انسان از دیدگاه دین بودا
بر طبق دین بودایی، بشر نه وجودی صرفا مادی است، چنانکه پیروان مکتب چارواکه معتقدند، و نه وجودی است با روحی ثابت و همیشگی در دورن او، چنانکه مکاتب دیگر ادعا می کنند. بلکه او آمیزه ای از نیروهای مادی (طبیعی) و روحانی است. بنابر مکتب هینایانا، انسان مرکب (سانگهاتا) از پنج اسکاندها است: ماده (روپا)، حس یا احساس (ودانا)، ادراک (ساجنا)، میل (سمسکارا) و آگاهی (ویجنانا). بنابراین دین بودایی برخلاف مکتب چارواکه وجود عنصر روحانی در انسان را انکار نمی کند، اما به وجود روحی ثابت و دائمی در بشر نیز معتقد نیست. در واقع، دین بودایی بر طبق نظریه گذرا بودن امور، به هیچ چیز دائمی معتقد نیست. هیچ چیز بیش از یک لحظه دوام ندارد. هر چیزی در حال تغییر است و بنابراین سؤال از وجود روح ثابت و دائمی در بشر بی معناست. آنچه روح نامیده می شود فقط جریان گذرای لحظه های اندیشه یا آگاهی است. با وجود این، لحظه های متفاوت آگاهی جدا از یکدیگر نیستند، بلکه در نوعی تداوم بی وقفه با یکدیگر پیوند دارند. هر لحظه بعدی مشروط و وابسته به لحظه قبلی است به طوری که تمام علایق و گرایشهای لحظه قبلی به لحظه بعدی منتقل می شود. این واقعیت، هویت وجودی انسان را حتی علی رغم صیرورت بی وقفه لحظه های آگاهی او توضیح می دهد. بدین ترتیب حتی در فقدان روح ابدی، بشر به یک معنا فناناپذیر است. او کاملا با مرگ جسمانی معدوم نمی شود. آخرین لحظه اندیشه در زندگی کنونی او با تمام علایق و گرایشهایش به زندگی به اصطلاح بعدی اش انتقال پیدا می کند و اولین لحظه اندیشه او را شکل می دهد.
بشر به عنوان عالی ترین وجوددین بودایی اساسا دینی انسان گرا است که بشر را عالی ترین وجود لحاظ می کند. خدایی وجود ندارد، بنابراین بشر پایین تر از هیچ کس نیست. او خود موضوع محوری دین است. او خودش قادر است به مرتبه خدایی یعنی به مرتبه کمال برسد. هر چیزی در عالم ناپایدار و گذراست. آنچه ابدی است، مرتبه ای روحانی و متعال به نام نیروانا است. بشر قادر است با کوشش خود به این مقام والا دست یابد. او به لطف و رحمت هیچ نیروی برتری نیازمند نیست. فقط کوشش درست از جانب او کافی است. اما بشر، آن گونه که اینجا و هم اکنون است، در گرداب رنج و آلام اسیر است. او در اسارت است و زندگی او مقید به هستی مشروط است. وضعیت فلاکت بار کنونی بشر نتیجه جهل و نادانی اوست. به دلیل فقدان معرفت واقعی به ماهیت موجودات او به دام جاذبه های دنیوی می افتد و این علت نقص و رنج و آلام اوست. آدمی به سبب وابستگی به دنیا اعمال خود را از روی خودپرستی انجام می دهد. چنین اعمالی که از سر دلبستگی انجام می گیرد بشر را به حیاتهای پی در پی مقید می کند. این اعمال سمسکاراها یی تولید می کند که سبب می شود بشر پس از این زندگی به زندگی دیگری انتقال یابد ما دیده ایم که حتی در فقدان روح، تولد دوباره امکانپذیر است. این تولد دوباره، که علت همه رنج و آلام بشر است، نتیجه اعمال خودخواهانه و از سر وابستگی است. اما اگر انسان اعمالی بدون وابستگی (نیشکاما) انجام دهد و به علت افسون جهل و نادانی، به دام وسوسه های حسی نیفتد، در بدن دیگری به حیات خود ادامه نمی دهد و آزاد می شود. اعمال بدون وابستگی، سبب سمسکارا نمی شوند و بنابراین در فقدان هر نوع نیروی محرکی، دلیلی برای تولد دوباره وجود ندارد. چنین شخصی به نیروانا یعنی عالی تعرین مقام دست می یابد. بودا راههای مشخصی را برای رهایی از وسوسه های دروغین دنیوی پیشنهاد کرده است. اگر انسان صادقانه این راهها را دنبال کند، مطمئنا از وضعیت ترحم انگیز کنونی خود رهایی می یابد و به بالاترین مقام نیروانا می رسد که به همان خوبی ]مقام[ خداگونگی است. از این رو، اساسا کسی بزرگتر از انسان نیست. به سبب جهل است که انسان با نقص و رنج و آلام دست به گریبان است. اگر او بخواهد از وضع کنونی رهایی یابد، می تواند کاملا از عهده آن برآید و این امر به این بستگی دارد که خود را شاسته ]رسیدن به[ بالاترین ارزش کند والا در چرخه سمسارا اسیر باقی می ماند.
سرنوشت نهائی انسان در دین بودابر طبق دین بودایی سرنوشت نهایی بشر، «نیروانا» است که ماهیت آن در سومین حقیقت شریف بودا بیان شده است. «دوکا» همه جا هست و مشروط به زنجیره علیت است. اما «دوکا – نیرودها» همان «نیروانا» است. بنابراین نیروانا، توقف همه رنجهاست. نیروانا باز ایستادن دروازه زنجیره چرخه علت و معلول و چرخه تولد و مرگ و بنابراین پایان همه رنجهاست. اما نیروانا مقام سلبی محض است، یعنی مرتبه نفی همه رنجها؛ آیا نیروانا جنبه مثبت نیز دارد؟ یا به مرتبه حالتی مثبت از هستی می انجامد که در آنجا نه تنها چیزی انکار می شود بلکه چیزی مثبت نیز به دست می آید؟ این مسأله واقعا در دین بودایی محل بحث و اختلاف است. به نظر می رسد که پیروان «هینایانا» صرفا بر جنبه منفی نیروانا تأیید می کنند، اما به نظر نمی رسد که این مسأله حتی در پرتو تعالیم اصلی بودا صادق باشد. البته بودا در جواب سؤال ماهیت نیروانا سکوت اختیار می کرد، اما این سکوت لزوما به عدمی بودن نیروانا اشاره نمی کند، بلکه به سادگی اشاره می کند که نیروانا غیرقابل توصیف است. این در واقع موضوعی است که«شونیاوادیها» هنگامی که نیروانا را «شونیاتا» (سونیا) می خوانند بر آن تأکید می کنند. «شونیاتا» به معنای غیرقابل توصیف است، از این رو نیروانا قطعا مرتبه ای مثبت است، اگرچه معمولا به وصف درنمی آید. هنگامی که پادشاه ملیندای یونانی از ناگاسند راهب مشهور بودایی خواست تا ماهیت نیروانا را به او نشان دهد، راهب بودایی به او گفت که نیروانا به ژرفای اقیانوس و به بلندای کوه و به شیرینی عسل است. اما این توصیف صرفا برای این بود که به توصیف ناپذیری ماهیت نیروانا اشاره کند. نیروانا، آن گونه که عموما راهبان گوناگون بودایی و بودی ستوه ها معتقدند و به بیان آن می پردازند، مرتبه آرامش و صلح کامل است. آن فقط مرتبه توقف هر صیرورت و پایان همه رنجها نیست، بلکه همچنین مرحله صلح و آرامش کامل است که به یک معنای مرتبه سعادت و سعادت ابدی است، زیرا نیروانا مرتبه نیل به ابدیت و زندگی جاودانه است. فقط نیروانا ابدی است و هر چیز دیگری گذرا است. در متون پالی، داستان گفتگوی میان دو راهب مقدس، «موسیلا» و «ساویتها» نقل می شود که در آن ساویتها به موسیلا می گوید: «توقف صیرورت و شدن، نیربهانا است، اما حقیقت توقف از ویژگی صلح و آرامش برخوردار است.» اشارات بی شمار دیگری در متون پالی وجود دارد که مؤکدا جنبه منفی محض نیروانا را رد می کند. به نظر می رسد که علت اصلی تغییر نیروانا به عنوان نماد مرتبه ای منفی به دلیل معنای لفظی آن است. نیروانا لفظا به معنای خاموشی کردن یا فرونشاندن است. این خاموشی کردن به دو معنا تفسیر می شود. گاهی به مفهوم فرونشاندن خود هستی است، یعنی به معنای فنای بدن و گاهی به معنای فرو کشتن احساسات و تمایلات است. اینکه هرگز نمی توان آن را به معنای اول گرفت کاملا از راه این واقعیت آشکار است که بودا در همین زندگی به مرتبه نیروانا رسیده است. راهبان بودایی و بودی ستوه های دیگری وجود دارند که گفته می شود در این زندگی به نیروانا درست یافته اند. در واقع، توقف زندگی کنونی برای رسیدن به نیروانا ضروری نیست. دین بودایی به «جیوان – موکتی» معتقد است. کسی که به رستگاری در همین حیات دست می یابد در دین بودا به «آرهت» نامیده می شود و آرت انسان آرمانی دین بودایی است. او در دنیا زندگی و برای آن کار می کند، اما به آن دلبستگی ندارد. احساسات و تمایلات او به خاموشی گرائیده و هیچ خواسته ای ندارد و به لذات زمینی دل نمی بندد. بنابراین فروکشتن ایمان می تواند فقط قرینه بودایی نیروانا به معنای اخیر در نظر گرفته شود، یعنی به مفهوم فروکشتن تمام خواسته ها و تمایلات. در بیان طبیعت نیروانا، متون بودایی غالبا از تمثیل اطفاء و خاموش کردن شعله آتش مدد می گیرند. اما این هم فقط به خاموشی احساسات و امیال سوزان اشاره دارد و نه خود زندگی. این تمثیل اطفاء شعله آتش تفسیر نیروانا را به عنوان مرتبه ای صرفا منفی بسیار تقویت می کند، اما این تفسیر درست نیست. تمثیل شعله خاموش، صرفا به نفی و انکار شعله سوزان اشاره ندارد، بلکه همچنین به مرتبه مثبت صلح و آرامش کامل دلالت دارد که پس از آن حاصل می شود. به همین دلیل است که بعضی تصور منفی صرف نیروانا را «ارتدادی خطرناک» و تحریف آگاهانه واقعیت قلمداد می کنند. نیروانا مرتبه کاملا مثبت آرامش و صلح ابدی است. بدین ترتیب، بر طبق آیین بودایی سرنوشت نهایی بشر دستیابی به مرتبه ای از وجود است که بشر در آن کاملا آزاد از زنجیره تولد و مرگ و بنابراین مصون از تمام رنجهای متعاقب است، این مرتبه وجودی ابدی است که نیروانا (به زبان پالی، نیبانا) نامیده می شود.
انسان در نگاه دین اسلامدر دیدگاه اسلام، روشن است که انسان مانند هر چیز دیگری در عالم مخلوق خداست. در قرآن گفته شده که انسان از «لخته خون» آفریده شده است. نقل است که در اولین وحی بر پیامبر اکرم (ص) توسط جبرئیل، اشاره شده که خداوند انسان را از لخته خون خلق کرد. «بخوان به نام پروردگارت که بیافرید، بیافرید انسان را از لخته خون». بر طبق نظر اسلام، انسان اشرف مخلوقات است. اگر چه خداوند انسان را خلق کرده و انسان کاملا وابسته به اوست، با این همه به عنوان واقعیتی مستقل و جدا حیات دارد. انسان در جهان بینی اسلامی داستانی شگفت دارد. انسان اسلام تنها یک حیوان مستقیم القامه که ناخنی پهن دارد و با دو پا راه می رود و سخن می گوید نیست، این موجود از نظر قرآن ژرف تر و مرموزتر از این است که بتوان آن را با این چند کلمه تعریف کرد. قرآن انسان را مدحها و ستایشها کرده و هم مذمتها و نکوهشها نموده است. عالی ترین مدحها و بزرگترین مذمتهای قرآن درباره انسان است، او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و چهار پایان پست تر شمرده است. قرآن به عنوان کاملترین کتاب آسمانى که قوانین حاکم بر نظام هستى و واقعیتهاى مربوط به انـسان و جهان را بیان کرده، و حقایق را آن چنان که هست بازگو مى کند، درباره انسان به عنوان گـل سـرسـبـد جـهـان آفـریـنـش و اشـرف مـخـلوقـات بـه بـهـتـریـن شـکـل سـخـن گفته و از حقایق مربوط به او پرده برداشته است. با توجه به ویژگیهاى این کـتـاب آسـمـانـى مى توان گفت آن گونه که قرآن درباره انسان سخن گفته هیچ کتاب آسمانى سخن نگفته است. قـرآن مـى خـواهـد شالوده جامعه اى نوین با الهام از وحى الهى و قوانین مترقى و حیاتبخش تحت رهـبـریـهـاى پـیـشـوایـان مـعـصـوم (ع ) پـى ریـزى کـنـد کـه انـسـان تـنـهـا عـنـصـر تشکیل دهنده آن است. قرآن کریم بر پایه واقعیتهاى مربوط به انسان از یکسو از وى ستایش کرده و از سوى دیگر نـکـوهـش عـالیـتـریـن سـتـایـشـها و بزرگترین نکوهشهاى قرآن مربوط به انسان است؛ برخى انـسـانـهـا را از همه موجودات زمینى و آسمانى، حتى از فرشته برتر دانسته، و بعضى را از دیو چارپایان پست تر شمرده است. از نظر قرآن، انسان موجودى است که توانایى دارد جهان را مسخر خویش سازد، و فرشتگان را به خدمت گمارد. امام باقر (ع) در این زمینه می فرماید: «ما خلق الله خلقا ارم الله عزوجل من مومن لان الملائکه خدام المومنین» ترجمه: خداوند مخلوقی شریف تر و بزرگوارتر از مومن خلق نکرده است زیرا فرشتگان خدمتگزاران مومنان هستند (بحار الانوار، ج 69، ص 19). و نیز مى تواند راه انحطاط و پـسـتـى را پـیـمـوده، از هـمـه ارزشها تهى شود، و به پایین ترین درجه ممکن، و به تعبیر قـرآن بـه (اسـفل السافلین ) ( تین، آیه 5) سقوط کند. این انسان است که باید درباره خود تصمیم بگیرد، و سرنوشت نهایى خویش را تعیین کند.
ارزشهای انسان در دیدگاه اسلامی
در دیدگاه اسلامی، انسان رو بنا نیست و زندگی او با نباتات و حیوانات فرق اساسی دارد منتهی سیر تکاملی انسان از مسائل مادی و نیازهای فیزیکی آغاز شده و با حرکت تکاملی جوهری، قوای روحانی او فعال شده تا جائی که از محکومیت محیط بیرونی و درونی خود وارسته گردیده و فردی مؤمن و معتقد و غنی النفس می گردد. انسان و جامعه سالم، مجموعه ای است که خودش درباره خود تصمیم می گیرد و سرنوشت نهایی خویش را تبیین می نماید در سایه تعالیم الهی و پرتو عالم، جهان را مسخر خویش کند، انسان دارای ارزشهای زیر است:
1-انسان خلیفه خدا در روی زمین است (بقره/30 ـ انعام/165)
2- ظرفیت فکری و عملی انسان بزرگترین ظرفیتهائی است که یک مخلوق می تواند داشته باشد (بقره/33-31)
3- او فطرتی خدا آشنا دارد، به خدای خویش در عمق وجدان خویش آگاهی دارد، همه انکارها و تردیدها، بیماری ها و انحرافهائی است از سرشت اصلی انسان (اعراف/172 ـ دوم/43)
4- در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی که در جمادات و گیاهان وجود دارد، عنصری ملکوتی و الهی وجود دارد، انسان ترکیبی است از طبیعت و ماوراء طبیعت، از ماده و معنی و از جسم و جان (الم ـ سجده)
5- آفرینش انسان، آفرینش حساب شده است، تصادفی نیست، انسان موجودی انتخاب شده و برگزیده است (طه/121)
6- او شخصیتی مستقل و آزاد است، امانتدار خداست، رسالت و مسئولیت دارد، از او خواسته شده است که با کار و ابتکار خود زمین را آباد سازد و با انتخاب خود یکی از دو راه سعادت و شقاوت را اختیار کند (احزاب/72، دهر/2)
7- او از یک کرامت ذاتی و شرافت ذاتی برخوردار است، خدا او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داده است، او آنگاه خویشتن واقعی خود را درک می کند، که این کرامت و شرافت را در خود درک کند و خود را بهتر از پستیها و دنائت ها و اسارت ها و شهوت رانی ها می شمارد (اسراء/7)
8- او از وجدانی اخلاقی برخوردار است به حکم الهامی فطرت، زشت و زیبا را درک می کند (شمس/80).
9- نعمتهای زمین برای انسان آفریده شده است (بقره/29 ـ جاشیه/13)
10- خدا او را برای این آفریده که تنها خدای خویش را پرستش کند و فرمان او را بپذیرد، پس او وظیفه اش اطاعت امر خداست (ذاریات/56)
11- او جز در راه پرستش خدای خویش و جز با یاد او خود را نمی یابد و اگر خدای خویش را فراموش کند، خود را فراموش کرده است، و نمی داند که کیست؟ و برای چیست؟ و چه باید بکند و کجا باید برود؟ (حشر/18)
12- او تنها برای مسائل مادی کار نمی کند، یگانه محرک او حوائج مادی زندگی نیست، او احیانا برای هدف ها و آرمانهای بس عالی حرکت می کند، او ممکن است که از حرکت و تلاش خود جز رضای آفریننده، مطلوب دیگری نداشته باشد (فجر/28 ـ توبه/73).
هدف زندگی انسان در اسلامدر مورد هدف از زندگی چنین موجودی گرچه طهارت، قرب، تقوی، … و مفاهیمی از این دست در آیات قرآن ذکر شده و لیکن صریحترین و روشن ترین بیان در قرآن آیه 56 از سوره ذاریات می باشد که عبودیت را به عنوان هدف غائی و عام آفرینش بشر معرفی مینماید. تعمق در این هدف بیانگر این است که بندگی خدا و عبودیت او گوهری است که انسان را به مقام ربوبیت و خداوندگاری یعنی به مقام قدرت و توانائی و دانائی و مقام تسلط برخود، جهان و رسیدن به مقام خلیفه الهی می رساند. همان مقامی که در آغاز آفرینش او از آن یاد شده «انی جاعل فی الارض خلیفه، هو الذی جعلکم خلائف فی الارض» ترجمه: (سوره انعام، آیه 165) همان مقامی که انسان را در یک حرکت تکاملی و بدون توقف به خدا میرساند «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» ترجمه: (سوره الانشقاق، آیه 6 ). شهید صدر رحمه الله در تفسیر این آیه می نویسد: آیه کریمه، هدفی برتر برای انسان یعنی انسانیت و جامعه بشری قرار می دهد، می گوید انسانیت درهمه سطوح می کوشد تا به لقای پروردگار برسد. کدح یعنی یک حرکت و بسیج پی گیر، آمیخته با رنج و درد و سوز و گداز … با این تلاش، صـعود به نردبان کمال و رسیدن به تکامل خـود وو پیشرفت او به مقام انسانیت برتر انـجام می گیرد. بدیهـی است این حـرکت پر تلاش و پیـگیر به ناچار احتیاج به راهی دارد که از بشر رهنورد به سوی کمال، شـروع می شود و تا رسیدن به هدف و طی راه ادامه دارد. این مقام همان کمال نهائی است که تکوینا همه انسانها در پی آن هستند و این کمال جز مظهریت پروردگار در قدرت، علم و حیات نیست. هر انسانی معشوق خود را در چیزی یافته است و کعبه آمال خود را در چیزی دانسته و بسوی آن متوجه شده و از دل و جان خواهان آن است، بنابراین اگر چه در میان انسانها در تشخیص کمال و اینکه محبوب و معشوق حقیقی کیست و کمال حقیقی در چیست نهایت اختلاف وجود دارد اما در اصل میل و عشق و گرایش به کمال مشترک هستند. از این رو قرآن کریم یگانه هدف آفرینش انسان را عبودیت بر می شمارد «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» بندگی خدا که از عبادات ظاهری شروع می شود، در مراتب نهائی خود دستیابی به مقامات مقربین و تحقق خلافت الهی یعنی مقامی که همه چیز را در تصرف و نفوذ انسان قرار می دهد، خواهد بود. در حدیث آمده که «العبودیه جوهره کنه ها الربوبیه» یعنی عبودیت گوهری است که کنه و حقیقت آن ربوبیت و ولایت بر همه چیز است.
منازل و مراحل این راه در نگاه شهید مطهریمنازل و مراحل این راه در نگاه شهید مطهری عبارتند از:
مرحله اول، مرحله تشخیص حق از باطل و الهامات و تسلط بر نفس اولین مرحله از مراحل و منازل پنجگانه ولایت و خداوندگاری است. تشخیص حق از باطل و بینش نافذ و الهام در آیات 29 سوره انفال و 69 سوره عنکبوت به ترتیب زیر آمده است:«ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا»ترجمه:اگر تقوای الاهی داشته باشید، خداوند مایه تشخیص برای شما قرار می دهد. «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» ترجمه: آنان که در راه ما بکوشند، ما راه های خویش را به آنها می نمایانیم. حکومت بر قوای نفسانی خویش یا ولایت بر نفس اماره در اثر عباداتی مانند نماز و روزه حاصل می شود: «ان الصلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر» ترجمه: محققا نماز انسان را از کارهای زشت و ناپسند باز می دارد.
مرحله دوم، تسلط بر اندیشه های پراکنده، یعنی تسلط بر نیروی مخلیه: به فرمایش پیامبر گرامی اسلام (ص) دل مانند پری در بیابان است که باد آن را از این سو و آن سو می افکند و دگرگونی و زیر و رو شدن آن از دیگ جوشان نیز بیش تر است. یکی از وظایف انسان تسلط بر هوسبازی خیال است که اگر این قوه مطیع شود، روح هر وقت میل بالا کند، این قوه با بازیگری های خود مانع و مزاحم نمی گردد. بهترین راه تسلط بر خیال عبادت است که اساس آن توجه به خداست. توجه دل به خدا و تذکر این که در برابر خالق و مدبر کل قرار گرفته است، زمینه تمرکز ذهن را فراهم می کند.
مرحله سوم، مرحله بی نیازی روح از بدن در بسیاری از امور، در عین نیازمندی کامل روح به بدن: این بی نیازی گاهی در چند لحظه و گاهی مکرر و گاهی به طور دائم صورت می گیرد و به آن «خلع بدن» گفته می شود.
مرحله چهارم، بدن از هر لحاظ تحت فرمان و اراده شخصی در می آید، به طوری که در حوزه بدن خود شخص اعمال خارق العاده ای سر می زند. امام صادق (ع) فرمودند: «ما ضعف بدن عما قویت علیه النیه» ترجمه: آنچه که همت و اراده نفس در آن نیرومند گردد و جدا مورد توجه نفس واقع شود، بدن از انجام آن ناتوانی نشان نمی دهد.
مرحله پنجم، مرحله ای که طبیعت خارجی تحت نفوذ و اراده انسان قرار می گیرد و مطیع انسان می شود. معجزات و کرامات انبیاء و اولیای حق از این مقوله است.
به هر تقدیر، عبادت موجب تقرب، و تقرب موجب محبوبیت نزد خداست؛ یعنی با عبادت، انسان به خدا نزدیک می شود و در اثر این نزدیکی قابلیت عنایت خاص می یابد و در اثر آن عنایت ها گوش و چشم و دست و زبان و تمام وجودش حقانی می گردد، با قدرت الاهی می شنود و می بیند و می گوید و حمله می کند، دعایش مستجاب و در خواست هایش برآورده است. این جملات مضمون حدیث مشهور قدسی «قرب نوافل» است که شیعه و سنی آن را روایت کرده اند.
(ادامه دارد ...) پی نوشتها :
1- استاد مطهری، انسان در قران ص 47 -36
2- استاد مطهری، انسان و سرنوشت
3- استاد مصباح یزدی، اختیار انسان و معارف قرآن، فصل هفتم
4- استاد مطهری، آشنایی با قرآن 3 صفحه 124- 126
5- پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه،اندیشه دینی 2، نویسنده عبدالله ابراهیم زاده
6- ماه نامه یاس، شماره 60، مقاله ماهیت انسان از دیدگاه قرآن، نویسنده: منصوره وطنى
7- دین شناسی تطبیقی، کدرنات تیواری، ترجمه دکتر مرضیه (لوئیز) شنکایی، صفحه 59و ص 63- 65 و ص233- 246
8- استاد مطهری، ولاء و ولایت ها، صص 64 – 53
9- سید محمد باقر صدر، سنّت های تاریخ در قرآن، ص 189
www.tahoordanesh.com