شعر شب پنجم محرمز بس که میل عسل کرده ساغر آورده
نشان سرخی خون برادر آورده به وقت باختنِ جان مقلّد عباس
فقط نه دست؛ به پای عمو سر آورده شتاب کرده غیورانه سوی قربانگاه
دلی برای سپردن به دلبر آورده رسید و دید که افتاده است و میزندش
به هرچه همرهش این فوج لشگر آورده میان هلهله ها با عموی خود میگفت:
نگاه غربتت آه از دلم برآورده هزار زخم دهن باز کرده ات دیدم
شکاف قلب تو اشک مرا در آورده چقدر خولی و شمر و سنان نمیدانند
چه ها به روز شما داغ اکبر آورده بمیرم این همه سنگت زدند نامردم
چقدر پهلویت از نیزه پر در آورده با چکمه اش که لگد میزند به پهلویت
تو را به یقین یاد مادر آورده سپر برای تو بازوی کوچم ؛دشمن
اگر برای گلوی تو خنجر آورده برای تیر سه پهلوش؛ من هم آوردم
به سینه ی تو گلویی که اصغر آوردهشعر شب اولجان بر کف بازار توام یوسف زهرا
دلباخته دار توام یوسف زهرا
سوگند به خونی که برون از دهنم ریخت
من تشنه دیدار توام یوسف زهرا
هر سو بکشانند به هر کوچه تنم را
در سایه دیوار توام یوسف زهرا
با آنکه به عشقت پدر پنج شهیدم
بی مایه خریدار توام یوسف زهرا
تنها نه همین لحظه که در کوفه غریبم
یک عمر گرفتار توام یوسف زهرا
بگذار لب تشنه ببرّند سرم را
زیرا که خریدار توام یوسف زهرا
از کثرت پیکان به بدن رسته دو بالم
من جعفر طیار توام یوسف زهرا
دستم ز قفا بسته سرم نیز شکسته
من جای علمدار توام یوسف زهرا
فریاد ز هر زخم تنم خیزد و گویم
من یاور بی یار توام یوسف زهرا
من "میثم" دلباخته ام گر بپذیری
خاک ره زوار توام یوسف زهرا شعر شب دوم محرمدلِ من غرق تمناست بيا برگرديمعاشقي با تو چه زيباست بيا برگرديمسرزميني كه تورا عاقبت از من گيردآري اي يار همين جاست بيا برگرديمبين هر خيمه كه رفتيم جگرم سوخت حسينهمه جا ناله ي زهراست بيا برگرديمحيف از حنجر ششماهه كه تيرش بزنندحرمله روبه روي ماست بيا برگرديممشكِ عباس اگر تير خورَد باكي نيستحيفِ آن ديده ي سقاست بيا برگرديماينقَدَر گودي و اينقَدر سراشيبي و سنگاين زمين غرق معماست بيا برگرديمشعر شب سوم محرمگل سر نیست ولی موی سرم هست هنوزتن من آب شد اما اثرم هست هنوزجای سیلی زروی گونه من پاک نشد!ردشلاق بروی کمرم هست هنوزمی توانم بخداباتو بیایم باباجان زهرا کمی ازبال وپرم هست هنوزگفتم ای دختر شامی برو وطعنه نزنسایه رحمت بابا به سرم هست هنوزمنکه از حرمله وزجر نخواهم ترسیددختر فاطمه هستم جگرم هست هنوزگفت که می زنمت اسم پدرراببریگفتم ای زجر بزن چون سپرم هست هنوزهمه دم ناز کشیدو به دلم تسکین دادجای شکر است که عمه به برم هست هنوزبازمین خوردن من دیده خود می بنددشره در چهره ساقی حرم هست هنوزخاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟همه خاطره ها در نظرم هست هنوزغصه معجر من رانخوری بابا جانپاره شد معجرم اما به سرم هست هنوزشعر شب چهارم محرمگیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست
باشد محل نده قسم مرتضی که هستوقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیر النسا که هستیک گوشه مینشینم و حرفی نمیزنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هستاز دردِ گریه تکیه نده سر به نیزهات
زینب نمرده شانه دارالشفا که هستقربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر، تو طفل ما که هستگفتی که زن جهاد ندارد برو برو
لفظ «برو» چه داشت برادر؟ «بیا» که هستخون را بیا به دست دو قربانیام بکش
تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هستگفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن کربلا که هستگفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمیکنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هستشعر شب پنجم محرمز بس که میل عسل کرده ساغر آوردهنشان سرخی خون برادر آوردهبه وقت باختنِ جان مقلّد عباسفقط نه دست؛ به پای عمو سر آوردهشتاب کرده غیورانه سوی قربانگاهدلی برای سپردن به دلبر آوردهرسید و دید که افتاده است و میزندشبه هرچه همرهش این فوج لشگر آوردهمیان هلهله ها با عموی خود میگفت:نگاه غربتت آه از دلم برآوردههزار زخم دهن باز کرده ات دیدمشکاف قلب تو اشک مرا در آوردهچقدر خولی و شمر و سنان نمیدانندچه ها به روز شما داغ اکبر آوردهبمیرم این همه سنگت زدند نامردمچقدر پهلویت از نیزه پر در آوردهبا چکمه اش که لگد میزند به پهلویتتو را به یقین یاد مادر آوردهسپر برای تو بازوی کوچم ؛دشمن....... اگر برای گلوی تو خنجر آوردهبرای تیر سه پهلوش؛ من هم آوردمبه سینه ی تو گلویی که اصغر آوردهشعر شب ششم محرم (قاسم بن حسن)نیزه خوردی و تمامی تنت پاره شدهصبرکن،تابرسم من،بدنت پاره شدهخاطرت هست کفنت کردم و رفتی میدان ؟؟تو چه کردی پسرمن کفنت پاره شده ؟؟زیر تیغ و تبر لشگریان یوسف منتکه تکه شدی و پیرهنت پاره شدهتو رجز خواندی و با سنگ جوابت دادندبی سبب نیست عمو جان دهنت پاره شدهوای برمن که صدایت نرسید قاسم جانوای من حنجره ی ناله زنت پاره شدهراضی هستی بروم من و بگویم نجمه!کتف و بازوی یل بت شکنت پاره شدهبه زمین خوردی و در خون خودت غوطه وریسینه ات از سر پر پر زدنت پاره شدهشعر شب هفتم محرم لالایی عموش بیاد،مشك و علم به دوش بیادگلم با بوسه ی عمو ،خدا کنه به هوش بیادلالایی باباش بیاد، سوار ذوالجناش بیادصدای خنده گلم ،برای عمه هاش بیادلالایی بارون بیاد، خوشی به خیمه مون بیادعمو نره سمت فرات، ابرا تو آسمون بیادهمش گفتیم بیاد،بیاد،حالا این یكی نیاد،چی نیاد؟لالایی خزون نیاد، حرمله با کمون نیادآتیش به جونمون بسه، آتیش به خیمه مون نیادلالایی خدا کنه ،تو خیمه سرصدا نشههرچی میخواد بشه بشه، سر از تنت جدا نشه