انواع شردر قرآن | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
انواع شردر قرآن
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
انواع شردر قرآن
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
شرور
,
اصطلاحنامه علوم قرآنی
سوال:
مساله شر از نظر علما و قرآن چیست ؟ (انواع شر با ذکر مثال).
پاسخ تفصیلی:
مساله شرّ از مسائل بسیار دامنه دار در علم کلام و فلسفه است که طرح تمام جوانب آن فراتر از گنجایش یک نامه بوده نیازمند تالیف کتابی مستقلّ در این زمینه است ؛ که البته کتابهای مستقلّی نیز در این باب نگارش یافته است که برای کسب آگاهی بیشتر می توانید به آنها مراجعه فرمایید.
تعاریف خیر و شرّ به نقل از « شرح المصطلحات الفلسفية، ص: 164»
« الأفعال الإراديّة الّتي تنفع في بلوغ السّعادة هي الأفعال الجميلة.و الأفعال الّتي تعوّق عن السّعادة هي الشّرور و هي الأفعال القبيحة : افعال ارادی که در رسیدن به سعادت مفیدند افعال زیبایی هستند ؛ و افعالی که انسان را از رسیدن به سعادت باز می دارند افعال قبیحه و شرور هستند.» (آراء أهل المدينة الفاضلة/ 53)
« الخير بالحقيقة هو كمال الوجود. و هو واجب الوجود. و الشّرّ عدم ذلك الكمال : خیر در حقیقت عبارت است از کمال وجود و کمال وجود ، همان واجب الوجود است ؛ و شرّ نبود این کمال است.» (رسائل الفارابي، كتاب التّعليقات/ 11)
« كلّ ما عاق عن السّعادة بوجه ما فهو الشّرّ على الإطلاق : شرّ هر آن چیزی است که به وجهی باز می دارد از سعادت.» (رسائل الفارابي ، السّياسات المدنيّة/ 42)
« النّقص في الكمال يسمّى شرّا ، ليس الشّرّ سوى عدم الخير و التّمام و الكمال : نقص در کمال را شرّ گویند ؛ شرّ چیزی جز عدم خیر و تمامیّت و کمال نیست.» (رسائل اخوان الصّفاء 3/ 463)
« كلّ شيء نهى عنه (النّاموس) أو زجر عنه يسمّى ذلك شرّا: هر چیزی که ناموس(قانون) از آن نهی کند یا منع نماید آن را شرّ گویند»(نفس المصدر 3/ 480)
« هو ما يهرب منه لأجل ذاته : شرّ آن چیزی است که از آن فرار می کنند به خاطر ذاتش »(المقابسات/ 361)
« يدلّ في كلّ شيء بوجه ما على عدم الكمال الّذي له : شرّ آن چیزی است که در هر چیزی به وجهی دلالت بر عدم کمال می کند ، آن کمالی که برای آن چیز است.»(إلهيّات الشّفاء/ 306)
« إنّ الشّرّ يقال على وجوه: فيقال شرّ لمثل النّقص الّذي هو الجهل و الضّعف و التّشويه فيالخلقة. و يقال: شرّ، لما هو مثل: الألم و الغمّ الّذي يكون إدراك ما بسبب، لا فقد سبب فقط : گفته شده که شرّ دارای وجوهی است : پس گاه شرّ گفته می شود به اموری که از سنخ نقصند مثل جهل و ضعف و ناقص الخلقه بودن ؛ و گاه شرّ گفته می شود به اموری مثل درد و غم که ادراک چیزی هستند که از سنخ سبب هستند نه از سنخ نبود سبب.»( إلهيّات الشّفاء / 415)
« الشّرّ لا ذات له، بل هو إمّا عدم جوهر و إمّا عدم صلاح حال لجوهر: شرّ دارای ذات نیست بلکه آن یا عدم جوهر(ذات) است یا عدم صلاح حال جوهر.»(المبدأ و المعاد لابن سينا/ 10)
« عبارة عن الهلاك و النّقصان : شرّ عبارت است از هلاک و نقصان.» (مقاصد الفلاسفة/ 229)
« [شرّ]چيزى نيست موجود ، بلكه يا عدم چيزى است و يا عدم كمال چيزى.»(مجموعه مصنّفات شيخ اشراق 3/ 60)
« الخير هو كمال يحصل للشّيء ، و الشّرّ هو فقدان ذلك الكمال : خیر کمالی است که حاصل شیء می شود و شرّ فقدان آن کمال است.»(إيضاح المقاصد من حكمة عين القواعد/ 19)
« هو الألم و ما يكون وسيلة إليه (عند المشهور) : شرّ در نزد مشهور همان درد است و هر آنچه که موجب درد شود ــ [اعمّ از درد حسّی ، خیالی و عقلی ] ــ »(حاشية المحاكمات / 457)
« إنّ الخير بالذّات هو ما يؤثره كلّ واحد يبتهج به و يشتاقه. و هو الوجود بالحقيقة، و الشّرّ ما يقابله. ــــــ خیر بالذّات آن است که بر هر که اثر کند انبساط وجودی یافته مشتاق آن می شود ؛ و آن در حقیقت وجود است ؛ و شرّ در مقابل آن است.»(تعليقة على الشّفاء لصدر الدّين/ 16)
« هو فقد ذات الشّيء أو فقد كمال من الكمالات الّتي يخصّه من حيث هو ذلك الشّيء بعينه: شرّ یا فقدان ذات یک چیز است یا فقدان کمالی از کمالات آن چیز است ؛ کمالی که آن چیز فی حدّ نفسه لایق آن است»(الحكمة المتعالية 3/ 58)
« هو عدم ذات أو عدم كمال لها. ــــ شرّ یا عدم ذات است یا عدم کمال ذات(الحكمة المتعالية 3/ 70)
« عبارت است از فقدان ذات يا فقدان كمالى از كمالات لايقه به آن ذات. » (لمعات الالهيّة/ 407)
«الشر اعدام و كم قد ضل من ـــــ يقول باليزدان ثم الاهرمن : شرّ عدم است و چه گمراه است آنکه قائل به یزدان و اهریمن است.»(منظومه ، حاجی سبزواری ، ج3 ، 528)
اینها پاره ای از تعاریف فلاسفه اسلامی از خیر و شرّ بود که کتاب شرح المصطلحات الفلسفية ذکر نموده است ؛ که لب لبان همه یا اکثر آنها این است که: خیر مساوی و مساق با وجود یا کمال وجود یک چیز ، و شرّ مساوی و مساوق با عدم ذات یک چیز یا عدم کمال ذات آن است. همچنین هر آن چیزی که باعث معدوم شدن ذات یا کمال ذات می شود نیز بالعرض شرّ نامیده می شود مثل زلزله که موجب مرگ و نقص عضو امثال آنها می شود. کما اینکه گاه آثار ناشی از نقص و عدم را نیز شرّ می نامند مثل درد که اثر عدم صحّت است.
نظر علامه طباطبایی درباره خیر و شرّ:
به نظر شریف علامه طباطبایی اصل معنای خیر ، انتخاب است. انسان وقتی دو شیء را با هم مقایسه کرده یکی را بر دیگری ترجیح داده انتخاب می کند ، آن را نسبت به شیء دیگر که ترجیح نداده خیر می نامد. بر این اساس معنی آیه شریفه « قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَة» چنین خواهد بود:« بگو: آنچه نزد خداست سزاوارتر است به انتخاب از لهو و تجارت.» و چون خداوند متعال مطلوب همه موجودات بوده بازگشت همه به سوی اوست لذا او خیر مطلق بوده همه خیرها منحصر به او و از اوست.
امّا شرّ چیزی نیست جز عدم خیر . هر خیری امر وجودی بوده به ایتاء خداوند متعال است و شرّ عدم ایتاء خیر است از جانب خداوند متعال لکن منع خیر از جانب او از روی ظلم نبوده تابع مصالح عامّ نظام است.(ر.ک:المیزان ، زیل آیه 26 آل عمران)
اجزاء عالم صنع نسبت به هم دارای ربط وجودی هستند ؛ و آنچه عالم را عالم کرده است اختلاف این اجزاء باهمدیگر است و الّا همه اشیاء یک شیء واحد می شدند و دیگر عالمی تحقق نمی یافت. و لازمه این اختلاف و ربط وجودی و نسبت بین اجزاء ظهور تنافی و تضاد و کمال و نقص و وجدان و فقدان و نیل و حرمان است. و خیر و شرّ در موجودات از همین امور انتزاع می شوند. لذا اگر این امور نبودند خیر و شرّی هم نبود.(ر.ک:المیزان ، ج 8 ،ص38)
بحثى فلسفى از علامه طباطبایی
(در بيان اينكه شرور اعدام بوده بالعرض داخل در قضاى الهى هستند)
« حكما گفتهاند كه شرور بالعرض داخل در قضاى الهى هستند، و در بيان آن چنين گفتهاند:
از افلاطون نقل شده كه گفته است: شر عدم است و اين دعوى خود را با چند مثل توضيح داده و گفته است: مثلا يكى از شرها آدمكشى است و حال آنكه مىبينيم آدمكشى كار قاتل نيست تا بگوئيم شرى ايجاد كرد آنچه كار قاتل است اين است كه بتواند دست خود را بلند و پائين كند، و كار جرأت و شجاعت او هم نيست، و همچنين كار شمشير و تيزى آن هم نيست زيرا همه اينها در جاى خود خوب و كمال و خيرند، و نيز از ناحيه قبول پاره شدن رگها و گوشتها هم به وسيله شمشير نيست، زيرا كمال بدن مقتول اين است كه نرم باشد، پس باقى نمىماند براى شر مگر مساله بى جان شدن مقتول و بطلان حيات او كه آن هم امرى است عدمى، و همچنين هر شر ديگرى كه به اين طريق تجزيه و تحليل كنيم خواهيم ديد شر بودنش از يك امر عدمى است، نه امور وجودى.
چيزى كه بايد دانست اين است كه شرورى كه در عالم به چشم مىخورد از آنجايى كه با حوادث موجود در اين عالم ارتباط دارند، و با آنها پيچيده و در هم هستند از اين رو عدمهاى مطلق نيستند بلكه عدمهاى نسبىاند كه خود بهرهاى از وجود و واقعيت را دارند مانند انواع فقدانها و نقصها و مرگ و فسادهايى كه در داخل و خارج نظام عالمى پديد مىآيد كه همه اينها اعدامى نسبى بوده و مساسى با قضاى الهى- كه حاكم در عالم است- دارند، البته داخل در قضاى الهى نيستند نه بالعرض نه بالذات.
توضيح اينكه آنچه ما از عدم در ذهن خود تصور مىكنيم يا عدم مطلق است كه همان نقيض و نقطه مقابل وجود مطلق است. و يا عدم مضاف و منسوب به ملكه است، كه عبارت است از عدم كمال وجودى كه جا دارد آن كمال را داشته باشد مانند نابينايى كه عبارت است از عدم بصر از كسى كه جا داشت بصر داشته باشد و لذا به ديوار نمىگوئيم نابينا.
قسم اول هم چند جور تصور مىشود يكى اينكه عدم را به ماهيت چيزى بزنيم نه به وجود آن، مثل اينكه عدم زيد را تصور كنيم، و خود آن را معدوم فرض كنيم، نه او را بعد از آنكه موجود بود، اين قسم صرف يك تصور عقلى است كه هيچ شرى در آن متصور نيست، چون موضوع را كه مشترك ميان بود و نبود باشد تصور نكردهايم تا نبودش شرى باشد.
بله ممكن است انسان عدم چيزى را مقيد به آن چيز كند مثلا عدم زيد موجود را تصور كند، و او را بعد از آنكه موجود شده معدوم فرض نمايد چنين عدمى شر هست و ليكن اين قسم عدم همان عدم ملكهاى است كه توضيحش خواهد آمد.
تصور دوم اينكه عدم چيزى را بالنسبه به چيز ديگرى اعتبار كنيم مانند نبود وجود واجبى براى موجودات امكانى، و نبود وجود انسانيت مثلا براى ماهيت ديگرى مانند اسب، و يا نداشتن نبات وجود حيوان و نداشتن گاو وجود اسب را كه اين قسم عدم از لوازم ماهيات است، و امرى است اعتبارى نه مجعول و محقق.
قسم دوم از عدم همان عدم ملكهاى است كه در بالا بدان اشاره شد و آن عبارت است از فقدان و نبود كمال براى چيزى كه شان آن، داشتن آن كمال است، نظير انواع فسادها و نواقص و عيبها و آفات و امراض و دردها و ناگواريهايى كه عارض بر چيزى مىشود كه شان آن نداشتن اين نواقص و داشتن كمال مقابل آن است.
اين قسم از عدم شر است، و در امور مادى پيدا مىشود، و منشا آن هم قصورى است كه در استعدادهاى ماديات است كه البته اين قصور در همه به يك پايه نيست، بلكه مراتب مختلفى دارد، منظور اين است كه منشا اينگونه عدمها كه شرند منبع قبض وجود يعنى ذات بارى تعالى نيست، و نمىشود آنها را به ساحت او نسبت داد چون علت عدم چيزى است مانند خود آن عدم، هم چنان كه علت وجود وجودى ديگر است، نه عدم.پس آن چيزى كه در اينگونه امور توأم با شر مورد تعلق كلمه ايجاد اراده الهى قرار مىگيرد و قضاى الهى هم بالذات شامل آن مىشود، آن مقدارى است كه وجود به خود گرفته، و به عبارت ديگر استعداد و قابليت گرفتن وجود را داشته، و همان است كه مىتوان گفت خدا خلق كرده، اراده الهى ايجادش نموده و قضاى الهى بر آن رانده شده.
و اما عدمهايى كه همراه آن است مستند به خدا نيست، بلكه مستند به نداشتن قابليت بيشتر خود او و قصور استعداد اوست، پس چرا همان عدمها را هم مخلوق دانسته نسبت جعل و اضافه به آنها مىدهيم، از اين جهت است كه آميخته و متحد به آن مقدار وجود مىباشند.
و به بيانى روشنتر امور پنج قسمند 1- آنها كه خير محضند 2- آنها كه خيرشان بيشتر از شرشان است 3- آنها كه خير و شرشان يكسان است 4- آنها كه شرشان بر خيرشان مىچربد 5- آنها كه شر محضند. از اين پنج قسم امور سه قسم آخرى آنها معقول نيست كه هستى به خود بگيرند زيرا هست شدن آنها مستلزم ترجيح بلا مرجح است و يا ترجيح مرجوح بر راجح.و اگر حكمت الهى را كه از قدرت و علم واجبى او سرچشمه مىگيرد، و همچنين جود خدايى را كه هرگز آميخته با بخل نمىشود در نظر بگيريم حكم خواهيم كرد بر اينكه بر چنين خدايى واجب مىآيد كه فيض خود را به وجهى مصروف كند كه اصلح و شايستهتر براى نظام اتم است، و از امور پنجگانه گذشته دو تاى اولى را كه ايجاد كند كه عبارت بود از خير محض و آن ديگرى كه خيرش بيش از شرش مىباشد، زيرا اگر اولى را خلق نكند مرتكب شر محض شده، و اگر دومى را خلق نكند شر بيشتر را خلق كرده است.
بنا بر اين آنچه از شرور كه به نظر ما مىرسد نسبت به آنچه كه از خيرات به چشم مىخورد نادر و قليل است، و شر قليل به خاطر خير كثير تحقق يافته و ممكن نبود تحقق نيابد.
امام فخر رازى در اينجا دچار اشتباهى شده كه گفته است: اينكه حكما گفتهاند:« شرور اعداماند و مستند به خدا نيستند» ،حرف بيهودهاى است و با مسلك خود آنان منافات دارد كه خداى تعالى را علت تامّه عالم مىدانند و اعتراف مىكنند كه انفكاك معلول از علت تامه محال است زيرا با چنين اعترافى خداى تعالى در كارهايش مجبور است، و اختيارى ندارد كه فلان كار را بكند و آن ديگرى را نكند، او خواه ناخواه علت هر چه هست را ايجاد مىكند چه خير و چه شر، نه اينكه سبك سنگين نموده راجح را خلق كند.و اشتباه او در اين است كه نفهميده اين وجوب و خواه ناخواهى كه معلولات دارند عينا تاييد وجودشان را از قبل علت خود گرفتهاند، وقتى وجوب مخلوق مانند وجودش عاريتى و از ناحيه خداى تعالى باشد ديگر معقول نيست همين معلول برگشته حاكم و قاهر بر علت خود شده و او را مجبور بر انجام عمل (ايجاد مخلوق) و تجديد حدود آن سازد.
در اينجا صاحب روح المعانى انصاف را از دست نداده نخست به بحث گذشته ما اشاره نموده و گفته است: مخفى نماند كه اين سخن بنا بر اين مذهب تمام است كه اراده خدا را در ايجاد و عدم ايجاد متساوى النسبة ندانيم، و او را بدون رعايت مصلحت و يا داعى ديگرى مجبور در كار خود بدانيم، و اين مذهب اشاعره است.و گرنه اگر او را مختار بدانيم چه مانعى دارد كه در انتخاب خيرات و يا شرور اختيار داشته و هر كدام را كه بخواهد انجام دهد و ليكن چيزى كه هست حكما و اساطين اسلام مىگويند: افق اختيار خداى تعالى عالىتر از اين تصورات است، و امور عالم منوط به قوانين كلى است و افعال او مربوط به حكمتها و مصالحى است آشكار و نهان.آن گاه مىگويد: و اما گفتار امام فخر كه گفته است: فلاسفه بعد از آنكه قائل به جبر در افعال شدهاند ديگر خوض و دقتشان در اين بحث از جمله فضوليها و گمراهى صرف است، زيرا پرسش از اينكه چرا فلان شر ايجاد شد نظير پرسش از اين است كه چرا آتش سوزندگى از خود بروز مىدهد، آرى سوزندگى از ذات آتش برمىخيزد نه از اختيارش ناشى از تعصب اوست. زيرا محققين از حكما و فلاسفه قائل به جبر نبوده بلكه اختيار را اثبات كردهاند، و هرگز صدور افعال خدايى از خداى تعالى را مانند صدور سوزندگى از آتش جبرى نمىدانند.
و به فرض هم كه گفتار وى را قبول نموده و همه را جبرى مذهب بدانيم تازه باز بحثشان در اين مساله فضولى نيست، زيرا باز هم جاى اشكال هست كه با اينكه خداى تبارك و تعالى خير محض است و تركيبى در ذات او نيست ديگر چه معنا دارد كه در عالم شرور پيدا شود، مگر خداوند مركب از دو جهت- خير و شر- است تا خيرات را ناشى از آن جهتش و شرور را صادر از اين جهتش بدانيم، آرى حكما و لو به گفته او جبرى مذهب باشند به محض اينكه به اين مساله برمىخورند فورا به ذهنشان مىآيد كه پس افتراء مجوسيها درست است كه يك مبدأ براى شرور و يكى براى خيرات قائلند، و لذا براى رهايى از اين اشكال به خود اجازه دادهاند كه وارد اين بحث شده و آن را حلاجى كنند، پس بحث ايشان نه تنها فضولى نيست كه فضل است.» ( ترجمه الميزان، سيد محمد باقر موسوى همدانى ، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم ، سال نشر1374 ه.ش ، ج13، ص 259 تا ص261 ، دیل آیه 83 سوره اسراء)
کلامی از شهید مطهری:
آيا شرور واقعاً اعدامند؟
« حكما مىگويند: تحليل عقلى ثابت مىكند كه شرور اعدام مىباشند: «الشر اعدام و كم قد ضل من يقول باليزدان ثم الاهرمن.» امّا مقصود حكما از اينكه مىگويند شرور عدمى است اين نيست كه اين چيزهايى كه شر ناميده مىشوند از قبيل حیوانات موذی ، مصائب ، ظلم، فقر، بيمارى، كورى ، نقص اعضا، مرگ وجود ندارد ؛ بدون شك همه اينها موجودند و به نحوى از وجود، وجود دارند. بعضى از آنها موجودند به معنى اينكه منشأ انتزاع آنها موجود است و خارج ، ظرف اتصاف آنهاست نظير فقر، كورى و غيره، و بعضى به معنى اينكه واقعاً امر وجودى هستند مثل ظلم كه عمل است. بلكه مقصود حکما اين است كه مناط اتّصاف اين امور به شرّيّت، جنبه عدمى اينهاست به طورى كه اگر آن عدم در كار نباشد شرّيّتى نيست. به عبارت ديگر، راز شرّيت آنها اين است كه يا خودشان از نوع «خلأ و نبود» مىباشند و يا منشأ خلأ و نبود مىشوند. در واقع شرور يا اعدامند يا مؤدّى به اعدام. شرور مؤدّى به اعدام، شرور بالقياس و نسبی اند امّا شرور عدمى ، شر فى نفسه مىباشند. از اينجا معلوم مىشود كه هر امر وجودى كه شر است، به حسب وجود بالقياس و وجود نسبى شر است نه به حسب وجودش فى حد ذاته.»(يادداشتها ، شهید مطهری ، ج3ص: 409 )
شرّ در قرآن کریم :
کلمه خیر و شرّ در آیات قرآن کریم به فراوانی استعمال شده است ، که می توان با تفکّر در این آیات به تصویری از خیر و شرّ دست یافت ؛ لکن ممکن است برداشت علما از این آیات متفاوت باشد ؛ چرا که شیوه تفکّر و استباط و مبانی و مبادی استنباط افراد ، گوناگون است ؛ لذا براداشت اهل نظر از قرآن کریم را باید نظر تفسیری آنها محسوب داشته به مبادی و مبانی فکری آنها پرداخت تا معلوم شود کدام برداشت بر قواعد درست و منطقی استوار است. از اینرو در این نامه ، تنها به ذکر پاره ای از آیات قرآن کریم در رابطه با مساله شرّ اکتفا می شود.
1. وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالاً كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ
آنها (اهل جهنّم) مىگويند:چرا مردانى را كه ما از اشرار مىشمرديم(در اينجا، در آتش دوزخ) نمىبينيم؟!(ص :62)
2. وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُم
اگر همان گونه كه مردم در به دست آوردن«خوبى»ها عجله دارند، خداوند در مجازاتشان شتاب مىكرد، (بزودى) عمرشان به پايان مىرسيد.( يونس : 11)
3. وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ كانَ يَؤُساً
هنگامى كه به انسان نعمت مىبخشيم، (از حق) روى مىگرداند و متكبرانه دور مىشود؛ و هنگامى كه(كمترين) بدى به او مىرسد، (از همه چيز) مايوس مىگردد .(الإسراء : 83)
4. كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُون
هر انسانى طعم مرگ را مىچشد! و شما را با بديها و خوبيها آزمايش مىكنيم؛ و سرانجام بسوى ما بازگردانده مىشويد.( الأنبياء : 35)
5. قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبيلِ
بگو: «آيا شما را از كسانى كه موقعيّت و پاداششان نزد خدا برتر از اين است، با خبر كنم؟ كسانى كه خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده، (و مسخ كرده،) و از آنها، ميمونها و خوكهايى قرار داده، و پرستش بت كردهاند؛ موقعيّت و محل آنها، بدتر است؛ و از راه راست، گمراهترند. »( المائدة : 60)
6. اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُون.( الأنفال : 22)
7. إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُون .(الأنفال : 55)
8. قل اعوذ بربّ الفلق. مِنْ شَرِّ ما خَلَق. وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَب. وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَد. وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ
بگو پناه می برم به پروردگار فلق از شرّ تمام آنچه آفريده است؛ و از شرّ هر موجود شرور هنگامى كه شبانه وارد مىشود؛ و از شرّ آنها كه با افسون در گرهها مىدمند(و هر تصميمى را سست مىكنند) و از شرّ هر حسودى هنگامى كه حسد مىورزد. (فلق)
9. قل اعوذ بربّ الناس. ... مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ
بگو پناه می برم به پروردگار مردم ... از شرّ وسوسهگر پنهانكار
10. إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكينَ في نارِ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها أُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّة
كافران از اهل كتاب و مشركان در آتش دوزخند، جاودانه در آن مىمانند؛ آنها بدترين مخلوقاتند.( البينة : 6 )
11. عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.
چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و خدا مىداند، و شما نمىدانيد. (البقرة : 216)
12. وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ
و هر كس هموزن ذرّهاى كار بد كرده آن را مىبيند! (الزلزلة : 8)
13. هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغينَ لَشَرَّ مَآبٍ
اين(پاداش پرهيزگاران است)، و براى طغيانگران بدترين محل بازگشت است.(ص : 55 )
اقسام شرور:
شرّ مطلق و شرّ مقیّد :
چون وجود عین خیر است لذا ذات بارى تعالى که وجود محض است ، نسبت به همه اشياء خیر مطلق خير است، و شرّ مطلق عبارت است از عدم مطلق كه نسبت به همه اشياء شرّ است. در مقابل خیر مطلق ، خیر مقیّد است که عبارت است وجود مقیّد و محدود کما اینکه شرّ مقیّد در مقابل شرّ مطلق بوده عبارت است از عدم مضاف. از اینرو هر موجود محدودی از آن حیث که وجود است خیر است و از آن جهت که محدود و مقیّد است نوعی جنبه شریّت در او وجود دارد.
شرّ تشریعی و شرّ تکوینی:
«خير تكوينى امرى است وجودى، كه خداى تعالى آن را افاضه مىكند، و شر تكوينى عبارت است از عدم افاضه خير ؛ و خیر و شرّ تشریعی عبارتست از اقسام كارهاى نيك، و كارهاى زشت كه از انسان صادر مىشود.»(ترجمه الميزان، سيد محمد باقر موسوى همدانى ، ج3، ص: 210»
خیر و شرّ تشریعی (اعتباری) که فقط اختصاص به عالم انسانی دارد ، اموری هستند از سنخ بایدها و نبایدها که با واژه های خوب و بد نیز شناخته می شوند ؛ امّا خیر و شرّ تکوینی نه از سنخ باید و نباید ، بلکه از سنخ هست و نیست است. آنچه بین علما در آن اتّفاق نظر وجود دارد این است که هر شرّی مستلزم نوعی امر عدم است و هر خیری مستلزم نوعی امر وجودی است. برای مثال سمّ مار یا زلزله یا غیبت و دروغ شرّ هستند چون سلب زندگی یا سلامتی یا آسایش می کند یا سلب سعادت اخروی می کنند. امّا اینکه آیا خود شرّ نیز از سنخ وجود است یا عدم ، بین علما اختلاف نظری دیرینه وجود دارد. برخی بر این عقیده اند که شرور گرچه گاه از سنخ عدمند ولی همواره چنین نیست و برخی شرور خود از سنخ وجود بوده پیامد عدمی دارند. در مقابل ، بعضی نیز معتقدند که هر شرّی از سنخ عدم و هر خیری از سنخ وجود است. بلکه خیر ، مساوی و مساوق وجود و شرّ مساوی و مساوق عدم است.
شرّ نفسی و شرّ بالقیاس.
شرّ نفسی یعنی شرّ بالذّات که به خودی خود و بدون قیاس به چیز دیگری شرّ است. مثل دوری از خدا که نسبت به همه اشیاء شرّ است. حقیقت چنین شرّی چیزی جز عدم نیست ؛ دوری از خدا نیز از آن جهت نسبت به همه شرّ است که خدا وجود محض است و دوری از خدا یعنی دوری از وجود. امّا شرّ بالقیاس یا شرّ نسبی امری وجودی است که نسبت به موجود دیگری شرّ محسوب می شود ؛ مثل سمّ مار که فی حدّ نفسه خیر است ولی نسبت به موجودات زنده ای که به سبب مار گزیده می شوند شرّ است. در چنین شروری شرّ حقیقی آن امر عدمی است که پیامد امر وجودی است مثل مختل شدن جریان خون در اثر سمّ مار ؛ بنا بر این ، شرّ نامیدن چنین امور وجودی به عرض پیامد عدمی آنهاست.شر به گونه هاي ديگري نيز تقسيم پذير است مانند شر تكويني , شر اخلاقي و شر ادراكي .
جهت آگاهي بيشتر بنگريد : مساله شر , محمد حسن قدردان قراملكي
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.maaref.porsemani.ir//node/4048
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های معارف سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات کامل فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت