور مطلق و حقيقى، از دسترس اوهام و خيال بسيار دور است.
از همه اوهام و تصويرات دور | نور نور نور نور نور نور |
مثنوى، دفتر 6، بيت 2146. 3-. نور در قرآن:اين واژه پر معنا، در قرآن كريم به كرّات به كار رفته و مصاديق گوناگونى براى آن بيان شده است:
الف) قرآن، نور و ظلمت را با هم برابر نمىداند و نور را برتر از ظلمت تلقى مىكند؛
رعد (13)، آيه 16؛ فاطر (35)، آيه 20. ب) خداوند، خود نور است؛
نور (24)، آيه 35. ج) او خالق نور ظاهرى و غيبى است؛
نبأ(78 )، آيه 13؛ زمر (39)، آيه 23؛ يونس (10)، آيه 5؛ نوح(71)، آيه 16؛ انعام (6)، آيه 1. د) او با نور خويش، هر كه را بخواهد، هدايت مىكند؛
نور (24)، آيه 35. ه) اگر حضرت حق، به كسى از نور خويش افاضه نفرمايد، از هيچ جاى ديگر نمىتواند اين نور را بگيرد؛
همان، آيه 240. و) او مؤمنان را از ظلمات خارج كرده و به عالم نور وارد مىگرداند
بقره (2)، آيه 257.؛
ز) خداوند متعال خود، كامل كننده نورش مىباشد؛
صف (61)، آيه 8.
ح) خداى سبحان در اين دنيا به وسيله هدايتش، مؤمن را نورانى مىكند تا بتواند به وسيله آن نور حركت كند و راه را از چاه بشناسد.
انعام (6)، آيه 122. در آخرت نيز همين نور ظهور مىكند و از پيش رو و سمت راست او در حركت است؛
تحريم (66)، آيه 8. مومنا ينظر به نور الله شدى | از خطا و سهو ايمن آمدى |
مثنوى، دفتر 4، بيت 1855. ط) كلام خداوند (وحى) نور است؛ چه قرآن، چه تورات و چهانجيل؛
مائده (5)، آيات 15، 44 و 46؛ انعام (6)، آيه 91؛ نساء (4)، آيه 174. ى) قرآن علاوه بر آن كه نور است، هدايتگر به نور نيز هست. قرآن كريم نورى است كه انسان را از ظلمات طبيعت و اِنيّت بيرون مىبرد و به سوى نور معرفت پروردگارش، هدايت مىكند
ابراهيم (14)، آيه 1؛ شورى (42)، آيه 52؛ آلعمران (3)، آيه 184.؛
هر كه كاه و جو خورد قربان شود | هر كه نور حق خورد قرآن شود |
مثنوى، دفتر 5، بيت 2478. ك) ايمان به نورى كه خداوند نازل فرموده است (قرآن كريم)، وزان ايمان به خدا و رسول او است؛
تغابن (64)، آيه 8. ل) پيامبران، انسانها را از ظلمت خارج ساخته و به عالم نور مىبرند.
ابراهيم (14)، آيه 5؛ احزاب (33)، آيه 43؛ حديد (57)، آيه 9؛ طلاق (65)، آيه 11. گفتنى است كه اطلاق نور بر وحى، قرآن، راه و پيامبر در برابر خداوند، به اين معنا نيست كه هم خدا نور باشد و هم غير او روشن و روشنگر؛ زيرا فرض ندارد موجودى نور نامحدود باشد و در كنار او، نور محدودى هم باشد؛ چرا كه نامحدود، غيرى باقى نمىگذارد. بنابراين اگر مثلاً فرمود كه: «پيغمبر سراج منير است»؛
احزاب (33)، آيه 45 و 46. يعنى آن چراغ، مصباحى از همين
«نور السماوات و الارض» است، نه نورافكنى جدا از آن. بر اساس همين نكته ظريف، خداوند مىفرمايد: سراج منير بودن تو از همان
«نور السماوات و الارض» پايه و مايه گرفته است؛ نه اين كه مستقلاً نورانى هستى و خدا هم نورانى است.
نور (24)، آيه 35. بلكه در پرتو نورانيت خداوند، آنها نيز نور و نور بخشاند.
