دلیل کامل بودن دين اسلام | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
دلیل کامل بودن دين اسلام
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
دلیل کامل بودن دين اسلام
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
اسلام و دیگر ادیان
,
دین اسلام (دین الهی توحیدی)
سوال:
اينكه ما مي گوييم دين اسلام بر حق است و همچنين كامل است، اين تفكر ماست و ما فكر مي كنيم كه دينمان كامل است و معتقدان ديگر اديان نيز اعتقاد دارند كه دين خودشان كامل و بر حق است پس بلاخره كدام اعتقادها درست است؟ اعتقاد ما يا ديگر اديان؟
پاسخ تفصیلی:
دیگر ادیان اگر از ادیان ابراهیمی باشد که خوب آنها هم دین های کاملی در زمان خودشان بوده اند و به مرور که دین جدیدی می آمد پیروان آن دین باید به دین جدید الهی و وحیانی گرایش پیدا می کردند و اگر دین از نوع گرایش های غیر ابراهیمی باشد در آنها وجود وحی و پیامبر الزامی نبوده است لذا در قالب هایی شکل گرفته اند که ممکن است لزومات و ضروریات ادیان الهی را در خودشان جای نداده باشند پس آنها قابل ادعا به کمال و کامل بودن نمی باشند در ضمن اینکه در این نوع گرایش ها اجزائشان کامل نیست و تمام نیازها و شرایط دین الهی در آنها نمی باشد. با کمی دقت و تحقیق به این نتیجه می رسیم که دین باید در قالب وحی و پیامبر تعریف شود و این دین ها هم همان ادیان ابراهیمی می باشند و با کمی دقت بیشتر درمی یابیم که در بین همین ادیان ابراهیمی هم برخی نسبت به برخی دیگر کامل تر اند، اسلام از جمله این ادیانی است که کمال و کامل بودن در آن مشهود می باشد. در ادامه به بیان موارد و دلائل این کمال می پردازیم.
دين مبين اسلام از جهات مختلفى بر شريعتهاى پيامبران پيشين و آنچه امروزه به نام اديان مختلف خوانده مىشود، امتياز دارد. بسيارى از اين امتيازات از سوى انديشمندان و متفكران غيرمسلمان، مورد تأكيد قرار گرفته است. بررسى جامع و تفصيلى اين مسئله، كاوشى ژرف مىطلبد و از حوصله اين نوشتار خارج است؛ از اين رو به اختصار نكاتى چند بيان مىشود:
يك. خردپذيرى و خردپرورى
از جمله امتيازات مهم اسلام، عقلانيت و خردپذيرى آموزههاى آن است. اين مسئله در امور مختلفى نمودار است؛ از جمله:
1-1. نظام فكرى و عقيدتى اسلام : (مانند خداشناسى، هستىشناسى، انسانشناسى، راهنماشناسى و فرجامشناسى)؛
1-2. نظام اخلاقى اسلام؛
1-3. نظام رفتارى و قوانين و دستورات عملى؛
1-4. دعوت به تحقيق و پرسش گرى در انتخاب دين.
خردپذيرى آموزههاى اسلام، از چنان وضوح و روشنى برخوردار است كه قرآن مجيد، آدميان را به بررسى هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دين دعوت كرده و هر گونه تحميل و اجبار و پذيرش كوركورانه دين را نهى مىكند : «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(1)؛ «پس بشارت ده بندگانم را، آنان كه به سخنان [ مختلف] گوش فرا داده و برترين را بر مىگزينند» و «لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»(2)؛ «هيچ گونه تحميل و اجبار در امر دين روا نيست [ ؛زيرا ]به خوبى راه هدايت از ضلالت روشن شد». اما مسيحيت كنونى به علت قرار گرفتن در تنگناهاى شديد معرفتى و ناتوانى در حل رابطه تثليث و توحيد و تجسد و خدا انگارى مسيح، به جداسازى و گسست ايمان از معرفت فتوا داده و دين و ايمان را با عقل و خرد بيگانه ساخته است!(3)
پروفسور لگنهاوزن(4) مىگويد: «چيزى كه در اسلام بيش از همه، براى من جاذبه داشت، اين بود كه چقدر اين دين از پرسشهاى انسان استقبال مىكند و همواره دعوت به تحقيقات بيشتر در تعاليم دين مىكند».(5)
همو مىگويد : «وقتى از كشيشها مىپرسيدم كه من نمىفهمم چه طور خدا يكى است و سه شخص است؟ در اكثر موارد جواب مىگفتند كه ما نمىتوانيم به درك اين آموزه برسيم. تنها خدا مىداند كه حقيقت اين امر چيست. اين رمزى ست كه فقط خدا آن را مىداند و عقل در اينجا بهبن بست مىرسد! از جمله چيزهايى كه براى بنده خيلى جالب بود، اين بود كه در اسلام نگفتهاند اصول دين را چشم و گوش بسته بپذير؛ بلكه دعوت كردهاند كه بپرس. مخصوصاً اين خصلت در ميان شيعيان خيلى بيشتر است»(6).
خانم مارگريت ماركوس (مريم جميله) نيز در اين زمينه مىنويسد:
«پس از آنكه عقايد همه كيشهاى بزرگ را مورد بررسى قرار دادم، به اين نتيجه رسيدم كه به طور كلى مذهبهاى بزرگ يكى بودند؛ ولى به مرور زمان فاسد شدهاند. بتپرستى، فكر تناسخ و اصول طبقه بندى در كيش هندويى سرايت كرد. صلحجويى مطلق و انزوا از مشخصات كيش بودايى شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقايد كنفسيوسى، عقيده اصالت گناه و تثليث و در نتيجه آن مفهوم خدايى مسيح و شفاعت به استناد مرگ ادعايى عيسى بر روى دار در مسيحيت، انحصارطلبى ملت برگزيده يهود و ... نتيجه اين انحرافات است. هيچ يك از اين انديشههايى كه مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پيدا نمىشد؛ بلكه به صورت روزافزونى احساس مىكردم كه تنها اسلام آن مذهب اصيلى است كه طهارت خودش را حفظ كرده است. ساير مذهبها فقط و فقط بعضى اجزاى آن، مقرون با حقيقت است؛ ولى فقط اسلام است كه تمام حقيقت را حفظ كرده است»(7).
دو. اسلام و علم
به رغم آنچه در تعارض و ناسازگارى مسيحيت با علم و معرفت بيان شد، دين اسلام با دانش و معرفت پيوندى نزديك و ناگسستنى دارد. وفاق و آشتى دين و دانش در اسلام در سه حوزه چشمگير و در خور توجه است:
5-1. تشويق به فراگيرى دانش
در اين عرصه اسلام گوى سبقت از هر مكتب و آئينى ربوده است و از اين هم فراتر رفته و كسب دانشهاى لازم در جهت تأمين نيازمندىهاى دنيوى و اخروى را فرض و لازم دانسته است. چنان كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله فرمودند : «ان طلب العلم فريضه على كل مسلم».(8)
همانا علم آموزى بر هر مسلمانى واجب است.
و نيز آمده است : عالمى كه از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است.(9) در كتابهاى روايى و نصوص دينى ابواب مفصلى در اين زمينه وجود دارد.(10)
5-2. تقويت روحيه علمى:
اسلام روحيه پژوهشگرى را ارج مىنهد و در مسير حقيقتيابى و معرفت اندوزى هيچ مانعى نمى نهد. قرآن مجيد آواى تحقيق و جست و جوى آزاد و گزينش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است :
بشارت ده بندگانى را كه به سخنان گوش فرا داده و برترين آنها را برمىگزينند.(11)
5-3. دارا بودن مضامين علمى:
نصوص دينى اسلام آكنده از مضامين و مطالب علمى است. در اين عرصه اسلام هم در بردارنده مبانى و پيش فرضهاى عام و متافيزيكى علوم است و هم دارنده بسيارى از گزارههاى علمى، به گونهاى كه يكى از وجوه اعجاز كتاب آسمانى اسلام اعجاز علمى آن شناخته شده تا آن جا كه در اين زمينه دانشمندان مسلمان و غير مسلمان صدها كتاب در باب رهاوردهاى علمى قرآن به نگارش درآوردهاند.
از جهت سازگارى با علم و دانش بشرى نيز اسلام كارنامه درخشانى دارد. موريس بوكاى(12) دانشمند فرانسوى به دو امتياز اساسى در اين رابطه اشاره مىكند:
2-1. غناى فراوان قرآن در حوزه مسائل علمى؛ در حالى كه عهد قديم (تورات) و عهد جديد (انجيل) نسبت به بسيارى از آنها ساكت و فاقد اطلاعات و دادههاى مشخصى هستند.(13)
2-2. استوارى و توافق دادههاى قرآن با دستاوردهاى متقن و معتبر علوم روز؛ در حالى كه عهد عتيق و اناجيل به تعارضات آشتى ناپذيرى در اين زمينه مبتلا هستند. بوكاى مىنويسد : «من بدون سبق ذهن و با عينيت كامل، ابتدا به قرآن توجه كردم و خواستم درجه سازگارى اين متن را با معلومات علمى امروز بسنجم ... در پايان كار بر من مسلّم شد كه قرآن، به ايجاب و اثبات هيچ مطلبى نمىپردازد كه در اين دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمى محل انتقاد و ترديد قرار داد.
براساس همين روش عينى، عهد عتيق و اناجيل را نيز مطالعه كردم. در مورد عهد عتيق به هيچ وجه نيازى نبود كه پا را از كتاب نخست آن؛ يعنى، سفر تكوين (پيدايش) فراتر بگذارم، تا به تأكيداتى آشتىناپذير، با معلومات متقن علمى اين روزگار برخورد كنم!
در همان صفحه اول انجيل نيز، شجره و نسب عيسىعليه السلام ما را دچار اشكال مىكند؛ زيرا در اين باب متن انجيل متى با متن انجيل لوقا آشكارا در تناقض است. درباره تاريخ ظهور بشر بر روى زمين نيز مطالب انجيل لوقا با معارف امروزى كاملاً ناسازگار است».(14)
5-4. پيوند علم، ايمان و رستگارى: اسلام در اين باره، امتياز اساسى ديگرى بر مسيحيت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام به گسست ناپذيرى علم و عقل و ايمان و معرفت و رستگارى فتوا مىدهد.(15) اما به اعتقاد رسمى مسيحيت شجره ممنوعه - كه آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسانها مورد خشم الهى قرار گرفته و گنهكار شدند - چيزى جز خوردن از شجره معرفت و دانش نيك و بد نبوده است : «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنايت خود سازد و آدم را امر نموده، چنين گفت : آنچه از درختان خواهى بخور؛ اما مبادا كه از درخت معرفت نيك و بد بخورى كه هر گاه از آن بخورى خواهى مرد».(16)
در باب سوم مىگويد : خداوند پس از تخلف آدم چنين گفت: «اكنون انسان مانند يكى از ما شده كه نيك و بد را تميز مىدهد و اكنون است كه دست دراز كند و از درخت حيات نيز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بيرون كرد ...».(17)
بر اساس اين آموزه، جست و جوى دانش و معرفت در تعارض با رستگارى و خلود انسان در بهشت است. به عبارت ديگر چنين وانمود مىكند كه يا بايد رستگارى در بهشت را برگزيد و يا در جست و جوى دانش و معرفت برآمد. پس آنكه بهشت و رستگارى مىخواهد، بايد از پيمودن طريق دانش و معرفت فاصله گيرد و آنكه دانش و معرفت مىجويد، بايد بهاى سنگين خروج از بهشت و سعادت جاودان را تحمل كند!
استاد مطهرى در اين باره مىنويسد: «بر اساس اين برداشت همه وسوسهها، وسوسه آگهى است؛ پس شيطان وسوسهگر همان عقل است»(18).
سه. كتاب الهى
يكى از مهمترين امتيازات اسلام بر ديگر اديان، «كتاب آسمانى» آن است. قرآنمجيد، از چند جهت بر كتابهاى آنان امتياز دارد. برخى از اين جهات عبارت است از:
3-1. كلام الهى؛ قرآن مجيد كتابى است كه تماماً از سوى خداوند، بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شده و تمام الفاظ و كلمات به كار رفته در آن، عيناً كلام الهى است. به عبارت ديگر اسلام تنها دينى است كه مستقيماً كلام خدا را در دسترس بشر قرار مىدهد و انسان را با سخن او آشنا مىسازد؛ در حالى كه ديگر اديان موجود، از چنين امر مهمى تهى بوده و حتى ادعاى آن را ندارند.
دكتر موريس بوكاى مىنويسد: «فرق اساسى ديگر ميان مسيحيت و اسلام - در مورد كتابهاى مقدس - اين است كه مسيحيت متنى ندارد كه از طريق وحى نازل شده و تثبيت گرديده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد كه با ضابطه بالا مىخواند.
قرآن بيان و گزاره وحيانى است كه از طريق جبرئيل به محمدصلى الله عليه وآله رسيده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبى مبتنى بر وحى در مسيحيت، بر پايه گواهىهاى متعدد و غير مستقيم افراد انسانى استوار است و بر خلاف تصور بسيارى از مسيحيان، هيچ گونه قولى در دست نيست كه واسطه نقل آن، يك شاهد عينى زندگانى عيسىعليه السلام باشد»(19).
توماس ميشل - استاد الهيات و كشيش مسيحى - مىنويسد : بر خلاف قرآن، كتاب مقدس مجموعهاى بين 66 تا 73 كتاب است كه در طول 1500 سال تأليف شده و شمار بزرگى از مؤلفان - كه تاريخ نام بسيارى از آنها را فراموش كرده - براى تهيه آن به عمليات پيچيدهاى پرداختهاند.
او همچنين مىگويد : «اصولاً مسيحيان نمىگويند خدا كتابهاى مقدس را بر مؤلفان بشرى املا كرده است؛ بلكه معتقدند او به ايشان براى بيان پيام الهى به شيوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبك نويسندگى ويژه هر يك، توفيق داده است».(20)
ميشل اشاره مىكند كه نويسندگان كتابهاى مقدس، معصوم نبوده و دچار محدوديتهاى علمى و تنگناهاى زبانى بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهايى نيز در كتاب مقدس به يادگار نهادهاند : «گاهى اين نويسنده بشرى، نظريات غلط يا اطلاعات اشتباهآميزى دارد كه اثر آن در متن كتاب باقى مىماند»(21).
رابرت ا. هيوم نيز مىنويسد : «اسلام، از اين جهت كه متن مقدس آن صريحاً وحى خداوندى به يك فرد خاص - بنيانگذار اين دين - است، در ميان همه اديان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوى اصلى خدا است ...»(22).
