پاسخ تفصیلی:
تعريف مكتب:هر گونه نظام منسجم از باورداشتها در يك حوزه معين مانند جهان بيني و يا نظام منسجم رفتاري در يك حوزه معين مانند اقتصاد را مكتب مي گويند. گاه نيز يك مكتب، جامع هر دو وجه است . مثلا مكتب فلسفي مشائي نوعي نظام فكري و عقيدتي در عرصه خدا شناسي، جهان شناسي و انسان شناسي است . مكتب اقتصاد سرمايه داري نوعي نظام ارزشي -رفتاري در عرصه مناسبات اقتصادي بشر است، و مكتب اسلام مجموعه منسجم و هماهنگي از جهان بيني توحيدي همراه با نظام ارزشي و رفتاري متناسب با آن است.واژه ي مكتب به معني دين نيست ؛ بلكه اعمّ از دين مي باشد. لذا مكاتب يا بشري اند يا الهي ؛ كه اين مكاتب الهي را دين گويند. پس اگر بخواهيم مكاتب را بشماريم مي گوييم: مكتب اسلام ، مكتب مسيحيّت ، مكتب بوديسم ، مكتب ماركسيسم ، مكتب پراگماتيسم (سود گرايي) و ... . بايد توجه كرد كه مذهب يا نحله را به شعبات گوناگون همين مكاتب مي گويند ؛ لكن واژه ي مذهب بيشتر در شعبات مكاتب الهي (اديان) كاربرد دارد. ضمناً بايد دانست كه گاه در خود يك مذهب نيز شعباتي حاصل مي شود ؛ مثل: فرقه هاي اشاعره و معتزله و ماتُريديّه كه از شعبات مذهب تسنّن مي باشند ؛ يا فرقه هاي اماميّه ، اسماعليّه و زيديّه كه از شعبات مذهب شيعه اند. اين شعبات نيز گاه مذهب و گاه فرقه مي گويند. خود اين فرقه ها نيز گاه شعباتي دارند كه معمولاً آنها را مسلك مي گويند. البته بايد دانست كه اين واژه ها استعمالات خط كشي شده و دقيق ندارند ؛ لذا گاه به جاي يكديگر نيز به كار مي روند. مثلاً گفته مي شود: مكتب تشيّع ، مكتب اهل سنّت ، مذهب اسماعليّه ، مذهب اشاعره ، مسلك معتزلي و ... . استاد شهيد مطهري در تعريف مكتب مي گويد: يك تئوري كلي و يك طرح جامع و هماهنگ و منسجم است كه هدف اصلي كمال انسان و تأمين سعادت همگاني است و در آن خطوط اصلي و روشها، بايد ها و نبايدها، خوبها و بدها، هدفها و وسيله ها، نيازها و دردها ودرمانها، مسئوليتها و تكليفها مشخص است و منبع الهام تكليفها و مسئوليتها براي همه افراد مي باشد (مقدمه اي بر جهان بيني اسلامي، ص 54-46) سپس مي نويسد: نوع برداشت و طرز تفكري كه يك مكتب درباره جهان و هستي عرضه مينمايد زير ساز و تكيه گاه فكري آن مكتب به شمار ميرود. اين زيرساز و تكيه گاه اصطلاحاً جهان بيني ناميده ميشود. هدفهايي كه يك مكتب عرضه مي دارد و به تعقيب آنها دعوت ميكند و راه و روشهايي كه تعيين مي كند و بايدها و نبايدهايي كه انشاء ميكند و مسئوليتهايي كه به وجود مي آورد همه به منزلة نتايج لازم و ضروري جهان بيني است كه عرضه داشته است. 2- فرقه هاي شيعه: در كتب ملل و نحل، براي شيعه فرقه هاي بسياري ذكر شده و حتي گفته شده است كه حديث معروف افتراق است(هفتاد وسه فرقه) بر فرقه هاي شيعه منطبق مي گردد، ولي بايد توجه داشت كه اولاً برخي از فرقه ها مانند غلات و شعب آن و ... ، حقيقتاً از انشعابات شيعه نبوده و دانشمندان شيعه آنها را تكفير نموده اند، و ثانياً: حقيقت انشعاب در مذهب شيعه اين است كه در مساله ي امامت، كه معرف مكتب تشيع است، اختلافاتي وجود داشته باشد، ولي اختلاف در مسايل اعتقادي ديگر معيار شناخت فرقه هاي شيعه نيست. بر اين اساس، ذكر بسياري از اين فرقه ها، از قبيل هشاميه، يونسيه، نعمانيه و ... به عنوان فرق شيعه واقع بينانه نيست، ثالثاًٌ: تعداد بسياري از فرقه هايي كه در مساله ي امامت از آنها ياد شده است، بر فرض واقعيت داشتن آنها، زمان كوتاهي بيش دوام نياورده و به كلي محو گرديده اند، مثلاً پس از شهادت امام حسن عسگري (عليه السلام) فرقه هاي چهارده گانه اي براي شيعه نقل گرديده كه هيچ اثري از آنان يافت نمي شود و حتي واقعيت داشتن آنها نامعلوم است. در مورد تعداد فرقه هاي شيعه چند قول وجود دارد:مولف كتاب بيان الاديان فرق اصلى شيعه را پنج فرقه ى زيديه , كيسانيه , غاليه , صباحيه , ناصريه و اماميه اثنى عشريه ذكر نموده براى هر يك از آنان تقسيماتى ذكر كرده است. او معتقد است كه گروه اول پنج فرقه, گروه دوم نيز پنج فرقه, گروه سوم هشت فرقه, گروه چهارم دو فرقه و آخرين گروه فقط يك فرقه اند1. بغدادى در كتاب الفرقه , شيعيان را به چهار دسته اصلى كه هر يك شعباتى دارند تقسيم مى كند. بدين ترتيب, زيديه , اماميه , كيسانيه و غلاة 2 . شهرستانى در ملل و نحل فرق اصلى شيعه را پنج فرقه مى داند كه عبارتنداز: كيسانيه , رزاميه3 ، زيديه, اماميه, غاليه كه هر يك به فرق متعدد ديگرى تقسميم مى شوند4. البته تقسيم بنديهاى ديگرى نيز از فرق اصلى شيعه ارائه شده است مثلاً آنان را به كيسانيه, زيديه, شيعيان عباسى, اماميه, غلاة و اسماعيليه تقسيم كرده اند5.بغدادي در كتاب خود اصول فرق شيعه را سه فرقه دانسته است: زيديه، كيسانيه، اماميه، وي در آغاز غلات را نيز از انشعابا ت شيعه دانسته است ولي بعداً ياد آور شده است كه چون آنان از اسلام خارج شده اند از فرقهاي اسلامي به شمار نمي آيند[3]. شهرستاني اسماعيليه را نيز در شمار شعبه هاي اصلي آورده است، و فرقه هاي اصلي شيعه را پنچ فرقه مي داند.[4] شيخ طوسي(ره) در قواعدالعقايد با نظريه بغدادي موافقت نموده و اصول فرق شيعه را زيديه، كيسانيه، اماميه دانسته است. [5] قاضي عضد الدين ايجي نيز اصول فرق شيعه را سه مي شمارد: كيسانيه، اماميه، زيديه. - ابوالمعالى محمد الحسينى العلوى, بيان الاديان, تصحيح عباس اقبال, تهران, چاپ مجلس 1312 ص ص 26 و 27. 2- الفرق بين الفرق, ابومنصور عبدالقاهر بغدادى, مصحح دكتر مشكور, انتشارات اميركبير 1344, ص 11. 3- اين فرقه در بيان الاديان در شمار فرق مرجئه و در الفرق بين الفرق در زمره فرق غلاة شيعه آمده است و نوبختى در فرق الشيعه اصل آنان را كيسانيه مى داند. 4- ملل و نحل, ج 1. 5- نگاهى به شيعه و ديگر فرقه هاى اسلام, قرن چهارم هجرى, نوشته دكتر محمد جواد مشكور ص 55 ـ 88. براي اطلاع بيشتر الفرق بين الفرق ، ملل ونحل ،قواعد العقايد مراجعه فرمائيد.سخن پاياني: تفاوت فرقه هاي شيعي بر اساس تفاوت در مسأله ي امامت مي باشد و اختلاف در احكام سياسي و ساير مسائل اعتقادي معيار شناخت فرقه هاي شيعي نيست، به عبارت ديگر تفاوت چشمگيري را در احكام سياسي ميان فرق تشيع نمي توان يافت.