عمل آدم (ع) گناه نبوده است | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
عمل آدم (ع) گناه نبوده است
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
عمل آدم (ع) گناه نبوده است
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
عصمت
سوال:
بسم الله الرحمان الرحيم: با بخشش اين جسارت به درگاه پروردگار،آيا ميتوان اين احتمال را داد كه ميوه درخت سيب يا گندم ،پرده پوشي گناه ديگري بود كه حضرت آدم عليه السلام كردند،كه به ميوه يا گندم تشبيه كردند؟
پاسخ تفصیلی:
انبيا الهی مطلقا معصوم بوده و مرتكب معصیت نمیشوند . درجریان حضرت آدم علیه السلام نیز گناهی نبوده است .
توضیح اینکه :
داستان هبوط حضرت آدم به زمين يكي از رازهاي آفرينش است و عقل بشري بدون استمداد از امري ماورايي قادر به پرده زدايي از آن و دركش نمي باشد. آيات قرآن به ما از اراده اي خبر مي دهد كه به خلق موجودي به عنوان خليفه و جانشين خداوند در كره خاكي تعلق گرفته است. او بايد در صورتي مادي در عالمي جسماني وظيفه و مسوليتش را به سرانجام رساند. موجودي كه با اختيار و توانايي هاي خود قرار است دنيا و آخرتش را بنا سازد و سرانجام به منزلگاه ابدي و شايسته خويش درآيد. در اين مسير ، دشمن ديرينش نيز به او معرفي مي گردد تا خود را از دسيسه هايش ايمن سازد و دشمني اش به وي صدمه نرساند.
داستان هبوط آدم ، در واقع ، سير حركتي انسان از مبدائي نامحدود به سرايي محدود است. او بايد در اين حركت كه از پيشگاه آفريدگار هستي آغاز مي گردد رفته رفته به سوي عالم ماده حركت نمايد و كم كم رنگ اين جهاني به خود گيرد تا بتواند در آن وارد گردد. او با خوردن ميوه اي كه امر به دوري از آن شده بود نفس خود را شناخت كه چون رها گردد او را به تباهي خواهد كشاند و در مقام اصلاح آن او بايد طمع و مزه توبيخ و تكليف را دريافت دارد كه لازمه خلوص و پاكي طلاي باطنش گداخته گشتن به داغ تكليف و مجازات است. انسان چون معجوني از خلقت حيواني و فرشته خويي است امكان ميل و گرايش بسوي جنبه حيواني در او وجود دراد و همين ميل وي به وسوسه هاي شيطان بود كه از سويي موجب گشت تا چهره واقعي دشمنش را به وضوح ببيند و از سويي ديگر با بعد ديگر وجودي خويش آشنا گردد كه چون اين دو دست به دست هم دهند او را به باطلاقي دهشتبار مي افكنند. شيطان نيز با اختيار و اراده خويش انسان را به سوي خواسته خود سوق داد تا بار ديگر دشمني اش را با پاكي ها و خوبي ها اعلام دارد.
امر به هبوط در واقع آخرين سلسله اين ميسر براي ورود به عالم خاكي و پذيرش مسئوليتي الهي بود وظيفه اي كه او بايد با تلاش به دوش مي كشيد و سختي اش را به جان مي خريد تا دست آخر نظاره گر تلاش و يا سستي اش گردد.
مطالب قابل توجه در اين باره
1ـ در مورد بهشت آدم (ع) سه نظر عمده وجود دارد عده اي معتقدند كه آن بهشت ، بهشت اخروي بوده و عده اي ديگر گفته اند آن بهشت ، باغي از باغات همين دنياي مادّي بوده است ؛ و عده ي سومي معتقدند آن بهشت، بهشت برزخي بوده. قول اول به نظر ضعيف مي رسد چون اگر كسي وارد بهشت اخروي شود ديگر از آن خارج نخواهد شد و شيطان را هم در آن راه نيست. قول دوم نيز بعيد است كه درست باشد چون اوّلاً برخي از اوصافي كه براي بهشت آدم(ع) در قرآن آمده است با باغهاي دنيوي سازگار نيست.بهشت مذكور بهشتي بوده است كه در آن گرسنگي و تشنگي و گرما و سرما نبوده است.(ر.ك:سوره طه / 118 و 119 ) ثانياً بنا به آنچه از روايات استفاده مي شود ، هبوط از بهشت براي حضرت آدم(ع) بسيار ناگوار بوده است. لذا مدام از آن ياد مي كرده و آرزوي آن را داشته است.
در حالي كه حضرت آدم (ع) پيامبر خدا بود ؛ و از پيامبر خدا بعيد است به خاطر از دست دادن باغي دنيايي ــ هر چند بسيار زيبا ــ اين همه ابراز اندوه كند ؛ تا آنجا كه گفته اند آن حضرت در فراق بهشت بسيار گريه مي كرد و اندك مي خنديد. افراد مومني كه مادون انبياء هستند منزّه از اين هستند كه دل در گرو زيبايي هاي دنيا داشته باشند چه رسد به انبياء(ع). بنا بر اين ، به نظر مي رسد كه اين بهشت ، بهشت عالم برزخ بوده است. در روايات نيز به كرّات گفته شده كه اين بهشت ، بهشت دنيايي بوده است نه بهشت اخروي ؛ ولي از اين روايات نمي توان استفاده نمود كه آن بهشت ، باغي از باغهاي دنيا مادّي بوده است ؛ چون در بسياري از آيات و روايات ، كلمه دنيا ، در مقابل آخرت قرار گرفته و به مجموع عالم برزخ و عالم مادّه اطلاق شده است. چرا كه انسان بعد از مردن ، ارتباط خود را به طور كامل از دنيا قطع نمي كند ؛ بلكه همچنان نتايج اعمال افراد متوفي و خيراتي كه ديگران براي وي مي كنند به او مي رسد. همچنين طبق روايات ، افراد متوفي با اجازه مأمورين الهي به عالم مادّه رفت و آمد كرده ، و از بازماندگان خود ديدن مي كنند. بنا بر اين ، عالم برزخ ، مثل عالم آخرت ، كاملاً از دنيا منفك نيست ؛ لذا كلمه دنيا در بسياري از آيات و روايات به صورت اعمّ به كار رفته و شامل عالم مادّه و عالم برزخ است. پس اينكه اهل بيت (ع) گفته اند بهشت حضرت آدم ، بهشت دنيايي بوده است ، منافاتي با اين ندارد كه آن را بهشت برزخي بدانيم. وقتي حضرات معصومين(ع) مي گفته اند آن بهشت ، بهشت دنيايي بوده ، در واقع اخروي بودن آن را نفي مي كرده اند. قرينه اين ادّعا آن است كه در برخي از اين روايات تصريح شده كه آن بهشت ، بهشت اخروي نبوده بلكه دنيوي بوده است ؛ و سخني از بهشت برزخي به ميان نيامده است. يعني اگر مي خواستند بفرمايند آن بهشت ، باغي مادّي بوده است ، در آن صورت بايد برزخي بودن آن را هم نفي مي نمودند ؛ در حالي كه نفي نكرده اند. همچنين طبق روايات خروج از بهشت برزخي امكان پذير است. چون روايات رجعت كه فراوان هم هستند تصريح دارند كه در زمان ظهور قائم آل محمّد( عج) عدّه اي از اهل بهشت براي ياري آن حضرت خواهند آمد.
2ـ خطاي حضرت آدم گناه شرعي نبود. و آن حضرت معصيتي مرتكب نشده بود ، بلكه كاري را كرده بود كه اثر وضعي آن هبوط به دنيا و به زحمت افتادن او بود. خداوند متعال آنها را از خوردن درخت ممنوعه منع كرده بود چون خوردن از اين درخت موجب مي شد كه تناسب وجودي خود را با بهشت برزخي از دست بدهند. لذا وقتي از آن درخت خوردند عوراتشان براي آنها آشكار شد.« فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبين. ــــ و به اين ترتيب، آنها را با فريب(از مقامشان) فرودآورد. و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، اندامشان[ عورتشان] بر آنها آشكار شد؛ و شروع كردند به قرار دادن برگهاى(درختان) بهشتى بر خود، تا آن را بپوشانند. و پروردگارشان آنها را نداد داد كه: «آيا شما را از آن درخت نهى نكردم؟! و نگفتم كه شيطان براى شما دشمن آشكارى است.»( الأعراف : 22)
در قرآن كريم علّت اصلي خروج آدم و حوا از بهشت را نه خوردن از درخت منهيّه بلكه آشكار شدن عورات آنها معرّفي نموده است ، كه خود همين امر معلول خوردن از درخت منهيّه بوده است. امّا اينكه چرا ظهور عورات آنها باعث خروج آنها از بهشت شد؟ در آيات و روايات توضيح چنداني درباره آن داده نشده است. مفسرين نيز احتمالات گوناگوني درباره آن داده اند از جمله اين كه گفته اند آن دو بزرگوار تا آن زمان از اعضاء و قواي جنسي خود بي خبر بودند ؛ لذا شيطان آنها را با فريب تشويق به خوردن از درخت ممنوعه كرد تا به اين سبب لباس بهشتي آنها فرو ريزد و اعضاء جنسي آنها آشكار شود. و شايد خوردن از اين درخت باعث شده كه آن دو ، از مرتبه وجودي خويش تنزّل كرده و به مرز عالم مادّه نزديكتر شوند ؛ و همين امر باعث شده است كه آنها به اعضاء دنيايي خود واقف شوند. چون موجودات هر چه به مراتب پايين تر وجود تنزّل مي كنند كثرت در آنها قويتر شده و اجزاء و اعضاء بيشتري پيدا مي كنند. اين احتمال را با آيه فوق الذكر (اعراف/22) مي توان تقويت نمود. در آيه شريفه از تعبير « وَ ناداهُما رَبُّهُما » استفاده مي شود كه آن دو در اثر خوردن از درخت ممنوعه از مرتبه قرب الهي دور شده اند. و حقيقت دور شدن از خدا تنزّل رتبه وجودي است. لذا طبق تعبير فوق خداوند متعال آنها را ندا داد ؛ و ندا در جايي است كه مخاطب دور باشد ؛ اين در حالي است كه هنگام امر به ورود حضرت آدم (ع) در بهشت سخني از ندا نيست. همچنين در هنگام ورود آنها در بهشت خداوند متعال از تعبير « وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَة » استفاده نمود ؛ در حالي كه در آيه فوق الذكر ، از تعبير « تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ » استفاده نمود. لذا به نظر مي رسد كه آنها بعد از خوردن از آن درخت از آن دور افتاده بودند. يعني از مراتب بالاي بهشت برزخي به مراتب مادون آن تنزّل يافته بودند. البته اين دلايل براي اثبات اين احتمال كافي نيستند ؛ ولي اين احتمال را در مقابل ساير احتمالات تقويت مي كنند.
حاصل مطلب اين كه حضرت آدم با خوردن از آن درخت ، گناه شرعي نكرد چون آن عالم ، عالم تشريع نبود. لكن اثر وضعي و تكويني خوردن از آن درخت سقوط از رتبه برزخي به عالم مادّه بود.
3ـ ولي باز اين سوال باقي است كه آيا خدا نمي توانست آدم را عفو كند ؛ به اين معني كه اثر وضعي خوردن درخت ممنوعه را بردارد؟ جواب اين است كه اوّلاً خداوند متعال عالم را بر اساس نظام علّي و معلولي آفريده است. لذا هر علّتي معلول خاصّ خود را دارد ؛ معلول خوردن درخت ممنوعه نيز از هبوط در دنيا بود. اگر بنا شود كه خداوند متعال قوانين علّي و معلولي را كه خود آفريده است ، با حكومت علّت برتري به هم بزند حتماً بايد مصلحت عظيمتري در كار باشد ؛ و الّا اين كار خدا خلاف حكمت مي شود. و اگر در اين كار مصلحتي بود حتماً خدا اين كار را مي كرد ؛ چون طبق براهين فلسفي هر چه براي خدا ممكن باشد و قبليّت قابل هم تامّ باشد ، صدور آن امر از خدا حتمي است. پس اگر خدا اثر وضعي كار حضرت آدم را برطرف نكرده است ، معلوم مي شود كه اين كار فاقد مصلحت لازم بوده است. بلكه بر عكس اگر خدا چنين كاري را انجام مي داد مصالح عظيمي از بين مي رفت. چون اگر حضرت آدم و حوّا (ع) به دنيا هبوط نمي كردند ، اوّلاً فرزندان آنها هيچگاه پا به عالم وجود نمي گذاشتند ؛ چون در عالم برزخ زاد و ولد وجود ندارد. توليد مثل به معناي دنيايي آن ، از احكام خاصّ عالم مادّه است. لذا تا اين دو بزرگوار در بهشت بودند ، فرزندي نداشتند. ثانياً از بهشت ابدي آخرت كه بسيار عظيمتر از بهشت برزخي است محروم مي ماندند.
چون بهشت وعده داده شده در قرآن كريم (بهشت آخرت )، بهشت اعتقادات و اعمال است ؛ لذا اين بهشت در سايه ايمان اختياري و عمل به تكليف به دست مي آيد. اگر حضرت آدم (ع) در بهشت برزخي مي ماند ، هيچگاه به آن بهشت ابدي راه نمي يافت ؛ چون عالم برزخ عالم تكليف و تشريع نيست ؛ لذا نهي خدا از خوردن درخت ممنوعه نيز نهي شرعي نبود. كما اينكه خطاي حضرت آدم نيز خطا و گناه شرعي نبود. اوّلين احكام ديني و شرعي براي بشر بعد از هبوط به زمين نازل شد ؛ لذا خداوند متعال فرمود:« قالَ اهْبِطا مِنْها جَميعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى. ـــ (خداوند) فرمود: هر دو از آن(بهشت) فرود آييد، در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود. ولى هر گاه هدايت من به سراغ شما آيد ، هر كس از هدايت من پيروى كند، نه گمراه مىشود، و نه در رنج خواهد بود.»( طه/123)
رشد استعدادهاي خاصّ انساني منوط به تحمّل سختيها و خوشيها دنياست.
خداي تعالي مي فرمايد:«هر انسانى طعم مرگ را مىچشد! و شما را با بديها و خوبيها آزمايش مىكنيم ؛ و سرانجام بسوى ما بازگردانده مىشويد »( الأنبياء : 35 )وجود شيطان نيز در روند رشد استعدادهاي انساني مؤثّر است. لذا خداوند متعال با اينكه مي توانست او را هلاك كند چنين نكرد ؛ چون دشمني او براي رشد انسان مفيد بود. شيطان حريف قدري است كه انسانهاي طالب مقام قهرماني ، كه مقامي فوق مقام ملائك است ، از كشتي گرفتن با او ابايي ندارند. چون مي دانند كه تا با اين حريف قدر كشتي نگيرند استعدادهاي آنها رشد نمي كند. سختيهاي دنيا نيز به منزله تمرينهاي ورزشي هستند كه استعدادهاي بشر را رشد مي دهند ؛ در اين ميان ، انبياء و ائمه (ع) قهرمانهايي بلا منازعند كه نقش مربيگري بشر را بر عهده دارند.
4ـ خدا بزرگترين عفوّ كنندگان است ؛ لذا در قرآن كريم به فرواني از عفو و بخشش خود ياد كرده است. اگر عفوّ خدا نبود هيچ موجودي استحقاق نجات را نداشت ؛ چون حتّي يك لحظه غفلت از خدا نيز كافي است تا خدا آن موجود را گرفتار عذاب خود كند ؛ ولي خدا بسياري از خطاها را ناديده مي گيرد. خداوند متعال مي فرمايد:« وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ . ـــــ هر مصيبتى كه به شما اصابت مي كند حاصل دست خودتان است ، و بسيارى را نيز عفو مىكند »(الشورى : 30) امّا عفو خدا را نبايد با عفو بشر يكي دانست. عفو و بخشش در انسان ، باعث تكامل و رشد وجودي اوست. لذا خداوند متعال انسان را توصيه به عفو و گذشت مي كند تا در سايه اين عفو و بخشش روح او به تكامل و تعالي برسد. خداوند متعال احكام اجتماعي را بيان نموده است تا نظام اجتماع از گزند آسيب انسانهايي كه ميل به طغيان دارند حفظ شود. براي مثال حكم قصاص براي آن است كه افراد جاني و آنها كه براي زندگي ديگران ارزش قائل نيستند از ترس قصاص شدن ، جرأت قتل ديگران را نداشته باشند.
لذا حيات اجتماعي بشر در گرو اين است كه اين احكام معتبر دانسته شوند. به همين دليل ، در كشورهايي كه حكم قصاص وجود دارد ، آمار قتل پايينتر از ديگر كشورهاست. از اينرو خداوند متعال فرمود:« وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون . ـــ و براى شما در قصاص ، حيات و زندگى است ، اى صاحبان خِرد.باشد كه شما تقوا پيشه كنيد »( البقرة : 179) امّا استيفاي حقّ شخصي خود بر طبق اين گونه قوانين اجتماعي اسلام ، باعث رشد روحي خاصّي در شخص صاحب حقّ نمي شود ؛ مگر آنجا كه استيفاي حقّ شخصي خود ، به خاطر خدا باشد . در حالي كه عفوّ و گذشت موجب رشد روحي بوده و مستلزم غلبه بر خواست نفس است. البته بايد توجّه داشت كه عفو و بخشش در همه جا ، درست نيست. عفوّ همواره بايد از موضع قدرت باشد ؛ يعني عفو وقتي باعث رشد روحي مي شود كه شخص صاحب حقّ ، قدرت گرفتن حقّ خود را داشته باشد ؛ ولي به خاطر خدا از حقّ شخصي خود صرف نظر كند. امّا آنجا كه شخص از روي ترس يا طمع ، تن به عفو و بخشش مي دهد ، كار او ارزش معنوي نداشته ، بلكه خود ضدّ ارزش است. همچنين عفوّ بايد همراه با مصلحت باشد. اگر عفو و بخشش باعث مفسده باشد ، در آن صورت نيز ارزشي نخواهد داشت. براي مثال عفو نمودن جنايتكاري كه به هيچ وجه دست از جنايت نمي كشد نه تنها ارزش نيست بلكه ضدّ ارزش است.
بر خلاف انسان ، خداوند متعال غنيّ محض بوده و خودش از عفو ديگران هيچ نفعي نمي برد. و عفو او ، فقط و فقط به نفع مخلوقات است. و از آنجايي كه خدا حكيم است تا مصلحتي در عفو يك شخص نباشد خدا او را عفو نمي كند.
بايد توجّه داشت كه عفو بنده گناهكار همواره به نفع او نيست ؛ بلكه گاهي عفو ، مانع رشد و تكامل او مي شود ؛ لذا اگر عفو بنده به ضرر او باشد و او را از تكامل باز دارد خداوند متعال او را عفو نمي كند. براي مثال اگر كسي چندين سال نماز نخوانده و حال توبه كرده و شروع به نماز خواندن كرده است ، خداوند متعال ، گناه او را عفو نموده و از مجازات او در مي گذرد ، ولي قضاي نماز را از برنمي دارد ؛ چون نماز عامل رشد است ؛ و برداشتن قضاي نماز ، به معني محروم كردن شخص از اين عامل رشد است. لذا اگر خداوند متعال نمي گذاشت كه حضرت آدم (ع) به دنيا هبوط كند ، در واقع راه تكامل او را بسته بود. همچنين اين كار باعث مي شد كه از او نسلي پديد نيايد.
5ـ شايد در اينجا اين سوال پيش آيد كه چرا خداوند متعال حضرت آدم را از راه خوردن درخت منهيّه به زمين آورد؟ خداوند متعال قبل از آنكه كه حضرت آدم را بيافريند خود خبر داده بود كه مي خواهد خليفه اي براي خود در زمين قرار دهد. اگر خدا مي خواست آدم در زمين باشد پس چرا او را در بهشت قرار داد و از بهشت وارد دنيا كرد؟
در اين كار خداوند متعال حكمتهاي فراواني وجود دارد كه به چند مورد آن اشاره مي شود.
الف. خداوند متعال آدم را در بهشت قرار داد تا مزّه بهشت را به او بچشاند ، تا بعد از هبوط به زمين ، همچنان مشتاق بهشت باشد ؛ و مشغول دنيا نگردد ؛ لذا حضرت آدم بعد از هبوط هيچگاه فريفته ي دنيا نشد. خداوند متعال اين كار را با تمام انبياء و ائمه (ع) مي كند ؛ يعني نبي و امامي نيست كه از طفوليّت ديد برزخي او باز نباشد ؛ لذا انبياء و ائمه(ع) هيچگاه فريفته ي دنيا نمي شوند.
ب. چون حضرت آدم (ع) اوّلين انسان بود لذا اطلاعي از تكليف و عداوت و فريب و دروغ امثال اينها نداشت. لذا خداوند متعال او را خارج از محدوده ي تكليف شريعي قرار داده و تكليفي ارشادي به وي نمود ، تا از اين طريق معني تكليف ، وسوسه ، دروغ ، فريب ، محروميّت در اثر ترك طاعت و امثال آنها را عملاً به او آموزش دهد. لذا در روايات آمده است كه حضرت آدم(ع) فريب شيطان را خورد چون نمي دانست كه ممكن است كسي قسم دروغ ياد كند. لذا شيطان قسم خورد كه خير خواه اوست ؛ و او باور نمود. امّا چرا اين آموزش در زمين واقع نشد؟ دليلش اين بود كه حضرت آدم (ع) به محض اينكه پايش به زمين مي رسيد مكلّف مي شد ؛ چون تمام شرايط تكليف را داشت جز در عالم مادّه بودن را ؛ و اگر در زمين خطا مي كرد خطايش گناه شرعي محسوب مي شد ؛ در حالي كه انبيا بايد معصوم از گناه باشند تا گفتار و كردار و امضائشان حجّت شرعي و الهي تلقّي گردد.تعداد 0 پيام ( 14314 حرف درج شده- -13754 حرف مانده )
طول متن شما از 280 حرف بيشتر است. در صورتي كه پاسخ به صورت پيام كوتاه باشد در باكس باقي خواهد ماندانبیا الهی مطلقا معصوم بوده و مرتکب معصیت نمیشوند . درجریان حضرت آدم علیه السلام نیز گناهی نبوده است .
توضیح اینکه :
داستان هبوط حضرت آدم به زمين يكي از رازهاي آفرينش است و عقل بشري بدون استمداد از امري ماورايي قادر به پرده زدايي از آن و دركش نمي باشد. آيات قرآن به ما از اراده اي خبر مي دهد كه به خلق موجودي به عنوان خليفه و جانشين خداوند در كره خاكي تعلق گرفته است. او بايد در صورتي مادي در عالمي جسماني وظيفه و مسوليتش را به سرانجام رساند. موجودي كه با اختيار و توانايي هاي خود قرار است دنيا و آخرتش را بنا سازد و سرانجام به منزلگاه ابدي و شايسته خويش درآيد. در اين مسير ، دشمن ديرينش نيز به او معرفي مي گردد تا خود را از دسيسه هايش ايمن سازد و دشمني اش به وي صدمه نرساند.
داستان هبوط آدم ، در واقع ، سير حركتي انسان از مبدائي نامحدود به سرايي محدود است. او بايد در اين حركت كه از پيشگاه آفريدگار هستي آغاز مي گردد رفته رفته به سوي عالم ماده حركت نمايد و كم كم رنگ اين جهاني به خود گيرد تا بتواند در آن وارد گردد. او با خوردن ميوه اي كه امر به دوري از آن شده بود نفس خود را شناخت كه چون رها گردد او را به تباهي خواهد كشاند و در مقام اصلاح آن او بايد طمع و مزه توبيخ و تكليف را دريافت دارد كه لازمه خلوص و پاكي طلاي باطنش گداخته گشتن به داغ تكليف و مجازات است. انسان چون معجوني از خلقت حيواني و فرشته خويي است امكان ميل و گرايش بسوي جنبه حيواني در او وجود دراد و همين ميل وي به وسوسه هاي شيطان بود كه از سويي موجب گشت تا چهره واقعي دشمنش را به وضوح ببيند و از سويي ديگر با بعد ديگر وجودي خويش آشنا گردد كه چون اين دو دست به دست هم دهند او را به باطلاقي دهشتبار مي افكنند. شيطان نيز با اختيار و اراده خويش انسان را به سوي خواسته خود سوق داد تا بار ديگر دشمني اش را با پاكي ها و خوبي ها اعلام دارد.
امر به هبوط در واقع آخرين سلسله اين ميسر براي ورود به عالم خاكي و پذيرش مسئوليتي الهي بود وظيفه اي كه او بايد با تلاش به دوش مي كشيد و سختي اش را به جان مي خريد تا دست آخر نظاره گر تلاش و يا سستي اش گردد.
مطالب قابل توجه در اين باره
1ـ در مورد بهشت آدم (ع) سه نظر عمده وجود دارد عده اي معتقدند كه آن بهشت ، بهشت اخروي بوده و عده اي ديگر گفته اند آن بهشت ، باغي از باغات همين دنياي مادّي بوده است ؛ و عده ي سومي معتقدند آن بهشت، بهشت برزخي بوده. قول اول به نظر ضعيف مي رسد چون اگر كسي وارد بهشت اخروي شود ديگر از آن خارج نخواهد شد و شيطان را هم در آن راه نيست. قول دوم نيز بعيد است كه درست باشد چون اوّلاً برخي از اوصافي كه براي بهشت آدم(ع) در قرآن آمده است با باغهاي دنيوي سازگار نيست.بهشت مذكور بهشتي بوده است كه در آن گرسنگي و تشنگي و گرما و سرما نبوده است.(ر.ك:سوره طه / 118 و 119 ) ثانياً بنا به آنچه از روايات استفاده مي شود ، هبوط از بهشت براي حضرت آدم(ع) بسيار ناگوار بوده است. لذا مدام از آن ياد مي كرده و آرزوي آن را داشته است.
