كدام معنويت؟! كدام قلب؟! (مدخلی بر ریشهیابی شبهعرفانهاي نوظهور) | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
كدام معنويت؟! كدام قلب؟! (مدخلی بر ریشهیابی شبهعرفانهاي نوظهور)
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
كدام معنويت؟! كدام قلب؟! (مدخلی بر ریشهیابی شبهعرفانهاي نوظهور)
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
عرفان های نوظهور
پاسخ تفصیلی:
با ورود به عصر جديد و دوران پس از قرون مياني كه اروپاييان ميل دارند آن را دوران تاريكي بنامند، انسان وارد مرحله تازهاي از انديشهورزي ديني نيز شد؛ مرحلهاي كه شايد بتوان آن را دوران افول شرايع الهي و ختم تعاليم اخلاقي در نگاه انسان عصر جديد دانست. دين به امري فردي بدل شد كه صرفا متكفل سامان دادن به امور شخصي بود و از آن سو حريم خصوصي افراد تا علنيترين عرصههاي اجتماعي را نيز در بر گرفت! و اين يعني بر هم خوردن توازن ذاتي و طبيعي ميان دو ساحت رواني، حياتي و شناختي انسان؛ دو ساحت فرديت و جمعيت.با گذشت چند سده و بروز نواقص جهانبيني ماديِ تازه به وجود آمده، بشر غربي در پي جايگزين ساختن چيزي با دين ـ كه پیشتر در پاي الهگان دنياي مدرن قربانيش نموده بود ـ بتي ديگر به نام معنويت منهاي شريعت را ساخت و پرداخت. در اين معنويت كه نوعي كاركرد كپسولي و فوري براي خود قائل بود، نيازي به رعايت حدود اخلاقي و شرايع الهي نبود! در فاصله زماني بسيار كوتاهي، انبوهي از اين فرقههاي نوپديد حول محور مفهومي به نام معنويت شكل گرفتند كه از يوگاي هندي و اِعمال رياضات شاقه تا انواع عرفانها و معنويتهاي طرفدار سكس، مخدر و آزاديهاي بيحد و حصر شخصي در آن جاي ميگرفت؛ ملغمهاي از اشو، كريشنا، بودا، ماهاويرا، كاستاندا، پائولو كوئيلو، و... . با توجه به اينكه نحلههاي عرفاني از صدها سال پيش در ايران حضور و تعاليم عرفاني در فرهنگ و آداب ايراني رسوخ داشت، به زودي در کشور ما نيز اين معنويتهاي نوپديد با لباس مبدل و سوء استفاده از مفاهيم و اصطلاحات رايج در عرفان اسلامي، دست به كار ترويج و تبليغ خود شدند.نقطه افتراقعرفان اصيل اسلامي به سبب آميختگي ذاتي و عجين بودن ماهوي با امر اخلاق، نميتواند به اباحيگري و عزلتنشيني و بياخلاقي ختم گردد. مهمترين نقطه ضعف شبهعرفانها نوپدید، فقدان الگو و عدم ارائه نمونه عيني و فراگير است. جز سران و مؤسسين اين عرفانها كه معمولاًچند صباحي را به رفع حوائج خود از كيسه خلقالله ميپردازند، هيچ الگوي ديگري به كساني كه با هزار اشتياق و اميد و به تمناي درك مواقف كمال انساني به دامان آنها پناهنده ميشوند، معرفي نميگردد. اومانيسم لجام گسيختهاي كه به خودمحوري پيروان اين شبه عرفانها ختم ميگردد نه تنها افراد را به سوي سعادت فردي پيش نمیبرد بلكه با جرأت ميتوان گفت افرادي كه در اين حلقات پرورش مييابند به لحاظ آنكه به شدت از ضعف فلسفي عميق و فتور دانش ديني رنج ميبرند، داراي درجات متفاوتي از بحرانهاي روحي و رواني و اعتقادياند كه براي جامعه نيز مخاطرهآميز خواهند بود.