3-2. تحريف ناپذيرى؛ قرآن كتابى است تحريفناپذير كه همواره اصالت و عصمت خود را در طى قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحريف كوتاه كرده است؛ در حالى كه هيچ يك از اديان موجود، از اين ويژگى برخوردار نيست. «عصمت» امرى افزون بر اصل الهى بودن پيام قرآن است و براى آن مىتوان مراحل زير را ذكر كرد :
3-2-1. عصمت از ناحيه نازل كننده (خداوند)(23)؛
3-2-2. عصمت از ناحيه حاملان وحى و فرشتگان رساننده به پيامبرصلى الله عليه وآله(24)؛
3-2-3. عصمت در دريافت وحى از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله(25)؛
3-2-4. عصمت در ابلاغ وحى به مردم از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله(26)؛
3-2-5. عصمت در بقا و استمرار تاريخى وحى در ميان بشر تا پايان تاريخ(27).
به اعتقاد مسلمانان، كتابهاى آسمانى نازل شده بر پيامبران پيشين نيز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجيد همتا و همپاىاند(28)؛ ليكن مرحله پنجم عصمت (تحريفناپذيرى ابدى در ميان مردم) از اختصاصات قرآن است.
3-3. معجزه جاويد و سند رسالت؛ پيامبران براى اثبات رسالت خود، معجزه آوردهاند؛ ليكن كتاب آسمانى آنها، غير از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ يعنى، هم كتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف ديگر اين كتاب معجزهاى جاودان و باقى و سندى زنده بر رسالت است كه قرنها و عصرها را در مىنوردد و همگان را به تحدّى مىطلبد. در حالى كه معجزات پيامبران پيشين، فقط نزد حاضرين مشهود بوده و اثرى از آن باقى نيست و جوامع بشرى از مشاهده آن محروماند.
افزون بر آن كتاب آسمانى اسلام، امتيازات بيشمارى از جهت محتوايى دارد كه بررسى آنها مجالى فراختر مىطلبد.
چهار. جامع بودن
از ديگر ويژگىهاى اسلام در برابر ديگر اديان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تكاملى بشر تا پايان تاريخ را به ارمغان آورده است. جان ديون پورت مىنويسد : «... قرآن مطابق تحقيقات كومب با انجيل فرق دارد؛ زيرا انجيل داراى مكتب و روش فقاهتى نيست؛ بلكه به طور كلى محتويات آن مركب است از قصص و روايات و بيانات تحريض و ترغيب بشر در نشر عواطف و احساسات عالى و فداكارى و ... ولى هيچ نوع عامل و رابطه منطقى جالب و جاذبى كه اين معانى را با يكديگر ربط دهد، در انجيل وجود ندارد. از اين گذشته قرآن مانند اناجيل نيست كه فقط به عنوان ميزان و شاخصى درباره عقايد دينى و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلكه داراى مكتب و روش سياسى نيز هست؛ زيرا تخت و تاج يا به تعبير ديگر اساس دستگاه و سازمان سياسى، روى اين شالوده ريخته شده و هر نوع قانونى براى اداره امور كشور، از اين منبع گرفته مىشود. و بالاخره كليه مسائل حياتى و مالى با اجازه همين منبع و مصدر قانونگذارى، حل مىشود(29).(30)
پنج. نظام حقوقى اسلام
از جمله امتيازات انحصارى اسلام بر ديگر اديان، نظام حقوقى اصيل آن است. اين مسئله بسيارى از انديشمندان غرب را به تحسين و اعجاب وا داشته است. اگر چه اين مسئله در ذيل نظام رفتارى و بحث از «جامعيت اسلام» قابل بررسى است؛ ليكن به جهت اهميت ويژهاى كه دارد به طور مستقل مورد بررسى قرار مىگيرد. اولين نكته قابل توجه، نقش بىبديل اسلام در بنيانگذارى و توسعه حقوق بين الملل است.
مارسل بوازار(31) پژوهشگر انستيتوى تحقيقات عالى حقوق بينالملل در ژنو، مىنويسد: «در قرون وسطى هر وقت ركودى در قوانين مسيحيت روى مىداد صاحب نظران از حقوق اسلامى استفاده مىكردند. در قرن سيزده ميلادى در چند دانشگاه اروپا، مبانى فقه اسلامى مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسيس دانش حقوق بينالملل را دگرگونى در روابط ملتها و جلوگيرى از تجاوز زورمندان و توانگران و برابرى و برادرى انسانها بدانيم؛ بايد اذعان كنيم كه پيغمبر اسلامصلى الله عليه وآله بنيانگذار حقوق بينالملل بوده است».(32)
اصول حقوق بشر در اسلام
حقوق بشر و يا حقوق بين الملل اسلامى داراى اصولى چند است؛ از جمله :
1. اصل حرمت و كرامت انسان؛
2. اصل عدالت، برابرى و نفى تبعيض؛
3. اصل صلح و همزيستى مسالمتآميز؛
4. اصل وفاى به عهد؛
5. اصل تفاهم و روادارى؛
6. اصل مشاركت و همكارىهاى بينالمللى؛
7. اصل حمايت از ملل تحت ستم و ...(33).
اصول ياد شده در نگاه انديشمندان غربى، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزيستى مسالمتآميز و تفاهم مىنويسد: «در مورد پيروان اديان الهى بايد گفت اصولاً اسلام آنها را مورد حمايت خود قرار داده و امنيت كاملى در جامعه اسلامى دارند. آنان مىتوانند طبق دستورات دينى خود آزادانه عمل كنند، به خصوص كه در قرآن نيز رعايت حقوق آنان توصيه شده است. اين تساهل دينى در مسيحيت و يهود، مطلقاً وجود نداشته و به ويژه پيروان دين يهود، ناگزير از انجام فريضههاى بسيار سخت و توان فرسا بودهاند»(34).
همو مىنويسد: «در ديانت يهود برترى نژادى وجود دارد و در برادرى مسيحيت، رابطه الهى بر جنبههاى عملى آن در زندگى اجتماعى غلبه يافته و در شرايط امروز قابل اجرا نيست. اما در ديانت اسلام اين افراط و تفريط به چشم نمىخورد ... اين تفكر كه از قرآن نشأت مىيابد، به ديانت اسلام سوداى جهان شمولى مىبخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانى است كه همه مردم - حتى آنان كه به دين سابق خويش وفادار ماندهاند - با تفاهم، همكارى، برادرى و برابرى كامل زندگى كنند».(35)
شش. خاتميت
اسلام دين خاتم است و اين خاتميت، اركان و لوازمى دارد؛ از جمله:
6-1. نسخ شرايع پيشين؛ هر پيامبرى كه شريعتى به ارمغان آوَرْد، شريعت پيشين را نسخ كرد و اسلام - به عنوان آخرين شريعت و برنامه كامل سعادت بشر از سوى خداوند - ناسخ همه شريعتهاى پيشين است.
6-2. نسخ ناپذيرى؛ دين و شريعت اسلامى به لحاظ خاتم بودنش، از پايايى و ماندگارى برخوردار است. اين دين هرگز نسخ نخواهد شد و شريعت ديگرى جايگزين آن نمىشود.
5-3. همگانى بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پويايى اسلام، آن است كه اين دين، بديلناپذير، همگانى و يگانه پرچمدار دعوت به سوى توحيد و وحدت بخش همه آدميان تحت لواى توحيد و يگانه شريعت و قانون سعادتآفرينِ خداوند باشد.
ويژگىهاى ديگرى نيز در باب جاذبههاى اسلام و امتيازات معارف آن وجود دارد كه به جهت اختصار از ذكر آنها خوددارى مىشود.
هفت. نفى نيست انگارى(36)
يكى از امتيازات اساسى اسلام، در برابر برخى از ديگر اديان به ويژه مسيحيت، پيراستگى آن از درونمايههاى نيست انگارانه و نفى زمينه گرايش به نيهيليسم(37) (نيست انگارى) است. به تعبير پروفسور فلاطورى، در اسلام عنصرى يافت نمىشود كه بهانه به دست نيست انگارى چون نيچه(38) دهد تا در اين حوزه فرهنگى، حكم به نيست انگارى كند. توضيح اينكه نيچه؛ نيهيليسم را مفهومى دو پهلو مىداند كه يكى از وجوه آن نيست انگارى به معناى قدرت روح و به تعبير وى «نيهيليسم فعال» است و ديگرى نيست انگارى به معناى سقوط و زوال قدرت روح (نيهيليسم منفعل)(39). نيست انگارى منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بىهدفى و آنچه معناى حيات و ارزشهاى واقعى را تشكيل مىدهد، ناشى مىشود(40).
نيهيليسم فعال، بر ملا كننده بيهودگى مطلق و به تعبير ديگر افشاگر نيهيليسم منفعل است. نيست انگارى منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمين تعلق دارد و بنياد آن از نظر نيچه، تصور متافيزيكى افلاطونى و باور دينى مسيحيت است. عمدهترين عنصر مسيحى - افلاطونى مورد توجه وى، نگاه منفى به جهانى است كه ما در آن زندگى مىكنيم. باور افلاطونى و ايمان مسيحى، اين جهان را كه ما در آن زندگى مىكنيم، جهانى خيالى و ساختگى، غير واقعى و دروغين و بد و زشت مىپندارد(41). او مسيحيت را مذهبى نيستانگارانه مىخواند(42) و مىگويد : آرى، نيستانگارى و مسيحيت هم قافيهاند و نه تنها هم قافيه كه برازنده هم هستند.(43)
در مقابل، دو عنصر اساسى در تعاليم اسلامى وجود دارد كه راه را بر بسيارى از انتقادات وارد بر مسيحيت و يهوديت - از جمله اين نگرش نيچه - مىبندد. آن دو عنصر عبارت است از:
1. يكتا پرستى مطلق كه مضمون و محتواى اصلى ايمان دينى اسلام را تشكيل مىدهد.
2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبناى حيات.
در اين نگرش، پيامبر داراى ذات و قلمروى الهى - به معناى قلمروى حقيقى و واقعى كه در برابر جهان غير واقعى و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است(44) - نمىباشد. در دين اسلام بين جهان بود و نُمود، انفصال نيست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعى است. بنابراين تعاليم اسلام بهانه به دست كسى نمىدهد تا بر آن انگ نيست انگارى زند و همين مسئله باعث مىشود كه نيچه نيز در ضمن نفى مسيحيت - به عنوان مذهبى نيستانگارانه كه حيات را نابود مىسازد و علم و فرهنگ را به تباهى مىكشاند - از اسلام تعريف و تمجيد كند.
او مىنويسد : «مسيحيت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهاى تمدن اسلامى محروم كرد. فرهنگ و تمدن اسلامى در دوران حكمرانان مسلمان اندلس - كه در اساس با ما خويشاوندتر از يونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سليقه گوياتر از آنها است -، لگدمال شد؛ چرا اين تمدن لگدمال شد؟ براى آنكه اصالت داشت ... براى آنكه به زندگى آرى مىگفت ...»(45).
هشت. عدم حاجت به عصرى كردن دين
نبود نص الهى در اديان ديگر و تعارض آموزههاى كتب مقدس با ره آوردهاى علمى و حاجات عصرى، انديشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت كه به عصرى كردن دين، روى آورند؛ زيرا نه چشمپوشى از دستاوردهاى نوين علمى و نيازهاى عصرى امكانپذير مىنمود و نه با تعارض مىتوان زيست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمايهاى بر خوردار بود كه بر علم پيشى گيرد. از اين رو يا بايد با دين معارض عقل و علم، خداحافظى كرد و يا براى جمع بين ديندارى و زيستن در زمان حال، دين را به رنگ زمانه درآورد و اين گزينه مقبول انديشمندان غربى شد.
منظور از عصرى كردن دين، جايگزين ساختن دين يا كتابهاى آسمانى جديد و تغيير پياپى آنها، همگام با تحولات عصرى نيست؛ بلكه تغيير فهم و ارائه قرائتهاى گوناگون از دين به تناسب تحولات فكرى، فرهنگى و تاريخى است.
به عبارت ديگر، اگر كتاب مقدس سخن خدا نباشد و نويسندگان آن برداشت خود از پيام الهى را نگاشته باشند، - برداشتى كه تابع فرهنگ زمان و علوم و دانستههاى آن زمان بوده و عارى از خطا و اشتباه نمىباشد - هيچ دليل منطقى بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر كس مىتواند دين را مطابق پسند و فرهنگ حاكم بر زمان خود - بدون داورى و سنجش كتاب مقدس - فهم و تفسير كند؛ زيرا آنچه در كتاب مقدس است، كلام مستقيم الهى نيست؛ بلكه فهمى از آن است، بدون آنكه نويسنده آن و فهم او از پيام خدا، برتر از فهم انسان امروزى باشد.
چنين چيزى در نهايت به آنارشيزم معرفتى(46) خواهد انجاميد و راه هرگونه ارزش داورى(47) در باب بسيارى از برداشتهاى گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زيرا در اينجا نه مىتوان «نص محور»(48) بود و نه «مؤلف محور»(49)، زيرا نصى الهى وجود ندارد و آنچه هست تفاسير و تجربههاى مؤلفان بشرى است، و چون نص الهى در ميان نيست، راهى به سوى فهم مراد شارع نيز وجود ندارد. پس تنها يك راه مىماند و آن «مفسّر محورى»(50) است. بنابراين دين، امرى كاملاً شخصى و عصرى مىشود؛ زيرا چنين دينى، چيزى جز معرفت دينى و برداشت مفسر نيست و هيچ نص و متن نهايى وجود ندارد كه بتوان معرفت دينى را با آن موزون كرد و مورد سنجش قرار داد.
اما در اسلام مسئله كاملاً برعكس است. در دسترس بودن متن وحى، جامعيت دين، هماهنگى اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پويا، هماهنگى دين با فطرت ثابت بشرى، وجود قوانين ثابت براى نيازهاى ثابت و قوانين متغير براى نيازهاى متغير و بسيارى از عوامل ديگر، حاجت به عصرى شدن و لجام گسيختگى در تفسير دين را مسدود مىسازد. آنچه در اينجا لازم است تنها شناخت نيازهاى نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع دينى و گرفتن پاسخ از دين بر اساس متدلوژى فهم دين است. اگر چه در اين عرصه نيز گاه برداشتهاى متفاوتى رخ مىنمايد؛ اما چند تفاوت اساسى در اينجا وجود دارد؛ از جمله :
1. وجود برداشتهاى متفاوت، تنها در پارهاى از آموزههاى دينى؛ يعنى، برخى از امور ظنى و نه همه آنها است و شامل امور يقينى و ضرورى نمىشود(51).
2. نص معتبر و خدشه ناپذيرى وجود دارد كه ملاك و معيار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشيزم معرفتى نمىانجامد.
افزون بر آنچه گذشت امتيازات ديگرى براى اسلام قابل شمارش است؛ از جمله : مورد بشارت انبياى پيشين بودن و اعتبار پذيرى اديان الهى و پيامبران پيشين از اسلام و ... كه به جهت اختصار از بررسى آنها خوددارى مىشود(52).
منابع:
1) زمر (39)، آيه 17و18.
2) بقره(2)، آيه 256.
3) جهت آگاهى بيشتر نگا: الف. محمد تقى، فعالى، ايمان دينى در اسلام و مسيحيت، (تهران : مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول 1378)؛ ب. حميدرضا، شاكرين، پرسمان سكولاريسم، (مشكلات كلامى مسيحيت)، (تهران : مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، 1384).
4) M.)G( Legenhausen.
5) محمد، لگنهاوزن، «با پرسش زندهام»، پرسمان (ماهنامه)، پيش شماره اول، خرداد 80، ص 5.
6) همان، ص 6.
7) مارگريت، ماركوس، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعيدى، (تهران : شركت سهامى انتشار، 1348)، ص 9.
8) الشيخ المفيد : الامالى، ص 292.
9) بصائر الدرجات، باب فضل العالم على العابد، ص 6.
10) به عنوان نمونه ر.ك : اصول كافى، ج 1، كتاب فضل العلم.
11) فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه»، (زمر (18 :(39).
12) Mourice Bucallie.
13) موريس، بوكاى، عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبى، (تهران : حسينيه ارشاد) بىتا، ص 12.
14) همان، صص 13-12.
15) جهت آگاهى بيشتر نگا : اصول كافى، ج 1، كتاب «نفس العلم» و كتاب «العقل و الجهل».
16) تورات، سفر پيدايش 2، 17-15.
17) تورات، سفر پيدايش 3، 22.
18) مرتضى، مطهرى، مجموعه آثار، (قم : صدرا، چاپ هفتم، 1377)، ج 2، ص 30.
19) نگا : توماس، ميشل، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، (قم : مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول 1377)، صص 23 و 24.
20) همان، ص 26.
21) همان، ص 27.
22) رابرت، ا. هيوم، اديان زنده جهان، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهى، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ هفتم، 1377)، ص 309.
23) نگا : بقره(2)، آيه 176؛ نساء(4)، آيه 122 و ... .
24) نگا : شعراء (26) آيه 193.
25) نجم (53)، آيه 3 و 4؛ تكوير (81)، آيه 23-19، بينه (98)، آيه 2.
26) همان.
27) فصلت(41)، آيه 42؛ حجر(15)، آيه 9، واقعه(56) آيه 77.
28) اين مسئله نشان مىدهد كه اعتبار كتب آسمانى و اديان پيشين نزد مسلمانان بسيار بالاتر از آن است كه مدعيان پيروى از آن اديان ادعا مىكنند. بهترين گواه اين مطلب سخنانى است كه از توماس ميشل درباره عهدين بيان شد.
29) جان، ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمدصلى الله عليه وآله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعيدى، (قم : دارالتبليغ اسلامى، بىتا)، ص 99.
30) مترجم كتاب در پاورقى آورده است : «مردم بىخبرى كه حتى در همين كشور اسلامى تصور مىكنند دين از سياست جداست، بخوانند و متنبه شوند كه دستگاه تبليغات اسلامى غير از اديان منسوخ است و چقدر تأسف آور است كه يك نفر محقق خارجى اين معنى را كاملاً درك كرده و توضيح دهد؛ ولى كسانى كه خود را مسلمان معرفى مىكنند به تقليد كوركورانه از خارجيان مغرض، چه ياوه سرايىهايى مىكنند». (همان، صص 99 - 100).
31) Boizard, Marcell A.
32) مارسل، بوازار، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ى، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361)، ص 270.
33) براى آگاهى بيشتر نگا :
الف. عبدالكريم، سليمى، نقش اسلام در توسعه حقوق بين الملل، (قم : مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1382)؛
ب. زين العابدين، قربانى، اسلام و حقوق بشر، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛
ج. مارسل، بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسين مهدوى، (تهران : توس، 1362).
34) همان، ص 107.
35) مارسل، بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دكتر محسن مؤيدى، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358)، ص 106.
36) اين قسمت عمدتاً از مقاله «فرهنگ شرقى - اسلامى و نيست انگارى غربى» نوشته پروفسور «عبدالجواد فلاطورى» استفاده شده است كه توسط آقاى خسرو ناقد، از زبان آلمانى به فارسى ترجمه گرديده و در روزنامه شرق (فرهنگى)، شماره 3 - 262 به تاريخ 21 و 22، مرداد 1383، ص 6 چاپ شده است.
نام اصل مقاله عبارت است از :
konnte die islamisch- morenlaendische kultur zu einem dem abendlaen dischen nihilismus aehnelnden nihilismus fuehrer?
37) Nihilismus )Nihilism
38) Nietzche.
39) ارجاعات اين قسمت به «مجموعه آثار» نيچه به زبان آلمانى از سوى نويسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذكر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلى مجموعه آثار نيچه عبارت است از :
)Neitzche werke. Leipziq 1091(
40) همان، ج 15، صص 651 و 851.
41) همان، ج 16، صص 7، 47، 563 و نيز : ج 5، ص 572.
42) همان، ج 15، ص 852.
43) كنايه نيچه به هم قافيه بودن واژههاى آلمانى nihilist und christ است.
44) اين جمله ناظر به تفكيك قلمرو مسيح از حكومت اين جهان در آيات انجيل است كه نخستين بذر سكولاريسم و جدا انگارى دين از دنيا را در جهان مسيحى افشانده است. نگا : انجيل متى، باب 22، آيه 21 ؛ لوقا، باب 20، آيه 25، يوحنا، باب 19، آيه 36.
45) همان، ج 8، ص 703.
46) Epistemic Anarchism.
47) Evaluation.
48) Text Oriented.
49) Author Oriented.
50) Interpreter Orientation.
51) جهت آگاهى بيشتر نگا :
الف. محمد، حسين زاده، مبانى معرفت دينى، (قم : مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، چاپ دوم 1380)، صص 87 - 120؛
ب. احمد، واعظى، تحول فهم دين، (تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر).
52) جهت آگاهى بيشتر در اين زمينه به منابع زير رجوع كنيد :
الف. ميرمصطفى، تامر، بشارتهاى كتب مقدس، ترجمه بزرگ كيا، (قم : دليل، چاپ اول 1379)؛
ب. جعفر، سبحانى، احمد موعود انجيل ؛ نيز : منشور جاويد، ج 6 (تفسير موضوعى)، (قم : توحيد، چاپ اول، 1375)، صص 13 - 22؛
پ. انجيل برنابا، ترجمه حيدر قليخان قزلباش (سردار كابلى)، (بىجا، بىچا، دفتر نشر الكتاب، 1362)؛
ت. داود، عبدالاحد، محمد فى كتاب المقدس، (قطر : دارالضياء، للنشر و التوبيع، 1985م)؛
ث. محمد صادق، فخر الاسلام، انيس الاعلام فى نصرة الاسلام، (تهران : مرتضوى، 1351)؛
ج. موريس، بوكاى، عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبى : (تهران : حسينيه ارشاد، بىچا، بىتا)، صص 145 - 151؛
د. عبدالرحيم، سليمانى اردستانى، درآمدى برالهيات تطبيقى اسلام و مسيحيت، (قم : طه، 1382، چاپ اول).چهارم .عبادت
يك. چيستى عبادت
حقيقت عبادت يا پرستش و عبوديت، عبارت است از تعظيم و تقديس و خضوع و خشوع احترامآميز و تحسينآميز همراه با ثنا و تذلل و خاكسارى عابد در برابر معبود.
پرستش در حقيقت توجه باطنى انسان به حقيقتى است كه او را آفريده و آدمى خود را نيازمند او در قبضه قدرت او مىبيند؛ سيرى است كه انسان از خلق به سوى خالق مىكند؛ شهيد مطهرى، اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 292. عبارت است از ميل به خدمت و تقديس موجودى برتر و والاتر كه مستحق اين خدمت است و تقديس كننده بىآن كه پاداشى از او بخواهد او را تقديس، احترام و ستايش مىكند. همان، يادداشتها، ج 6، الفبايى، ص 160.
عبادت پرواز روح است و سفر روحانى، رمز آزادى و نشانه محبت آفريدگار و آمادگى براى خدمت او؛ همان، ص 197.
دو. كاركردهاى عبادت
2-1. عبادت نياز ذاتى
تقديس و پرستش، امرى غريزى و از نيازهاى فطرى بشر است. به قول ويليام جيمز: «در ما غرايزى هست كه ما را به دنياى ديگر پيوند مىدهد، همان طور كه غرايزى به اين جهان پيوند مىدهد».
به عبارت ديگر، «عبادت» حالتى روحانى و معنوى است كه مبدأ و مقصد مادى ندارد. بنابراين انسان با عبادت به يك احساس معنوى و فرامادى خود پاسخ مىدهد و لازمه هر احساس طبيعى اين است كه پاسخ دادن به آن موجب لذت و ابتهاج است و پايهاى از پايههاى سعادت بشر را تشكيل مىدهد.
اميرمؤمنان در لذت ما قبل از عبادت و انس با پروردگار مىفرمايد: «پروردگارا تو از هر انيسى براى دوستانت انيسترى. و از همه آنها براى كسانى كه به تو اعتماد كنند براى كارگزارى آمادهترى، آنان را در باطن دلشان مشاهده مىكنى و در اعماق ضميرشان بر حال آنان آگاهى و ميزان بصيرت و معرفت شان را مىدانى، رازهاى آنان نزد تو آشكار است و دلهاى آنان در فراق تو بىتاب. اگر تنهايى سبب وحشت آنان گردد ياد تو مونسشان است و اگر سختىها بر آنان فرو ريزد به تو پناه مىبرند». نهج البلاغه، خ 225 ؛ شهيد مطهرى، سيرى در نهج البلاغه، ص 98-97.
.2-2 عبادت و خوديابى
عبادت و نيايش، خلوتى براى كسب نورانيت نفس و باز يافتن خود واقعى و فرونهادن خود خيالى است.
اقبال لاهورى مىگويد: «... عمل عبادت يا نيايش است كه به نورانيت نفسانى مىانجامد...». اقبال لاهورى، احياى فكر دينى در اسلام، به نقل از شهيد مطهرى، يادداشتها، ج 6، ص 191.
او هم چنين نيايش را از تفكر محض برتر داشته و مىگويد: «در عمل تفكر، ذهن حقيقت و واقعيت را مشاهده و دنبال مىكند. در نيايش... از انديشه برتر و بالاتر مىرود و خود حقيقت و واقعيت را تسخير مىكند...». همان، ص 105، به نقل از همان، ص 192.
همو بر آن است كه: «نيايش به عنوان وسيله اشراق نفسانى عمل حياتى و متعارفى است كه به وسيله آن جزيره كوچك شخصيت، وضع خود را در كل بزرگترى از حيات اكتشاف مىكند». همان، ص 105، به نقل از همانجا.
ويليام جيمز دراين باره مىگويد: «... حقيرترين فرد بر روى زمين با اين توجه عالى، خود را واقعى و باارزش احساس مىكند». اقبال لاهورى، احياى فكر دينى در اسلام، ص 105 ؛ شهيد مطهرى، يادداشتها، ج 6، ص 199.
2-3. پرواز روح به ساحت فرامادى
عبادت پرواز روح به افقهاى وسيع تر از حضيض مادى و تنگناى حيات محدود حيوانى است. در اين سير روحانى انسانى مىيابد كه نيازى فراتر از حاجات و لذتى فراتر از لذات بدنى و وجودى برين و جاويد وراى كالبد محدود فانى دارد. شهيد مطهرى، يادداشتها، ص 193 و 194.
آلكسيس كارل مىگويد: «نيايش اصولا كشش روح است به سوى كانون غيرمادى جهان، به عبارت ديگر پرواز روح است به سوى خداوند و يا حالت پرستش عاشقانهاى است نسبت به آن مبدئى كه معجزه حيات از او سر زده است، كوشش انسان است براى ارتباط با آن وجود غيرمرئى، آفريدگار همه هستى، حكمت مطلق، خيرمطلق... انسان در برابر خداوندگار هستى نشان مىدهد كه او را دوست دارد، نعمات او را سپاس مىگذارد و آماده است تا خواست او را هر چه هست انجام دهد». همان، ص 193.
2-4. پيروزى روح بر بدن
در كشاكش جاذبهها و اهداف روح و شهوات و اميال تن؛ هر يك مىكوشند بر ديگرى فايق آيند و ديگرى را مغلوب و مطيع خود سازند؛ پرستش بهترين وسيله پيروزى روح بر بدن است.
لكنت دونوئى مىنويسد: «ستيزه انسان عليه طبيعت و عليه دشمنان خارجى نزاع براى زيست بود... سپس ستيزه مبدل به مجاهده با نفس شد... فردى كه دراين مبارزه پيروزى مىشود مدلل مىسازد كه وى پيشرو نژاد آينده و جدّ انسان كامل خواهد بود...». همان، ص 194.
2-5. يقين يابى
انسان به وسيله عبادت در عقايدش به مرحله يقين مىرسد و با يقين به اين كه خداوند همه جا حاضر و بر اعمال او ناظر است و جهنم و بهشتى وجود دارد، آماده همه گونه فداكارى و چشم پوشى از لذت و تحمل هر گونه شدت و سختى مىگردد و كسب فضايل و اجتناب از رذايل برايش آسان مىشود. همان جا.
2-6. رهايى از پوچى
عبادت نشانه آن است كه نيايشگر زندگى و هستى را پوچ نمىانگارد و در مىيابد كه از تيمار مهر و مشيتى حكيم و عادل برخوردار است. اما آن كه هستى را پوچ مىداند نخستين اثرش آن است كه خود پوچ مىشود. همان، ص 196.
2-7. نيروبخشى
عبادت صرفا مانع از كژىها نيست، بلكه نيروبخش است. خداوند در قرآن كريم مىفرمايد: «از شكيبايى و نماز مدد جوييد». آرى كلمه «اللَّه بزرگتر است» به انسان نيرو و شخصيت اخلاقى مىبخشد. همانجا.
2-8. سلامت و آرامش روان
عبادت و نيايش آرامش روحى و سلامت روانى مىبخشد. قرآن دراين باره مىفرمايد: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» رعد (13)، آيه 28. در اين آيه كلمه «الا» آگاهى و هوشيارى مىدهد و خبر مهمى را اعلام مىكند. از نظر ادبى هم مقدّم داشتن آن افاده حصر مىكند. يعنى تنها به ياد خدا بودن و غير خدا را فراموش كردن آرامش دلهاست. شهيد مطهرى، هدف زندگى (در مجموعه تكامل اجتماعى)، ص 85.آرى عبادت در سه جبهه طبيعت، اجتماع و نفس به انسان نيرو مىدهد. ر. ك: على احمد پناهى، آرامش در پرتو نيايش، قم، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى.
2-9. تجديد ميثاق با خدا
يكى از فلسفههاى عبادت اين است كه انسان همواره در يادش باشد كه بنده است و مكلف و چشم بينايى بر او ناظر است. از اين نظر عبادت تجديد پيمان با خدا و مقام ربوبيت او و يادآور بندگى و تكليف انسان در برابر خالق است.
مونتسكيو مىگويد: «انسان چون موجود حساسى است و دچار هزار هوس مىگردد و چنين مخلوقى كه گرفتار هوس خود مىباشد هر لحظه ممكن است خالق خود را فراموش كند، چنين مخلوقى هر لحظه خودش را هم فراموش مىكند، بلكه هر آن ممكن است ديگران را هم فراموش كند، به همين دليل است كه خداوند عالم به وسيله قوانين مذهبى او را به طرف خود مىخواند تا از ياد خدا و خالق خود غافل نگردد...». منتسكيو، روح القوانين، ص 85.
2-10. ربوبيت و ولايت
در حديث است: «بندگى گوهرى است كه كنه آن خداوندگارى است» قال الصادقعليه السلام: «العبودية جوهر كنهها الربوبيته»، مصباح الشريعة، ص 7. مراد از اين سخن، ولايتِ كمال و قدرتى است كه در پرتو عبوديت و اخلاص و پرستش واقعى نصيب بشر مىشود. اين مسأله به تناسب درجات عبوديت مراحل و منازلى دارد به شرح زير:
2-10-1. روشنبينى؛ كمترين نشانه قبولى عمل انسان نزد پروردگار اين است كه انسان بينشى نافذ يافته و روشن و بيناى خود مىگردد.
قرآن كريم مىفرمايد: «اگر تقواى الهى داشته باشيد خداوند نيز قدرت تشخيصى براى شما قرار مىدهد». انفال (8)، آيه 29.
2-10-2. تسلط بر قواى نفسانى؛ در پرتو عبوديت، اراده انسان در برابر خواهشهاى نفسانى و حيوانى نيرومند و غالب مىشود و انسان مدير لايق دايره وجود مىشود.
2-10-3. سلطه بر انديشه؛ قوه خيال آدمى سخت گريز پا و پراكنده و لجام گسيخته عمل مىكند؛ تمركز و حضور قلب را از ميان مىبرد. رشد عبادى انسان موجب ولايت و تسلط بر انديشههاى پراكنده و نيروى متخيله است. نتيجه اين تسلط آن است كه چون روح و ضمير براساس سائقه فطرى خداخواه ميل به ياد خدا كند؛ قوه خيال با بازيگرىهاى خود نمىتواند مزاحم آن شود.
2-10-4. غناى روح از بدن؛ روح در مراحل قوت و قدرت خود به مرحلهاى مىرسد كه در بسيارى از فعاليتهاى خود، از به كارگيرى بدن بىنياز مىشود. اين بىنيازى گاه لحظهاى و گذرا و گاه دائم و پايدارست.
2-10-5. سلطه كامل بر بدن؛ در اين مرحله بدن از هر جهت تحت فرمان و اراده شخص قرار مىگيرد و حتى اعمال خارقالعاده از آن سر مىزند. اين مسأله غير از مطالبى است كه قبلا تحت عنوان پيروزى روح بر بدن بيان شد.
2-10-6. سلطه بر طبيعت؛ در اين گام طبيعت خارجى نيز تحت نفوذ اراده انسان قرار مىگيرد و كرامت خوارق عادات رخ مىنمايد. شهيد مطهرى، ولاءها و ولايتها، ص 83-73.
2-11. تقرب به خدا
يكى از مهمترين ثمرات عبادت، بلكه اساسىترين آن تقرب به ذات احديت است.
چيستى تقرب: تقرب به خداوند به معناى پيمودن مدارج كمال و مراتب هستى و از نظر رتبه وجودى و كمالى به كانون لايتناهاى هستى نزديك شدن است. انسان در اثر اطاعت و بندگى و عبادت پروردگار مىتواند در مراتب كمال صعود كند و از مقام فرشته بالاتر رود و يا لااقل در حد فرشته از كمالات هستى بهرهمند گردد. شهيد مطهرى، ولاءها و ولايتها، ص 64-68.
2-12. پشتوانه اخلاق و ايمان
«عبادت» داراى نقش نيرومند تربيتى و پشتوانهاى مهم براى اخلاق و تربيت است. اخلاق بدون پشتوانه، سست و لرزان است، چرا كه محور اصلى اخلاق از «خودى» خارج شدن است و تنها ايمان به خدا مىتواند انسان را از خودى و خودگرايى خارج كند و عبادت پشتوانه ايمان است.
رابطه عبادت و اخلاق را به صورت نمودار زير مىتوان دريافت:
امام على(ع) در خطبه 196 نهج البلاغه پس از اشاره به پارهاى از مفاسد اخلاقى چون سركشى، ظلم، تكبر و... مىفرمايد: «چون بشر در معرض اين آفات اخلاقى و بيمارىهاى روحى است خداوند به وسيله نمازها و زكاتها و روزهها، بندگان مؤمن خود را از اين آفات حراست و نگهبانى مىكند...». همان، سيرى در نهج البلاغه، ص 97.
2-13. پشتوانه قانون و اجتماع
قانون و عدالت نيازمند پشتوانه است؛ و مهمتر از وجود قانون عادلانه، اجراى آن است. اجراى عدالت نيز مستلزم تحمل محروميت است. پس اگر اخلاق و قانون عادلانه به خدا متكى باشد مىتواند بر وجدان حكومت كند، و الاّ نه.
از طرف ديگر عبادت يادآور خدا و غفلت نكردن از بندگى است و لاجرم پشتوانه نيرومندى براى اجراى عدالت و قانون است. همان، يادداشتها، ص 176.
2-14. گناه زدايى و پرورش نيكخواهى
هر گناهى اثرى تاريك كننده و كدورتآور بر دل باقى مىگذارد و ميل به كارهاى نيك را كاهش و رغبت به ديگر مفاسد و گناهان را افزايش مىدهد. در مقابل، عبادت و بندگى، وجدان مذهبى انسان را پرورش مىدهد؛ گرايش به شر و فساد را زايل مىگرداند و ميل به خير و نيكى را جايگزين آن مىسازد.
در خطبه 196 نهج البلاغه آمده است: «... اين عبادتها دستها و پاها را از گناه باز مىدارند، چشمها را از خيرگى باز داشته به آنها خشوع مىبخشد، نفوس را رام مىگردانند، دلها را متواضع مىنمايند، و باد دماغ را زايل مىسازند». همان، سيرى در نهج البلاغه، ص 96 و 97.
آموزههاى عبادى اسلامى ويژگىها و امتيازاتى دارد كه برخى از آنها به اختصار عبارتند از:
3-1. تعادل
اسلام دين جامع و همه جانبهنگر است. نه چنان زندگى را درگير عبادت به معنى خاص آن مىكند كه ديگر امور زندگى مختل گردد و نه آن چنان به ديگر فعاليتها بها مىدهد كه رابطه با خدا و عبادت و نيايش فراموش گردد. اسلام زندگى و معنويت را با يكديگر توأم مىسازد و همه مراتب ظاهرى و باطنى حيات را در نظر مىگيرد. عبادت را در متن زندگى، همگانى، و دلپذير مىسازد.
بنگريد: الف. شهيد مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص 344. ب. همو، ولاءها و ولايتها، ص 69.
3-2. گستره عبادت
در اسلام، عبادت گسترهاى فراخ دارد و منحصر به امورى ويژه (عبادى به معنى خاص) نيست، در اسلام تعليم و تعلم و تفكر، عبادت است. در روايت است كه: «... هيچ عبادتى مانند فكر نيست». شيخ طوسى، لاعباده كالتفكر، ج 1، ص 145.
3-3. عبادت و تربيت
اسلام به روح عبادت كه تذكر و ارتباط با خدا است قناعت نكرده؛ بلكه از نظر تربيتى به عبادت شكل داده و به آنها هم نهايت اهميت را داده است. در عبادات نيّت، طهارت و نظافت، احترام به حقوق، وقتشناسى، جهتشناسى، تصورات عالى، ضبط نفس در مقابل احساسات و غرايز، اعلام صلح و سلم با صالحان و پاكان، همكارى و همدلى و استعانت و عبادت دسته جمعى، اجتماع عملى در جماعات، در حج و غيره قرار داده است. شهيد مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص 26.
به عنوان مثال از نظر روح عبادت فرقى نمىكند كه ما روى فرش غصبى نشسته باشيم يا فرش خود؛ چرا كه اينها مربوط به حوزه قراردادهاى اجتماعى است؛ اما اسلام وجود حتى يك نخ غصبى در لباس را هم باطل كننده عبادت دانسته است. و اين بالاترين تأثير تربيتى در عرصه رعايت حقوق اجتماعى را دارد. به عبارت ديگر در دين اسلام برنامههاى تربيت مربوط به حقوق اجتماعى در پيكره عبادت است. همان، يادداشتها، ج 6، ص 178 ؛ نيز همو، تعليم و تربيت در اسلام، ص 186.
3-4. عبادت و نيت
اسلام هيچ عبادتى را بدون نيت نمىپذيرد. پيامبر اكرم(ص) فرمود: «لاعمل الا بالنّية» اصول كافى، ج 1، ص 70. و نيز فرمود: «براى هر كسى همان است كه نيت كرده». صحيح بخارى، ج 1، ص 2. نيت داراى دو ركن است:
3-4-1. عمل همراه با آگاهى و توجه باشد؛ نه عادتى غافلانه و تهى از توجه و حضور قلب.
3-4-2. اخلاص و انگيزه خدايى.
نيت جان عمل است و بقيه پيكر آن. پيامبر فرمود: «نية المؤمن خير من عمله» كافى، ج 2، ص 84.
راز اين مسأله اين است كه: الف. جهت گيرى كامل عمل به سوى خدا حفظ شود. ب. بر اثر عادت به صورت كارى غير ارادى، بىهدف و تهى از درك و توجه نشود، چه در اين صورت ديگر عمل خاصيت خود را از دست داده است. نگا: شهيد مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص 193-198.
راز احكام نماز
يكى از عبادات اسلامى نماز است؛ نماز عبادتى جامع و آميزه شگفتانگيزى است كه در هر يك از آداب و اجزا و شرايط آن اسرارى نهفته دارد. برخى از آنچه در اين باب گفتنى است عبارت است از:
1. اباحه مكان و... حقوق اجتماعى
اسلام غصبى نبودن و مباح بودن مكان نماز، لباس نمازگزار، آبى كه با آن وضو مىگيرد و حتى ظرف آن را لازم مىداند و مىگويد حتى اگر يك نخ غصبى در لباس تو باشد نمازت پذيرفته نيست. اين گنجانيدن نوعى برنامه تربيتى در پيكره عبادت و فرهنگ سازى و نهادينه كردن رعايت حقوق ديگران است. شهيد مطهرى، مجموعه آثار، ص 637 و 638 ؛ نيز گفتارهاى معنوى، ص 89.
2. طهارت و نظافت
شرط طهارت بدن و لباس، در نماز يك برنامه نظافت و تمرين دائمى و مستمر در ضمن عبادت است. از نظر پيش خدا رفتن تأثيرى ندارد كه روى انسان شسته باشد يا نه، اما خداوند مىفرمايد: «هر گاه به نماز ايستاديد صورت خود و دستان خود را تا مرفق بشوييد...». «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ...»، مائده (5)، آيه 6.
يا «و اگر جنب هستيد پاكيزه شويد». «وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا»، مائده (5)، آيه 6.
بدين سان اسلام عبادت را با اصول صحيح زندگى توأم نموده و معنويت و زندگى را به هم مىپيوندد. شهيد مطهرى، مجموعه آثار، ج 22، ص 636 و 637 ؛ نيز گفتارهاى معنوى، ص 88.
3. قبله
در نگاه قرآن ما به هر سو بايستيم با خدا مواجه هستيم: «و از آن خداست مشرق و مغرب، پس به هر طرف روى كنيد، به سوى خدا رو آوردهايد».
«وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»، بقره (2)، آيه 115.
در عين حال اسلام به جاى اين كه مردم به هر جهتى نماز بخوانند دستور داد كه همه به سوى نقطهاى واحد بايستند تا:
3-1. افراد بفمهند كه يك جهت باشند، و اين درس اتحاد و يكسويى است.
3-2. اولين عبادتگاه را برگزيد تا ما را با تاريخ توحيدى گذشته پيوند دهد و سنت توحيدى ابراهيم و پيشينيان براى هميشه در خاطر همگان زنده و جاويد بماند. انتخاب كعبه يعنى احترام به عبادت و پايگاه توحيد. اولين مسجد و معبد، قبله هميشه و همگان! شهيد مطهرى، مجموعه آثار، ص 638 و 639 ؛ همو، گفتارهاى معنوى، ص 89 و 90
4. تسلط بر خود
در نماز خوردن و آشاميدن، خنديدن، گريستن براى غير خدا و روى گردانى به اين سوى و آن سوى و بسيارى از ديگر امور جايز نيست؛ چرا كه در حال نماز انسان بايد بر تمايلات خود غالب شود. اين نوعى انضباط جسمى و روحى و تمرين ضبط نفس و تسلط بر خويش است. در نماز اگر سخن از نوع گفتگوى معمولى انسانها بر زبان جارى شود نماز باطل است، تا چه رسد آنچه موجب زوال طهارت است چون خوابيدن. همو، مجموعه آثار، ج 22، ص 640.
5. تمرين وقت شناسى
در نماز دقت زيادى نسبت به وقت صورت گرفته به طورى كه روى دقيقه و ثانيه آن حساب مىشود بدين روى اسلام نوعى تمرين وقتشناسى و احترام به نظم در زمان داده و از هرج و مرج و لجام گسيختگى در وقت اجتناب داده است. همان، ص 641.
6. همسويى و مسالمت طلبى
در نماز پس از حمد و ثناى خدا در سوره حمد مىخوانيم: «پروردگارا «ما» تنها تو را مىپرستيم و تنها از تو مدد مىجوييم». و پس از آن گوييم «ما را به راه راست هدايت فرما». در اين جا صحبت از «ما» است، نه «من». بدين سان اسلام روح مسلمان را روحى اجتماعى و همدل، همكار، همسو و همگام با ديگران مىكند.
بالاتر از آن مسأله صلح و سلم طلبى در نماز است. «السلام علينا و على عباد الله الصالحين». اين يك اعلام سلم طلبى براى بندگان صالح و شايسته خداوند است؛ يعنى، خدايا! من با هيچ بنده خوب تو سر جنگ و ستيز ندارم. همان، ص 642.
7. وحدت زبان
عربى بودن نماز زبان دينى مشتركى براى كل امت اسلامى پديد مىآورد. اين مسأله كاركردهاى متعددى دارد از جمله اين كه اولاً موجب بقاء و ماندگارى دين است و ثانياً گامى است به سوى وحدت بشريت. همو، مجموعه آثار، ج 21، ص 73 و 74. جهت آگاهى بيشتر بنگريد: حميدرضا شاكرين، پرسشها و پاسخهاى دانشجويى 7، چرا نماز را به عربى بخوانيم، قم: معارف.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.adyan.porsemani.ir//node/1741
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های ادیان و مذاهب سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات کامل فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت