اكنكار در سراب دين1چكيدهشبهآيين اكنكار كه از عرفانهاي نوپديد و نوظهور آمريكايي است، باورهاي بسياري از اديان و عرفانها را گرد آورده است تا معجوني از همه اديان باشد. معجون بودن اين فرقه موجب شده است تا بنيانگذار آن و نيز جانشينان وي ادعاهايي كه اين فرقه را به دين بودن نزديك ميكند، مطرح سازند. اين نوشته بر آن است تا با بيان اوصاف، شگردها و روشهايي كه اين شبهآيين را به تعريف دين نزديك ميكند، تناقض دين نبودن ظاهري، و دين بودن آشكار آن را روشن كند. در اين مقاله، با تطبيق باورهاي اكنكار با مؤلفههاي مهمي كه در تعريفهاي دين شمرده شده است، نشانههايي از ادعاي دين بودن اكنكار ارائه ميشود. سپس با بررسي اهداف معهود سردمداران اين شبهآيين و ويژگيهايي كه براي آن بر ميشمارند، از باور پنهاني دين بودن اكنكار پرده برداشته ميشود.كليدواژهها: عرفان نوپديد، اكنكار، سوگماد، شبهآيين، آيين، دين.a) مقدمهبروز عرفانهاي نوپديد در غياب آشنايي بشريت نسبت به دين كارآمد و تأثيرگذار، رو به گسترش است. اين پديده كه مهمترين عامل به وجود آمدنش، معنويتگريزي غرب پس از مدرنيسم و پستمدرنيسم است، ميكوشد تا بتواند جاي دين را در زندگي فردي و اجتماعي بشر پر كند. برخي از اين عرفانهاي نوپديد داعية سيستم ورزشي و يا سيستم روانبخشي دارند؛ اما بسياري از آنها به صورت آشكارا يا پنهان، خود را به مثابة دين ميانگارند.اكنكار2 يكي از اين عرفانهاي نوپديد است كه در سال 1965 توسط شخصي به نام پال توئيچل3 ايجاد شد. با بررسي تعاليم اين فرقه ميتوان آن را معجوني از تمامي اديان و عرفانها برشمرد. تئويچل مدتي در ارتش آمريكا و مدتي نيز در هندوستان و در آشرام سودار سينگ4 بوده است. وي تعاليم خود را منتسب به شخصيتي خيالي به نام ربازار تارز تبتي لامائيست5 ميداند و با مطالعات خود اين توانايي را مييابد كه به ابداع آييني نوظهور دست يازد.6 البته همسر دوم او، گيل توئيچل7 كه يك روانشناس بود، كمكهاي شاياني به او كرده است. وي اولين ادعاهاي پيامبري اكنكار ـ كه از آن با عنوان ماهانتا8 ياد ميشود ـ را با تشويقها و درخواستهاي گيل مطرح كرده است. پال توئيچل خود در اين باره ميگويد:تبديل از وضعيت صخرهنشيني به اك بعد از ملاقات با همسر فعليام گيل شروع شد. او اصرار داشت كه من با دانش و قابليتهايم كاري انجام دهم... يك روز من و گيل در چايناتاوان سانفرانسيسكو گردش ميكرديم و بر حسب اتفاق وارد يك معبد چيني شديم. در آنجا يك كاهن به من گفت كه به زودي عازم سان ديه گو شده و كارم را در اك آغاز خواهم كرد.9نامهها ارسالي بين گيل و پال، نزديك دو سال به طول انجاميده است. برخي از اين نامههاي عاشقانه در دو جلد كتاب چاپ شده است.10 برخي از آنها نيز نشان از تأثير شگرف گيل در روحيات پال دارد.نامي كه پال براي شبهآيين خود انتخاب كرد، نامي بود كه بسياري از صوفيان و راهبان براي خود بر ميگزينند. او با استفاده از زبان سانسكريت، نام اكنكار را بر شبهآيين خود نهاد. اك11 در زبان سانسكريت به معناي حق و خدا ميباشد. اكنكار نيز در معانياي چون اهل حق، پيروان خدا و رهروان حقيقت بهكار ميرود.12 برخي از پيروان اين شبهآيين در ايران خود را با نام «اهل حق» معرفي ميكنند تا از آماج غربي بودن و آمريكايي بودن رهايي يابند. آنها در بيان واژههاي فني اين شبهآيين نيز نوعي توريه و تقيه را در پيش ميگيرند؛ اما از شيوهها و سخنان آنان به روشني ميتوان فهميد كه آنان از پيروان اكنكار هستند. اين فرقه هم اكنون در برخي از شهرهاي بزرگ ايران فعال بوده و توانسته است پيرواني را براي خود جمع كند. به جهت ممنوعيت تبليغ علني اين فرقه نميتوان جمعيت دقيق آنها را تخمين زد. در سالهاي بين 1376 تا 1384 بيشتر كتابهاي بنيانگذار اين شبهآيين و نيز رهبر كنوني آن، به فارسي ترجمه شد و در تيراژهاي مناسب و چاپهاي چندگانه نشر يافت. ميتوان بيش از چهل عنوان كتاب اين فرقه را كه به فارسي ترجمه شده است، رصد كرد. نبايد فراموش كرد كه اين افزون بر كتاب و مقالاتي است كه به صورت اينترنتي نشر يافته است.در حال حاضر، بيشتر فعاليتهاي اين فرقه در قالب تبليغات اينترنتي و تشكيل تيمهاي خانگي صورت ميپذيرد و پيروان آن در پوششهايي چون روشهاي آرامشيابي و يا حتي مديتيشن به ارائه شبهآيينشان همت گماردهاند. اينان براي نفوذ بيشتر در بين ايرانيان، از شخصيتهاي معنوي و تاريخي كشور فروگذار نكرده و از آنها با نام ماهانتاها يا رهبران سابق اكنكار ياد ميكنند. تئويچل و پيروانش مدعياند كه مولانا، شمس، حافظ و فردوسي از رهبران پيشين اين شبهآيين بودهاند. تئويچل، بارها نام اين بزرگان را در كتابهاي خود آورده و مدعي است اولين كتاب جهانبيني اكنكار را مولانا نگاشته است. منظور وي همان مثنوي معنوي مولوي است كه بهرغم برخي اشكالات، انباشته از اعتقادات و باورهاي ناب اسلامي است. البته بايد تذكر داد كه اين يكي از شگردهاي تبليغي اين عرفان تلفيقي است. آنها شخصيتهاي تمامي ملل و نحل را به نام خود مصادره ميكنند تا بتوانند در تمام دنيا راهي فراروي خود بگشايند.باورهاي اساسي اين شبهآيين را ميتوان در باور به خداوندان دوازدهگانة عالم، اعتقاد به كارما، تناسخ، سفر روح، ماهانتا به منزلة پيامبر و عوالم درون برشمرد. توضيح كوتاهي دربارة اين باورها ضروري است:اكنكار عالم را به دوازده طبقه تقسيم كرده و براي هر كدام از طبقات، خداوندي را در نظر ميگيرد. در طبقة دوازدهم كه آخرين طبقه است، سوگماد13 يا خداي خدايان قرار دارد. سوگماد در اين آيين مانند ديگر خدايان خطاپذير بوده و ميتواند گناه كند. او به خواب ميرود و هنگامي كه از خواب برميخيزد، دنيايش را ويران ميبيند و آنگاه تصميم به عذاب مخلوقات ميگيرد. او دوباره به خواب ميرود و آنگاه كه از خواب برون ميشود، هوس خلقتي ديگر كرده و بار ديگر... و اين خواب و بيداري و نگراني و غفلت و يادآوري سوگماد است كه ادوار اكنكار و دورههاي بشري را رقم ميزند.14كارما15 كه از آن با عنوان نتيجه اعمال ياد ميشود، از اعتقاد نداشتن اين شبهآيين به معاد نشأت گرفته است. در اين باور، همة اعمال انسان در همين دنيا پاسخ داده ميشود و عالمي به نام معاد وجود ندارد. در واقع، اعتقاد به كارما پس از بنبست عقيدتي كه براي اكنكار در زمينة افعال انساني وجود داشته و معادي نيز براي ترسيم عقلاني آن در باورهايشان جا نداشته، به وجود آمده است.تناسخ در باور اكنكار نيز از باورهايي است كه از عرفانهاي شرقي، به ويژه بوديسم و لامائيسم به عاريت برده است. در اين باور، روح انسان بعد از جدايي از جسم، اول به جسمهاي ديگر راه يافته و به حيات زميني خود ادامه ميدهد. بطلان تناسخ از اموري است كه در علوم عقلي به اثبات رسيده است. افزون بر اين، دلايلي كه اكنكار براي اين عقيده ارائه ميدهد نيز مردود است.16سفر روح، از مهمترين اهداف اين فرقه شمرده ميشود. آنها براي ايجاد آرامش دروني به سفر روح معتقدند. تمامي روشهايي كه در اين شبهعرفان وجود دارد، براي رسيدن به اين هدف طراحي شدهاند. ناگفته نماند تمامي روشهايي كه ارائه شده است، نوعي تصور خيالانگيز بيش نيست.17پال توئيچل به صراحت اعلام ميدارد كه اين فرقه نه يك سيستم مذهبي و نه يك نظام فلسفي است؛ بلكه روشي براي كسب آرامش و سعادت است.18 اما در عمل اكنكار به صورت تلويحي و غيرآشكار مدعي دين بودن است.
b) يكم: تعريف دين و نشانههاي واهي دين بودن اكنكار
c) أ. تعريف اسلامي ديندر تعريفي از دين كه به مؤلفههاي اساسي دين اشاره دارد، ميخوانيم: «دين يك معرفت و نهضت همهجانبه به سوي تكامل است كه چهار بُعد دارد: اصلاح فكر و عقيده، پرورش اصول عالي اخلاق انساني، حُسن روابط افراد اجتماع و حذف هرگونه تبعيضهاي ناروا».19در اين تعريف، چهار ويژگي براي دين شمرده شده است:1. اصلاح فكر و عقيده؛ 2. پرورش اصول عالي اخلاق انساني؛ 3. تنظيم حسن روابط اجتماع؛ 4. حذف هرگونه تبعيض ناروا.در اين تعريف، هر كدام از مؤلفهها، توسط مكانيسم خاصي از دين ـ تكي يا تركيبي ـ محقق ميشود. اصلاح فكر و عقيده توسط باورها و اعتقادات انجام ميپذيرد. همين باورها و نيز روشها و مناسك در قالب رفتارهاي فردي و اجتماعي به پرورش اصول عالي اخلاق انساني منجر ميشوند. اعمال و باورها و شعائر موجب بهوجود آمدن روابط حسنه اجتماعي ميشوند و همچنين با همين مكانيسمها ميتوان تبعيضهاي ناروا را برچيد.بررسي اجمالي نشان ميدهد، اكنكار سعي كرده است تا به گونههايي ظريف ـ گاه نهان و گاه آشكار ـ در هر يك از اين زمينهها ابراز وجود بنمايد.
d) اصلاح فكر و عقيدهاكنكار با چندين روش به اصلاح فكر و عقيدة پيروان خود ميپردازد. براي نمونه، در اين مقاله به دو مورد از آن ميپردازيم؛ اول تلاش اكنكار در جهت تخريب باورهاي گذشته پيروان و يا گروندگان به آن است؛ دوم آموزشهايي كه در جهت اصلاح باور پيروان صورت ميگيرد.
e) تخريب اديان و مقابله با مذاهبآنها با دور كردن اذهان مردم از اديان و مذاهبِ ديگر، به اصلاح عقيده ميپردازند. بررسي نگرش اكنكار به اديان ديگر و تبليغ اين ايدهها در ميان اكيستها20 نشان ميدهد كه چگونه او درصدد اصلاحگري برآمده است. اكنكار اديان اصولي و مهم را با ويژگيهاي زير براي پيروانش معرفي ميكند تا بتواند به سهولت اذهان و روح پيروان اديان ديگر را به سمت خود كشانده و آنها را ـ به اصطلاح خود ـ اصلاح كند:
f) اصولي بودن ادياناكنكار اين اديان و مذاهب را با نام «اديان اصولي» معرفي ميكند. در عرف غرب، واژة «اصولي» و «اصولگرا بودن» به افكار و انديشههايي اطلاق ميشود كه در آنها دُگمانديشي و دوري از تفكر روز، موج ميزند. جزمانديشي، تحجرگرايي و بياحترامي به افكار ديگران، از ديگر ويژگيهاي افكار و اديان اصولي شمرده ميشود. نيكو سخن اينكه اصولي و اصولگرا بودن لقب ناروايي است كه به عنوان فحاشي و بياحترامي به برخي از افكار و انديشهها نسبت داده ميشود. كتاب مقدس ادعاييِ اكنكار، ضمن اينكه ديگر اديان را اصولي ميخواند، تعريفي نيز از اصولي بودن ارائه ميدهد:مشكلي كه در ميان مذاهب اصولي وجود دارد، فقدان درك متقابل است كه به نوبة خود موجب انهدام ارتباطات آنان با اك ميشود. موضوع اين نيست كه مريدان اديان اصولي فرصت اين ارتباط را ندارند، بلكه بيشتر آنان حاضر به گذشت كردن در برابر اك نيستند. بيشتر پيروان اديان اصولي فقط به مذهب سنتي خود معتقدند. هر يك نيز اين چنين ميپندارند كه اعتقاد راسخ به اصول مذهبيشان، پاسخ تمامي سؤالاتشان را در مورد زندگي و مشكلات مربوطه در اختيارشان ميگذارد.21با نگاهي اجمالي به پاسخهايي كه اكنكار به اكيستها ميدهد، ميتوان اكنكار را روشنترين نمونه از ادياني دانست كه در پاسخگويي فروماندهاند و بهرغم آن، تنها پاسخهاي خود را صحيح ميپندارند.22
g) ذهني بودناز ديگر نقدهايي كه اكنكار به اديان آسماني و غيرآسماني دارد، «ذهني بودن» معارف اين اديان است:تمامي عادات اجتماعي، مذاهب، سياستها و اصول ديني بر اساس عادات ذهنياي هستند كه در شيارهايي قرار داده شده و از نسلي به نسلي ديگر انتقال داده شدهاند. اين عادات ذهني خشك و غير قابل تغيير هستند و اغلب باعث ايجاد جنگهايي ميشوند كه در طي آن، ميليونها نفر به قتل ميرسند. عادات ذهني معمولاً ارباب نوع بشر ميشوند. ميتوانيم بگوييم كه تمام نژاد بشر برده عادات ذهني است.23همانگونه كه اشاره شد، سترگترين هدف اكنكار و نيز بزرگترين وسيلة آن، سفر روح است. اكيستها تمام تلاش خود را ميكنند تا گامي در سفر روح بنهند. در حالي كه تمامي روشهاي اكنكار براي رسيدن به اين هدف، ذهني و خيالي است. اكنكار را ميتوان يكي از نمونههايي دانست كه علاقة زيادي به ذهنشويي دارد. به همين دليل، آموزشهاي اولية اكيستها توسط جزوههايي انجام ميگيرد كه محرمانه است و شاگردان اكنكار از مطالعات جنبي و باورهاي ديگر منع ميشوند.24
h) عقبماندگينكتة ديگري كه دربارة اديان بيان ميشود، آن است كه كليساها، مذاهب صوري و رسمي، فرقهها و همة گروههايي كه خود را از مكتبهاي اسرار معرفي ميكنند، به دورههاي قبل از بلوغ فكري بشر و تكاملش تعلق دارند. اكنكار اين اديان را متعلق به دوران طفوليت نژاد بشر روي زمين ميداند.25البته اكنكار خود را قديميتر از همة اديان، و بسياري از اصول و باورهايش را نيز برگرفته از علوم باستاني ميداند. ازاينرو، خود را روش باستاني سفر روح تعريف كرده است. از اين مطلب به راحتي ميتوان نتيجه گرفت كه اگر آموزههاي ادياني كه به باور ايشان پس از اكنكار به وجود آمدهاند متعلق به دوران طفوليت بشر است، پس بايد اكنكار به دوران نطفه بودن بشر تعلق داشته باشد!
i) زميني بودندر نظر پال توئيچل، اديان و مذاهب يا زميني هستند و يا كاركردي زميني دارند. وي اعتراف ميكند كه سخن اديان، آرامبخشي بعد از مرگ است؛ اما معتقد است آنها از آموزشهايي بهره ميبرند كه مخصوص جهانهاي پايين است: «دين، سخن از آرامش بعد از مرگ آدمي ميگويد؛ اما اين فقط آموزشهاي جهان پايين است. اين سخن حقيقت ندارد؛ اما تنها يك وعده براي خشنود نگاه داشتن آدمي است».26وي در نهايت، تبديل شدن اديان به نظامي اجتماعي ـ اقتصادي را ناگزير ميداند. در نظر او، اديان ناچارند كنترل اذهان و اجسام آدميان را به دست گيرند. همچنين وي معتقد است خاستگاه بيشتر اديان، مباني اقتصادي دوران آنهاست. به نظر اكنكار، نظامهاي اجتماعي كه تا به حال در جوامع بشري استقرار يافتهاند، مذهبي را براي پيروان خود فراهم كردهاند.27بديهي است يكي از مهمترين نشانههايي كه يك آيين براي آسماني بودن خود ارائه ميدهد، كتاب آسماني آن دين خواهد بود. اكنكار هرگز نتوانست منكر آسماني بودن برخي از كتابهاي آسماني شود. پال نيز خود اعتراف كرده است كه پيامبر اسلام? توانسته است به بالاترين ردههاي آسماني سفر كند و اين از كتاب او پيداست.28 اما كتاب آسماني اكنكار، آكنده از تناقضها و نقلقولهايي است كه هيچ نشانهاي از آسماني بودن ندارد.
j) ناكارايي معنويفرقة اكنكار مدعي است بدون اكنكار هيچ يك از راهها براي رسيدن به خدا كافي نيستند. انسان براي رسيدن به خدا اگر به ديگر اديان معتقد است، بايد يا خود را از آنها بپيرايد و يا اينكه در كنار آن به اكنكار نيز بپردازد تا بتواند واصل خدا شود. غير از اين افراد، تمام افرادي كه ادعا دارند خدا را تجربه كردهاند، غيرواصلاني بيش نيستند:وصلنايافتگان كساني هستند كه رهايي را به واسطة وصل از طريق ماهانتا دريافت نكردهاند. غسل تعميد و آيينهاي مشابه، شرط كافي براي رستگاري نيستند. پيوستن به هيچ يك از اديان، فرقههاي اسرار و آييني هم تضمينكنندة آزادي معنوي نيست. فقط استادِ حقِ در قيد حيات از اين توانايي برخوردار است كه روحها را وصل دهد و به نواحي نور برساند.29همانگونه كه اشاره شد، اكنكار با روشهاي كاملاً خيالي و ذهني، ناكارآمدي خود را ثابت كرده است. اما اديان آسماني، به ويژه اسلام كه قدمتي 1400 ساله دارد و معنويتگرايي آن از شاخصترين معنويتگراييهاي عقلاني و عرفاني است، با اين تعابير اكنكار روبهرو ميشوند.
k) مادي گرايي ادياندر نظر اكنكار، همة اديان داراي آغاز و پايان هستند. ادعا بر اين است كه با بررسي تاريخ نژاد بشر درمييابيم كه اديان بسياري در طبقة فيزيكي وجود داشتهاند كه تنها معدودي از آنها بيش از هزار سال دوام آوردهاند. كتاب مقدس ادعايي با بيان مطلب مزبور چنين نتيجه ميگيرد:بنابراين، همة اديان دنيا طبيعتي ماديگرا دارند و قدرت و خدايي كه نيايش ميكنند، ناشايسته است. ديني كه عوامل اصلي آموزشهاي اك، يعني استادِ حقِ در قيد حيات، جرياني صوتي و نور را به منزله زيربناي خود حفظ نكند، از بقاي چنداني برخوردار نيست. ادياني كه اين عناصر را در آموزشهاي خود داشته باشند، بسيار اندكند.30در بررسي بين خداوند ادياني چون اسلام كه داراي صفات ثبوتيه و سلبيه فراواني است و خداونداني كه اكنكار معرفي ميكند، بايد ديد صفت ماديگرايي و بيخدايي سزاوار كداميك است.اينها نمونههايي است از نوع معرفي اديان براي اكيستها، كه از سوي رهبران اين فرقه صورت ميپذيرد. تغيير ذهنيت كساني كه به اين فرقه متمايل شدهاند، در جهت اصلاحگري ذهني آنان صورت ميگيرد. اين اصلاحگري به تناقضهاي آشكاري ميانجامد؛ اما اكنكار بهاي تناقضگويي را در تمامي باورهاي خود پذيرفته است تا بتواند به مهمترين هدف خود كه يارگيري است، دست يابد. اين نوع برخورد با اديان، از دو جنبه نشاندهندة ادعاي دين بودن اكنكار است: الف: نوعي از اصلاحگري ذهني است كه از مؤلفههاي اديان شمرده شده است؛ ب: اكنكار از درونِ نقد و نفي اديان، خود را كاملترين معرفي ميكند و خواننده را به صورت ناخود آگاه به اين نتيجه ميرساند كه اكنكار از عيوب پيشگفته مبراست.با مطالعة دقيق اكنكار، ميتوان تمامي اين عيوب را براي آن ثابت كرد. البته اثبات ادياني كه هيچكدام از اين عيبها را نميتوان براي آنها ثابت كرد، نقض ديگري است كه سخنان اكنكار با آن مواجه است.
l) آموزشهايي در جهت ذهنشوييآموزشهاي پيچيده كه با روشهاي بسيار متفاوت، صورت ميگيرد از ديگر ترفندهاي اصلاحگري باورهاي اين شبهآيين ميباشد. در اينجا به برخي از اين روشها اشاره ميكنيم:
m) ديسكورس31ديسكورس جزوهاي است كه در آن استاد حقِ در قيد حيات، آموزشهاي اوليه و لازم را به اكيستها ارائه ميدهد. در واقع، ديسكورس اولين ارتباط بين چلا32 و ماهانتا بهشمار ميآيد. در اين آموزشنامهها، افزون بر آموزش مفاهيم و عقايد اكنكار، به پرسشهاي چلا پاسخ داده ميشود. ديسكورس آموزشنامهاي محرمانه است كه بين استاد و چلا وجود دارد.متقاضي عضويت اكنكار قبل از اينكه بهمنزلة چلا يا اكيست در اين گروه پذيرفته شود، بايد به مدت دو سال در اكنكار مطالعه كند. سير مطالعات افراد با مطالعه ديسكورسهاي خصوصي آغاز ميشود. اين ديسكورسها حاوي مطالبي پيرامون سفر روح و راه پنهان خداست. اين سير دوساله، براي وصل اول او كفايت ميكند؛ اما براي دريافت وصلهاي بعدي، بايد مطالعات فراوان ديگري را همراه با روشها، تمرينها و آموزشهاي ديگر داشته باشد.33
n) ست سنگ34استاد اك يا ماهانتا يك سري آموزشهاي مستقيم به برخي از چلاهاي برگزيده خود ارائه ميدهد. در اين كلاسها، شاگرداني شركت ميكنند كه ارادت خود را به اك و ماهانتا ثابت كرده باشند. اين كلاسها يا محافلي را كه به طور رسمي بين ماهانتا و مريدان او برگزار ميگردد، كلاسهاي «ست سنگ» ميگويند. يكي از معاني ست سنگ را «وحدت با استاد اك در قيد حيات» ميدانند. البته اين وحدت و يگانگي با استاد، در ضمن گردهمايي خاصي شكل ميگيرد. وحدت با استاد در كنار سرسپردگي به اك، «تثليثِ» مشهور اك را ميسازد.ميتوان اين نوع از كلاسهاي ست سنگ را با حلقههاي «مريد و مرادبازي» و «سرسپردگي» مقايسه كرد كه در برخي از فرقههاي انحرافي وجود دارد. شريعت ـ كتاب مقدس ادعايي اك ـ دربارة اهميت ست سنگ سخنان فراواني دارد؛ گاه از آن با عنوان «قدرت حياتبخش اك»35ياد ميكند و گاه آن را «كليد واقعي گشودن راز آثار اكنكار»36 بر ميشمارد. اكنكار بهمنظور ترغيب اكيستهاي برگزيده براي پيوستن به حلقههاي «مريد بازي ست سنگ» سازوكار جالبي دارد؛ سخن گفتن دربارة اهميت اين حلقهها، يكي از اين شگردهاست: «ست سنگِاك براي چلا از اهميت زيادي برخوردار است؛ چون جزئي از حضور او در كار اكنكار است».37 همچنين منوط كردن حضور در اكنكار به شركت در اين حلقهها ترفند ديگر آن است: «حضور در ست سنگ جزيي از حضور او در كار اكنكار است38».مزايايي نيز براي حضور در اين حلقهها برشمردهاند؛ مانند: شكوفا شدن بالقوههاي حقيقي چلا با حضور در ست سنگ، دريافت بركات واقعي، نزول فيض سوگماد، جوانه زدن معنويت درون قلب چلا، تصفيه شدن درون چلا و تبديل شدن به ابزار سوگماد كه نهايت آمال اكنكار است.39 البته درآمدهايي كه از تشكيل اين كلاسها عايد مؤسسة اكنكار ميشود، از مزاياي غيرقابل چشمپوشي اين كلاسهاست.
o) حكمت زبان زرينحكمت زبان زرين، جالبترين نوع از آموزشهاي دروني اكنكار به شمار ميرود. در اين آموزش، ادعا ميشود بسياري از وقايعي كه در اطراف ما به وقوع ميپيوندد، همه توسط استاد درون انجام گرفته است. استاد با تصرف در وقايع، پيام خاصي را به چلا منتقل كرده است تا او به واقعيت يا پاسخي دست يابد. بسياري از مواردي كه در اين قسم نقل شده است، نشان ميدهد اكنكار براي نفوذ در زندگي اكيستها از تمامي ظرفيتهاي ممكن سود جسته است. يك اكيست با توجه به باورها و اعتقاداتي كه پيدا ميكند، حتي در كوچكترين اتفاقات زندگي خود اك را دخيل ميبيند. اين نوع نگرش و باورداشت، سرسپردگي چلا به اك را فزوني ميبخشد.حكمت زبان زرين، پديدهاي است كه رديابي رهنمودهاي معنوي در حوادث دنيوي و روزمره را آموزش ميدهد. براي مثال، فرض كنيد از فروشگاهي خريد ميكنيد و متصدي فروشگاه ناگهان به شما خيره ميشود. اين عمل فروشنده براي شما حاوي پيام خاصي است. اين اك است كه از طريق فروشنده ـ كه ناخواسته مجرا قرار گرفته ـ با شما حرف ميزند. نمونة ديگر اينكه، راديو را روشن كرده، به ترانهاي عاميانه گوش ميدهيد كه از لابهلاي كلمات ترانه، پيامي به شما الهام ميشود؛ پيامي كه راه حل مشكل شماست. با قلبي گشاده قادر به شنيدن صداي روح الاهي خواهيد بود كه از طريق حكمت زبان زرين با شما سخن ميگويد.40
p) رؤياي بيدارياز ديگر شيوههاي آموزشي كه اكنكار مدعي است براي آموزش اكيستها عمل ميكند، رؤياي بيداري است. شباهت فراواني بين رؤياي بيداري و حكمت زبان زرين وجود دارد؛ اما تفاوتهايي نيز براي آن برشمردهاند:كمي تغيير در اصلِ حكمتِ زبان زرين، رؤياي بيداري را ميسازد . فرض كنيد كه عكس پروانهاي را به شما نشان ميدهند، اما در ذهن شما پروانه شبيه زنبور عسل(Bee) است (كه با حرف B شروع ميشود). چند ساعت بعد ميشنويد كه همسرتان مرتباً در حرفهايش حرف ب را تكرار ميكند. بالاخره هفتة بعد دوستي تماس ميگيرد و ميگويد كه بهتر است براي رفع فلان مسئله، ويتامين «ب» مصرف كنيد. در اينجا رابطه بين اين سه حادثه مشخص ميگردد. شما شروع به مصرف ويتامين «ب» ميكنيد و مشكلي كه براي حل آن درخواست كمك كرده بوديد، برطرف ميگردد. روح يا خويش برتر، حوادث نمادين را به يكديگر ارتباط ميدهد تا پيغام خاصي راه خود را به سوي ذهن بازنمايد. اين مثالي از رؤياي بيداري بود.41كشف اين نوع ارتباط در پديدهها، كار بسيار پيچيده و مشكلي است. به جرئت ميتوان كارساز بودن اين نوع آموزش را با پرسش مواجه ساخت؛ اول اينكه كشف چنين ارتباطي، آموزشهاي تقويت حافظه و يا يادداشتبرداري را ميطلبد كه اكنكار در رؤياپردازي بدان ميپردازد؛ دوم اينكه از يك واقعه و پديده، شايد به تعداد افراد بشر بتوان پيوندها و ربطهاي متفاوتي ارائه داد. با اين تشتت و چند دهگانگي چگونه ميتوان ديگران را آموزش داد؟
q) آموزش در رؤياآموزش در رؤيا نوعي ديگر از آموزشهاي دروني است. فرد رؤيابين، در رؤيا آموزشهاي لازم را از استاد دروني دريافت ميكند. اين استاد ميتواند استاد در قيد حيات يا هر كدام از استادان گذشتة اكنكار باشد. اين طريق از آموزش كه يكي از مهمترين روشهاي سفر روح نيز تلقي ميشود، بر آن است تا مشكلات و خواستههاي چلاها را در رؤيا و عالم خواب پاسخ گويد. به نظر ميرسد اين مكانيزم آموزشي به نحوي تلقيني عمل ميكند؛ اما اكنكار ادعا ميكند كه اينها روشهايي عيني و عملي هستند.
r) پرورش اصول عالي اخلاق انسانيدومين مؤلفهاي كه براي اديان شمرده شد، پرورش اصول عالي اخلاق انساني است. اين شبهآيين نيز در صدد است با ارائه نفسانيات پنجگانه و ديگر اصول اخلاقي، خود را آراسته به اين مؤلفه نشان دهد.به عقيدة اكيستها، «كل نيرانجان»42 براي اعمال شيطاني خود از نفسانيات پنجگانة انساني سود جسته و بشر را از رسيدن به مقام تعالي باز ميدارد.43 او مسئول تمامي آرزوهاي پليد است و موجب ميشود مرگ در دل انسانها رخنه كند. كل نيرانجان انسانها را در اندوه، پريشاني، نكبت و تهيدستي غوطهور ميكند؛ اوست كه انسانها را به خودكشي و خودانهدامي و بدبختي و بيعلاقهگي و نارضايتي و تفرقه ميكشاند. خشم، حرص، وابستگي و خودستايي، گرايش به الكل و افيون و مواد مخدر، زودرنجي، عيبجويي و ... همه از آثار كل نيرانجان هستند.44اين نوع ادعاها و نيز توصيههاي اخلاقي در اكنكار فراوان است. نفسانيات پنجگانه در اين شبهآيين عبارتاند از: كاما45 به معناي شهوت، كرودها46 به معناي خشم، لوبها47 به معناي طمع، موها48 به معناي وابستگي و آهنكارا49 به معناي خودپرستي.
s) حُسن روابط افراد اجتماعسومين نشانة دين در تعريف پيشگفته، تنظيم حُسن روابط افراد اجتماع است. سخن گفتن دربارة فضايل اجتماعي50 كه در بسياري از متون اين شبهآيين وجود دارد و مشاورههاي اجتماعي كه به پيروان خود و ديگران ميدهد، نمونة بارز پرداختن به مسائل اجتماعي است.طرح ادعايي مبني بر اينكه دليل انحرافها در زندگي انسانها، نداشتن اهداف فردي و اجتماعي نيست، بلكه فراموشي اك و اكنكار سبب اين گمراهي و انحراف است،51 از ديگر تلاشهاي تنظيم حسن روابط اجتماعي ميباشد.همچنين برگزاري كلاسها و جلسات آشنايي بين اكيستها از ديگر موارد دعوت به حسن روابط اجتماعي است. پال توئيچل و هارولد كلمپ در پاسخ به پرسشهاي چلاهاي خود دربارة روابط اجتماعي و تعامل با ديگران، آنها را به حسن روابط اجتماعي توصيه ميكند. در جلسات مشاوره و روانپژوهي نيز اينگونه سفارشها به صورت مكرر ارائه ميشود. دليل اين برخورد اجتماعي مثبت از سوي اكنكار، بهاين دليل است كه اكنكار هرگز نميپذيرد در ردة فرقهها و آيينهاي دنيا، اجتماعستيز قلمداد شود.
t) حذف هرگونه تبعيض نارواچهارمين مؤلفهاي كه در تعريف دين گنجانده شده است، حذف هرگونه تبعيض نارواست. سلسله مراتبي كه اكنكار براي چلاهاي خود در نظر گرفته، بهترين مكانيسمي است كه در اين فرقه براي حذف تبعيضهاي اجتماعي درون گروهي تعبيه شده است.هر فرد براي اينكه اكيست ناميده شود، بايد مراحلي را طي كند. اكنكار مدعي است براي طي اين مراحل بايد عدالت رعايت، و مكانيسم مربوط بهآن، به صورت دقيق انجام شود. آنها بر اين باورند كه هر چلايي در پي ورود به اكنكار بايد نزديك به دو سال پيرامون اكنكار مطالعه، و از ديسكورسها استفاده كند تا وارد حلقههاي وصل شود. براي ورود به اين حلقه، شرايطي لازم است كه چلا بايد آنها را كسب كند: «اولين شرط، داشتن دانش پايهاي از جهانبيني نوشتجات كتاب مقدس است؛ شرط دوم، آمادگي براي تخصيص چندين سال آموزش و مطالعة آثار اكنكار ميباشد. سومين شرط نيز بهكارگيري آموختههاي دروني تحت رهنمودهاي استاد حق در قيد حيات است».52با گذر زمان و مطالعات بيشتر، چلاها به حلقههاي بالاتر راه مييابند. براي هركدام از حلقهها، نامهايي وجود دارد. واصلان حلقة اول را «آكولايت»53 و واصلان حلقة دوم را «آراهاتا»54 گويند. «اهرات»55 نام واصلان حلقة سوم است كه توانستند وصلهاي يك و دو را پشت سر بگذارند. واصلان حلقة بعدي را «چايد»56گويند. به كساني كه توانستهاند حلقة پنجم را كه نشانگر راهيابي به طبقة روح است كسب كنند، «مهديس»57 گفته ميشود. رهيافتگان حلقة ششم را «شرادها»58 و «واصلان» حلقة هفتم را «بهاكتي»59ها گويند. «گياني»60 نامي است كه بر واصلان حلقة هشتم نهادهاند. واصلان حلقه نهم را «مولاني»61ها تشكيل ميدهند. دهمين گروه از واصلان «آدپيسكا»62 و يازدهمين آنها را «كوال شار»63 نام نهادهاند درنهايت، واصل حلقة دوازدهم را «ماهاراجي»64يا «ماهانتا ماهاراي»65ميگويند كه واصل به اوصاف سوگماد متعال است. در هركدام از اين وصلها، به واصلان كلمات محرمانهاي داده ميشود كه مختص به خود آنهاست. اين كلمه كه بدان «مانترا» گفته ميشود، نبايد هيچگاه فاش شود.اين نمونة بارز مقابله با تبعيض در درون گروه اكيستها تلقي ميشود؛ اما در اين باره نكاتي قابل توجه وجود دارد:اول: براي پذيرش چلاها شرايط و ويژگيهاي خاصي بيان شده است؛ اما در حال حاضر به جهت نيازهاي مالي اكنكار و نيز نياز به ادعاي گسترش، هيچ كدام از ملاكها رعايت نميشوند. هر شخصي با تكميل فرم مربوطه و واريز مبلغ اشتراك، به راحتي ميتواند عضو اكنكار شود. براي نمونه، اكيستها در ايران تا سال ۱۳۷۵م. با پر كردن فرمهاي تأمينشده توسط ادارة اكنكار و واريز مبلغ تعيينشده از طرف ماهانتا، با مركز اكنكار در آمريكا مكاتبه ميكردند. اين مبلغ در ابتدا 120 دلار بود كه با نامهنگاريهاي ذليلانه برخي از اكيستها به هارولد كلمپ به 50 دلار كاهش يافت.دوم: بهرغم ادعاي مكانيسم مشخص، هيچكدام از وصلهاي ادعايي با مكانيسم خاصي صورت نميگيرد. گاه سليقة استاد ايجاب ميكند به اشخاصي بدون ضابطه، وصلهاي پياپي عطا كند؛ مانند آنچه دربارة پتي سيمپسون بيوگرافينگار پال توئيچل اتفاق افتاده است.دربارة نبود تبعيض برونگروهي نيز اكنكار ادعاهاي فراواني دارد؛ بهويژه در حيطة دينداري و باورمندي ادعاهايي مبني بر احترام به غير اكيستها و نبود تبعيض بين آنها وجود دارد؛ اما همانگونه كه گذشت با مقابلة شديدش با اديان و باورهاي ديگران، به صورت جدي در تضاد است.
u) ب: تعريف غربي از ديناكنكار بيشتر سعي دارد تا خود را با تعريفهايي از دين وفق دهد كه محصول فكري انديشوران غربي است. براي مثال، ميتوان به مضمون تعريفي از «ماكس وبر» و بعضي ديگر اشاره داشت كه دين را به منزلة هر مجموعه مفروضي از پاسخهاي محكم و منسجم به معماهاي هستي بشر تعريف ميكند؛ مانند تولد، ناخوشي يا مرگ كه معنايي براي جهان و زندگي به وجود ميآورند. در اين تعريفها، دين به امري ميپردازد كه آن را مسئلة تفسيرپذيري خواندهاند كه خود شامل پرسشهاي هميشگي دربارة حقيقت نهايي و هدف جهان طبيعي و نيز معناي مرگ و رنج است.66آنتوني گيدنز نيز در كتاب مشهور جامعهشناسي خود دربارة اساس دين مينويسد: علم و عقلگرايي دربارة بنياديترين پرسشهايي كه مربوط به معنا و هدف زندگي است، ساكت ميمانند و همين پرسشها هستند كه هميشه اساس دين بوده و مفهوم ايمان يعني پرش عاطفي به سوي باور و عقيده را پرورش دادهاند».67 اكنكار نيز براي پرداختن به معماهاي اساسي بشر، تلاشهاي شاياني كرده است. باورهايي چون تناسخ و كارما68 براي پاسخ به معماي پيچيده زندگاني بشر طراحي شده است. همچنين مسائلي مانند اك ويديا و اك ايناري نيز به معماهايي چون رؤياها و آيندهبيني و گذشتهبيني ميپردازد. اين دو باور مهم و اساسي اكنكار را ميتوان در تمامي كتابهاي آنها به نظاره نشست؛ اما پال توئيچل براي طرح اين دو مسئله، كتابهاي مستقلي را با عنوان اك ويديا دانش باستاني پيامبري و اك ايناري علم الاسرار رؤياها ترتيب داده است.با تعمق در تناقض ميان نفي دين و ادعاي دين و آيين بودن، به راحتي ميتوان نتيجه گرفت كه دليل تن دادن اكنكار به تناقض دين نبودن، بازگذاشتن شاهراههايي است كه بتوان با دور زدن تعصب ديني متدينان ديگر اديان، آنها را به اكنكار جذب كرد. تمام اين گفتهها به خوبي روشن ميسازد كه اكنكار براي قرار دادن خود در جايگاه دين، از تمامي روشها و ترفندها بهره ميبرد.
v) دوم: ادعاهاي دين بودن اكنكاراكنكار با ارائه تعريفهايي شگرف از خود و نيز ترسيم اهدافي سترگ و هماهنگسازي برخي از اهداف اساسي و ويژة خود با اديان مطرح دنيا، گامهايي را در جهت شناساندن خود بهمنزلة يك دين برداشته است. همچنين ويژگيهايي كه اكنكار براي خود برميشمارد، از ديگر مؤيدهاي اين دين ادعايي، بر دين بودنش است.
w) 1. تعريفبا توجه به تعريفهايي كه سازندگان اين آيين و پيروان آن از آيينشان دارند، ميتوان ادعاي دين بودنش را نتيجه گرفت.
x) كهنترين راه براي رسيدن به سوگماداز واژة اكنكار تعريفهاي متعددي ارائه شده است؛ «شريعت كي سوگماد»69- كتاب مقدسِ ادعايي اين شبهآيين- اكنكار را دانش باستاني سفر روح و كهنترينِ آموزشها براي رسيدن به سوگماد70 تعريف كرده است.71در پندار شريعت كي سوگماد، اكنكار، علمي دقيق و مشتمل بر تمامي آموزههايي است كه بشر براي زندگي سعادتمندانه بدان نيازمند است. براساس اين تعريف، اكنكار از همة آموزههاي موجود، كهنتر بوده و سرچشمة تمامي اعتقادات است. البته ناگفته نماند پال توئيچل، بنيانگذار اين فرقه در سال 1967م. اين فرقه را بنا نهاده است!
y) طريق معرفت كاملواژهنامة اكنكار، آن را طريق معرفت كامل به معناي همكار خدا شدن، آموزههايي در مورد نور و صوت72 كه خلاصهاي از آموزههاي نازل شده از طرف خداوند است، اساس تمامي علوم و كليدي در راه كسب نيروهاي معنوي و دانش باستاني سفر روح و ... تعريف كرده است.73از تعريفهاي ديگري كه در اين باره وجود دارد، ميتوان به كليدي بر يافتن آزادي،74 روح بيشكل الاهي،75 طريق جريان صوتي سفيران اك76 و نيروي معنوي سوگماد اشاره كرد.
z) منشأ وجود و بود و نبوداكنكار بهوجود آورنده و دربرگيرندة تمامي افكار جهانهاي پايين شمرده شده است. ادعا ميشود كه هنر نويسندگي، موسيقي و مجسمهسازي گسترشي از آرمانهاي اكنكار است. همچنين اكنكار ميپندارد داراي چرخة دوازدهگانهاي است كه اديان دوازدهگانه مهم عالم از آن مشتق شدهاند.با همة تعريفهاي گستردهاي كه ارائه شد، باز هم پال توئيچل مدعي است اكنكار نه مذهب است و نه يك فلسفه يا نظام متافيزيكي؛ بلكه راهي است به سوي خدا.77اين سخن پال توئيچل با تعاريفي كه ارائه شد، ناسازگاري شديدي دارد؛ زيرا تمامي مشخصههاي يك دين و آيين و همچنين نظام متافيزيكي را براي اكنكار اثبات ميكنند. وي در جايي ديگر، در تناقضي آشكار با ادعاي پيشين خود مينويسد: «اك براي شما واصلين صرفاً شيوهاي نيست كه به وسيلة آن بتوانيد از طريق سفر روح در جهانهاي ديگر سير كنيد، بلكه طريق زندگي محسوب ميشود. همة كسانيكه در اكنكار هستند، ميتوانند به واسطة آن معيارهاي روزانة، زندگيشان را چه مادي و چه معنوي ارزشيابي نمايند».78اگر به تعريفهايي كه از دين ارائه شده است بنگريم و آنها را در كنار ادعاهاي اكنكار قرار دهيم، به راحتي ميتوان اثبات كرد كه اين آيين، در واقع ادعاي ناگفتهاي مبني بر دين بودن دارد؛ اما باتوجه به ترفندهاي متعددي كه در يارگيري دارد، از به كار بردن اين واژه دوري ميگزيند تا بتواند به راحتي اذهان پيروان ديگر اديان را تسخير كند.
aa) 1. اهداف
bb) راه سفر روحيكي از اهداف مهم اكنكار را ميتوان در چند كلمه خلاصه كرد: «در طريق اك، مقصد نهايي همان راه است».79 منظور از «راه» در اين جمله، همان راهِ سفر روح و يا راهِ رسيدن به عوالم درون است. پال توئيچل ميگويد: هدف اصلي ما قادر ساختن روح است به ترك كالبد و سفر آن به دنياهاي ماوراء و عاقبت رسيدن به هدف غايي؛ آنامي لوك،80 كه نامي است براي سرزمين بدون نام يا بهشت حقيقي».81در اين ادعا، اكنكار راه و روش سفر روح را هدف خود تلقي ميكند؛ در اينجا اكنكار روشن نميسازد كه هدف از خود سفر روح چيست؛ اما هدف پنداشتن سفر روح كه در اديان بزرگ مطرح بوده است، نوعي از ادعاي دين بودن را به همراه دارد. اگر اين ادعا به تنهايي هدف فرقهاي باشد، نميتوان آن را در زمرة اديان قرار داد؛ اما هنگامي كه اهداف ديگري نيز در كنار آن مطرح ميشود، ادعاي دين بودن قوت ميگيرد.البته با نگاه به تمامي ادعاهاي سفر روحِ اكنكار و نيز شيوههايي كه اين فرقه براي سفر روح ارائه ميدهد، ميتوان به اين نتيجه دست يافت كه سفر روح در اين شبهآيين، چيزي به جز خيال و تصور نيست. پال توئيچل بنيانگذار و مبدع اين فرقه، روشهاي سفر روح را در چهار روش خلاصه كرده است. وي روش عاطفي را اولين و روش صوتي را دومين روش ميداند. روش سوم رمزي است و چهارمين روش نيز روشهايي است كه استاد ناميده ميشود.82 وي در جاي ديگر، روشهايي چون خلسه بيواسطه، رقص چرخان دراويش، روش خواب و رؤيا، انعكاس بيواسطه و تكنيك عبادتي و تفكري را نيز از روشهاي سفر روح دانسته است.83شيوههاي گفتهشده در روش تفكري و روش تخيلي، تقريباً در تمامي روشهاي ديگر كه پال و هارولد بدانها اشاره كردهاند، وجود دارد.در روش تخيلي، قانون تازهاي وجود دارد؛ اين قانون ميگويد: «هر كجا فكر برود، كالبد ملزم به پيروي از اوست. در اين روش، ما با قوة خيال خود به آن نقطه سفر ميكنيم. در فرايند خيال، روح، اشتياق حضور در آنجا را يافته و از كالبد جدا شده، به آن نقطه سفر خواهد كرد».روش تفكري نيز بنا بر ادعاي پال، دقيقاً از قانون مزبور تبعيت، و روح را وادار به سفر ميكند. پال مدعي است اين قانون يكي از قوانين علم فيزيك است و ما با آن آشنايي داريم. البته وي هرگز نام اين قانون را در علم فيزيك مشخص نميكند و ما نيز به چنين قانوني دست نيافتيم. به هر حال، در اينجا اين خيال ماست كه سفر ميكند نه خود ما. اين سفرها را اكنكار در رؤيابيني خود با نام «رؤياي بيداري» ميشناسد كه كاملاً خيالي و وهمي است.84
cc) راه رسيدن به سوگماداز ديگر اهداف ادعايي اكنكار، «نشان دادن راه سرمنزل الاهي به انسان است».85در اينجا نيز اكنكار در ارائة راهكارهاي واقعي رسيدن به سرمنزل الاهي با ناكامي بزرگي روبهروست و تمامي راهكارهاي ارائهشده، تنها خدايي خيالي و تصوري را پيشروي انسان قرار ميدهد؛ اما اين نيز يكي ديگر از اهداف عاليه و سترگ اديان الاهي است كه اكنكار آن را به عاريت گرفته است.گفتني است گسترة خداي اكنكار در عوالم خيالياش تا بدانجاست كه انسان نيز خدا ميشود.86 در بيشتر روشهايي كه براي سفر روح و رسيدن به سوگماد ارائه شده است، خيال و تصور عنصر اصلي است : «در صورت تمايل ميتوانيد مراقبة زير را انجام دهيد. ... اينك تصور كنيد كه در كالبد روح بر روي همان پله از زيگورات معبد ايستادهايد.87 مشاهده ميكنيد اولين گامي كه اكنكار براي خروج انسان از كالبد فيزيكي در جهت رسيدن به خدا ارائه ميدهد، با تصور و خيال آغاز ميشود.البته پيامبر ادعايي اين فرقه مدعي است هدفش هرگز اكتساب و توسعة معنويت نيست. وي چنين مينگارد: «به هر حال، هدف اكنكار، اكتساب و توسعة اين قبيل قدرتهاي سيدهي (معنوي) نيست».88 اما در جايي ديگر با نفي اين مطلب ادعا ميكند كه هدف اكنكار، ايجاد وگسترش معنويت است: «هدف واقعي اك اين است كه معنويت را در دنياي فيزيكي ترجمه كرده و پيام حقيقت را به همگان برساند».89هارولد كلمپ،90 استادِ حقِ در قيد حياتِ91 اكنكار نيز ادعاي دوم را پذيرفته است؛ وي مينويسد: «هدف از طريقت اك، تقويت بنية معنوي فرد در راه استاد شدن در مسير خويشتن است».92آنگونه كه در خداشناسي اكنكار ذكر ميشود، مسير حركت انسان به سوي خويشتن است؛ زيرا خود، خدايي از تجلّيات خداوند است يا آنگونه كه پال توئيچل در دندان ببر بدان ميرسد، او خود، خداي اعلي عليين است. از اينرو، هارولد كلمپ دستيابي به معنويت را براي تقويت بنية معنوي در مسير خويشتن برشمرده است.به هرحال، خواه هدف را چيزي جز كسب تعالي معنوي بدانيم ـ آنگونه كه پال توئيچل در جملات اول بدان پرداخته است ـ و خواه دستيابي به تعالي معنوي ـ كه هارولد كلمپ و پال توئيچل بدان اشاره كردهاند ـ گامي بزرگ بهشمار ميرود كه اكنكار در راه اثبات دين بودن خود برداشته است.
dd) ويژگيها
i) كهنترينپيروان اكنكار آن را كهنترين آموزشها و آموزههايي ميدانند كه بشر در دست دارد. مدرك و دليل ارائهشده، براي اين ادعا، نوشتههاي نأكل93 است؛ بنا بر ادعاي اكنكار، اين نوشتهها در معبد كاتسوپاري،94 و از ديدگان مردم غايب است. فرض بر اين است كه سند و مدركي كه براي ادعايي ارائه ميشود، بايد دو ويژگي داشته باشد: اول اينكه يقيني بوده و هيچ شكي در آن وجود نداشته باشد؛ دوم اينكه به راحتي قابل دسترسي و ارزيابي محققان باشد.اكنكار با ارائة مدركي به نام نوشتههاي نأكل، از اثبات ادعاي خود سرباز ميزند و هرگز پاسخ نميدهد كه اين نوشتههاي نأكل چيست و چگونه ميتوان بدانها دست يافت. اين ادعا كه آنها در معبدي نگهداري ميشود كه فقط اساتيد اك بدان دسترسي دارند نيز پاسخ درخوري نيست و خواننده را به تعجب واميدارد.بديهي است اسنادي كه اكنكار براي اثبات مدعاي خويش بدانها دست يازيده است، هيچكدام معتبر نيست.
ii) ريشة حياتاكيستها عقيده دارند اكنكار اصل اساسي، منشأ و مبدأ همه چيز است. پال توئيچل در شريعت كي سوگماد مينويسد: «هر آنچه در هستي است، از اك پديد آمد و هستياش تنها به واسطة حضور اك دوام مييابد ... اك ريشه و بنيان حيات است.95 وي همچنين مينويسد: «اك، كالبد تمامي نشانههاي حيات، اعم از بصيرت معنوي، شادابي و طراوت است».96براي اين ادعا نيز هيچ دليلي ارائه نشده است و تنها ميتوان ادعاهاي ديگر اكنكار مانند نوشتههاي پال توئيچل و ديگران را به مثابة دليل تلقي كرد؛ اما همانگونه كه روشن است، ابتدا بايد ادعاهاي موجود در نوشتههاي اكيستها ثابت شود تا بتوان از آنها به مثابه دليل استفاده كرد.
iii) مبدأ اديانمبدأ و منشأ اديانِ ديگر بودن نيز از فرضيههايي است كه اكيستها بدان باور دارند. در جايجاي كتابهاي اكنكار فراوان با اين ادعا روبهرو ميشويم كه اكنكار، مبدأ و منشأ تمامي اديان، مذاهب، فرقهها، فلسفهها و حتي دانشهاي ديگر است.بنيانگذار اين شبهآيين مينويسد: «اك، سرچشمة تمامي مذاهب ميباشد و تمامي زندگي را در بر ميگيرد. بنابراين طبق قانوني الاهي، تمامي مذاهب، دانشها و همچنين تمامي نوشتههاي مقدس و نيز تمامي قوانين زندگي از اك مشتق شدهاند».97 اين ادعاي اكنكار را دو گونه بايد نقد كرد:1. اگر اديان ديگر از اك نشئت گرفتهاند، پس بايد اديان ديگر، نشئه و مقداري از حقانيت را با خود داشته باشند؛ اما اكنكار افزون بر اينكه در بسياري از مواقع به رد كلي اديان ميپردازد، آنها را ساختة كل نيرانجان،98 شيطان، بشر و يا حتي زنان ميداند. پال توئيچل ادعا ميكند عوامالناس براي رفع مشكلات خود در صدد تدوين قانون و شرعيات برميآيند؛ آنها به دنبال كساني ميگردند كه بتوانند اين حاجت را برايشان مهيا سازند. ازاينروي، اديان و مذاهب ساخته و پرداخته ميشوند تا بشر را سرگرم كنند.99وي مدعي است فرقهها، اديان و فلسفهها به اين منظور تأسيس شدند كه پيروانشان را متقاعد كنند پايهگذاران، چقدر بلندپايه و تزلزلناپذير بودهاند. براي مثال، برگسون، هگل، داروين، نيچه، سقراط، فرويد، بيكن و بسياري ديگر، همه ملعبة دست شنوندگاني بودند كه ميلي افراطي به اين داشتند كه به آنها ارج و مقام و منزلت بخشند.100 وي همچنين مينويسد: «زنانِ طبقة زميني، باعث و مسئول تشكيل اديان و مذاهب هستند... به تعبيري، زنان يونان قديم از زنان امروزه كه دم از تساوي حقوق و مقام اجتماعي با مرد ميزنند، در وضعيت بهتري قرار داشتند».101 در بررسي اجمالي به اين نتيجه ميرسيم كه اكنكار در يك سردرگمي نميتواند به درستي تشخيص دهد كه خاستگاه و منشأ اديان، اكنكار است يا چيزهاي ديگري كه پال توئيچل بدانها اشاره كرده است.2. اگر اكنكار منشأ و مبدأ تمامي اديان است، نبايد در آن تناقض باشد؛ درحالي كه وجود تناقضهاي فراوان در اكنكار از خداباوري گرفته تا روشهاي سفر روح و ...، نشان ميدهد كه اين فرقه نميتواند اين ادعا را داشته باشد. در اين وادي، يك محقق هرگز نميتواند دريابد اديان ديگر چه مقداري از حقانيتِ! اكنكار را به يغما بردهاند؛ براي مثال، دربارة خداباوري نميتوانيم بفهميم آيا توحيد اسلام حق بوده و بر مبناي اكنكار صحيح است يا تثليث مسيحيت با درجة خلوص اكنكاري سازگار است. همچنين در اين مسئله درخواهيم ماند كه مبادا دين اُمانيسمِ آگوست كنت صحت داشته، و انسان خود خداي خويشتن باشد؛ در حالي كه با نگرشي اجمالي ميتوان تمامي اين موارد را از خداباوري اكنكار پيدا كرد.اكنكار مدعي است كه در برگيرندة آموزههاي همة مذاهب و فلسفههاست؛ يعني اگر آموزههاي همة مذاهب و فلسفهها گردآوري شوند، اكنكار از آن ميان متولد ميشود. نبايد از ياد برد كه اكنكار در بسياري از مواقع به رد بنيادي اديان و مذاهب ميپردازد. همچنين چنان به فلسفه ميتازد كه گويا هيچ راهي براي پذيرفتن آن وجود ندارد. پس چگونه ممكن است اكنكار ـ كه به نظر اكيستها حق مطلق است ـ آموزههايي را در خود جاي داده باشد كه همه، ناحق و باطل هستند.
ee) شكلدهندة وقايع عالمبنيانگذاران اين طريق از تمامي ظرفيتهاي موجود در بشر براي جلب پيرو استفاده كردهاند. بسياري از مردم در پي آنند تا بتوانند وقايع را به گونهاي دلخواه تنظيم كنند. اكنكار مدعي است كه تمامي وقايع و حوادث از اك نشئت ميگيرد. از اينروي، براي پيشگيري از آنها و يا جهتدهي دلخواه به آنها بايد به اكنكار پناه آورد. علم اك ويديا يا دانش باستاني پيامبري102 كه به پيشگويي و گذشتهبيني ميپردازد، به همين منظور پايهريزي شده است. در واقع، اكنكار با اختراع اك ويديا نوعي فالبيني و فالگيري را رواج ميدهد.
ff) قابل فهم عمومي بودناكنكار ادعا دارد آموزههايي را براي بشر به ارمغان آورده است تا انسان را از پيچيدگي اديان و مسلكهاي عرفاني نجات دهد. بسياري از مواقع نيز اين را امتيازي براي خود تلقي ميكند. البته همانگونه كه در بيشتر مواقع شاهد هستيم، تناقضگوييهايي نيز در اين زمينه وجود دارد. پال توئيچل در مناسبتهايي كه از تحليل و توضيح ادعاهاي خود درمانده ميشود، با بيان اينكه آموزههاي اك داراي پيچيدگي هستند و تنها معدودي از انسانها آن را درك ميكنند، به فرافكني پرداخته است؛ برايمثال، وي هنگامي كه دربارة نحوة كاركرد اك و مزاياي عجيب آن سخن ميگويد، از اين ترفند بهره ميجويد: «معدود كساني هستند كه قادر به فهم و تشخيص نحوة كاركرد اك باشند. حيطه آن اين چنين پر جلال و بي نهايت پهناور است. انتخابشدگانِ اندكي كه به سوي آن ميآيند، در مقايسه با ساير طرق معنوي، در واقع سعادتمندترين پيروان به حساب ميآيند».103پال توئيچل ادعا ميكند فهم اك و كاركرد آن فقط از عهدة انتخابشدگان برميآيد و بقية مردم از درك آن عاجزند؛ در حالي كه با توجه به برخي ادعاها و نيز آموزههاي اكنكار ـ به ويژه اصل خوداستادي ـ آنها مدعياند تعاليمشان قابل درك براي عموم مردم است.گفتني است اكيستهاي واقعي و استادان واقعي اكنكار هرگز خود را ملزم به جواب دادن به اين تناقضها و يا اشكالها نميدانند. اعتقاد بر اين است كه اينگونه تناقضها كشفيات عقل است و سيستم تفكر انسان، آنها را كشف ميكند؛ در صورتي كه اين تجربيات بايد تجربه شوند! به طور كلي، اكنكار به سبب وجود اينگونه تناقضهاي روشن، هرگز روي خوشي به عقل و عقلا و منطقيان نشان نداده است. اكنكار با پيوند دادن عقل به ذهن و تعريفي كه از ذهن ارائه ميكند، عقل و تفكر را نيز از جانب شيطان تلقي ميكند.البته مسئله اساسي اين است كه اگر فقط عدهاي از برگزيدگان را ياراي درك واقعيتهاي اكنكار است، پس چگونه بايد اين دين به پرسشهاي عالمگير اذهان بشر پاسخ دهد. اگر افراد بشر بخواهند به اين آيين بگروند، بايد پاسخهاي خود را با دليل و برهان دريابند تا ايمان آورند. در حالي كه با گفتههاي پيشين اكنكار، به اين نتيجه ميرسيم كه بايد بدون دليل و منطق خاصي به اكنكار بگرويم و پس از مطالعاتي كه نزديك پانزده سال به طول ميانجامد و شبيه نوعي ذهنشويي است؛ بتوانيم با تجربيات خيالي پاسخ پرسشهايمان را دريابيم.
gg) قدرت اكنكارادعاي ديگر آنها دربارة قدرت لايتناهي و اعجابانگيز اكنكار است. پيروان پال توئيچل مدعياند اكنكار آنچنان قدرت شگرفي دارد كه ميتواند هرگونه انحرافي را در انسان و جوامع بشري از بين ببرد. به دست آوردن اين قدرت است كه انسان را در زندگي فردي و اجتماعي به هدف نزديك ميكند. اكنكار با حمله به تمامي مصلحان اجتماعي و روانشناسان و جامعهشناسان، آنان را به اين گمانهزني متهم ميكند كه دليل انحرافها در زندگي را نداشتن اهداف فردي و اجتماعي ميدانند، در حالي كه آنها سخت به بيراهه ميروند. اكنكار مدعي است آنها نميدانند آنچه سبب اين گمراهي و انحراف است، فراموشي اك و اكنكار است.104براي اثبات اين ادعا نيز كافي است نگاهي به جوامعي بيندازيم كه اكنكار در آن تولد و رشد يافته است. اگر واقعاً اكنكار ميتوانست بدون مطالعات جامعهشناختي و روانشناختي به اصلاح اين جوامع بپردازد، هرگز نبايد آمار جرم و جنايت و فقر و فحشا و ... انسان را دچار نگراني كند؛105 اگر گرايش به اكنكار ميتوانست نفسانيات انسان را به گونهاي بخشكاند كه انسان به قلة تعالي معنوي و صلاح صعود كند، نبايد «داروين گرايس» دومين استادِ حق در قيد حيات، دچار انحراف ميشد.106البته شايد گفته شود وي دچار انحراف نشده و كساني كه او را بركنار كردهاند، دچار انحراف شدهاند؛ در اين صورت نيز بايد پاسخ داده شود كه مگر نه اين است كه بركناركنندگان وي، اهالي اكنكار بودهاند؟ به هر حال، با اين واقعه ثابت شد كه اكنكار حتي توانايي اصلاح استادان خود را نيز ندارد؛ چه رسد به اصلاح تمام انسانها و جوامع انساني.
hh) زنده و پويا بودن!به نظر پيروان اين طريق، تمام جذابيت اكنكار در اين است كه راهي زنده و پوياست. آموزههاي آن نيز ريشة باستاني دارد، از محدودة زمان فراتر است. اين آموزهها در هر زماني بر اكيستها نازل ميشود!. چلاها ميتوانند اين آموزهها را در رؤيا و بيداري دريافت، و بدان عمل كنند.107 راه دريافت اين الهامات نيز مشخص است. روشهايي كه همه و يا بيشترين جزء آن را تخيل دربر ميگيرد، اينَ الهامات را براي چلاها به ارمغان ميآورد. به تعبير روشنتر، در هر زماني اكيستها ميتوانند با غوطهور شدن در تخيلات خود و با استفاده از روشهاي تصوري و خيالي، آموزههاي زندة اك را دريافت دارند.
ii) فقط اكنكارمفهوم «فقط اك» يا «فقط اكنكار» واژگاني است كه در ورقورق كتابهاي آنان موج ميزند. تنها راه كسب آرامش قلبي و خلاصي از سنگيني بار كارما براي چلا، از طريق اك ميسر است.108 يا اينكه: «تنها اك است كه آدمي را آن چنان بيدار ميكند كه به درك كامل طبيعت الاهي خويش نايل شود. اين عمل از عهدة هيچ موجودي بر نميآيد. تمام كساني كه اين درك را در مذاهب گوناگون، فرقهها و مكاتب ديگر جستوجو ميكنند با شكست مواجه خواهند شد».109واژة ديگري كه دربارة اكنكار و انحصار حقانيت در آن به كار رفته است، «مگر اكنكار»است. پال توئيچل مينويسد: «ورود به اقليم بهشتي ميسر نميشود، مگر به ياري آموزشهاي اكنكار».110 و يا اينكه: «از آنجا كه همه چيز در كيهان ماده تحت نظارت كل نيرانجان (قدرت منفي) قرار دارد، هيچ نماد منحصربهفردي كه حقيقت را بيان كند نداريم، مگر اكنكار».111 به هر صورت اكنكار با هزار زبان در پي آن است كه حق را منحصر در اكنكار جلوه دهد: «هر كسي ميتواند هر راهي را كه به سوي خدا منتهي ميشود دنبال كند، اما به جز طريق اك، او نميتواند به عالم نهايي، اقيانوس عشق و رحمت، دسترسي يابد».112
jj) ابدي بودناز ديگر وجه تمايزها و ويژگيهايي كه اكيستها براي آيين خود بر ميشمارند، ازلي بودن است. ادعا اين است كه تنها اكنكار ابدي و ازلي است و تمامي اديان بيش از هزار سال پويايي نداشتهاند. اكنكار نه نقطة آغازيني دارد تا كسي بدان اشاره كند، و نه نقطة پاياني دارد تا بتوان از آن خبر داد.113 در اينجا نيز توجه به دو مطلب اهميت دارد:اول اينكه براي ادعاي ابدي بودن اكنكار، هيچ دليلي وجود ندارد و تنها ادعاي بنيانگذار اين فرقه دليل آن محسوب ميشود. البته وي نام استادان فراواني را از دورانهاي مختلف به ميان ميكشد كه مدعي است آنها استادان اك بودهاند؛ اما تا آنجا كه نوشتههاي برخي از اين استادان وجود دارد، هيچ نامي از اكنكار و اك و واژگان اختصاصي اين فرقه وجود ندارد. براي مثال، پال توئيچل كتاب مثنوي معنوي را اولين كتاب جهانبيني اك معرفي ميكند؛ اما هيچ نام و نشاني از اكنكار و واژههاي آن در اين كتاب وجود ندارد. به راستي، اگر مثنوي معنوي مولوي كتاب جهانبيني اك است، بايد تمام اكيستها مسلمان بوده و نماز و روزه و حج به جا آورند؛ زيرا اين كتاب، سرشار از آموزههاي ناب اسلام است.دوم اينكه ادعا ميشود هيچ يك از آيين و اديان بيش از هزار سال پويايي نداشتهاند. اين ادعايي است كه كذب آن بر هيچ انساني پوشيده نيست؛ زيرا دين مسيحيت، دوهزار ساله است و دين اسلام نيز درمقام پوياترين دين موجود، نزديك هزار و پانصد سال است كه هدايت بشر را بر عهده دارد. البته اين اكنكار است كه بايد پاسخ دهد با طلوعي كه در سال 1965 ميلادي داشته و توسط پال توئيچل به دنيا پا نهاده است، چگونه ادعاي ابدي و ازلي بودن ميكند؟
kk) 4. عدم اجازة ارتداداز ديگر نشانههاي باورمندي اين شبهآيين به دين، موضوع ارتداد است. ارتداد و نوع تبيين آن نشان ميدهد كه فرقه يا آييني كه وارد بحث ارتداد و ممنوعيت آن شده است، خود را دين ميداند؛ زيرا اگر ادعاي دين بودن نباشد، هرگز به خود اجازه نميدهد باورمندان خود را از برگشت و رويگرداني منع كند.اين شبهآيين، اديان را متهم ميكند كه از نظر عقيدتي، پيروان خود را محصور ميكند تا آنها نتوانند از دين خود خارج شوند؛ اما خود بار ديگر در تناقضي آشكار برگشت از اكنكار را منع كرده است. از سويي اكنكار در يك ادعا، انسان را آزاد ميداند تا بتواند از ديني به اديان ديگر تغيير عقيده دهد و از سوي ديگر، با اينكه پيوستن پيروان ديگر اديان به اكنكار را بياشكال ميداند، اما حق خروج از اكنكار را از پيروان خود سلب ميكند. كتاب مقدس ادعايي اكنكار ميگويد:واي بر كسي كه چلاي استاد حق در قيد حيات باشد و در عين حال از طريق عقيدتي، جهانبيني و مجاهدت معنوي ديگري هم پيروي كند. او از عواقب اين بيخردي رنج خواهد برد ... اگر واصل اكنكار شده باشد، امكان عدول از طريق اك برايش ممكن نخواهد بود؛ مگر آرزوي يك زندگي پر از مصيبت و رسوايي در سر داشته باشد.114اين كتاب تذكر ميدهد يك اكيست هرگز نبايد براي آموزشها و آيينهاي ديگر، احترام و اعتباري قائل شود. به بيان روشنتر، اين شبهآيين، «تغيير مسلك» را به طور كلي از اين مسلك نفي ميكند: «چلا هرگز از عقيدت خود به راه اك تغيير مسلك نميدهد. تسعير و تغيير كيش در عرصة فعاليت اكنكار وجود ندارد».115 البته روش اين كتاب دربارة جدايي از اديان ديگر به گونهاي ديگر است: «آدمي بايد تمامي عقايد و نظريات، فرضيهها و باورها را كنار گذاشته، و با خلوص و شدت هر چه تمامتر نظري به اين اصل عظيم «اك» بيندازد».116 در اينجا نيز اكنكار بار ديگر دچار تناقضگويي و خصلت دوگانگي شده است. اگر ارتداد و برگشت از دين كاملاً آزاد است و بنا بر تكثرگرايي همه حقاند و حظي از حقيقت بردهاند، پس بايد بازگشت و ارتداد از اكنكار نيز صحيح باشد. پس چرا اكنكار مرتدان از اك را با ارعاب و تهديد خود تشويق! به باقي ماندن ميكند؟البته بسياري از اديان ديگر نيز با ارتداد برخورد شديدي دارند؛ اما آن اديان هرگز قائل به تكثرگرايي و حقانيت همگاني نبوده و همانند اكنكار، آشكارا دچار تناقض نميشوند. آنها چون اولاً خود را دين ميدانند و دوماً حق را واحد ميشمارند، قائلاند كه حقانيت را بايد از طريق وحي الاهي دريافت كرد؛ ازاينرو، پيروان خود را از ارتداد منع ميكنند.
ll) نتيجهگيرياكنكار بهرغم اينكه سعي دارد با دوري گزيدن از ادعاي صريح دين بودن به راحتي از كمند عواطف و غيرت ديني افراد بشر عبور كند، اما براي اينكه بتواند به خوبي جايگاه اثباتي خود را استحكام ببخشد، تمامي مشخصهها و كاركردهاي دين را براي فرقه خود متعين ميشمارد. اين شبهآيين بيشترين تلاش خود را ميكند تا بتواند با يك تناقض شيرين، ديگران را به خود جذب كند.بررسي ادعاي دين بودن و كارايي دينداري اكيستها به مجالي ديگر نيازمند است؛ اما در همين خلاصه نيز به راحتي ميتوان ادعا كرد كه تلاشهاي تناقضآميز اين شبهآيين در برزخ دين بودن و دين نبودن، به تلاش مذبوحانهاي ميماند كه كارايي نداشتن آن بر هر محققي روشن است.در واقع، اين نوشتار نشان ميدهد كه اكنكار به صورت كاملاً زيركانه قصد دارد بدون اينكه با تعصب ديني پيروان ديگر اديان مبارزه كند، خود را به جاي دين آنها نشانده و تمامي كاركردهاي دين را ايفا كند.mm) منابعاستايگر، براد، نسيمي از بهشت، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان كتاب و زرين، 1379.ديويس، جيمز پال، گاه شمار استاد رويا پردازي، ترجمه مهيار جلالياني، تهران، ايساتيس، 1379.وبر، ماكس، اخلاق پروتستاني و روح سرمايه داري، عبدالكريم رشيديان و پريسا منوچهري كاشاني، تهران، علمي و فرهنگي، 1373.توئيچل، پال، اكنكار كليد جهانهاي اسرار، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان كتاب، دوم، 1382.توئيچل، پال، نامههايي به گيل، ترجمه هوشنگ اهرپور، جلد اول، تهران، ايساتيس، 1380، ج 1.توئيچل، پال، نامههايي به گيل، ترجمه مينو ارژنگ، تهران، محسن، 1380، ج 2.توئيچل، پال، نامههاي طريق نور، ترجمه مينو ارژنگ، تهران ، ثالث گلسار، 1380.توئيچل، پال، سرزمينهاي دور، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان كتاب و زرين، دوم، 1379.توئيچل، پال، اك ويديا دانش باستاني پيامبري، ترجمه هوشنگ اهرپور، بيجا، بينا، 1376.توئيچل، پال، اك ايناري علم الاسرار رؤياها، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان كتاب و زرين، 1379.توئيچل، پال، دندان ببر، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان كتاب و زرين، پنجم، 1381.توئيچل، پال، واژه نامه اكنكار، ترجمه يحيي فقيه، تهران، سي گل، 1380.توئيچل، پال، شريعت كي سوگماد، دو جلد، ترجمه هوشنگ اهرپور، بي جا، بي نا.تيپ، علي و ديگران، كليات حقوق بشر، قم، نگاران قلم، 1387.تيپ، علي و ديگران، نقض حقوق زندانيان در غرب، قم، نگاران قلم، 1387.سيمپسون، پتي، پالجي، ترجمه مريم البرزي، تهران، دنياي كتاب، 1377.كلمپ، هارولد، از استاد بپرسيد، ترجمه مينو ارژنگ، هما جابري زاده، جلد اول، تهران ،ثالث، دوم، 1380.كلمپ، هارولد، از استاد بپرسيد، ترجمه امينه اخوان تفتي و گيتي بحريني، جلد دوم، تهران، امير قلم، 1381.كلمپ، هارولد، تمرينات معنوي اك، ترجمه مرجان داوري، تهران، سي گل، 1380.كلمپ، هارولد، روح نوردان سرزمينهاي دور، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، مورشا، 1379.كرامر، تاد، اكنكار حكمت باستاني براي عصر حاضر، با همكاري دوگ منسون، ترجمه مهيار جلالياني، دنياي كتاب،1376.گيدنز، آنتوني، جامعه شناسي، ترجمه حسين چاووشيان، با همكاري كارن بردسال، ويراست چهارم، تهران، نشر ني، 1386.سايت رسمي دايرة المعارف طهور / 22/ 208شريفي احمدحسين شريفي، درآمدي بر عرفان حقيقي و عرفانيهاي كاذب، قم، صهبا، چ پنجم، 1388.
http://www.tahour.net/content/view* كارشناس جامعه شناسي دريافت: 7/8/88 ـ پذيرش: 5/11/88E-mial:
Kalmeyar@Yahoo.com** استاديار دانشگاه آزاد اسلامي واحد تحقيقات و علوم.12. Eckankar3. Paul Twitchell.4. Swdar sing.5. مترجم كتابهاي پال توئيچل دربارة خاستگاه اکنکار مينويسد: اکنکار از درون سه مکتب به صورت بارزي رشد پيدا کرده است: آناهد يوگا، صوفيسم(که همين عرفان خودمان است) و لاماييسم. لاماييسم به عنوان مکتب الاسرار در كوهستانهاي تبت حفظ شده است. پال توئيچل از طريق ربازار تارز که خود يک لاماست راه يافته. به طور کلي مقامات بالاي روحاني تبت لاما ناميده ميشوند. اينان هميشه جانشينان مشخصي دارند که خودشان انتخاب ميکنند و تنها عده مشخصي ميدانند که جانشين آنها کيست؛ مثلا يک عده از لاماها همان سفيد پوشاني هستند که با چشم بسته در كوهستانها حرکت ميکنند، به دنبال جانشين بعدي لاماي خود هستند و معتقدند لاماي آنها تناسخهاي پي در پي بوداست. (ر.ک: پال توئيچل، اکنکار کليد جهانهاي اسرار، ص 47، پاورقي.)6 . ر.ك: براد استايگر، نسيمي از بهشت، ص 79 . براي اشنايي بيشتر با روحيات و زندگاني پال توئيچل به دو زندگي نامه وي که توسط براد استايگر در کتاب نسيمي از بهشت و پتي سيمپسون در کتاب پالجي تدوين شده است مراجعه شود.7. Gill Twitchell8. MAHANTA9. براد استايگر، نسيمي از بهشت، ص102.10. ر.ك: پال توئيچل، نامه هايي به گيل، در دوجلد.11. ECK12 . ر.ك: پال توئيچل، واژه نامه اکنکار، ترجمه يحيي فقيه.13. SUGMAD14 . ر.ك: پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج1، ص 135-138.15. KARMA16 براي توضيح بيشتر در اين زمينه ر.ك: احمدحسين شريفي، درآمدي بر عرفان حقيقي و عرفانيهاي كاذب.17 ر.ك: هارولد کلمپ، تمرينات معنوي اک، ص 21 ، 28، 164-176 / نيز همو، روح نوردان سرزمينهاي دور، ص 76-77.18. پال توئيچل، نامههاي طريق نور، ص11.19. جعفر سبحاني، مجله نقد و نظر، ش 3، ص 19.20 Eckist به پيروان آيين اکنکار اکيست ميگويند. همچنين اکيست به شاگردان و مريدان ماهانتا نيز اطلاق ميشود.21. پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج1، ص 274-275.22. براي اطلاع از نحوه پاسخگويي رهبران اکنکار به پرسشهاي اکيستها ميتوانيد به کتابهاي از استاد بپرسيد 1 و2 نوشته هارولد کلمپ ترجمه هما جابري زاده و امينه اخوان تختي نيز کتاب نامههاي طريق نور نوشته پال توئيچل ترجمه مينو ارژنگ مراجعه کنيد.23. پال توئيچل، اکنکار کليد جهانهاي اسرار، ص172.24 . در ادامه و با معرفي روشهاي اکنکار با اين مهم آشنا خواهيم شد.25.پال توئيچل، دندان ببر، ص257.26. پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج1، ص162.27. همان، ج1، ص 255.28 . ر.ك: پال توئيچل، اکنکار کليد جهانهاي اسرار، ص223.29. پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج1، ص 10630. همان، ج1، ص 160.31. DISCOURES32 . chela چلا اصطلاحي است که به شاگردان استاد اکنکار اطلاق ميشود. در واقع چلا به کساني اطلاق ميشود که با واريز مبلغي به صورت ماهانه به حساب موسسه اکنکار از ديسکورسها و مراحل آموزشي آن استفاده کرده و خود را سر سپرده ماهانتا ميدانند.33. پالتوئيچل، نامههاي طريق نور، ص212.34. SATSANG.35. پال توئيچل، نامههاي طريق نور، ص 250.36. همان، ص 260.37. پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج1، ص312.38. همان، ص312.39. پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج1، ص312.40. تادکرامرودوگ منسون، اکنکارحکمت باستاني عصرحاضر، ص72.41. همان، ص73.42. Kal niranjan شيطان آيين اکنکار. شخصيتي خيالي که اکنکار از آن با عنوان شرورترين و متخلفترين شخصيت نام ميبرد و مدعي است او همان خداي اديان ديگر است. البته اکنکار در تناقضي اشکار کل نيرانجان را عامل سوگماد نيز معرفي ميکند.43. ر.ك: پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج1، ص 193.44. ر.ك: همان، ج1، ص235-237.45. Kama46. Krodha47. Lobha48. Moha49. Ahankara50.نک: پال توئيچل، اکنکار کليد جهانهاي اسرار، ص26.51. ر.ك: پال توئيچل، نامههاي طريق نور، ص 277.52. ر.ک: پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج1، ص 244-245.53. ACOLYTE54. ARAHATA55. AHRAT56. CHAID57. MAHDIS58. SHERADHA59. BHAKTI60. Gyanee61. moulani62. adepiseka63. kevalshar64. Maharaji65. mahanta maharani66. ر.ک: ماکس وبر، اخلاق پروتستاني و روح سرمايه داري، نيز سايت رسمي دايرة المعارف طهور/ 22/ 208
http://www.tahour.net/content/view/.67. آنتوني گيدنز، جامعه شناسي، ص 766.68. با مراجعه به کتابهاي اصلي اکنکار مشاهده ميشود تقريبا تمامي صفحات اين نوشتهها درباره تناسخ و کارما سخن گفتهاند.69. Shariyat- Ki - Sugmad: نوشته هايي که در اکنکار مقدس شمرده ميشوند. اين نوشتهها شامل دوازده بخش در جهانهاي معنوي است که هيچ کس به جز اساتيد اک بدان دسترسي ندارند. تاکنون هيچ کس آنها را نديده است، ولي ادعا ميشود دو بخش اول آن توسط «پال توئيچل» ، بينانگذار اکنکار در عصر جديد به قالب فيزيکي در آمده است. اين کتاب آکنده از تناقضاتي است که ادعاهاي پيشيني و آسماني بودن آن به وضوح رد ميشود. مثلا پال توئيچل در اين کتاب که به قول خودش از ازل در آسمانها بوده و او موفق شده آنها را ترجمه کند نام خودش و وقايع زمان خودش را نيز ذکر کرده است. همچنين نام اشخاص و وقايعي که در زمانهاي اخير رخ داده در اين کتاب ذکر ميکند.70.sugmad خداوند اعلي عليين اکنکار است.سوگماد آخرين خداوند از خداوندان دوازده گانه اکنکار است که ميتوان آن را با خداي خدايان آيينهاي شرقي برابر دانست.71. پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج1، ص34.72. نوروصوت خدا؛روح القدس ياروح الاهي است. نور و صوت از ويژگيهايي است که اکنکار براي خدايان خود بر ميشمارد. به نظر اکنکار اين نور و صوت الاهي مهمترين ويژگي و نمود خداوندان است.73. پال توئيچل، واژه نامه اکنکار، ص79.74. براد استايگر، نسيمي از بهشت، ص 31.75. پال توئيچل، سرزمينهاي دور، ص39.76. همان، ص238.77. پال توئيچل، نامههاي طريق نور، ص11.78. همان، ص 267.79. پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج1، ص 196.80.ANAMI LOK : جهان متعالي خداوند، محل زندگي و فرمانروايي مطلق خداوند. طبقه اي از طبقات آسمان است که به نظر اکنکار محل و مأواي خداوند است.81. پال توئيچل، اکنکار کليد جهانهاي اسرار، ص 16-17.82. ر.ك: همان، ص 67.83. همان، ص 50.84. ر.ك: پال توئيچل، اکنکار کليد جهانهاي اسرار، ص73-78.85. جيمز پال ديويس، گاه شمار استاد رؤيا پردازي، ص180.86. ر.ك: پال توئيچل، شريعت کي سرگماد، ج1، ص 26 / همو، ني نواي الاهي، ص23 / نيز ر.ك: همو، اک ويديا، ص222 / نيز همو، اکنکار کليد جهانهاي اسرار، ص 129.87. جيمز پال ديويس، گاه شمار استاد رؤياپردازي، ص 181.88. پال توئيچل، اک ويديا، ص 27.89. پال توئيچل، نامههاي طريق نور، ص 172.90. .HAROLD KELEMP91. استادِ حقِ در قيد حيات ( استاد زندة اک )؛ لقب رهبر معنوي اکنکار است که وظيفة هدايت ارواح به سر منزل الاهي را بر عهده دارد. او در بُعد فيزيکي به عنوان استاد ظاهر، در رؤيا تحت عنوان استاد رؤيا، و در عوالم معنوي تحت عنوان استاد درون، دانشجويان معنوي را ياري ميکند.92. هارولد کلمپ، از استاد بپرسيد، ج1 ، ص 134.93. با اينكه اكنكار بارها به اين نوشتهها استناد ميكند ولي هرگز درباره آنها توضيح روشني ارائه نداده است. به نظر اکنکار اين نوشتهها مهم ترين اسنادي هستند که مورد استناد قرار ميگيرند اما هيچ نام و نشاني از آنها وجود ندارد.ي سازد كه اكنكار از تمامي روشها و ترفندها جهت تكيه زدن به جايگاه اديان بهره ميبرد.94. معبد کاتسوپاري معبدي است که بنا به عقيده اکنکار در شمال تبت واقع شده است. هيچ کسي جز اساتيد اکنکار به آنجا دسترسي ندارند.اين معابد از ديدگان همه پنهان شدهاند! (ر.ك: پال توئيچل، اک ويديا، ص 193).95. پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج1، ص51.96. همان، ج 1، ص 53.97. پال توئيچل، نامههاي طريق نور، ص343.98. kal niranjan ؛ قدرت منفي عالم پايين. چيزي شبيه به شيطان و ابليس.99. پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج1، ص 281.100. پال توئيچل، دندان ببر، ص150.101. پال توئيچل، سرزمينهاي دور، ص 97-98.102. Eck Vidya.103. پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج1، ص263.104. ر.ك: همان، ج1، ص 277.105. ر.ك: مجموعه هشت جلدي حقوق بشر در غرب با عنوانهاي مختلف، تهيه معاونت پژوهش مؤسسه علمي فرهنگي بصيرت، تدوين عبدالحسين مشکاني، علي تيپ و ديگران، انتشارات نگاران قلم.106 . در سال 1971 با درگذشت پال توئيچل، عصاي قدرت اک به شخصي به نام «داروين گرايس» رسيد. وي از شاگردان مستقيم پال توئيچل بود و در شوراي اکنکار توانست با هماهنگي گيل توئيچل که اکنون به همسري گرايس درآمده بود، رأي اکثريت را به دست آورد. با گذشت زمان، بين شاگردان پال و طرفداران گرايس نزاعهايي درگرفت. جدا شدن گيل از گرايس عاملِ سرعت بخشي بود که پس از ده سال گرايس را از قدرت ساقط نمود. با سقوط گرايس، هارولد کلمپ، که تا آن زمان در چاپخانه اکنکار مشغول کارهاي فني بود، به عنوان استادِ حقِ در قيد حيات انتخاب شد. هارولد کلمپ علت اخراج وي را از اکنکار چنين شرح ميدهد: ناتواني گرايس در تشخيص وابستگي بر عليه مشيت سوگماد، به آن بحران معنوي که در اواخر سال 1983 منجر به اخراج او از نظام وايراگ شد، سرعت بخشيد. اين واقعه همواره به عنوان يکي از غم انگيزترين فصول تاريخ اکنکار باقي خواهد ماند. (ر.ک: هارولد کلمپ، روح نوردان سرزمينهاي دور، ص 320)107. تادکرامر، اکنکار حکمت باستاني عصر حاضر، ص 7 و ص 97.108. همان، ص 57.109. همان، ص62.110. پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج 1، ص149.111. همان، ج1، ص 158.112. پال توئيچل، نامههاي طريق نور، ص250.113. ر.ک: پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج 1، ص 225.114. همان، ج 1، ص 150.115. همان، ج1، ص 153.116. همان، ج 1، ص 42...............
عبدالحسين مشكاني* / محمدتقي فعالي**
مجله معرفت، ، سال اول، شماره دوم، بهار 1389، ص 117 ـ 144