پاسخ تفصیلی:
آفرينش نظام احسن
يكى از مهمترين اقتضائات عنايت خداوند، آفرينش نظام احسن است؛ يعنى، مقتضى عنايت خداوند آن است كه نظامى خلق شود كه موجب تحققكمالات وجودى بيشتر و بالاترى باشد؛ يعنى، عوالم گوناگون و موجودات آن، به گونهاى آفريده شوند كه هر قدر ممكن است مخلوقات بيشترى از كمالات بهترى بهرهمند گردند. چنانكه قرآن كريم نيز بدان تصريح دارد: «الَّذِى أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ» سجده (32)، آيه 7. «همان كسى كه هر چيزى را كه آفريده، نيكو آفريده است» و «صُنْعَ اللَّهِ الَّذِى أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ»نمل (27)، آيه 88. «صنع خدايى است كه هر چيزى را در كمال استوارى، پديد آورده است».
با توجّه به تحليل عنايت خداوند و خلقت نظام احسن، اين پرسش مطرح مىشود كه وجود شرور و نقايص در عالم، با احسن بودن نظام خلقت سازگار نبوده و چگونه با تحليل مفهوم عنايت خداوند، سازگار است؟ به بيان ديگر، عنايت خداوند، مستلزم خلقت نظام احسن است؛ ولى شرور و نقايص توجيهكننده نظام احسن نبوده و در نتيجه با مقتضى آن؛ يعنى، عنايت خداوند سازگار نيست! اين تنافى را به صورتهاى زير بايد توجيه كنيم:
يكم. برگشت تمام شرور، نواقص و بدىهاى عالم، به نيستى است؛ نه به هستى. بنابراين هستىهاى عالم دو گونه نيست (هستىهاى خوب و هستىهاى بد) كه بعد گفته شود آن كسى كه فاعل هستى است و هستىهاى خوب را آفريد، چرا هستىهاى بد را آفريد. نگا: مطهرى، مرتضى، توحيد، ص 287 و 288.
دوّم. اقتضاى عالم براى اختلاط خير و شر در يكديگر است؛ يعنى، اصول آن دو از يكديگر تفكيكناپذير است و اگر در اين دنيا حيات هست، موت هم بايد در كنار آن باشد؛ اگر غنا هست، فقر هم بايد در كنار آن باشد؛ اگر قدرت هست، ضعف هم بايد در كنار آن باشد و... عالمى كه ما در آن به سر مىبريم، عالم ماده، حركت، تغيير، تبدّل، تضاد و تزاحم است. اين خصايص لازمهذات اين عالم مادى است؛ نه اينكه لازمه ذات هستى باشد؛ زيرا در اين جهان هستى - چنانكه در جاى خود اثبات شده است عوالم ديگر نيز هست كه اصلاً قوانين عالم مادى در آن حاكم نيست (مانند عوالم تجرد و تا حدى عالم مثال). نگا: عروج روح، صص 42 - 44.توضيح مطلب:
هستى - كه از مبدأ كل سريان پيدا مىكند به حكم طبيعت عليت و معلوليت - كه به صورت يك قانون كلى بر جهان هستى حاكم استمرتبه به مرتبه نازلتر مىشود و در اين نزول، هر معلولى از علت خود متأخر و هر علتى بر معلول خود مقدم است؛ تا آنكه اين مراتب وجودى، به مرتبهاى مىرسد كه وجود آن قدر ضعيف بوده كه با نيستى آميخته است. توجّه به اين نكته، از آن جهت ضرورى است كه خيال نشود اصلاً لازمه هستى وجود نقصان است! نه؛ بلكه لازمه اصل هستى نامحدوديت و اطلاق و كمال است. هستى در ذات خودش، نيستى را طرد مىكند؛ ولى در عين حال هستى در مراتب نزول خودش - كه لازمه معلوليت است [با نيستى توأم است]. به بيان ديگر، لازمه هر معلوليتى - كه معلول از ذات علّت ناشى شده باشد و علت، منشأ ايجاد آن باشد اين است كه مرتبه بعدى ناقصتر باشد. خود اين نقصان، راه يافتن عدم است؛ باز از آن مرتبه به مرتبه ديگرى كه از آن ناقصتر است، نزول مىكند تا به دنياى ما مىرسد؛ يعنى، حالتى كه به آن مىگوييم ماده. اين عالم به لحاظ مرتبه خاص وجودى خود، قوانين خاصى دارد. حركت، تغيير، تدريج، قبول كردن، اثر پذيرفتن، وجود نواقص و... همه لازمه ذات اين عالم است؛ آن كه غير از اين قوانين بر او حاكم است، در غير اين عالم است، در جاى ديگر است و در مرتبه ديگر از وجود است.
به هر روى بايد توجه داشت عالمى كه ما اكنون در آن هستيم، آخرين تنزل نور وجود و آخرين حدّ قوس نزول است؛ منتها عالم كمال و تكامل است. هستى در همين عالم، رو به تكامل و پر كردن نيستىها مىرود كه روى قوس اوّل خودش و به هستى اوّل برمىگردد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» بقره (2)، آيه 157.
«ما ز آن خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم». نگا: توحيد، صص 290 - 292.چهارم. در همين عالم مادى، امور خير بر شرور غالب است و ترك خير كثير براى پديد نيامدن شرّ قليل، خلاف حكمت و نقض غرض است.
پنجم. همين شرور قليل نيز فوايد فراوانى براى بشر دارد كه شمارش آنها امكان ندارد.نگا: همان، صص293 و303- 316 ؛ آموزش فلسفه، ص 424 و 425.
بيان ديگر
.
مسئله خير و شر يكي از مباحث مهم فلسفي و كلامي است . اكنون به اندازه اي كه باعث طولاني شدن كلام و ملالت نشود, چند نكته را عرض مي كنيم :
الف ) خير به چيزي گفته مي شود كه هماهنگ با وجود ما و مايه پيشرفت تكامل ماست . در مقابل شر چيزي است كه ناهماهنگ با وجود ما باشد و مايه عقب ماندگي و انحطاط گردد.
ب ) خير و شر بر سه گونه است : خير مطلق , شر مطلق , خير و شر نسبي ; خير مطلق آن است كه هيچ جنبه منفي نداشته باشد و شر, عكس آن ; يعني هيچ جنبه مثبت ندارد, خير و شر نسبي بين آن دو است .
ج ) از ديدگاه يك خداپرست , از اين اقسام كه بر شمرديم , دو قسم امكان وجود دارد: يكي خير محض و ديگري آنچه خيرش بيشتر است ; اما آنچه شر محض يا شرش بيشتر از خير باشد, امكان وجود آن از سوي خداوند نيست , چون خداوند حكيم است و از حكيم , كار قبيح تحقق پيدا نمي كند. معروف ميان فلاسفه و دانشمندان اين است كه شر در تحليل نهايي بازگشت به امر عدمي مي كند و امر وجودي كه سرچشمه أا عدم است . شايد نخستين كسي كه اين نظريه را ابراز داشت , افلاطون بود بنابراين خير, چيزي جز وجود نيست , از اين رو خلقت و آفرينش خدا به موجودات تعلق گرفته , نه عدم ها.
د ) اگر در بعض روايات خداوند به عنوان خالق شر و خير ذكر شده (مثل آن چه از امام صادق (ع ) نقل شد كه : الخير و الشر كله من الله ) مقصود شرهاي نسبي است , كه به امر وجودي بر مي گردد ; مثل حيوانات موذي , كه گرچه از نظر ما (افراد ظاهربين ) شر و بد هستند, ولي منافعي دارند ولو اينكه آن منافع از نظر ما مخفي است . در روايتي آمده است اگر مارها و عقرب ها و حيوانات گزنده نبود كه سموم هوا را جذب كنند, هيچ موجودي , زنده روي زمين باقي نمي ماند. و يا مثلا باران از نظر منافعي كه براي انسان و حيات همه موجودات دارد, خير است , گرچه از نظر آن كسي كه ضرري به خانه او مي رسد, شر محسوب مي شود. مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي كه استاد الفلاسفه است , به نقل از مرحوم علامه مجلسي (ره ) در ((مرآت العقول )) در شرح اين روايات فرموده است منظور از شر اموري است كه با طبع انسان سازش ندارد, هر چند داراي مصلحت است , چون شر دو معني دارد: چيزي كه ملايم و هماهنگ با طبايع نيست , مانند حيوانات موذي , و چيزي كه موجب فساد است و در آن مصلحتي وجود ندارد. آنچه از خدا نفي مي شود, قسم دوم است .
ه ) لذا بعضي گفته اند ما در عالم , بد مطلق نداريم و هر چه كه لباس وجود و هستي پوشيده , به نحوي خير دارد ولو بر ما پوشيده باشد. ملاي رومي در مثنوي گفته است :
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد اين را هم بدان
زهر مار آن مار را باشد حيات
نسبتش با آدمي باشد ممات
مدرك اين مطالب كتاب تفسير پيام قرآن , جلد 4 است , كه براي اطلاع بيشتر مي توانيد به آن كتاب مراجعه كنيد