ر.ك: تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 8، صص 223 - 224. چون شما تاريك بودم در نهاد | وحى خورشيدم چنين نورى بداد |
ظلمتى دارم به نسبت باشموس | نور دارم بهر ظلمات نفوس |
مثنوى، دفتر 1، بيت 3660 و 3661. 4-. معصومان تجلّى نور الهى:در روايات، رسول اكرم(ص) و ائمه طاهرين(ع)، در ابعاد گوناگون به نور الهى توصيف شدهاند. موارد ذيل نشانگر بخشى از اين ابعاد است:
يكم. معصومان نوراند؛ در زيارت جامعه كبيره، از امام هادى(ع) نقل شده كه فرمود:
«خلقكم الله انواراً»؛ «خداوند شما را به صورت نور خلق كرد».
امام صادق(ع) در تفسير آيه
«الله نور السماوات و الارض ...» فرمود: «رسول خدا(ص) و ما اهل بيت(ع)، نور خداوند در ميان مخلوقاتش هستيم».
شيخ احمد بن زينالدين احسائى، شرح جامعه كبيره، بيروت: دارالمفيد، چاپ اول، 1999 م. - 1420 ق، ج اول، ص 270. در حديث ديگرى، در ذيل همين آيه شريفه، از امام صادق(ع) نقل شده است كه:
«مثل نوره»، اشاره به حضرت رسول(ص) دارد و
«نور على نور» اشاره به امامى دارد كه پشت امام ديگر به امامت مىرسد.
ر.ك: نورالبراهين، ج اول، ص 398 و 399. از امام محمد باقر(ع) سؤال شد: مقصود از «نور» در آيه
«فآمنوا بالله و رسوله و النور الذى انزلنا»؛
تغابن (64)، آيه 8. چيست؟ امام در پاسخ فرمودند: «به خدا قسم! مقصود از نور، ائمه(ع) از آل محمد تا روز قيامتاند. به خدا قسم! آنان نور خداوند هستند كه نازل گشتهاند و به خدا قسم آنان، نور خداوند در آسمانها و زميناند».
بحارالانوار، ج 23، ص 308؛ و به نقل از: شيخ جواد بن عباس الكربلائى، الانوار الساطعه، مراجعة محسن الاسدى، قم: دارالحديث، بىتا، ج 3، ص 110. من چو خورشيدم درون نور غرق | مىندانم كرد خويش از نور فرق |
مثنوى، دفتر 3، بيت 2408. امام صادق(ع) مىفرمايد: «مقصود از «نور» در آيه شريفه
«و اتبعوا النور الذى انزل معه»؛
اعراف (7)، آيه 157. اميرمؤمنان و ائمه(ع) هستند».
نورالثقلين، ج 2، ص 83؛ به نقل از: الانوار الساطعه، ج 3، ص 111. 5-. نور معصومان از نور خداوند است:در زيارت جامعه مىخوانيم:
«و انتجبكم لنوره»؛ «خداى متعال شما را براى نور خود برگزيد» ...:
«و نوره و برهانه عندكم»؛ «نور و برهان حق نزد شما است» ...
«السلام على الائمة الدعاة و ... و صراطه و نوره و برهانه»؛ «سلام بر امامان بزرگوارى كه دعوت كننده به سوى خدا و ... و صراط او، نور او و برهان او هستند». در عبارت دوم گفته مىشود: نور حق در نزد شما است و در عبارت سوم خود آنان را نور حق مىگوييم.
نور دل از جان بود اى يار غار! | مستعار او را مدان اى مست عار! |
در حديثى طولانى آمده است:
رسول خدا(ص)، نور خويش، اميرمؤمنان(ع)، فاطمه زهرا(س)، امام حسن(ع)، امام حسين(ع) و ... را از نور خداوند دانسته است.
الانوار الساطعه، ج 4، ص 259 و 260. 6- نور معصوم، اولين مخلوق:در روايات، اولين مخلوق و نخستين صادر، نور رسول خدا(ص) و سيزده معصوم دانسته شده است. رسول خدا(ص) مىفرمايد:
«اوّل ما خلق الله، نورى»؛ «اولين چيزى كه خداوند خلق كرد، نور من بود».
بحارالانوار، ج 1، ص 97، ح 7. خداى سبحان به پيغمبرش دستور مىدهد كه: «بگو من اولين مسلمانم»
انعام(6)، ص 163. و مقصود از اين اوليّت، اوليّت رتبى است، نه زمانى؛ زيرا اگر مقصود اوليت زمانى بود، هر پيغمبرى نسبت به قوم خويش «اول المسلمين» بود و پيامبران پيشين نيز به طريق اولى مىتوانستند مصداق اين روايت باشند. از اين كه خداى سبحان تنها به پيغمبر اسلام فرموده بگو: «مأمورم كه اول المسلمين باشم»، براى آن است كه آن حضرت اوّل صادر، يا اول ظاهر است.
ر.ك: تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 8، ص 30 و 31. از امام صادق(ع) سؤال شد: شما قبل از آن كه آسمانها و زمين خلق شوند، كجا بوديد؟ حضرت در پاسخ فرمود:
«كنّا انواراً حول العرش نسبح الله و نقدسه حتى خلق الله سبحانه الملائكة ...»؛ «انوارى بوديم حول عرش و مشغول تسبيح و تقديس خدا بوديم تا اين كه خداى متعال ملائكه را خلق فرمود...».
بحارالانوار، ج 57، ص 170. جابر بن عبدالله مىگويد: از رسول خدا(ص) سؤال كردم: اولين چيزى كه خداوند خلق نمود، چه بود؟ آن حضرت در پاسخ فرمود:
«نور نبيك ...»؛ «نور پيغمبر تو
به نقل از: تفسير الميزان، ج 1، ص 121. ...».
جابر از امام محمدباقر(ع) نقل مىكند كه ايشان فرمود: «خداوند متعال، چهارده هزار سال قبل از خلقت آدم، چهارده نور از نور عظمتش را خلق فرمود. پس آن چهارده نور ارواح ما بود». جابر مىگويد: از امام دربارهى اسماى آن چهارده نور سؤال كردم، ايشان فرمود: «محمد، على، فاطمه، حسن و حسين(ع) و نور فرزند حسين(ع) كه نهمى آنان قائم ايشان است».
بحارالانوار، ج 25، ص 4. امام باقر(ع) مىفرمايد:
«يا جابر! ان الله اول ما خلق خلق محمداً و عترته الهداة المهتدين، فكانوا اشباح نور بين يدى الله، قلت: و ما الاشباح؟ قال: ظل النور، ابدان نورية بلا ارواح، و كان مؤيداً بروح واحد و هى روح القدس ...» ؛ «اى جابر! اول مخلوقى كه خداوند خلق فرمود، محمد و عترت هدايت شده آن حضرت بودند. پس آنان اشباح نور در برابر خداوند بودند. جابر مىگويد: به حضرت عرض كردم اشباح چيست؟ فرمود: سايه نور، بدنهاى نورى بدون روح كه مؤيد به يك روح يگانه و واحد بودند و آن روح القدس بود...».
روايت بالا، نشانگر اين حقيقت است كه «مخلوق اول» در عين اين كه يك حقيقت و موجود واحد است، حقيقت همه چهارده معصوم است؛ يعنى، هم حقيقت رسول خدا(ص) است و هم حقيقت تك تك عترت آن حضرت. آنان در عين يكى بودن، متعدد هم هستند و همهى آنان، ظهورات روح واحد و حقيقت واحد مىباشند. اين روايت با صراحت كامل مىفرمايد كه: آنان ابدان نورى بودند كه ارواح متعدد نداشتند؛ بلكه مؤيد به يك روح بودند و آن عبارت است از «روحالقدس» و به روشنى به اين نكته اشاره دارد كه حقيقت روح و جان همه، يكى بود و ظهورات (ابدان نورى و يا اشباح نورى) متعدد بود.
اين كه در زيارت جامعه مىخوانيم
«و ان ارواحكم و طينتكم واحدة»، اشاره به اين حقيقت دارد كه چهارده معصوم، يك نوراند و در اين جهت با هم اتحاد دارند. اين اتحاد - در عين غيريت - نه تنها در اوّل خلقت بوده؛ بلكه در نظام مادى و زندگى دنيايى و حقيقت آنان، يكى بوده است و ايشان در عين تعدد صورى و ظاهرى با همديگر، وحدت و اتحاد دارند.
ر.ك: انسان و خلافت الهى، صص 139 - 142. چون مرا ديدى خدا را ديدهاى | گرد كعبه صدق برگرديدهاى |
خدمت من طاعت و حمد خداست | تا نپندارى كه حق از من جداست |
چشم نيكو باز كن در من نگر | تا نبينى نور حق اندر بشر |
مثنوى، دفتر 2، ابيات 2247 و 2249. 7- نور معصوم، جسم مستعد مىخواهد:«نور معصوم»، اولين مخلوق و قبل از همه مخلوقات ديگر موجود بوده است و هر وقت ماده - با تركيب و استعداد خاص - خود را در معرض تابش آن قرار دهد و با آمادگى پذيرش آن، در برابر آن قرار گيرد، در آن تجلّى مىكند.
نور يابد مستعد تيز گوش | كاو نباشد عاشق ظلمت چو موش |
مثنوى، دفتر 5، بيت 25. تركيب بدنى مخصوصى كه با مشخصات خاص خود، در زمان و مكانى خاص، آماده پذيرش مخلوق اول (نور معصوم) و تجلّى آن است؛ در زمان مشخّص و معين اين نور را مىپذيرد و در اين زمان، «نور معصوم» در آن مىتابد و جلوه مىكند. اين زمان خاص، زمان همين «تجلّى به خصوص» است و وقت اين تابش، از نور معصوم و مخلوق اول است؛ نه زمان متجلى.
حقيقتى كه متوجّه اين تركيب مخصوص در اين زمان خاص گرديد، قبل از همه عوالم و قبل از زمان و مكان، وجود پيدا كرده، خلق شده است. البته تجلّى آن در اين تركيب، در زمان مخصوص قرار مىگيرد؛ آن هم به لحاظ آمادگى اين تركيب در اين زمان.
ر.ك: انسان و خلافت الهى، صص 125 و 129. از اين رو جسم معصومان(ع)، جسم ويژهاى است كه توان تحمل و تجلّى آن نور را در خود دارد؛ نورى كه «اولين و برترين مخلوق» است. اين جسم بايد قابليت و كشش آن همه عبادتها و سيرها را داشته باشد؛ تا اين نور در آن تجلّى كند. بر اين اساس جسم آنها نيز از نور است.
جسمشان را هم ز نور اسرشتهاند | تا ز روح و از ملك بگذشتهاند |
مثنوى، دفتر 3، بيت 8. 8- نور معصوم واسطه در خلق:در رواياتى كه معصومان(ع) به عنوان «نور و مخلوق اول» مطرح شدهاند، به اين نكته نيز اشاره شده كه خداى متعال از نور ايشان، هر چيز و كمال وجودى را آفريده است؛ يعنى، وجود و هستى خير است و هر وجود از نظر جنبه وجودى - و با قطع نظر از حدود و نقايص - خير مىباشد. بر اين اساس همه موجودات و تمامى وجودات و كمالات وجودى، از جلوهها و ظهورات همين مخلوق اول و نور معصوم است و مخلوقات مراتب مختلف تجليات اين نور مىباشد.
ر.ك: الميزان، ج 1، ص 121. به عبارت ديگر «نور معصوم»، سبب وجود موجودات ديگر است و موجودات ديگر، آثار و صورتهاى نازله اين حقيقت، در مراتب مختلف و متنوع است. رسول خدا(ص) در حديثى نسبتاً طولانى، به اين حقيقت به طور صريح اشارهكردهاند كه: «از نور رسول خدا، عرش خلق شده است؛ از نور على(ع) ملائكه به وجود آمدهاند؛ از نور فاطمه(س) آسمانها و زمين خلق شده است؛ از نور امام حسن(ع) خورشيد و ماه پديدار گشتهاند؛ از نور امام حسين(ع) بهشت و حورالعين قدم به هستى نهادهاند و ...
الانوار الساطعه، ج 4، ص 259.».
نور مردان مشرق و مغرب گرفت | آسمانها سجده كردند از شگفت |
مثنوى، دفتر 6، بيت 2069. 9- تجلّى نور معصوم در قلب مؤمن:از آن جا كه نور معصوم، واسطه در خلق بوده و از اين رو، واسطه در به وجود آمدن انسان است و از آن جا كه از آن «مخلوق اول»، در روح آدميان دميده شده است؛ زيرا روح خدا - كه در آيات به آن اشاره و تصريح شده است كه روح انسانى از آن روح است - همان مخلوق اول و نور معصوم مىباشد.
ر.ك: مقالات؛ انسان و خلافت الهى، همان، صص 45 - 61 و 73 - 97. نورى كه از آن نور برتر، در انسانها وجود دارد، نور ضعيفى است كه روشنايى كمى دارد و از تيرگىهاى زيادى برخوردار است؛ اما اگر آدمى اين تيرگىها و آلودگىها را از خود دور سازد و خود را به مرتبه و منشأ اصلى خويش (روح خدا) نزديك سازد، اين نور در آدمى بيشتر روشن خواهد شد و از ضعف به سوى شدت، حركت خواهد كرد. اين نور ضعيف، بر اثر «ايمان و عمل صالح»، با نور بسيار روشن و كاملى - كه هيچگونه ضعف و تيرگى در آن نيست - وحدت يافته، نور كامل آن غالب و قاهر گشته و آن را احاطه نموده است و ضعفها و تيرگىهاى آن را از ميان برده و كامل گردانيده است. هر چه اين نور ضعيف، به نور كامل نزديكتر شود و با آن وحدت بيشترى داشته و در آن مستغرق باشد، به همان اندازه غلبه و احاطه نور كامل، بر آن بيشتر خواهد بود؛ تا جايى كه «وحدت» كاملاً تحقق يابد و «فنا» حاصل شود. در اين صورت، نور ضعيف با حفظ تبعيت و فنا - در مرتبه خود - از روشنى نور كامل و از آثار وجودى آن، بر اثر فناى در آن برخوردار خواهد بود.
ر.ك: مقالات، ج 3، صص 117 - 120. در زيارت جامعه به اين حقيقت اشاره شده است:
«انتم نور الاخيار»؛ «شما نور خوبان هستيد» و اين همان واقعيت است كه امام محمد باقر(ع) فرمود: «هر آينه نور امام در قلوب مؤمنان نورانىتر از خورشيدى است كه روشنگر روز است».
بحارالانوار، ج 23، ص 308؛ به نقل از: الانوار الساطعه، ج 3، ص 110. در پرتو همين نور، راه حقيقت براى ايشان روشن و به سوى نور حضرت حق هدايت مىشوند.
يا به گلبن وصل كن اين خار را | وصل كن با نار نور يار را |
تا كه نور او كشد نار تو را | وصل او گلشن كند خار تو را |
مثنوى، دفتر 2، ابيات 1245 - 1246. 10-. نور معصوم، هدايتگر است:خداوند درباره «مقام نورانيت» حضرت رسول و هدايتگرى آن حضرت مىفرمايد:
«كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم الى صراط العزيز الحميد»؛ يعنى قرآن را از آن رو بر تو فرستاديم كه مردم را از هرگونه تيرگى و تاريكى، رهايى بخشيده، آنان را نورانى كنى. رسول خدا(ص)، آينه تمام نمايى است كه جهت تابش نور را مىداند. وقتى اين آينه به سمت
«نورالسماوات و الارض» بود، آن نور در اين چهره مىتابد؛ هم صفحه آينه و هم منطقهاى را كه در برابر آينه قرار دارد، روشن مىسازد. از اين رو، مىفرمايد: «به تو قرآن دادم تا مردم را نورانى كنى، تو مظهر ولايت الهى هستى كه خداوند با تابيدن آن، مؤمنان را از تاريكىها به نور بيرون مىآورد».
بقره(2)، آيه 257. نور رسول خدا(ص)، بر اساس آيه نخست
ابراهيم(14)، آيه 1. نه تنها بايد راهنماى مردم به سوى نور باشد؛ بلكه بايد دست آنان را گرفته، از ظلمت خارج سازد و به نور برساند.
ر.ك: تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 8، صص 250 - 252. معصومان ديگر نيز چنين هستند. وقتى در زيارت جامعه مىخوانيم
«و نوره عندكم»؛ يعنى، علوم، حقايق و هدايتها - و در يك كلمه نور قرآن - در نزد شما است و با اين نور، انسانها را به نور دعوت كرده، آنان را نورانى مىكنيد؛ زيرا نور امامان(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س)، با نور رسول خدا(ص) يكى است و در واقع «امامت» باطن «نبوت» است.
ر.ك: فلسفه امامت، صص 62 - 65. آنان مترجمان حقيقى وحىاند. از امام باقر(ع) پرسيدند: كسى كه عالم به كتاب آسمانى است، كيست؟
رعد(13)، آيه 43. فرمود: «مقصود ما امامانيم».
اصول كافى، ح شماره 607؛ الانوارالساطعة، ج 3، ص 110 و ج 4، ص 98. در هر صورت چون آنان نور و حامل نوراند، پس هدايتگر به سوى نور نيز هستند؛ زيرا كسى كه نور هدايت ندارد، حق رهبرى ديگران را هم ندارد.
چون ندارى فطنت و نور هدا | بهر كوران روى را مىزن جلا |
مثنوى، دفتر 2، بيت 3223. اگر ما نيز طالب تجلّى نور حق، نور قرآن و نور معصوم در خود هستيم؛ بايد بكوشيم كه خود را مستعد اين نور سازيم.
نورخواهى مستعد نور شو | دور خواهى خويش بين و دور شو |
مثنوى، دفتر 1، بيت 3606.