انسان و زمانتمام طريقتهاي باطني، انسان را جزیي از جريان زنده و پوياي حيات در زمين و بلكه در كائنات ميدانند و همواره انسان را به آشتي با آن، تشويق نمودهاند و اين درونمايه وحدت وجود در تمام نگرشهايي است كه به نوعي به «عوالمي وراي آنچه هست» با شدت و ضعفهاي متفاوت معتقدند. هر كس كه اندك آشنايي با عرفان اسلامي داشته باشد، ميداند كه ارباب اين طايفه و اكابر اهلالله جملگي بر اين امر متفقالقولاند كه طريق كشف باطني و شهود عرفاني، مطمئنترين روش براي دستيابي به اسرار و رموز آفرينش و شناخت مبدأ و معاد هستي است و اساساً دين كه برترين و جامعترين روش معرفتالله است، وجودش مبتني بر كشف باطني و شهود مجرد قلبي است و تفاوت اديان آسماني با خرده مكاتب و ايسمهاي دستساز بشري نيز در همين موضع است. پس چطور ممكن است مكتبي بهطور خاص، موضوعش معرفت الله و اسرار غيب و شهادت باشد، اما بر كسب اين معرفت از مصدر علم و مبداًً حقايق قائل نباشد؟!آنچه كه لااقل ارباب سلوك، خود بر آن قائلاند، اين است كه علم اهل كشف در شكل صحيح و قابل اعتماد آن، به واسطه وصول از مبدأ حقيقت، از زنگار نفسانيات، شركها و وهمياتي كه عقل _ یعنی مبدأ علوم رسمي_ را از آن گريزي نيست، مبرّاست و تصفيه و صيقل روح و نفس، سبب انعكاس حقايق عالم حقیقت بر قلب صافيه عارفِ واصل ميگردد.[1] مولوي در مثنوي در داستان نقاشان رومي و چيني به اين موضوع اشاره نموده است:
ليك صيقل كردهاند آن سينهها
پاك ز آز وحرص و بخل وكينهها
اهل صيقل رستهاند از بو و رنگ
هر دمي بينند خوبي بيدرنگ
نقش دفتر علم را بگذاشتند
رايت علماليقين افراشتند
رفت فكر و روشنايي يافتند
بحر و بر را آشنايي يافتند [2]عقل جزیي از درك حقايق كلي عاجز است و اين عجز به علت تكساحتي بودن آن است كه قادر به درك بيش از دو حالت نيست؛ و استدلال و قياس نيز زائيده همين صفت عقل جزوي است كه آن را از درك عمق و ژرفاي باطن عالم، عاجز ساخته است. چنانكه قول رسول ختمي مرتبت(ص) كه فرمود: «اللهم أرني الاشياء كماهي؛ خدايا اشياء و امور را آنچنان كه هستند نشانم بده»[3]، بيانگر همين مطلب است. چرا كه عارف واصل، پس از شهود حقيقت هستي كه همانا علم صرف و نور محض است لب به اين ترنم ميگشايد كه «ما رأيت شيئاً الا و قد رأيت الله قبله و بعده و معه و فيه؛ چيزي را نديدم مگر آنكه خدا را قبل و بعد و در آن و با آن ديدم.»[4]روشي را كه اهل معرفت جهت كسب اين علم شهودي و معرفت ايقاني، تجويز نمودهاند، تزكيه نفس و تخليه آن از رذايل و نقائص است: چه اينكه «هر چه قلب سالك از كدورات نفساني پاكتر باشد، تابش انوار ملكوت، صافيتر خواهد بود، علوم انبياء و اولياء، از آن جهت خالص از اشتباه و سهو و نسيان است كه محل علوم آنها منزه از تبعات و لوازم عالم طبع و نشئات نفساني است.»[5]قرنهاست كه بشر به وجود عوالم باطني معتقد است و مكتبهاي علوم باطني در تمام زمانها و ادوار تاريخ بشري، انسان را به ورود به دروازههاي جهانهاي نامریي و قلمروهاي پوشيده باطني دعوت نمودهاند. امّا به نظر ميرسد روشي كه تاكنون اين مكتبها به وسيله آن انسان را به دروازههاي اين شهرهاي دروني ميبردند، اكنون با در اختيار گرفتن مهار طبيعت در دست انسان و تغيير كلي كه در شيوة حيات و نگرش بشر به وجود آمده، قدري قابل تأملتر باشد.پرسشهای زمانهامروز، علم، مرزهاي زمان و مكان را در هم پيچيده و بشر به اعتبار «ان النهايات هي الرجوع الي البدايات» در حال تكميل دایره و قوس زمان است. در اين زمان در حالي كه انسان در تاريكترين زمان معنوي و باطني ـ از آغاز حيات تاكنون ـ قرار گرفته است و دورترين فاصله را تا مبدأ نور دارد، اما در نزديكترين زمان به روشنايي و طلوع نيز قرار دارد. بشر در طول تاريخ نه هيچگاه به قدر امروز از مبدا حق و خويشتنِ خويش دور بوده است و نه هيچگاه همچون اين عصر به مصدر فيض و باطن عالم، نزديك.خوابها و رؤياها، اسرار روح و نيروهاي باطني، زمان و سفرهاي زماني، زندگي و مرگ، معاد و آخرت و... پرسشهاي هموارة انسان در طول تاريخ بوده است و ما از نخستين نسلهايي خواهيم بود كه اين پاسخها را به شكل فراگير و علمي كشف خواهيم نمود. در حاليكه هنوز تكنولوژي و ابزار علمي ما به آن حد نرسيده كه بر زمان فائق آييم و با سرعت سير نور حركتكنيم، اما اولين گامهاي نيل به اين تجارب پرارزش يعني تئوريپردازي و زير بناي فكري آن به نحو شايستهاي برداشته شده است. تكنولوژي چنان سريع رشد نموده كه پرسشهاي بيپاسخ بسياري در زمينه علوم انساني و باطني و بسياري از اموري كه تاكنون در تاريخ تكامل انسان سابقه نداشته و مختص انسان اين عصر ميباشند و همچنين تاثيري كه اين امور بر روح و روان ما دارند؛ براي ما به وجود آورده است.وجود پيچيدگيهاي بسيار در روان انسان و نوع خاص نيازهاي انسان اين عصر و قدرت استيلايي كه علم و كشف اسرار پنهان زمين به انسان بخشيده، ما را مجبور ميكند به گونهاي ديگر به مقوله معنويات و علوم باطني توجه كنيم. اما به هر حال، همواره، گذار از مرحله سنتي و قدم گذاردن به عصري جديد و پذيرفته شدن مسايل روز آمد، دشوار بوده است.كشف برخي قوانين حاكم بر جهان معنوي از قبيل جاذبه، ديالكتيك و تضاد، جهانهاي موازي، وحدت ذات هستي، حركت جوهري عالم و... توسط علوم مادي و تجربي، خود بيانگر آن است كه علم و معنويت دو چيز متفاضل و دو نگرة متضاد و متناقض نيستند و هر يك مكمل ديگري است و به فرموده امام(ره) در كشفاسرار؛ «قدمهاي بزرگي، علم امروز براي آشكار كردن اسرار نهان جهان برداشته، خوارق عادات، معجزات، كرامات و اطلاع به مغيبات كه در نظر ماديون، جزء افسانه به شمار ميرفت، در جهان امروز، نزديك به واضحات و فرداي علم، آن را از بديهيات ميكند.»[6]
فيل در تاريكخانهاز سويي ديگر قدرت علوم تجربي در شناخت و درك حقيقت به مثابه تمثيل فيل و تاريكخانه است؛ كه هر يك از علوم تجربي و حتي علوم انساني حقيقت را آنگونه كه خود ميانگارد و در چارچوبة آنچه از پيش آموختهاند، ارائه ميدهند. اما واقعيت اين است كه در اتاق تاريك، تنها كسي ميتواند فيل را بشناسد كه پيش از هر چيز نور به همراه داشته باشد. حصول عرفان و شناخت به مجموعة هستي و كليات وجودي، به انسان كمك ميكند تا در درك جزئيات نيز بيش از پيش موفق باشد؛ اما بدون درك مفاهيم و كليات، و يكسره سراغ جزئيات رفتن و از باب تجربي و حسي به قضيه وارد شدن، انسان را به حقيقت متعالي نميرساند. همانطور كه مجموعه شناختهاي تجربي و آزمايشگاهي نميتواند حقيقت را به طور مطلق به ما بشناسانند، صرف مفاهيم عقلاني و سمبوليك نيز بدون در نظر گرفتن واقعيات تجربي و طبيعي، سبب ميگردد تا آنها همواره در حجاب واژگان و اصطلاحات محجوب بمانند و حقيقت آنها هرگز ظهور ننمايد. از اين رو در قرآن و سيره انبيا و معصومان(ع) تكيه بر مثالهاي طبيعي و شاهد آوردن حقايق طبيعي براي تبيين مفاهيم مجرد عقلاني، از اصول كليدي و راهگشا ميباشد. زبان استعاري قرآن فقط آنگاه قابل فهم و درك خواهد بود كه مظاهر و تجليات اين اصطلاحات كشف گردند.از سويي ديگر، مضامين و مفاهيم اصيل عرفاني و مباني مندرج در آيات قرآن كريم و ادعيه مأثور، در طول قرنها آن قدر دستخوش تحريف، سوء استفاده و سوء تعبير شدهاند كه برخي اوقات صرفا به جهت اشتراك لفظي ميان ادبيات به كار رفته در آن متون مقدس با آموزههاي عرفانهاي نوپديد، بسياري بر اين خطا گرفتار ميشوند كه اين عرفانهای جدیدالورود نيز حامل همان پيام اصيل و عميقاند و يا برعكس در برخي موارد ديگر، برخي از افراد به جهت همين اشتراكات لفظي ميان عرفانهاي انحرافي و عرفان اصيل، هر نوع بحث و تحقيق در اين باره را متهم به ترويج نوعي از عرفان انحرافي ميدانند!در اين ميان يكي از بارزترين خصوصيات مكتب عرفان اصيل اسلامي كه در عين آنكه مملو از مفاهيم فوق ذهني است، با عالم ماده و طبيعت نيز پيوندي تنگاتنگ دارد، «نگرش توحيدي» آن است. صدها سال است كه در جامعة ما، انديشههايي از اين دست صرفأ دستماية شعرِ شعرا و احتمالا سوء استفاده كساني شده كه از اين طريق در پي كسب نام و ناني بودهاند و كمتر مجالي براي بروز اين انديشهها خصوصأ در چند دهة اخير در عرصة نثر و بالأخص متون تحقيقي پدید آمده است. بهانهاي كه همواره محققين اين عرصه را از دست زدن به تجربهاي تحقيقي معذور و محذور داشته، همان ديدگاه سنتي به اين مقوله است كه ميگويد: «رموز علم ادريسي بود ذوقي نه تدريسي»[7]! و چنانكه برخي از اساتيد معظم و حكماء رباني، ناظر به اين بيت حافظ:
در كار گلاب و گل حكم ازلي اين بود
آن شاهد بازاري وين پردهنشين باشداشاره نمودهاند: اين از جمله مباحثي است كه بايد در پرده مستوري بماند و در مقابل، جامعه را بيشتر به سمت و سوي اخلاقيات –كه شاهد بازاري استـ سوق دهيم. [8] این قولي بسيار متين و به جاست، اما پرسشی در اين جا مطرح است كه مگر عرفان ما، تهي از اخلاقيات است؟! و مگر قرار است كه عرفان، منتج به بياخلاقي و رواج اباحيگري در جامعه گردد؟! البته نگارنده بر شأن برزخيت اخلاق، ميان بحرين فقه و عرفان، اعتقاد راسخ دارم؛ برزخيتي كه مرز اعتدال و مقام استواي فرد و جامعه در مواجهه با دو سر پاره خط دين ـ يعني مسائل ظاهري و امور باطني ـ و جلوگيري از افراط و تفريط باشد و همچنين موجب عدم تعدي هر يك از اين دو بحر مواج از علوم اسلامي بر يكديگر است، در عين آن كه رابط و پيوند دهنده اين دو ساحت نيز هست. اما آنچه از شواهد تاريخي برميآيد، عرفان عملي – نه صرفا علمي ـ ما، همواره در طول تاريخ خود متضمن اخلاق بوده است و عارفان عملگراي مسلمان بيش از هر امر ديگري به رعايت موازين اخلاقي و حسن سلوك با خلق و نشر فرهنگ رضا و مدارا در ميان مردم ملتزم بودهاند. در عصر ما امام خمینی(ره) از معدود كساني بود كه با درك بهموقع و احساس خطرِ پيش روي، عملا قدم در ميدان اصلاح و نوسازي فرهنگ و انديشه ديني گذاشتند و حتي در وصيتنامه سياسي – الهي خود نيز پس از آنكه حوزههاي علميه را به حفظ و صيانت از فقه سنتي وصيت کردند، فرمودند: «...و از بالاترين و والاترين حوزههايي كه لازم است به طور همگاني مورد تعليم و تعلم قرار گيرد، علوم معنوي اسلامي از قبيل علم اخلاق و تهذيب نفس و سير و سلوك اليالله ـ رزقناالله و اياكم ـ كه جهاد اكبر ميباشد.»[9] ايشان در سير اصلاح و نوسازي معتقد بود انديشه ديني تنها در صورتي قابل اصلاح و بازنگري است كه جامعهاي مبتني بر احكام دين وجود داشته باشد. لذا زماني كه عظيمترين انقلاب عصر جديد را رقم زد، در حاليكه هنوز عرق انقلاب از جبينش خشك نشده بود، در اولين ماههاي انقلاب به تفسير عرفانی و اخلاقی قرآن نشست؛ تفسيري كه گرچه در مقدمه، براي هميشه تمام شد و با زبان ساده و گفتار خاص امام همراه بود، اما عملا روشن كننده موضع امام در قبال آينده جامعه اسلامي بود: «اين مقدمه بود براي همه مسائلي كه بعدها پيش ميآيد، اگر عمري باشد كه اگر ما هم يك چنين تعبيراتي يك وقت احتمال داديم، نگوئيد كه اين تعبيرات را شما دوباره در ميدان آورديد. نه خير. بايد دوباره بيايد. من به مرحوم آقاي شاهآبادي رحمه الله ـ كه براي عدهاي از كاسبها آنجا ميآمدند نزد ايشان مسائل را همانطوري كه براي همه ميگفت براي آنها ميگفت ـ من به ايشان عرض كردم آخر اينها و اين مسائل؟ گفت: بگذار اين كفريات به گوش اينها هم بخورد.»[10] اما متاسفانه شخصيت ايشان به عنوان مصلحي عارف و نوانديشي كه ريشههايش در عمق فرهنگ ديني و مكتب عرفان اسلامي فرو رفته است، همواره در سايه شخصيت سياسي و فقهي ايشان قرار گرفته و مورد غفلت واقع شده است.به اين مفهوم، به مسئله وحدت وجود در آثار مكتوب و غير مكتوب امام، در حد مشبع، پرداخته شده است و گويي نظرگاه ايشان، ديدگاهي كاربردي و نه صرفأ نظري بوده است. وحدت وجود اگرچه قرنهاست دستماية انديشة انديشمندان بوده، اما به دليل برخي ملاحظات، هنوز نتوانسته جايگاه خود را به عنوان ايدهاي كه ميتواند حضوري تأثيرگذار در مسير تكامل مادي و معنوي انسان بگذارد، به دست بياورد. و چنانكه در روايات نيز به اين امر مهم تصريح شده است، توحيد حقيقي بيرون از محدوده تعطيل و تشبيه است و لذا پرداختن به بحث وحدت وجود كه از مهمات مسائل توحيد خاصالخاص است به مثابه طي طريق بر لبه شمشير است كه هر آن، بيم سقوط به پرتگاههاي تعطيل و تشبيه ميباشد. امام(ره) در بيان اين مهم در مصباحالهدايه کلمات عمیقی فرمودهاند.[11]حضرت آيتالله جوادي آملي در كنگره انديشههاي اخلاقيـ عرفاني امام، ضمن بيان اين نكته كه آنچه از غالب ادعيه، روايات و سخنان عرفا بر ميآيد حداكثر ناظر بر «وحدت شهود» است،[12] «وحدت وجود» را به «منطقه ممنوعهای» تعبير نمودهاند كه كسي در آن راه ندارد؛ منطقه ذات حق تعالي که احدي، حتي از انبيا و اوليا را جرأت ورود به ساحت آن نيست. اما وحدت شهود، چون در منطقه فعل و ظهورات او – تعاليـ است «منطقةالفراق» است و جاي بحث و ظهور است.[13]نتیجهاز مفاهيم و مباني عرفاني كه مرجع بيشترين انحرافات و نيز سوء تفاهمات در طول تاريخ فكر و انديشه بوده است همين مساله وحدت وجود است؛ به نحوي كه طيف گستردهاي از گروندگان به عرفان ـ از عرفان اسلامي تا مكاتب عرفان شرقي، بودايي، سرخپوستي و... ـ به اين مساله توجه نشان دادهاند. اما اين صرفا نگاه بيروني و شتابزده از اين نگرشهاست. به عقيده ما آنچه در نخستين نگاه در بررسي تعاليم و آموزههاي فرقهها و نحلههاي عرفاني يا لااقل مدعي عرفان به دست ميآيد با آنچه در سطوح زيرين ولايههاي درونيتر وجود دارد، داراي تفاوتي عظيم تا سرحد نقض تعاليم خود فرقه است. چنانکه لايه رويين معمولا با اصطلاحات عرفاني كه رنگ و بوي وحدت وجود از آن استشمام ميشود، تزئين ميشوند اما هنگامي كه به لايههاي دروني تعاليم مراجعه ميكنيم چيزي جز نوعي دوآليسم شركآلود و عمدتاً ثنويتي بدوي به چشم نميخورد. از اين رو درك درست و تفسير صحيح از اين مضامين، خود مفتاح حل و گشايش قفل بسياري از انحرافات و سردرگميها خواهد بود.از سويي ديگر نقد و بررسي فرقهها، نحلهها و انشعابات گوناگوني كه بر پيكره درخت تناور اسلام روييدهاند، نه مساله تازهاي است كه محصول ديروز و امروز باشد و نه رويش و نضج انگلي شبه فلسفهها و شبه عرفانها در دامن دين امري قريبالاتفاق و جديدالظهور است. اسلام از آغاز شكلگيري و تثبيت، همواره با غُلات و افراطيون و تفريطيون دچار اصطكاكات فكري، علمي و حتي در برخي برههها فيزيكي نيز بوده است. از كسانيكه در دوران حيات اميرالمومنين(ع) تا سر حد پرستش او افراط نمودند ـ و البته با برخوردهاي تند ايشان مواجه گرديدند ـ تا فرق و نحلي كه در دوران پس از عصمت به عناوين و انحاء گوناگون از مسير مستقيم، منحرف شدند، همه و همه مصاديقي براي نقد و بررسي اين شبه عرفانها و ماكتهاي فلسفه به شمار ميروند.البته بر محققان و اهل دانش پوشيده نيست كه اين انحرافات تنها مختص به فرق و نحلي كه در دامن اسلام پا گرفتند نيز نميشود، بلكه همه اديان و مكاتب الهي بهنوعي با اين امر تاملبرانگيز مواجه بودهاند؛ امري كه بيش و پيش از آنكه همت منتقدان و دلسوزان متدين را معطوف به رد و انكار و تكفير اينگونه حركات نمايد، به نظر ميرسد محتاج كالبد شكافي ماهوي و «چرايي» حدوث واقعه باشد؛ همان چيزي كه اين روزها به آن «صورت مساله» ميگويند و صورت مساله نياز به حل شدن دارد. این مسالهاي است كه بايستي از وجوه گوناگون روانشناسانه، دين پژوهانه، ساختارهاي جامعهشناسانه و نيز زيستبومهاي فرهنگي و مذهبي هر قوم و ملتي مورد بررسي و تدقيق علمي قرار گيرد.متذكر ميگردم كه راه برخورد با اينگونه انحرافات و پديدههايي كه از بستر حاصلخيز دين به مثابه علفهاي هرز بيرون ميآيند و حيات اصل دين را به مخاطره مياندازند در وهله نخست عدم به وجود آوردن فضايي است كه اين شبه عرفانها و شبه فلسفهها بتوانند در آن نضج و نمو كنند و اين مهم ميسر نخواهد شد مگر با ارائه عرفان اصيل مكتبي و معنويت پايدار ديني از زبان و قلم راهرفتگان و متخصصان واقعي اين دانش الهي و آسماني. هر بار كه با چنين پديدههايي در جامعه مواجه ميشوم اين كلام بلند به ذهنم خطور ميكند كه: «به جاي آنكه به تاريكي دشنام فرستي، چراغي روشن كن».پينوشتها:[1]. ر.ك: شرح مقدمه قيصري، سيد جلال آشتياني، ص 3، در بيان ترجيح سلوك و دريافت از طريق شهودي، در كتب عرفاني مختلف بحثهاي مبسوط و گستردهاي صورت گرفته است كه از آن جمله ميتوان به منابع ذيل اشاره نمود، شرح حمزه فناري بر مفتاح، صص 10 - 7/ تفسير قونوي بر سوره حمد، چاپ حيدر آباد دكن، صص 23-21/ تمهيدالقواعد، صص 8 - 5 و 144- 140/ شرح گلشن راز و... .[2]. مثنوي/ 3496 به بعد.[3]. در عوالي اللئالي، ج 4، ص 132، روايت كرده است: اللهم ارنا الاشياء كماهي، و در تعليق بر آن از تفسير كبير فخر رازي، ج 6، ص 26، و مرصادالعباد، ص309، ارناالاشياء كماهي نقل گرديده است.[4]. حضرت علي(ع)، علم اليقين، ج1، ص 49، كلمات مكنونه، ص 3، اسفار، ج1، ص 117.[5]. شرح مقدمه قيصري، ص 3.[6]. امام خميني(ره)، كشفالاسرار، ص53.[7]. امام خميني(ره) در اين باره در رساله لقاءالله مي نويسد: «من نيز چندان عقيده به علم فقط ندارم و علمي كه ايمان نياورد را حجاب اكبر مي دانم، ولي تا ورود در حجاب نباشد، خرق آن نشود. علوم بذر مشاهدات است،گو اينكه ممكن است گاهي بي حجاب اصطلاحات و علوم، به مقاماتي رسيد ولي اين از طريق غير عادي و خلاف سنت طبيعي است و نادر اتفاق مي افتد.» رساله لقاءالله، ص 259.[8]. ر.ك: «از گوش به آغوش»، متن سخنراني حضرت استاد آيتالله جوادي آملي در گنگره انديشههاي اخلاقي و عرفاني امام، مجله فروغ وحدت، سال پنجم، شماره 12، تابستان82، صص33- 28.[9]. وصيتنامه سياسي – الهي امام خميني (ره)، چ وزارت ارشاد، ص 21[10]. امام خميني(ره)، تفسير سوره حمد، ص124.[11]. امام خميني(ره)، مصباحالهدايه، صص 26- 27[12]. جهت اطلاع بيشتر به مساله وحدت شهود ر.ك: تحرير تمهيدالقواعد، آيتالله جوادي آملي.[13]. نشريه دانشجويي، فروغ وحدت، همان، ص33.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://nozohor.porsemani.ir//content/%D9%83%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D9%85%D8%B9%D9%86%D9%88%D9%8A%D8%AA%D8%9F-%D9%83%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D9%82%D9%84%D8%A8%D8%9F-%D9%85%D8%AF%D8%AE%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%87%E2%80%8C%DB%8C%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%B4%D8%A8%D9%87%E2%80%8C%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D9%86%D9%88%D8%B8%D9%87%D9%88%D8%B1
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های عرفان های نوظهور سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات کامل فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت