روز به روز کتاب هاى شبه علمى و ضدعلمى زیادى از زبان هاى اروپایى به زبان فارسى ترجمه مى شود. بسیارى از این کتاب ها حتى ارزش خواندن را هم ندارند. زیرا انباشته از خرافات و مسائل فراطبیعى مربوط به فرهنگ این ملت ها هستند. کتاب هاى اریک فون دنیکن، ران هوبارد، کلیساى سایمنتولوژى، انرژى درمانى، هومیوپاتى، غول لاخ نس، و غیره از این گروه اند. در کنار اینها، نویسندگان وطنى نیز هستند که با تخیل خود محصولاتى از همین دست تولید مى کنند.اکنون که یک نهضت علمى در ایران شروع شده است، جا دارد که عوامل، نظریه ها و دیدگاه هایى را که درست مقابل آن جبهه گرفته، سعى دارد همچون سدى در برابر آن بایستد، بشناسیم. زیرا شناخت این روش هاى شبه علمى مى تواند در سیاستگذارى هاى علمى بسیار مؤثر باشد. یکى از این به اصطلاح مکتب ها و – یا اگر به درستى بخواهیم آن را بنامیم ،باید بگوییم – شبه فرقه ها که مى خواهد خود را به عنوان یک مکتب عرفانى جا بزند، سایمنتولوژى است که ادعا مى کند بر پایه « عرفان کیهانى» قرار دارد و شیوه جدیدى را در شناخت و گسترش معرفت بشرى فراهم آورده، روش درمانى جدیدى را براى همه انواع بیمارى هاى جسمى و روانى انسان، جانوران و گیاهان ارایه مى دهد که «فرادرمانى» نام دارد.
سایمنتولوژى و عرفان کیهانىآقاى مهندس محمدعلى طاهرى، بنیادگذار « مؤسسه فرهنگى – هنرى عرفان کیهانى »، که مریدانش او را «استاد» خطاب مى کنند، مدعى کشف سایمنتولوژى است. نظریات ایشان در کتاب انسان از منظرى دیگر منتشر شده است و همچنین در مقالاتى در توصیف نظریات وى در نشریه طب کل نگر آمده است. علاوه بر آن، در ویدئوهاى سخنرانى ایشان نیز همین مطالب بسط و شرح داده شده است.کتاب انسان از منظرى دیگر شامل چهار فصل است. در فصل اول، نویسنده کوشش دارد تا به نقد جهان طبیعى و کوتاهى عقل و خرد و دانش انسانى در فهم جهان بپردازد تا بتواند در فصل بعد مطالب غیرعلمى و غیرعرفانى خود را که بر هیچ مبناى عقلى و تجربى مبتنى نیست، مطرح سازد و کالاى خود را که « فرادرمانى» است ،بفروشد. البته در این کوشش، براى کوبیدن علوم تجربى جدید، از یافته هاى همین علوم استفاده مى کند! فصل دوم در مورد فرادرمانى است که نویسنده ادعا دارد با این روش نه تنها همه بیمارى هاى کنونى و گذشته انسانى، جانورى و گیاهى را مى توان درمان کرد، بلکه از بیمارى هاى آینده آنها هم مى توان پیشگیرى کرد. فصل سوم به کالبدهاى مختلف وجود انسان مى پردازد که به بازگویى توهمات دوران بى دانشى بشر و مطالبى مربوط به یکى دو قرن گذشته اختصاص دارد. فصل چهارم در مورد شبکه هاى مثبت و منفى است که حاصل تخیّل نویسنده است و هیچ ربطى به واقعیت ها ندارد. سایمنتولوژى را آقاى طاهرى «ذهن روانشناسى کل نگر» ترجمه کرده است. خلاصه نظریه هاى نویسنده که در کتابها، ویدئوها و سخنرانى هاى ایشان به طور مکرر آمده، این است که ایشان به طریق « کشف و شهود » و بدون تحصیل و تحقیق، همه این مطالب را در مورد عرفان کیهانى و فرادرمانى دریافته اند. « عرفان کیهانى » یا « عرفان حلقه » عبارت است اتصال انسان به یکى از حلقه هاى عرفان یا شبکه هوشمندى کیهانى (که همان روح الامین یا جبرئیل است) و از آن جا با خداوند. کسى که به این حلقه وصل مى شود یک لایه محافظ پیدا مى کند که او را در برابر بیمارى ها محافظت مى کند و او قادر مى شود تمام بیمارى هاى انسانى، حیوانى و گیاهى را از سرطان تا مونگولیسم و از مولتیپل اسکلروز تا آرتریت روماتوئید درمان کند. ما سعى مى کنیم با ذکر حرف هاى ایشان که در کتابشان آمده، به نقد دیدگاه هایشان بپردازیم (البته دیدگاه ها و نظریات پزشکى ایشان در مجله طب کل نگر و نیز در ویدئوهاى سخنرانى ایشان آمده است و ما در جاى دیگرى به آن خواهیم پرداخت). اکنون مى خواهیم به طور مستند به شرح و نقد عرفان کیهانى بپردازیم و ببینیم که آیا رسیدن به چنین مقامى براى مردم عادى، آن هم با شش جلسه تحصیل درس هاى آقاى طاهرى ممکن است؟ و آیا این معجزات درمانى و شفابخشى هاى فرادرمانى که کارهاى حضرت عیسى را به یاد مى آورد ، واقعیت دارد؟ (در تمامى متن، جملات داخل گیومه « » نقل قول از آقاى طاهرى و دیگران است و جملات خارج از گیومه از آن من است.)در مورد سایمنتولوژى که بر پایه عرفان کیهانى (حلقه) قراردارد ، نویسنده هیچ اطلاعى از زمینه تاریخى آن و کسانى که پیش از این در این زمینه کار کرده اند و یا شیوه کشف و رسیدن به آن را بیان نمى کند، جز آن که ادعا دارد از طریق ادراک شهودى توسط خود وى کشف شده است (ص ۷۳). ایشان در تعریف این نوع عرفان مى نویسد: «عرفان کیهانى (حلقه) نگرشى است عرفانى که با چارچوب عرفان این مرز و بوم مطابقت دارد. اساس این عرفان بر اتصال به حلقه هاى متعدد « شبکه شعور کیهانى » استوار است و همه مسیر سیر و سلوک آن، از طریق اتصال به این حلقه ها صورت مى گیرد. [...]. از آنجا که اتصال نمى تواند بر اساس تکنیک و فن و روش حاصل شود، لذا در این شاخه نیز هیچگونه فن و روش، تکنیک و… وجود نداشته و در آن توان هاى فردى هیچ جایگاهى ندارد» (ص ۱۸). «شبکه شعور کیهانى» چیست؟ ایشان در تعریف شبکه شعور کیهانى مى نویسد: «عامل مشترک و زیربناى فکرى بین انسان ها، شعور حاکم بر جهان هستى و یا شعور الهى است. در اینجا تفکر و بینش، این عامل مشترک« شبکه شعور کیهانى » نامیده مى شود» (ص ۳۱). اما در تعریف دیگرى از شبکه شعور کیهانى، وجود این شعور الهى را حذف کرده و به جاى آن آگاهى را مى گذارد و آن را با دو عنصر دیگر موجود در جهان هستى، یعنى ماده و انرژى همسان مى داند. «شبکه شعور کیهانى، مجموعه هوش، خرد و یا شعور حاکم بر جهان هستى است که به آن آگاهى نیز گفته مى شود و یکى از سه عنصر موجود در جهان هستى است. سه عنصر فوق عبارت است از: ماده، انرژى و آگاهى» (ص ۲۲). اما تعریف واقعى و رسمى از شبکه شعور کیهانى به طورى که در کلاس ها بیان مى شود، همان جبرئیل است. به این جمله از صفحه ۱۷ کتاب انسان از منظرى دیگر توجه کنید: «فرادرمانى که یکى از شاخه هاى عرفان کیهانى (حلقه) مى باشد، از حلقه هایى است که در محدوده رحمانیت عام الهى، تسهیلاتى را در اختیار ما قرار مى دهد و تنها شرط تحقق آن آمادگى براى ایجاد وحدت است، وحدت حداقل با یک نفر دیگر، تا پس از آن عضو سوم که روح القدس یا روح الامین، یا… بوده، حلقه را تکمیل کرده و با تکمیل حلقه، عضو چهارم آن که خداوند است نیز فیض خود را به واسطه روح القدس جارى نماید». علت این که همیشه نام جبرئیل را به کار نمى برند این است که اگر همیشه بر ادعاى ارتباط با جبرئیل تأکید کنند، این گروه شبیه یک فرقه مذهبى مى شود که ادعا مى کند که نه تنها رهبر گروه، بلکه همه مى توانند به جبرئیل و از آن جا به خدا وصل شوند. از این جهت به جاى جبرئیل در بیشتر متون، عبارات «شبکه هوشمندى کیهانى» به کار رفته است. نکته جالب این است که نویسنده هم در کلاس هاى خود و هم در متون خود گفته و نوشته است که به قدیسین و نیز به معجزه اعتقاد ندارد. شاگردانى که در کلاس هاى ایشان تربیت مى شوند قادر خواهند بود «دریافت هاى ماورائى» کسب کنند.در عرفان اسلامى، عارف در مسیر الله حرکت مى کند و تمام سعى و کوشش اش براى رسیدن به او و جذب و فناى در اوست. اما در عرفان کیهانى، بر خلاف عرفان اسلامى، شخص توسط یک حلقه که به آن «حلقه وحدت» مى گویند، توسط کسى که قبلاً در این زمینه چند جلسه آموزش دیده، به شبکه شعور کیهانى متصل مى شود. هم شاگرد و هم استاد هیچگونه آموزش نظرى و عملى قبلى ندارند. این حلقه به این ترتیب تشکیل مى شود: «حلقه وحدت سه عضو دارد: شعور کیهانى، فرد متصل کننده، و فرد متصل شونده. با تشکیل حلقه، بلافاصله « فیض الهى » در آن به جریان افتاده و انجام« کارهاى مورد نظر »، از طریق حلقه هاى مختلف در چارچوب این عرفان تحقق مى پذیرد. براى تحقق حلقه ها، وجود سه عضو ذکر شده کافى است، در این صورت عضو چهارم « الله » خواهد بود». (ص ۸۸). یعنى اگر کسى بخواهد به عرفان کیهانى بپیوندد و به انجام کارى مورد نظر – که بعداً خواهیم دید چه نوع کارهایى است – بپردازد، باید ابتدا یک سوگندنامه را امضا کند، یک شهریه ۴۰ هزارتومانى را به مؤسسه عرفان کیهانى بپردازد و یک دوره ۶ جلسه اى آموزشى را ببیند که هر جلسه آن یک ساعت است و توسط یکى از اعضاى مؤسسه که همین دوره را دیده و سوگندنامه را امضا کرده است به حلقه و از آنجا به شبکه شعور کیهانى (جبرئیل) و سپس به اللَّه متصل شود. تمام سوگندنامه هاى مریدان را در سرتاسر جهان شخص آقاى طاهرى امضا کرده و سپس به امضاى فرد سمپات و یا استاد و یا درمانگرى که که مرید جدید را آموزش داده است، مى رسد. هیچ معرفت یا عملى را که در عرفان اسلامى عارف سال ها و بلکه همه عمر باید انجام دهد – و دست آخر هم معلوم نیست آیا به معرفت الهى مى رسد یا نه – لازم ندارد. ترسیم شکل این حلقه نیز در کتاب (ص ۸۹) آمده است. یعنى با گذاشتن سه نقطه در یک دایره، حلقه تشکیل شده است و الله که عضو چهارم است در خارج از حلقه قرار دارد. در واقع «حلقه» اسم بى مسمایى براى این جریان است. همه در هندسه خوانده ایم که با متصل کردن سه نقطه یک مثلت به دست مى آید و با متصل کردن چهار نقطه یک مربع، لوزى یا ذوزنقه، و براى ساختن یک حلقه یا دایره به بیش از چهار نقطه نیاز داریم. بهتر بود این مکتب را عرفان مثلث و یا عرفان تثلیت و در صورت پیوستن عضو چهارم (یعنى الله) آن را عرفان مربع و یا عرفان تربیع مى نامیدند. اما این نیروى کیهانى چیست و از کجا مى آید؟ «نیروى کیهانى یکى از زیرمجموعه هاى شبکه شعور کیهانى است که از هوشمندى کیهانى ناشى شده است و به صورت نیرو، در سطح کیهان جارى است.» (ص ۱۱۴). این تعریف مبهمى است که هیچ توضیح و اطلاعى در مورد کیفیت، کارکرد و خواص این نیرو نمى دهد. اگر نیروى کیهانى که همه کارها به او منتسب شود همان «اللَّه» است، دیگر به کار بردن این واژه معنى ندارد. چه گونه شاگردان و مریدان این نیروى کیهانى را کسب مى کنند؟ ایشان این طور توضیح مى دهند: «از طریق انجام تخیل صورت مى گیرد، به این ترتیب که فرد تخیل مى کند این نیرو را تنفس کرده و به درون بدن خود کشیده و آن را به سایر بخش هاى وجودى هدایت مى کند و این نیرو نیز در این بخش ها، نیروبخشى و کارهاى لازم را انجام مى دهد» (ص ۱۱۴). معلوم نیست چگونه این نیروى تخیلى کارهاى لازم را انجام مى دهد. اگر با تخیل بشود هرکارى را کرد، چه گونه یک چیز خیالى باعث نیروبخشى مى شود؟
آیا سایمنتولوژى و عرفان کیهانى یک مکتب عرفانى است؟هر فکر و اندیشه جدید، هر اختراع و ابداع نو و هر نحلهاى در فلسفه و الهیات، علاوه بر آنکه به پایه هاى خود و آنچه از پیش بوده متکى است، واژه هاى خاص و نوینى را عرضه مى کند و تعریف دقیقى به دست مى دهد. نویسنده کوچکترین سعى اى نمى کند که اطلاعى از زمینه هاى تاریخى و فلسفى و عرفانى سایمنتولوژى و یا عرفان کیهانى به خواننده بدهد. گویى یک شبه همه این اصطلاحات به وى الهام شده است. بنابراین سعى مى کنیم به مفاهیم و پایه این نظریه ابداعى بپردازیم.سایمنتولوژى واژه اى ساخته و پرداخته آقاى مهندس طاهرى است که در هیچ یک از فرهنگ هاى واژگان زبان انگلیسى یافت نمى شود و در اینترنت هم فقط در جایگاه هاى مربوط به ایشان و شاگردان و مریدانشان دیده مى شود. این واژه حتى از نظر دستور زبان انگلیسى غلط است، زیرا از سر هم چسباندن واژه psy (مشتق از اسم psychology به معناى روانشناسى)، صفت mental (مشتق از mind به معناى ذهن) و پسوند logy به معناى شناخت (مشتق از واژه لاتین logus) ساخته شده است. تنها اشکال این واژه این است که به جاى اسم، در وسط این کلمه صفت به کار برده شده است. یعنى اگر ایشان مى خواست یک اصطلاح درست بسازد ، باید مى گفت: psymindology.کسى که کمترین اطلاعى از عرفان ایرانى داشته باشد، یا تنها مطالعه اى در اشعار شاعران کلاسیک ایرانى کرده باشد، با بعضى اصطلاحات عرفانى آشنایى مختصرى مى یابد؛ اصطلاحاتى از این دست: جذبه، شور، عشق، فناء فى الله، وحدت وجود، کشف و شهود و… در حالى که عرفان آقاى مهندس طاهرى عرفانى است برگرفته از روانشناسى فروید، دیدگاههاى هیپى گرى دهه ۶۰ و ۷۰ میلادى در امریکا، فلسفه بودایى، رى کى، تائوئیسم چینى، تعلیمات کنفوسیوس، اسطوره هاى هندى و چینى، که از روى ترجمه هاى فراوان کتابهاى مربوط به مسائل فراعادى (paranormal) امریکایى در ایران گردآورى شده است. این ملغمه به همراه مخلوطى از اشعار عرفاى ایرانى مانند حافظ و مولانا و صائب، و سهراب سپهرى (از معاصرین) به اضافه آیات قرانى به عنوان عرفان کیهانى در کتابها، کلاس ها، سمینارها و ویدئوها به فروش مى رسد. نماد عرفان کیهانى، علامت یین و یانگ (yin and yang) است که در مرکز فلسفه چینى و طب سنتى چین قرار دارد و بیانگر این معناست که چگونه در جهان طبیعى چیزهاى به ظاهر متضاد، در هم بافته و مستقل و به هم پیوسته اند (شکل هاى زیر را ببینید). یک گرافیست خوش ذوق، یین و یانگ را با لوگوى فایندر در نرم افزار کامپیوترهاى اپل ترکیب کرده و به دو چهره انسانى که لبخند مى زند و انسانى که اخم مى کند، تبدیل کرده است. (براى دیدن انسانى که اخم کرده، شکل را ۱۸۰ درجه بگردانید.)کتاب ها و مقالات آقاى طاهرى انباشته از اصول و قوانینى است که در هیچ یک از متون علمى و مذهبى اسلامى نیامده است، به تجربه ثابت نشده، به لحاظ منطقى درست نیست و تنها حاصل تصورات ایشان است. البته در علم، قوانین و اصول فراوانى ابراز شده و به کار مى رود، مانند قانون جاذبه نیوتون و یا قانون بقاى انرژى لاووازیه و یا اصل ارشمیدس که معمولا یا با محاسبات ریاضى، آزمایش هاى تجربى، و یا اصول بدیهى منطق و تجربه همگانى بشرى حاصل شده اند. اما تئورى ها، قانون ها و اصول متعدد آقاى طاهرى همگى بدون هیچ پشتوانه علمى و یا منطقى، مانند دستورها و اوامر رئیس یک فرقه به پیروان خود است. هیچگاه گفته نشده که سابقه این اصل ها و تئورى ها از کجا آمده و چه گونه اثبات مى شود. به دو اصل زیر توجه کنید و آن را مقایسه کنید با اصل اقلیدس، اصل ارشمیدس، و یا اصل بقاى انرژى:
«اصل: ارتباط راه دور فرادرمانگیر، به صورت نشسته، ایستاده، درازکش و به هر صورت، حالت و وضعیتى و به هر جهتى که براى او مقدور باشد و در هر محلى، ثابت و یا متحرک (مانند درون اتوبوس، هواپیما، کشتى، و…) قابل برقرارى است». (ص ۱۲۹).«اصل: فرادرمانى از راه دور و نزدیک با یکدیگر تفاوتى نداشته و تأثیر یکسان در نتیجه درمان دارند و ارتباطى به توان، لیاقت، استعداد، و … فرادرمانگر ندارد» (ص ۱۲).آقاى طاهرى به صراحت، از همه زیردستان خود وفادارى و انقیاد مطلق را نسبت به این شعور کیهانى خواستار مى شود. به این جمله توجه کنید: «شک و تردید، انکار و ناسپاسى، کتمان و نسبت دادن درمان به جایى غیر از شبکه شعور کیهانى» سبب بازگشت بیمارى مى شود. حتى پس از این که بهبود یافته است به ناگاه بیمارى بازگشت کرده و حال او مانند قبل از درمان مى شود (ص ۱۴۳). نیز با نوشتن «هیچ کس حق معرفى این اتصال را با نام دیگرى غیر از شبکه شعور کیهانى و یا شعور الهى نداشته، این کار فریب دیگران محسوب شده و باعث سوق آنها به سمت غیر از خدا و انحراف آنها خواهد شد» (ص ۹۲) این شبکه را به عنوان یک کالاى اختراعى خود، به طور نیمه رسمى به ثبت مى رساند.شعور کیهانى، حیات کیهانى، نیروى کیهانى همه واژه هاى کسانى است که مى خواهند اثبات وجود یک نیروى هوشمند را جداى از خداى ابراهیمى و مذهب بکنند. این نوع عرفان براى جلب انسان هاى لائیک است و ایده هایش هم معمولا از مکاتب مختلف فلسفه بودایى مانند ذن گرفته شده است. به همین علت است که این قدر در مورد کارما، مانترا، چاکرا، تیپ هاى کافا، واتا پیتا، یوگا، تاى چى، طب آیووردیک و طب سوزنى، صحبت مى شود که همگى یا از فلسفه بودایى شایع در هند، ژاپن و چین سرچشمه گرفته اند و یا از منابع شبه علمى غربى مانند هیپنوتیزم، حوزه پولاریتى، حوزه بیوپلاسما، هومیوپاتى و کانال هاى انرژى، که مربوط به مسائل شبه علمى و موضوع هاى مطرح عصر جدید در غرب است و در عرفان ایرانى جا و مکانى ندارد. اکثریت شاگردان و پیروان ایشان نیز افرادى غیرمذهبى و از نظر فکرى سرگردان اند که از مذهب جارى دل زده شده، به دنبال معنویت هستند. ایشان همین ویژگى را به شکل یک «اصل» در کتابشان بیان داشته اند: «اصل: داشتن ایمان و اعتقاد براى حضور در حلقه وحدت لازم نیست و تنها شرط لازم، شاهد بودن است» (ص ۱۲۶).خلاصه اینکه عرفان آقاى طاهرى آمیزه متناقضى است از فلسفه ها و مکتب هاى غیردینى. از جمله این که ایشان به نظریه تکامل داروین معتقد است که با عرفان اسلامى سازگارى ندارد. او مى نویسد: که «اطلاعاتى که در یک سلول موجود است، شامل اطلاعات پیدایش حیات، تجربه نئاندرتالىِ ماقبل آن و شامل اطلاعات کلیه موجودات زنده مانند سمندر، تمساح و تمام موجودات دیگر است» (ش ۱۹،ص ۸). واژه هاى علمى هریک تعاریف مشخصى دارند که در کتاب هاى هر رشته شرح داده شده و دانشمندان هنگام مکاتبه و ارتباط با یکدیگر از آنها استفاده مى کنند. آقاى طاهرى واژه هاى زیادى را از شیمى، میکروب شناسى، ویروس شناسى، روانشناسى، فیزیک و رشته هاى دیگر علوم وام گرفته، آنها را به دلخواه خود به کار مى برد. با این کار نوعى ابهام و سردرگمى ایجاد مى کند تا اصل ها و قانون هاى خود را به شاگردانش بقبولاند. ایشان علت پس زدن یک بافت پیوند شده به انسان را «عدم همفازى و همخوانى شعور سلولى عضو انتقالى با شعور سلولى بدن گیرنده» دانسته است(ص ۱۲۳). در حالى که در پژوهش هاى پزشکى معلوم گردیده که علت پس زدن عضو پیوندشده به علت تولید آنتى بادى ها بر ضد عضو جدید است؛ زیرا بدن عضو جدید را همانند یک موجود خارجى (مانند میکروب ها) تلقى کرده و سعى مى کند آن را دفع کند. بر طبق نظریه «مصونیت شعورى» ایشان اگر بیمارى یک حیوان بیمار به شخصى که او را در بغل مى گیرد منتقل نمى شود به خاطر این است که «شخص با حیوان میدان شعورى ایجاد کرده و شخص مبتلا به بیمارى نمى شود، چون در شعور بالادستى خودش قرار مى گیرد» (دقیقه ۴۰). از اینگونه تعویض اصطلاحات پزشکى با اصطلاحات روانشناسى، هیچ گونه عرفان یا علمى ساخته نمى شود.یکى دیگر از «قاطى کردن»هاى ایشان استفاده از واژگان و اصطلاحات علم فیزیک و کامپیوتر به مفهومى متفاوت و در متن دیگرى است؛ مانند استفاده از واژه تشعشات، آلودگى تشعشعاتى، تشعشعات دفاعى، تشعشعات دفاعى تزریقى، انرژى، شبکه مثبت و شبکه منفى، ریکاورى، مادربورد و نرم افزار. ایشان اصطلاح تشعشعات افسردگى و افسردگى تشعشعاتى را به تناوب به کار مى برد (صص ۱۳۸-۱۴۰). در علم فیزیک، تشعشع تعریف مشخصى دارد و نوع آن (تشعشع ناشى از مواد رادیواکتیو، یا اشعه ایکس، اشعه ماوراى بنفش، یا اشعه کیهانى و…)، مقدار آن و مثبت و منفى بودن آن (برحسب این که به سوى قطب مثبت یا منفى میدان الکتریسیته جذب شوند) قابل اندازه گیرى است. اما آقاى مهندس طاهرى واژه تشعشع منفى و تشعشع مثبت را که یک مفهوم فیزیکى است در زمینه روانشناسى و به شکلى عامیانه به کار مى گیرد. مثلا مى نویسد: «زبان اصلى انسان زبان تشعشعات است» (ص۹۶). «در صورتى که به کسى با محبت نگاه کنیم، آن فرد در معرض تشعشع مثبت قرار گرفته، در حالى که اگر به کسى با خشم و غضب برخورد شود آن شخص مورد تشعشع منفى قرار مى گیرد و همانگونه که بررسى خواهد شد، مورد لطمه و صدماتى قرار گرفته، به طورى که حتى تشعشعات در طول عمر فرد نیز اثر خواهد گذاشت» (ص ۱۷۰). جالبتر آنکه ایشان یک اسکنر تخیلى دارند که مى توانند توسط آن «آزمایش افسردگى تشعشعاتى از طریق اسکن نیروى کیهانى» را انجام دهند.از دیگر سوءکاربردهاى ایشان، استفاده از واژه شبکه است که در فیزیک به کار مى رود و از نظر ایشان هم نوع مثبت و هم نوع منفى آن وجود دارد. به این جمله خوب توجه کنید: «حرکت انسان به سمت کمال تحت تأثیر دو شبکه قرار دارد، شبکه مثبت و شبکه منفى. شبکه مثبت کلیه اطلاعات و آگاهى هاى لازم را در جهت رسیدن انسان به کمال در اختیار او قرار مى دهد و شبکه منفى کلیه اطلاعات و آگاهى هایى را که باعث انحراف انسان شده و او را از مسیر کمال دور مى کند، در اختیار انسان قرار مى دهد» (ص ۱۹). این کلى گویى ها و تعریف هاى خودساخته علم نیست.ایشان در ارائه مفاهیم جدید و نامفهوم و بى عنى و مکرر توانایى زیادى دارد. تمامى نوشته هاى ایشان پر است از ادعاهاى بى پایه در مورد روانشناسى، عرفان و پزشکى که از لحاظ ساختار به هم ناپیوسته و از نظر معنى بى مفهوم و نامفهوم است و بیشتر به کار آن کسانى مى آید که به جست و جوى یک مذهب بدون خدا و بدون تعلیمات مذهبى و کتاب مذهبى هستند و به همین علت هم افرادى را که بسیارى از آنان ضد مذهب اند، اما به دنبال معنویات هستند، جذب مى کند. اما به صرف این که ایشان مؤسس یک مکتب عرفانى هستند نمى توان ادعاهاى پزشکى ایشان را هم چشم بسته قبول کرد. ابن سینا با آن دانش وسیع در طب و عرفان و نواندیشى هایش چنین توقعى را از شاگردانش نداشت و هیچ گاه این دو موضوع را در کتاب هایش درهم نیامیخت.یکى از طرفندهاى طرفداران فراعادى (paranormal) این است که مىخواهند هرچه جنبه عقلى و استدلالى دارد نفى کنند و دستاوردهاى علم را نادیده بگیرند تا بتوانند بافته هاى ذهنى خود را جا بیندازند. مثلاً ایشان مى گویند آنچه را که در برابر خود مى بینیم ، تصویر مجازى است و هیچ یک از چیزهایى که مى بینیم در همان محل رؤیت قرار ندارند، بلکه متعلق به زمان هاى گذشته اند (ص ۴۲). سپس نتیجه مى گیرند: «اهل مجاز کسانى هستند که دنیاى مادى را «حقیقت » مى پندارند و سخت به آن سرگرم شده و این را نمى دانند که به چه منظورى روى زمین آمده اند، چه چیزهایى را باید فراگرفته و به درک آن نایل شوند». مثالى هم که مى آورند از ستاره شناسى است که ستارگانى که مى بینیم چندین سال نورى با ما فاصله دارند و بنابراین نورشان و محلشان که اکنون مى بینیم، گاه متعلق به چندین هزار سال پیش از این است. البته این مثال درستى است ولى نتیجه گیرى نادرستى از آن شده است. همه اینها را ستاره شناسى و فیزیک جدید کشف کرده است و همه این دانش ها حقیقت دارد و اصلاً مجازى نیست. آقاى طاهرى در سخنرانى ها و نیز در کتاب هاى خویش بارها مى گوید فلان مطلب علمى در یکى از دانشگاه هاى امریکا کشف شده یا تدریس مى شود. برخلاف ادعاى ایشان (ص ۱۱۵)، رشته انرژى درمانى و پولاریتى درمانى در هیچ یک از دانشگاه هاى امریکا تدریس نمى شود، چون نه رشته علمى است، نه هنرى و نه سیاسى، بلکه حاصل تخیل افرادى است که مؤسسه هایى درست مى کنند، عدهاى را دور هم جمع مى کنند و انتشارات و ویدئوهایى تهیه مى کنند و به انسان هاى ساده لوح مى فروشند. کسانى مانند آقاى مهندس طاهرى هم به صرف این که این پدیده از امریکا یا اروپا و یا ژاپن آمده است، آن را حاصل آخرین تحقیقات علمى دنیاى پیشرفته مى دانند، غافل از آن که بیشتر مردم معمولى امریکا یا اروپا، مانند بیشتر مردم معمولى آسیا و یا ایران، تخصصى در اینگونه مسائل ندارند و آنها هم به سادگى جذب این مؤسسه ها و انجمن ها مى شوند. در امریکا ضرب المثل مشهورى دارند که در توصیف این افراد به کار مى برند: « هر دقیقه یک هالو به دنیا مى آید ».در پایان، به یکى از جنبه هاى طنزآمیز کتاب انسان از منظرى دیگر، بپردازیم که نمودارهاى آن است و رابطه یک تابع و متغیّر را نشان مى دهد. از کسى که مهندس است انتظار مى رود که حداقل با این نوع نمودارها آشنا باشد. به نظر مى رسد که ایشان از مختصات دکارتى هیچ تصورى ندارند و نمى دانند کاربردش چیست و یا چگونه باید یک نمودار رسم کرد. براى مثال نمودارهاى کتاب واحد ندارند. تعداد زیادى از این نمودارها که رابطه بیمارى با درمان را نشان مى دهند اسباب انبساط خاطر است، مانند «نمودار بیماران متخلف نسبت به شبکه شعور کیهانى» (ص ۱۴۴): مرورى بر این نمودارها، خواننده کتاب را در مهندس بودن مؤلف دچار تردید مى سازد. نمونه دیگر، نمودار سازمانى شبکه شعور کیهانى است (ص ۸۴).
در این نمودار شبکه شعور کیهانى در زیر خدا قرار دارد و در زیر آن درمان است که شش جاى سازمانى دیگر خالى مانده است – لابد باید منتظر الهامات مؤلف براى پرشدن آنها باشیم! – سپس فراکل نگرى از درمان به فرادرمانى وصل مى شود.
برگرفته از مجله جهان کتاب، مرداد و تیر ۱۳۸۹، شمارههای ۲۵۴ –253