در حالي كه حضرت آدم (ع) پيامبر خدا بود ؛ و از پيامبر خدا بعيد است به خاطر از دست دادن باغي دنيايي ــ هر چند بسيار زيبا ــ اين همه ابراز اندوه كند ؛ تا آنجا كه گفته اند آن حضرت در فراق بهشت بسيار گريه مي كرد و اندك مي خنديد. افراد مومني كه مادون انبياء هستند منزّه از اين هستند كه دل در گرو زيبايي هاي دنيا داشته باشند چه رسد به انبياء(ع). بنا بر اين ، به نظر مي رسد كه اين بهشت ، بهشت عالم برزخ بوده است. در روايات نيز به كرّات گفته شده كه اين بهشت ، بهشت دنيايي بوده است نه بهشت اخروي ؛ ولي از اين روايات نمي توان استفاده نمود كه آن بهشت ، باغي از باغهاي دنيا مادّي بوده است ؛ چون در بسياري از آيات و روايات ، كلمه دنيا ، در مقابل آخرت قرار گرفته و به مجموع عالم برزخ و عالم مادّه اطلاق شده است. چرا كه انسان بعد از مردن ، ارتباط خود را به طور كامل از دنيا قطع نمي كند ؛ بلكه همچنان نتايج اعمال افراد متوفي و خيراتي كه ديگران براي وي مي كنند به او مي رسد. همچنين طبق روايات ، افراد متوفي با اجازه مأمورين الهي به عالم مادّه رفت و آمد كرده ، و از بازماندگان خود ديدن مي كنند. بنا بر اين ، عالم برزخ ، مثل عالم آخرت ، كاملاً از دنيا منفك نيست ؛ لذا كلمه دنيا در بسياري از آيات و روايات به صورت اعمّ به كار رفته و شامل عالم مادّه و عالم برزخ است. پس اينكه اهل بيت (ع) گفته اند بهشت حضرت آدم ، بهشت دنيايي بوده است ، منافاتي با اين ندارد كه آن را بهشت برزخي بدانيم. وقتي حضرات معصومين(ع) مي گفته اند آن بهشت ، بهشت دنيايي بوده ، در واقع اخروي بودن آن را نفي مي كرده اند. قرينه اين ادّعا آن است كه در برخي از اين روايات تصريح شده كه آن بهشت ، بهشت اخروي نبوده بلكه دنيوي بوده است ؛ و سخني از بهشت برزخي به ميان نيامده است. يعني اگر مي خواستند بفرمايند آن بهشت ، باغي مادّي بوده است ، در آن صورت بايد برزخي بودن آن را هم نفي مي نمودند ؛ در حالي كه نفي نكرده اند. همچنين طبق روايات خروج از بهشت برزخي امكان پذير است. چون روايات رجعت كه فراوان هم هستند تصريح دارند كه در زمان ظهور قائم آل محمّد( عج) عدّه اي از اهل بهشت براي ياري آن حضرت خواهند آمد.
2ـ خطاي حضرت آدم گناه شرعي نبود. و آن حضرت معصيتي مرتكب نشده بود ، بلكه كاري را كرده بود كه اثر وضعي آن هبوط به دنيا و به زحمت افتادن او بود. خداوند متعال آنها را از خوردن درخت ممنوعه منع كرده بود چون خوردن از اين درخت موجب مي شد كه تناسب وجودي خود را با بهشت برزخي از دست بدهند. لذا وقتي از آن درخت خوردند عوراتشان براي آنها آشكار شد.« فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبين. ــــ و به اين ترتيب، آنها را با فريب(از مقامشان) فرودآورد. و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، اندامشان[ عورتشان] بر آنها آشكار شد؛ و شروع كردند به قرار دادن برگهاى(درختان) بهشتى بر خود، تا آن را بپوشانند. و پروردگارشان آنها را نداد داد كه: «آيا شما را از آن درخت نهى نكردم؟! و نگفتم كه شيطان براى شما دشمن آشكارى است.»( الأعراف : 22)
در قرآن كريم علّت اصلي خروج آدم و حوا از بهشت را نه خوردن از درخت منهيّه بلكه آشكار شدن عورات آنها معرّفي نموده است ، كه خود همين امر معلول خوردن از درخت منهيّه بوده است. امّا اينكه چرا ظهور عورات آنها باعث خروج آنها از بهشت شد؟ در آيات و روايات توضيح چنداني درباره آن داده نشده است. مفسرين نيز احتمالات گوناگوني درباره آن داده اند از جمله اين كه گفته اند آن دو بزرگوار تا آن زمان از اعضاء و قواي جنسي خود بي خبر بودند ؛ لذا شيطان آنها را با فريب تشويق به خوردن از درخت ممنوعه كرد تا به اين سبب لباس بهشتي آنها فرو ريزد و اعضاء جنسي آنها آشكار شود. و شايد خوردن از اين درخت باعث شده كه آن دو ، از مرتبه وجودي خويش تنزّل كرده و به مرز عالم مادّه نزديكتر شوند ؛ و همين امر باعث شده است كه آنها به اعضاء دنيايي خود واقف شوند. چون موجودات هر چه به مراتب پايين تر وجود تنزّل مي كنند كثرت در آنها قويتر شده و اجزاء و اعضاء بيشتري پيدا مي كنند. اين احتمال را با آيه فوق الذكر (اعراف/22) مي توان تقويت نمود. در آيه شريفه از تعبير « وَ ناداهُما رَبُّهُما » استفاده مي شود كه آن دو در اثر خوردن از درخت ممنوعه از مرتبه قرب الهي دور شده اند. و حقيقت دور شدن از خدا تنزّل رتبه وجودي است. لذا طبق تعبير فوق خداوند متعال آنها را ندا داد ؛ و ندا در جايي است كه مخاطب دور باشد ؛ اين در حالي است كه هنگام امر به ورود حضرت آدم (ع) در بهشت سخني از ندا نيست. همچنين در هنگام ورود آنها در بهشت خداوند متعال از تعبير « وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَة » استفاده نمود ؛ در حالي كه در آيه فوق الذكر ، از تعبير « تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ » استفاده نمود. لذا به نظر مي رسد كه آنها بعد از خوردن از آن درخت از آن دور افتاده بودند. يعني از مراتب بالاي بهشت برزخي به مراتب مادون آن تنزّل يافته بودند. البته اين دلايل براي اثبات اين احتمال كافي نيستند ؛ ولي اين احتمال را در مقابل ساير احتمالات تقويت مي كنند.
حاصل مطلب اين كه حضرت آدم با خوردن از آن درخت ، گناه شرعي نكرد چون آن عالم ، عالم تشريع نبود. لكن اثر وضعي و تكويني خوردن از آن درخت سقوط از رتبه برزخي به عالم مادّه بود.
3ـ ولي باز اين سوال باقي است كه آيا خدا نمي توانست آدم را عفو كند ؛ به اين معني كه اثر وضعي خوردن درخت ممنوعه را بردارد؟ جواب اين است كه اوّلاً خداوند متعال عالم را بر اساس نظام علّي و معلولي آفريده است. لذا هر علّتي معلول خاصّ خود را دارد ؛ معلول خوردن درخت ممنوعه نيز از هبوط در دنيا بود. اگر بنا شود كه خداوند متعال قوانين علّي و معلولي را كه خود آفريده است ، با حكومت علّت برتري به هم بزند حتماً بايد مصلحت عظيمتري در كار باشد ؛ و الّا اين كار خدا خلاف حكمت مي شود. و اگر در اين كار مصلحتي بود حتماً خدا اين كار را مي كرد ؛ چون طبق براهين فلسفي هر چه براي خدا ممكن باشد و قبليّت قابل هم تامّ باشد ، صدور آن امر از خدا حتمي است. پس اگر خدا اثر وضعي كار حضرت آدم را برطرف نكرده است ، معلوم مي شود كه اين كار فاقد مصلحت لازم بوده است. بلكه بر عكس اگر خدا چنين كاري را انجام مي داد مصالح عظيمي از بين مي رفت. چون اگر حضرت آدم و حوّا (ع) به دنيا هبوط نمي كردند ، اوّلاً فرزندان آنها هيچگاه پا به عالم وجود نمي گذاشتند ؛ چون در عالم برزخ زاد و ولد وجود ندارد. توليد مثل به معناي دنيايي آن ، از احكام خاصّ عالم مادّه است. لذا تا اين دو بزرگوار در بهشت بودند ، فرزندي نداشتند. ثانياً از بهشت ابدي آخرت كه بسيار عظيمتر از بهشت برزخي است محروم مي ماندند.
چون بهشت وعده داده شده در قرآن كريم (بهشت آخرت )، بهشت اعتقادات و اعمال است ؛ لذا اين بهشت در سايه ايمان اختياري و عمل به تكليف به دست مي آيد. اگر حضرت آدم (ع) در بهشت برزخي مي ماند ، هيچگاه به آن بهشت ابدي راه نمي يافت ؛ چون عالم برزخ عالم تكليف و تشريع نيست ؛ لذا نهي خدا از خوردن درخت ممنوعه نيز نهي شرعي نبود. كما اينكه خطاي حضرت آدم نيز خطا و گناه شرعي نبود. اوّلين احكام ديني و شرعي براي بشر بعد از هبوط به زمين نازل شد ؛ لذا خداوند متعال فرمود:« قالَ اهْبِطا مِنْها جَميعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى. ـــ (خداوند) فرمود: هر دو از آن(بهشت) فرود آييد، در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود. ولى هر گاه هدايت من به سراغ شما آيد ، هر كس از هدايت من پيروى كند، نه گمراه مىشود، و نه در رنج خواهد بود.»( طه/123)
رشد استعدادهاي خاصّ انساني منوط به تحمّل سختيها و خوشيها دنياست.
خداي تعالي مي فرمايد:«هر انسانى طعم مرگ را مىچشد! و شما را با بديها و خوبيها آزمايش مىكنيم ؛ و سرانجام بسوى ما بازگردانده مىشويد »( الأنبياء : 35 )وجود شيطان نيز در روند رشد استعدادهاي انساني مؤثّر است. لذا خداوند متعال با اينكه مي توانست او را هلاك كند چنين نكرد ؛ چون دشمني او براي رشد انسان مفيد بود. شيطان حريف قدري است كه انسانهاي طالب مقام قهرماني ، كه مقامي فوق مقام ملائك است ، از كشتي گرفتن با او ابايي ندارند. چون مي دانند كه تا با اين حريف قدر كشتي نگيرند استعدادهاي آنها رشد نمي كند. سختيهاي دنيا نيز به منزله تمرينهاي ورزشي هستند كه استعدادهاي بشر را رشد مي دهند ؛ در اين ميان ، انبياء و ائمه (ع) قهرمانهايي بلا منازعند كه نقش مربيگري بشر را بر عهده دارند.
4ـ خدا بزرگترين عفوّ كنندگان است ؛ لذا در قرآن كريم به فرواني از عفو و بخشش خود ياد كرده است. اگر عفوّ خدا نبود هيچ موجودي استحقاق نجات را نداشت ؛ چون حتّي يك لحظه غفلت از خدا نيز كافي است تا خدا آن موجود را گرفتار عذاب خود كند ؛ ولي خدا بسياري از خطاها را ناديده مي گيرد. خداوند متعال مي فرمايد:« وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ . ـــــ هر مصيبتى كه به شما اصابت مي كند حاصل دست خودتان است ، و بسيارى را نيز عفو مىكند »(الشورى : 30) امّا عفو خدا را نبايد با عفو بشر يكي دانست. عفو و بخشش در انسان ، باعث تكامل و رشد وجودي اوست. لذا خداوند متعال انسان را توصيه به عفو و گذشت مي كند تا در سايه اين عفو و بخشش روح او به تكامل و تعالي برسد. خداوند متعال احكام اجتماعي را بيان نموده است تا نظام اجتماع از گزند آسيب انسانهايي كه ميل به طغيان دارند حفظ شود. براي مثال حكم قصاص براي آن است كه افراد جاني و آنها كه براي زندگي ديگران ارزش قائل نيستند از ترس قصاص شدن ، جرأت قتل ديگران را نداشته باشند.
لذا حيات اجتماعي بشر در گرو اين است كه اين احكام معتبر دانسته شوند. به همين دليل ، در كشورهايي كه حكم قصاص وجود دارد ، آمار قتل پايينتر از ديگر كشورهاست. از اينرو خداوند متعال فرمود:« وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون . ـــ و براى شما در قصاص ، حيات و زندگى است ، اى صاحبان خِرد.باشد كه شما تقوا پيشه كنيد »( البقرة : 179) امّا استيفاي حقّ شخصي خود بر طبق اين گونه قوانين اجتماعي اسلام ، باعث رشد روحي خاصّي در شخص صاحب حقّ نمي شود ؛ مگر آنجا كه استيفاي حقّ شخصي خود ، به خاطر خدا باشد . در حالي كه عفوّ و گذشت موجب رشد روحي بوده و مستلزم غلبه بر خواست نفس است. البته بايد توجّه داشت كه عفو و بخشش در همه جا ، درست نيست. عفوّ همواره بايد از موضع قدرت باشد ؛ يعني عفو وقتي باعث رشد روحي مي شود كه شخص صاحب حقّ ، قدرت گرفتن حقّ خود را داشته باشد ؛ ولي به خاطر خدا از حقّ شخصي خود صرف نظر كند. امّا آنجا كه شخص از روي ترس يا طمع ، تن به عفو و بخشش مي دهد ، كار او ارزش معنوي نداشته ، بلكه خود ضدّ ارزش است. همچنين عفوّ بايد همراه با مصلحت باشد. اگر عفو و بخشش باعث مفسده باشد ، در آن صورت نيز ارزشي نخواهد داشت. براي مثال عفو نمودن جنايتكاري كه به هيچ وجه دست از جنايت نمي كشد نه تنها ارزش نيست بلكه ضدّ ارزش است.
بر خلاف انسان ، خداوند متعال غنيّ محض بوده و خودش از عفو ديگران هيچ نفعي نمي برد. و عفو او ، فقط و فقط به نفع مخلوقات است. و از آنجايي كه خدا حكيم است تا مصلحتي در عفو يك شخص نباشد خدا او را عفو نمي كند.
بايد توجّه داشت كه عفو بنده گناهكار همواره به نفع او نيست ؛ بلكه گاهي عفو ، مانع رشد و تكامل او مي شود ؛ لذا اگر عفو بنده به ضرر او باشد و او را از تكامل باز دارد خداوند متعال او را عفو نمي كند. براي مثال اگر كسي چندين سال نماز نخوانده و حال توبه كرده و شروع به نماز خواندن كرده است ، خداوند متعال ، گناه او را عفو نموده و از مجازات او در مي گذرد ، ولي قضاي نماز را از برنمي دارد ؛ چون نماز عامل رشد است ؛ و برداشتن قضاي نماز ، به معني محروم كردن شخص از اين عامل رشد است. لذا اگر خداوند متعال نمي گذاشت كه حضرت آدم (ع) به دنيا هبوط كند ، در واقع راه تكامل او را بسته بود. همچنين اين كار باعث مي شد كه از او نسلي پديد نيايد.
5ـ شايد در اينجا اين سوال پيش آيد كه چرا خداوند متعال حضرت آدم را از راه خوردن درخت منهيّه به زمين آورد؟ خداوند متعال قبل از آنكه كه حضرت آدم را بيافريند خود خبر داده بود كه مي خواهد خليفه اي براي خود در زمين قرار دهد. اگر خدا مي خواست آدم در زمين باشد پس چرا او را در بهشت قرار داد و از بهشت وارد دنيا كرد؟
در اين كار خداوند متعال حكمتهاي فراواني وجود دارد كه به چند مورد آن اشاره مي شود.
الف. خداوند متعال آدم را در بهشت قرار داد تا مزّه بهشت را به او بچشاند ، تا بعد از هبوط به زمين ، همچنان مشتاق بهشت باشد ؛ و مشغول دنيا نگردد ؛ لذا حضرت آدم بعد از هبوط هيچگاه فريفته ي دنيا نشد. خداوند متعال اين كار را با تمام انبياء و ائمه (ع) مي كند ؛ يعني نبي و امامي نيست كه از طفوليّت ديد برزخي او باز نباشد ؛ لذا انبياء و ائمه(ع) هيچگاه فريفته ي دنيا نمي شوند.
ب. چون حضرت آدم (ع) اوّلين انسان بود لذا اطلاعي از تكليف و عداوت و فريب و دروغ امثال اينها نداشت. لذا خداوند متعال او را خارج از محدوده ي تكليف شريعي قرار داده و تكليفي ارشادي به وي نمود ، تا از اين طريق معني تكليف ، وسوسه ، دروغ ، فريب ، محروميّت در اثر ترك طاعت و امثال آنها را عملاً به او آموزش دهد. لذا در روايات آمده است كه حضرت آدم(ع) فريب شيطان را خورد چون نمي دانست كه ممكن است كسي قسم دروغ ياد كند. لذا شيطان قسم خورد كه خير خواه اوست ؛ و او باور نمود. امّا چرا اين آموزش در زمين واقع نشد؟ دليلش اين بود كه حضرت آدم (ع) به محض اينكه پايش به زمين مي رسيد مكلّف مي شد ؛ چون تمام شرايط تكليف را داشت جز در عالم مادّه بودن را ؛ و اگر در زمين خطا مي كرد خطايش گناه شرعي محسوب مي شد ؛ در حالي كه انبيا بايد معصوم از گناه باشند تا گفتار و كردار و امضائشان حجّت شرعي و الهي تلقّي گردد.
نمايه:
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.maaref.porsemani.ir//content/%D8%B9%D9%85%D9%84-%D8%A2%D8%AF%D9%85-%D8%B9-%DA%AF%D9%86%D8%A7%D9%87-%D9%86%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های معارف سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات کامل فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت