بابيگرى انشعابى از شيخيگرى است.
بنيانگذار بابيت، سيد على محمد شيرازى ملقب به «باب» است. او در سال 1235 ق در شيراز متولد شد، در نوزده سالگى به كربلا رفت و در درس سيد كاظم رشتى حاضر شد و پس از مرگ سيد كاظم رشتى خود را باب امام زمان(عج) خواند. على محمد در سال 1261 ق به دستور والى فارس دستگير و به شيراز فرستاده شد. وى پس از آن كه در مناظره با علماى شيعه شكست خورد اظهار ندامت كرد و در حضور مردم گفت: «لعنت خدا بر كسى كه مرا وكيل امام غائب بداند. لعنت خدا بر كسى كه مرا باب امام بداند». در عين حال پس از چندى در تبريز ادعاى «مهدويت» كرد و خود را امام زمان خواند و بابيت را كه قبلاً ادعا كرده بود به «بابيت علم خداوند» تأويل كرد. او در مجلس علما نتوانست ادعاى خود را اثبات كند و از پاسخ مسائل دينى فرو ماند و جملات ساده عربى را غلط خواند. از اين رو بار ديگر توبه نامه نوشت؛ اما طولى نكشيد كه ادعاى پيامبرى كرد و كتاب «بيان» را كتاب آسمانى خويش دانست. او خود را برتر از پيامبران و ناسخ اسلام دانسته و بر آن است كه با ظهور وى، قيامت بر پا شده است.
مناظره باب با نظام العلماء در مجلس وليعهد ناصرالدين ميرزا كه به توبه ظاهرى باب انجاميد
متن توبه نامه با دست خط او در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى موجود است. چنين است:
«نظام العلما : ... شما ادعاى خود را در حضور علماى اسلام بيان نماييد تا تصديق و تكذيب آن محقق گردد. اگرچه من اهل علم نيستم و مقام ملازمت دارم و خالى از غرضم، تصديق من خالى از فايده نخواهد بود و مرا از شما سه سؤال است :
اولاً؛ آيا اين كتبى كه بر سنت و سياق قرآن و صحيفه و مناجات در اكناف و اطراف ايران منتشر شده از شما است يا نه؟ و آيا آنها را شما تأليف كردهايد و يا به شما بستهاند؟
باب : از خدا است.
نظامالعلما : من چندان سواد ندارم، اگر از شما است بگوييد آرى و الاّ نه.
باب : از من است.
نظامالعلما : آيا معنى كلام شما كه گفتيد از خدا است اين است كه زبان شما مثل شجره طور است؟
باب :
روا باشد انا الحق از درختى | چرا نبود روا از نيكبختى |
نظام العلما : اين همه آوازها از شه بود؟
باب : رحمت به شما، همينطور است.
نظامالعلما : شما را باب مىگويند. چه كسى، كى و كجا بر شما اين اسم را گذاشته است؟ معنى باب چيست؟ و آيا شما به اين اسم راضى هستيد يا نيستيد؟
باب : اين اسم را خدا به من داده است.
نظامالعلما : در كجا؟ در خانه كعبه، بيت المقدس يا بيتالمعمور؟
باب : هر كجا باشد اسم خدايى است.
نظامالعلما : البته در اين صورت راضى هم هستيد. معنى باب چيست؟
باب : «انا مدينةالعلم و على بابها»؛ (من شهر علمم و على در آن است) فرموده محمدبن عبداللَّه(ص).
نظامالعلما : شما باب مدينه علم هستيد؟
باب : بلى.
نظام العلما : حمد خدا را كه من چهل سال است قدم مىزنم كه به خدمت يكى از ابواب برسم، مقدور نمىشود. حال الحمدللَّه در ولايت خودم بر سر بالينم آمد. اگر چنين شد و معلوم گرديد شما بابيد، منصب كفشدارى را به من دهيد.
باب : گويا شما حاج ملا محمود باشيد؟
نظام العلما : بلى.
باب : شأن شما اجل است. بايد منصب بزرگى به شما داد.
نظام العلما : من همين را مىخواهم، مرا كافى است.
وليعهد : ما هم اين مسند را به شما كه بابيد تسليم مىنماييم.
نظامالعلما : به قول پيغمبر يا حكيم ديگر كه فرموده است : «العلم علمان علم الابدان و علم الاديان» در علم ابدان عرض مىكنم كه در معده چه كيفيتى حاصل مىشود كه شخص تخمه مىشود؟ بعضى به معالج رفع مىگردد و برخى منجر به سوء هضم مىشود يا به مراق منتهى مىگردد؟
باب : من علم طب نخواندهام.
وليعهد : در صورتى كه شما باب علوم هستيد مىگوييد علم طب نخواندهام! با دعوى شما منافات دارد.
نظامالعلما : عيب ندارد. اين علم بىطره است، داخل علوم نيست، با بابيت منافات ندارد. پس از باب پرسيد : علم اديان علم اصول است و فروع و اصول مبدأ دارد و معاد. بگوييد آيا سمع و بصر و قدرت عين، ذات هستند يا غير ذات؟
باب : عين ذات هستند.
نظامالعلما : پس خدا متعدد شد و مركب. ذات با علم دو چيزند كه مثل سركه و شيره عين يكديگر شدند؛ مركب از ذات و علم يا از ذات و قدرت. علاوه بر اين ذات لا ضد له و لا ندّ له است. علم كه عين ذات است، ضد دارد كه جهل باشد. علاوه بر اين دو مفسده، خدا عالم است، پيغمبر هم عالم است، من هم عالمم. در علم شريك شديم. ما به الاشتراك داريم. علم خدا از خودش هست و علم ما از او. پس مابهالامتياز داريم. در نتيجه خدا مشترك شد از مابهالامتياز و ما بهالاشتراك و حال آنكه خدا مركب نيست.
باب : من حكمت نخواندهام.
نظامالعلما : علم فروع مستنبط از كتاب و سنت است و فهم كتاب و سنت موقوف بر علوم بسيارى مثل صرف و نحو و معانى و بيان و منطق. شما كه بابيد «قال» را صرف كنيد.
باب : كدام قال؟
نظام العلما : قالَ يَقُولُ قَوْلاً، قالا قالُوا قالَتْ قالَتا قُلْنَ. آقاى باب، باقى را شما صرف كنيد.
باب : در طفوليت خوانده بودم، فراموش شده.
نظامالعلما : در هو الذى يريكم البرق خوفاً و طمعاً؛ خوفاً و طمعاً برحسب تركيب چيست؟
باب : در نظرم نيست.
نظامالعلما : معنى اين حديث را بگوييد : لعن اللَّه العيون الثلاثة فانها ظلمت عيناً واحداً.
باب : نمىدانم.
نظام العلما : مأمون خليفه از حضرت رضا(ع) پرسيد : «ما الدليل على خلافة جدك؟ قال آية انفسنا قال لولا نسائنا قال لولا ابنائنا» ؛ «وجه استدلال امام رضا(ع) چيست و وجه ردّ مأمون بر امام و ردّ امام بر خليفه چيست؟»
باب (با تحير) : اين حديث است؟
نظام العلما : بلى حديث است. شأن نزول «اِنّا اَعْطَيْناكَ الْكَوثَرَ» معلوم است. حضرت رسول مىگذشت، عاص گفت : اين مرد ابتر است، عن قريب مىميرد و اولادى از او نمىماند. حضرت غمگين شد، از براى تسليت آن حضرت اين سوره نازل گشت. حال بگوييد اين چه تسليت است؟
باب : واقعاً شأن نزول سوره اين است؟
نظامالعلما : آقايان اين طور نيست؟
حضار (همگى) : بلى.
باب : مهلت دهيد فكر كنم.
نظامالعلما : ما در عهد جوانى به اقتضاى سن شوخى مىكرديم و اين عبارت علامه را مىگفتيم : «اذا ادخل الرجل على الخنثى والخنثى على الانثى وجب الغسل على الخنثى دون الرجل و الانثى».
باب (پس از فكر) : اين عبارت از علامه است؟
حضار : بلى.
نظام العلما : از علامه نباشد، از من باشد. معنى آن را بيان فرماييد. آخر نه شما باب علمايد؟!
باب : چيزى به خاطرم نمىرسد.
نظامالعلما : يكى از معجزات پيغمبر قرآن است و اعجاز آن با فصاحت و بلاغت است. تعريف فصاحت چيست و با بلاغت چه فرقى دارد و نسبت بين آنها چيست؟
باب : در نظرم نيست.
نظامالعلما : اگر در نماز كسى شك كند بين دو و سه، چه كند؟
باب : بنا را بر دو بگذارد.
ملا محمد مامقانى : اى بىدين، تو شكيات نماز را نمىدانى، ادعاى بابيت مىكنى؟
باب : بنا را بر سه بگذارد.
ملا محمد مامقانى : پيدا است دو نشد، سه است. تو نوشتهاى كه اول كسى كه به من ايمان آورد نور محمد و على است؟
باب : بلى.
ملا محمد مامقانى : پس تو متبوع و آنها تابع و تو از آنها افضلى؟
علمالهدى : خداوند در قرآن فرموده پنج يك مال را در راه خدا دهيد و تو گفتهاى يك سوم مال را بدهيد! چرا؟
باب : ثلث هم نصف خمس است، چه تفاوت دارد؟ (خنده شديد حضار)
نظام العلما :
چند از اين الفاظ و اخبار و مجاز | سوز خواهم سوز با آن سوز ساز |
من در بند لفظ نيستم. كرامتى مطابق ادعاى خود بر من بنما تا مريد شوم.
باب : چه كرامت مىخواهى؟
نظام العلما : اعلى حضرت در پايش مرض نقرس است. او را صحتى ده.
وليعهد : دور رفتى! همين شما را تغيير حال داده، جوان كنند، ما اين مسند را به او واگذار مىكنيم.
باب : در قوه ندارم.
نظامالعلما : عزت بىجهت نمىشود. در عالم لفظ گنگ، در عالم معنى لنگ. چه هنرى دارى؟
باب : آيات فصيحه مىخوانم : «الحمدُ للَّهِ الّذى خلقَ السّمواتِ والارضَ» و تاء سماوات را با «زبر» خواند.
وليعهد (با تبسم) :
و ما بتاءٍ و الفٍ قد جُمِعا | يُكسر فى الجرّ و فى النّصب معاً |
باب : اسم من على محمد است. با رب موافق است.
نظامالعلما : هر على محمد و محمد على چنين است. گذشته از اين، بايد شما دعوى ربوبيت كنيد نه بابيت.
باب : من آن كسم كه هزار سال است انتظار او را مىكشيد.
نظامالعلما : يعنى شما مهدى صاحب الامريد؟
باب : بلى.
نظامالعلما : شخصى يا نوعى؟
باب : شخصى.
نظامالعلما : نام او محمد فرزند حسن است و نام مادر او نرجس، صيقل، سوسن است و نام تو على محمد و نام پدر و مادر تو چيز ديگر. زادگاه آن حضرت، سامره است و زادگاه تو شيراز است. سن او بيش از هزار سال، سن تو كمتر از چهل سال است. وانگهى من شما را نفرستادهام.
باب : دعوى خدايى مىكنيد؟
نظامالعلما : مثل تو امامى مانند من خدايى مىخواهد.
باب : من به يك روز دو هزار بيت مىنويسم! كسى مىتواند چنين كند؟
نظامالعلما : من در دوران توقف در عتبات، آدمى داشتم كه هر روزى دو هزار بيت مىنوشت. آخرالامر كور شد. شما هم اين عمل را ترك كنيد و الا كور
مهدى پور، شبهات مهدوى دوران ما (نقدى بر بهائيت)، صص 32 - 41. خواهيد شد.
على محمد نسبت به مخالفانِ عقيدهاش، خشونت شديدى را سفارش نمود و وظيفه فرمانرواى بابى را اين مىداند كه جز بابىها كسى را بر زمين باقى نگذارد و غير از كتابهاى بابيان، ديگر كتب بايد همه محو و نابود شوند و بابيان جز كتاب بيان و ديگر كتب بابيان را نياموزند.
پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال 1264ق مريدان على محمد آشوبهايى در كشور پديد آورده و به قتل و غارت مردم پرداختند. ميرزا تقى خان اميركبير به جهت فرونشاندن فتنه بابيه در صدد اعدام على محمد برآمد. عاقبت او و يكى از پيروانش به نام محمد على زنوزى در 28 شعبان 1266 در تبريز تيرباران شدند. (اديان و مذاهب، حميد رضا شاكرين، كد: 30/500012)