گنهكار و عدل خدا | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
گنهكار و عدل خدا
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
گنهكار و عدل خدا
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
عدل الهی
سوال:
پرسش:چرا يكي گنهكار و يكي بيگناه مي شود -لابد ميگوييد تا بهشت و جهنمي با شد؛اون شخصي كه گناهكار شده از بدو تولد گناهكار كه نبوده؛آيا اين با عدل خدا در تناقض نيست؟ اينكه يكي بايد گنهكار باشد تا يكي ديگر بيگناه و بهشت و جهنم معني پيدا كند و اين با عدل خداوندي در تناقض هست؛ البته سوال بنده را به عنوان كفر خواهشا از شما تمنا ميكنم برداشت نكنيد اگر جوابي قانع كننده داريد بنده سرا پا گوشم
پاسخ تفصیلی:
1ـ كي گفته كه خدا مي داند يك انسان به جهنّم مي رود؟ چنين چيزي در علم خدا وجود ندارد. آنچه در علم خداست اين است كه « فلاني مختار است كه به جهنّم برود يا به بهشت يا به فوق بهشت ؛ و من مي دانم كه او با اختيار خود جهنّم خواهد رفت». لذا اينكه كسي قيد اختيار را بردارد و بگويد « خدا مي داند كه فلاني به جهنّم خواهد رفت» مغالطه است. انسان مختار است؛ و اگر خواست مي تواند به بهشت برود. مگر خدا كسي را مجبور كرده كه به جهنّم برود؟!
2ـ چنين گمان نموده ايد كه ما ابتدا عدم بوديم و سپس موجود گشتيم. حال آنكه اين تصوّري است نادرست كه سر از تناقض در مي آورد.
عدم محض ، نه قابل تصوّر است و نه حكم بر مي دارد. لذا حكما فرمودند: « المعدوم المطلق لايخبر عنه ـــ از معدوم مطلق نتوان خبر داد.» يعني عدم حقيقي ، موضوع هيچ گزاره اي واقع نمي شود. امّا آنچه انسان آن را عدم يا معدوم مي نامد ، صرفاً مفهومي ذهني است كه خودش وجود ذهني دارد. و وجود ، چه ذهني باشد و چه خارجي ، وجود است نه عدم.
بايد توجّه داشت كه عدم و نيستي چيزي نيست كه موجودي از آن خلق شود و شيء موجود نيز قابل معدوم شدن نيست. چون وجود، نقيض عدم مي باشد و چيزي تبديل به نقيض خود نمي شود. عالم سراسر وجود است و جز وجود هيچ نيست و هر چه غير وجود فرض شود ، اعتباراً غير وجود است ولي حقيقتاً موجودي ذهني است و در ظرف دهن وجود دارد.
همچنين بايد توجّه داشت كه اگر چيزي حقيقتاً معدوم بوده و در هيچ موطني وجود نداشته محال است موجود شود ؛ چرا كه اين هم در حقيقت تبديل شدن عدم به وجود است. بلي انسان زماني نبود و اكنون هست ، امّا اين عدم محض نيست ، بلكه معدوميّت در عالم زماني است. خدا موجودات را از چيزي برنساخت ولي از عدم نيز نيافريد ؛ بلكه او را از بطن وجود به متن وجود و از كنه وجود به حدّ ظهور آورد. همان گونه كه آدمي صور خيالي خود را از كنه اراده اش به صحنه ي ذهن مي آورد و آنگاه آنها را به كنه اراده باز مي گرداند و باز دوباره مي تواند آنها را ظاهر سازد. موجودات نيز ظهور اراده ي خداوند متعال مي باشند ؛ و البتّه شكّي نيست كه براي خداوند سبحان تجدّد اراده و ذهن و خيال بي معني است ؛ و مثال ياد شده صرفاً براي تقريب مطلب به ذهن بود. خداوند متعال فرمود: « وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ـــــ و هيچ چيزي نيست مگر اينكه خزائن آن نزد ماست و ما آن را نازل نمي كنيم مگر به اندازه ي معلوم و معيّن. » (الحجر:21) و امير مومنان(ع) فرمودند: « فِي الْعَرْشِ تِمْثَالُ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَالَ وَ هَذَا تَأْوِيلُ قَوْلِهِ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُه ـــــ در عرش تمثال هر آنچه خدا خلق نموده ـ از خشكي و دريا ـ موجود مي باشد ؛ و اين است تأويل قول خداوند كه فرمود: « و هيچ چيزي نيست مگر اينكه خزائن آن نزد ماست و ما آن را نازل نمي كنيم مگر به اندازه ي معلوم و معيّن. »» (بحار الأنوار ، ج55 ،ص34 )
پس چنان نيست كه ما نبوديم و ناگهان پيدا شديم. بلي در اين دنيا نبوديم و به اين دنيا نازل گشتيم. امّا حقيقت وجودي ما ــ نه بدن مادّي ما يا روح ما ــ قبل از تنزّل به عالم مادّه ، در عالم مثال (ملكوت) حضور داشت ؛ و قبل از آن در عالم عقول (جبروت ) حاضر بود ؛ و قبل از آن در مشيّت الهي (وجود منبسط) ، موجود و ساري در كلّ هستي بوديم ؛ و سابق بر آن در عرش بوديم كه مرتبه ي علم الهي است امام رضا (ع) فرمودند:« ... الْعَرْشُ اسْمُ عِلْمٍ وَ قُدْرَةٍ وَ عَرْشٍ فِيهِ كُلُّ شَيْء ــــ عرش اسم علم و قدرتي است و عرشي است كه هر چيزي در آن است.» (بحار الأنوار ، ج55 ،ص14 ) و قبل از آن در حضرت اسماء الله شرف حضور داشتيم ، لكن وجودمان عين اسماء الله بود.
پس چون مشيّت حضرت احديّت بر آن تعلّق گرفت كه حقيقت آدمي را از نزد خود ، كه عالم اسماء الله و عرش اوست ، به صحنه ي دنيا بياورد ، ملائك را گفت: « من قرار دهنده ي خليفه اي در زمين هستم ». فرشتگان گفتند: « پروردگارا! آيا كسى را در آن قرار مىدهى كه فساد و خونريزى كند؟! در حالي كه ما تسبيح و حمد تو را بجا مىآوريم ، و تو را تقديس مىكنيم». پروردگارت فرمود: « من چيزي مىدانم كه شما نمىدانيد.» ؛ سپس علم الاسماء را تماماً به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: « اگر راست مىگوييد ، اسماء اينها را به من خبر دهيد! » ؛ فرشتگان عرض كردند: «منزهى تو ، ما چيزى جز آنچه به ما تعليم دادهاى، نمىدانيم؛ تو دانا و حكيمى.» فرمود: «اى آدم! آنان را از اسمائشان آگاه كن!» هنگامى كه آنان را آگاه كرد، خداوند فرمود: «آيا به شما نگفتم كه من، غيب آسمانها و زمين را مي دانم؟! و نيز مي دانم آنچه را آشكار مي كنيد، و آنچه را پنهان مي داشتيد.»» (بقره:30 ـ 33)
آري آدمي ظهور دنيايي تمام اسماء الله است لذا خليفة الله و نماينده ي خدا مي باشد ؛ يعني موجودي است كه خدا را مي نماياند. از اينرو فرشتگان از درك حقيقت آدم و از درك اسماء عاجز بودند ، ولي آدم بر جميع اسماء الله عالم بود ؛ چرا كه خود ظهور آن حقايق بود. البته مخفي نماند كه ما افراد عادي بالقوّه خليفة الله هستيم نه بالفعل ؛ لكن بايد از پستترين مرتبه ي وجود كه دنياست تا عالم اسماء الله را با اختيار خويش طيّ نماييم تا مظهر تامّ اسماء الله گرديم و آنگاه است كه خليفة الله بالفعل خواهيم بود.
پس اگر گفته شده كه هدف از خلقت انسان رسيدن به كمال است ، مقصود رسيدن به مقام خليفةاللهي است ؛ مقامي كه در آن رتبه ، انسان نه بهشتي كه بهشت آفرين مي شود. چرا كه مرتبه ي اسماء ، مقام كن فيكون است و صاحب آن مقام به حكم آنكه مظهر اسم الخالق گشته به اذن الله ، توان خلق دارد. البته فعلاً آنچه از اين حقايق قدسي مي گوييم و مي شنويم ، الفاظي بيش نيستند ؛ كه شنيدن كي بُوَد مانند ديدن و ديدن كي بَُوَد مانند شدن. به قول شيخ محمود شبستري: « كه وصف آن به گفت و گو محال است ـــ كه اهل حال داند كان چه حال است.»
حاصل كلام اينكه رابطه ي خدا و خلق را به صورت مخترع و روبات فرض نكنيم.
خلق ، نه عين خدا هستند و نه جزء خدا و نه داخل خدا ، چرا كه خدا نه جزء دارد و نه داخل. ولي مخلوقات جدا از خدا و خارج از او هم نيستند ؛ چون خدا وجود نامحدود است و براي وجود نامحدود ، خارج معني ندارد ؛ و چون خارج ندارد ، خلق او نيز نمي توانند بيرون از او و جدا از او باشند. همچنين خدا داخل در اشياء است ولي نه جزء آنهاست و نه عين آنها و نه محدود به حدّشان ؛ كما اينكه خارج از آنهاست امّا از آنها جدا نيست و از خودشان به خودشان نزديكتر است.
« سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِمَ عَرَفْتَ رَبَّكَ فَقَالَ بِمَا عَرَّفَنِي نَفْسَهُ قِيلَ وَ كَيْفَ عَرَّفَكَ نَفْسَهُ فَقَالَ لَا تُشْبِهُهُ صُورَةٌ وَ لَا يُحَسُّ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا يُقَاسُ بِالنَّاسِ قَرِيبٌ فِي بُعْدِهِ بَعِيدٌ فِي قُرْبِهِ فَوْقَ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَا يُقَالُ شَيْءٌ فَوْقَهُ أَمَامَ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَا يُقَالُ لَهُ أَمَامٌ دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْءٍ فِي شَيْءٍ دَاخِلٍ وَ خَارِجٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْءٍ مِنْ شَيْءٍ خَارِجٍ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ هَكَذَا وَ لَا هَكَذَا غَيْرُهُ وَ لِكُلِّ شَيْءٍ مُبْتَدَأ ــــــ از اميرمومنان(ع) پرسيده شد: پروردگارت به چه چيزي شناختي؟ فرمودند: به آنچه كه خودش ، خودش را به من شناساند. گفته شد: چگونه خودش را به تو شناساند: فرمود: صورتي شبيه او نيست و با حواسّ ادراك نمي شود و با مردم مقايسه نمي گردد. نزديك است در عين دوري و دور است در عين نزديكي. فراتر از هر چيزي است ولي گفته نمي شود چيزي است فوق آن. پيشاپيش هر چيزي است ولي به او پيش گفته نمي شود. داخل در اشياء است ولي مانند داخل بودن چيزي در چيزي و خارج از اشياء است امّا نه مانند خارج بودن چيزي از چيزي. منزّه است آن كسي چنين است غير او چنين نيست و براي هر چيزي آغازي است. » (التوحيد للصدوق ،ص 285 )
همچنين فرمودند: « هُوَ فِي الْأَشْيَاءِ عَلَى غَيْرِ مُمَازَجَةٍ خَارِجٌ مِنْهَا عَلَى غَيْرِ مُبَايَنَةٍ فَوْقَ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَا يُقَالُ شَيْءٌ فَوْقَهُ وَ أَمَامَ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَا يُقَالُ لَهُ أَمَامٌ دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْءٍ فِي شَيْءٍ دَاخِلٍ خَارِجٌ عَنِ الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْءٍ مِنْ شَيْءٍ خَارِج ـــــــ هو در اشياء است بدون اينكه با آنها آميخته باشدو خارج از آنهاست بي آنكه از آنها جدا باشد. فراتر از هر چيزي است ولي گفته نمي شود چيزي است فوق آن. پيشاپيش هر چيزي است ولي به او پيش گفته نمي شود. داخل در اشياء است ولي مانند داخل بودن چيزي در چيزي و خارج از اشياء است امّا نه مانند خارج بودن چيزي از چيزي.» ( إرشاد القلوب إلى الصواب ، ج2 ،ص 375 )
حال خود قضاوت فرماييد كه خداي موجود در اذهان اكثر مردم چنين خدايي است يا نه؟ حتماً تصديق مي فرماييد كه خداي اكثر ما انسانها ، انسان واره اي است مثل خودمان ، لكن در ابعادي كيهاني. افراد راه نرفته در وادي معارف اهل بيت (ع) قادر نيستند اراده و ذهن و عقل خود را بشناسند كجا رسد كه از حقيقت فرشتگان آگاهي يابند و كجا رسد كه عرش و كرسي را بشناسند و كجا رسد كه به درك اسماء الله نائل گردند و كجا رسد كه به ذات احدي معرفت يابند. و آنگاه قضاوت فرماييد كه با چنين تصوير ابتدايي از خدا و خلق و رابطه ي بين آن دو ، ما انسانهاي دور افتاده از معارف اهل بيت (ع) ، چه تصويري از هدف خلقت انسان خواهيم داشت؟! امّا اولياي الهي كه به حقيقت كلام امير مومنان رسيده اند ، هدف انساني را چنان والا يافته اند كه حتّي حاضر نيستند يك لحظه از عمر خويش را هم به بطالت بگذرانند. لذا يكي از بزرگان در حقّ آيةالله بهجت و حضرت امام راحل (رحمة الله عليهما) فرمودند: « اين دو بزرگوار يك لحظه هم در عمر خود بازي نداشتند.» يعني همه ي كارهايشان در مسير هدف غايي بود و بس. در روايت نيز آمده است: « حضرت يحيي (ع) كودكي بود ، پس كودكان به وي گفتند: بيا با ما بازي كن! فرمود: آه ، به خدا سوگند كه ما براي بازي خلق نشده ايم ، بلكه جدّاً براي امر عظيمي آفريده شده ايم. » ( تفسير منسوب به امام عسكري(ع) ، ص 659 )3ـ هيچ موجودي طالب عدم نيست.
بسياري از مردم خيال مي كنند كه رنج و بيماري و غم و عذاب و درد و نقص و امثال اين امور، حقيقتاً وجود دارند؛ غافل از آنكه اينها امور عدمي اند. سلامتي امر وجودي است و بيماري نبود سلامتي است. شادي امر وجودي است، و غم نبود شادي است. اگر عدم خوب است، پس براي چه از اين نبودها ناله مي كنيد. چشم داشتن امر وجودي است و كوري عدم چشم است. اگر عدم خوب است، پس چشم خود را درآوريد. اگر طالب عدم هستيد، چرا عذاب ناله مي كنيد؛ عذاب همان نبود راحتي است.
امان از توهّمات بشر! عزيزا هيچ موجودي حقيقتاً طالب عدم نيست ، بلكه همگان از عدم مي گريزند و ناله ها تماماً از عدم است. فقر ، جهل ، نقص عضو ، غم و غصّه ، كينه ، حسد ، درد و رنج و ... ، همگي يا امر عدمي هستند يا از امري عدمي حكايت مي كنند. البته مراد از عدم ، در اينجا عدم نسبي است و به تعبير ديگر ، مراد ، ضعف وجودي است؛ چرا كه عدم محض، مفهومي تو خالي بيش نيست؛ و در حقيقت خودش وجود ذهني دارد. پس اگر ما انسانها از اين امور گرايزانيم ، در حقيقت از عدم مي گريزيم و اگر طالب علم و دارايي و سلامتي و شادي و نشاط و راحتي و امثال اين اموريم ، در حقيقت وجود را طلب مي كنيم. حتّي شما بزرگوار هم كه اين سوال را براي ما فرستاده ايد طالب وجود بوده ايد كه چنين كاري انجام داده ايد. چون سوال نمودن يعني فرار از ندانستن و طلب دانستن. اگر شما عدم را دوست داريد پس براي چه با جهل ـ كه امر عدمي است ـ نمي سازيد؟!
البته ممكن است برخي افراد ، عدمي بودن برخي از اين امور را نپذيرفته مدّعي وجودي بودن آنها شوند. به اين گونه افراد بايد گفت: چشمها را بايد شست جور ديگر بايد ديد. بشر خيلي چيزها را وجود مي پندارد ، در حالي كه عدم هستند. براي مثال ما خيال مي كنيم سايه ي ما يك امر حقيقي است لذا از درازي و كوتاهي آن سخن مي گوييم و بحث مي كنيم كه آيا علّت سايه ي من ، خود من هستم يا آفتاب است؟ در حالي كه سايه همان عدم نور است ، و عدم ، كوتاه و بلند ندارد و علّت نمي خواهد. همچنين ما خيال مي كنيم چيزي به نام چاه وجود دارد ؛ در حالي كه چاه همان عدم خاك است. لذا اگر خاك اطراف چاه برداشته شود ، چيزي به نام چاه وجود نخواهد داشت. امّا با تمام اين احوال ، ما انسانها چاه را امري وجودي پنداشته از طول و عرض آن سخن مي گوييم و براي آن سند مالكيّت مي نويسيم و ... . پس خيلي از عدمها هستند كه ما در اين دنيا آنها را وجود اعتبار مي كنيم و احكام وجودي را بر آنها بار مي كنيم ؛ و آنگاه خيال مي كنيم كه تمام درد سرها از صدقه سر وجود است ؛ در حالي كه وجود عين خيريّت است و محال است وجودي از آن حيث كه وجود است مزاحمتي براي وجود ديگر فراهم نمايد ؛ بلكه طبق براهين قاطع عقلي ، همه ي وجودها مراتب يك وجودند. پس تمام شرّها كه نتيجه ي تزاحمها هستند زير سر نقص و عدم است. حقيقت گناه ، امر عدمي است و حتّي جهنّم بودن جهنّم نيز ناشي از ضعف وجودي و جنبه ي عدمي آن است كما اينكه شيطنت شيطان نيز از جنبه ي عدمي او ناشي مي شود نه از حيثيّت وجودي او. جهّنم و شيطان و گناه از آن جهت كه نصيبي از وجود دارند خير بوده مخلوق خدا و آيه ي او هستند ولي از جنبه ي عدميشان شرّ بوده ، فاقد علّت مي باشند.
دنيا محلّ مسابقه است ، و همگان ، خواسته يا ناخواسته براي رسيدن به كمالات وجودي بالاتر مي دوند ، لكن برخي افراد ، از روي ناآگاهي مسير را در جهت عكس مي دوند. البته اينها هم چه بخواهند و چه نخواهند به مقصد خواهند رسيد ؛ چون خداوند متعال اراده نموده كه همگان به خطّ پايان برسند « لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ــــ براي اوست مالكيّت آسمانها و زمين ؛ و همه ي امور به سوى او باز گردانده مي شوند.» (الحديد:5) ؛ امّا متأسفانه آنانكه پشت به حضرت وجود نموده ، عدمها را وجود پنداشته و دنبال سراب مي دوند ، موقعي كه به محضر وجود محض مي رسند پشت به وجودند ، چون تمام راه را عقب عقب طي نموده اند ؛ « إِنَّ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ ــــــ كسانى كه بعد از روشن شدن هدايت براى آنها، به پشت خود برگشتند ، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فريفته است. »(محمد:25) ؛ يعني آنان كه پشت به وجود مي كنند ، با شيطان روبرو مي شوند كه به قول عرفا ، در پايين ترين حدّ وجود و در مرز عدم ايستاده است. آنگاه شيطان امور عدمي و سرابها را براي او وجود جلوه مي دهد و او به خيال وجود ، خواستار عدم مي گردد. لذا وقتي طبق سنّت قطعي خدا به محضر وجود محض رسيد از نور وجود محض بي بهره مي ماند « يوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوه ــــ روزي كه چهره هايي سفيد مي شوند و چهره هايي سياه. » (آلعمران:106) حتّي طبق روايات ، آتش جهنّم هم سياه است ؛ چرا كه از حضرت وجود كه نور است به دور افتاده است ؛ « اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض » و « وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها ــــ و زمين به نور پروردگارش روشن مىشود ».
پس آنكه پشت به وجود كرده ، پشت به وجود و رو به شيطان و جهنّم به سوي خدا برده مي شود و كارنامه ي خويش را از پشت دريافت مي كند ؛ چون پشت به حقيقت وجود ايستاده است. « وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ ـــــ و امّا كسى كه نامه اعمالش از پشتش داده شود »(الانشقاق:10) ؛ و چون دركش وارونه بوده و عدم را به جاي وجود انگاشته است وجودش وارونه و واژگونه است. « وَ لَوْ تَرى إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُون ــــــ و اگر ببينى مجرمان را هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان سر به زيرند ، و مىگويند: پروردگارا! آنچه وعده كرده بودى ديديم و شنيديم؛ ما را بازگردان تا كار شايستهاى انجام دهيم ؛ ما يقين كنندگان هستيم» (السجدة:12) و « ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُون ــــــ سپس بر سرهايشان واژگونه شدند ؛ و تو دانستي كه اينها سخن نمىگويند. » (الأنبياء:65) و « أَ فَمَنْ يَمْشي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم ـــــ آيا كسى كه به رو افتاده حركت مىكند به هدايت نزديكتر است يا كسى كه راستقامت در صراط مستقيم گام برمىدارد؟! » (الملك:22)
آري! اين است حقيقت هستي. همگان طالب وجودند ، لكن عدّه اي سراب را آب پنداشته و به دنبال سرابند و گروهي حقيقت آب را جستجو كرده و به آن مي رسند. بدان و بدان و بدان كه هر خواستني محتاج معرفت است و تا چيزي را تصوّر نتواني كرد ، خواستن آن محال است و عدم محض ، قابل فرض و تصوّر نيست كجا رسد كه كسي بتواند آن را طلب نمايد. آنچه به نام عدم فرض مي شود وجود ذهني عدم است كه خود سنخي از وجود است در ديار ذهن. عدم خواهي خيالي است واهي كه شيطان رجيم القاء مي كند تا انسان را به همان دام پوچي كه خود افتاده است گرفتار نمايد. خود قسم خورده كه وجود را عدم و عدم را وجود جلوه خواهم داد و آدميان را اينگونه خواهم فريفت ؛ « قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين ــــ (ابليس ) گفت:پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من نيز در زمين امور را در نظرشان زينت مىدهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت » (الحجر:39 ) و با همين ترفند بود كه آدم و حوّا (ع) را فريفت و امور عدمي را برايشان وجودي جلوه داد « فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدين ــــــ پس شيطان آن دو را وسوسه كرد، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود ، آشكار سازد؛ و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت نهى نكرده مگر به خاطر اينكه (اگر از آن بخوريد) فرشته خواهيد شد، يا جاودانه خواهيد ماند.» (الأعراف:20) ولي هيهات كه شيطان همواره منادي و مبلّغ عدم است و خداي تعالي همگان را به وجود فرا مي خواند. « أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُون ــــــ آيا كسى كه مرده بود، سپس او را زنده كرديم، و نورى برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود، همانند كسى است كه در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! اين گونه براى كافران، اعمالي كه انجام مىدادند، تزيين شده است. » (الأنعام:122) آري آنكه رهسپار به سوي وجود محض و نور مطلق است با آنكه پشت به وجود نموده و در ظلمت امور عدمي افتاده است يكسان نيست. آنكه خدا را وجود محض و صاحب تمام اوصاف كمال مي داند و خود را مظهر اسماء او مي يابد با آنكه خدا را يا انكار مي كند يا اوصاف عدمي چون ظلم و بي حكمتي را به وجود محض نسبت مي دهد ، يكسان نيست. و عجب اين است كه اينان هنوز در نيافته اند كه عدل و حكمت از اوصاف ذاتي وجودند و ظلم و بي حكمتي ، اموري عدمي هستند و لايق وجود محض نمي باشند؛ ولي پندارشان چنان بر آنان جلوه نموده كه امور عدمي را به وجود محض نسب مي دهد. حاصل سخن اينكه تمام مشكلات از عدم است و عجب از برخي انسانها كه مي خواهند از دست عدم به دامان عدم فرار كنند. و چگونه توان شگفت زده نشد از آن كس كه تاب عدم سلامتي و نقض عضو و نقص مال را ندارد و از كوچكترين عدمها به ناله مي افتد ولي در زبان طالب عدم بزرگتر است. اينها در حقيقت طالب عدم نيستند؛ بلكه طالب آنند كه از اين غمها و رنجها و نقصها رها شوند؛ و خيال مي كنند كه درمانشان در عدم محض شدن است؛ و نمي دانند كه عدم محض، جهنّم محض است. اينها در حقيقت عدم محض را نمي جويند، بلكه فناي محض در ذات باري تعالي را خواستارند؛ و فنا را با عدم خلط نموده اند.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.maaref.porsemani.ir//content/%DA%AF%D9%86%D9%87%D9%83%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%D8%B9%D8%AF%D9%84-%D8%AE%D8%AF%D8%A7
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های معارف سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات کامل فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت