ديدگاه اهل سنت درباره امام زمان (عج): مسأله ي مهدويت و عقيده به ظهور حضرت مهدى ، يك عقيده ي اسلامي ثابت و خالص است كه مدت چهارده قرن از عمر آن مي گذرد و در طول اين مدت، پيوسته مورد اتفاق و اجماع عموم مسلمانان بوده و علما، دانشمندان و مورخان - از شيعه و سنّي - در اين باره كتابها، مقاله ها و رساله ها نوشته اند؛ تا آنجا كه فقط از علماي اهل تسنن، پنجاه جلد كتاب معتبر مستقل درباره ي وجود مقدّس حضرت مهدي(ع) به رشته ي تحرير آمده است كه اينها خود، دليل قطعي بر اصالت مسأله ي مهدويت و ريشه دار بودن اين عقيده راسخ مي باشد. با مراجعه به كتب روايي اهل سنت ، روشن مي شود كه مساله قيام مهدي موعود در آخر الزمان به طور جدي در اين منابع مطرح شده است و در واقع بايد گفت عقيده به مهدويت و باور به ظهور و قيام مهدى موعود - به عنوان نجات دهنده عالم بشريت و اصلاحگر موعود - باور و اعتقادى است كه بر اساس كتاب و سنّت، پديد آمده و بيشتر مسلمانان به آن اذعان دارند. اين باورداشت - به عنوان انديشه اصيل اسلامى، بر پايه استوارترين دلايل عقلى و نقلى بنا نهاده شده و هيچ يك از مسلمانان - به جز عدهاى اندك، به انكار و يا ترديد آن نپرداخته است.«اهل سنت و شيعه، در طى اعصار و مرور قرنها، بر اين اتفاق داشته و دارند كه در آخرالزمان، يك نفر از اولاد رسول«ص» و فرزندان على و فاطمه«ع» - كه صفات و علاماتش در احاديث مذكور است - در هنگامى كه دنيا پر از ظلم و جور شده باشد، ظهور نمايد و جهان را پر از عدل و داد كند. همه او را هم نام و هم كنيه پيغمبر«ص» و ملقّب به مهدى معرفى كردهاند و همه اتفاق دارند بر اينكه تا او ظهور نكند، سير اين عالم و اين جامعه بشرى به پايان نخواهد رسيد و تا اين دادگستر بزرگ و رهبر حكومت عدل جهانى قيام نكرده است، بشر بايد منتظر ظهور او باشد و بداند كه جهان، محكوم ظلم ستمگران و فسادگران نيست و سرانجام همه تباهىها و نگرانىها به راحتى و امنيّت و آسايش مبدّل مىشود و مستكبران و مفسدان، ريشه كن مىگردند»
لطف اللَّه صافى گلپايگانى، امامت و مهدويت، ج 2، ص 163.. ديدگاه بعضي از دانشمندان اهل سنت كسانى كه در تاريخ، مطالعه و پژوهش دارند، مىدانند كه ظهور مصلح منتظر و مهدى آل محمد«ع»، مورد اتفاق و مسلّم نزد تمام مسلمين بوده است ؛ چنان كه چهار نفر از بزرگان علماى مذاهب چهارگانه اهل سنّت - ابن حجرشافعى مؤلّف القول المختصر، ابوالسرور احمدبن ضياءالحنفى، محمدبن احمد مالكى و يحيى بن محمدحنبلى - در جواب استفتايى، به صحّت اصل ظهور مهدى در آخرالزمان و اينكه عالم را پر از عدل و داد كند. و عيسى به آن حضرت اقتدا نمايد و اوصاف ديگر آن حضرت، رسماً فتواى مستدل و قاطع دادهاند
ر.ك : البرهان فى علامات مهدى آخرالزمان، باب 13 ؛ به نقل از : امامت و مهدويت، ج 3، ص 281..اين اتفاق نظر به حدّى است كه تندروترين گروههاى اهل سنت (وهابيان) نيز اين موضوع را پذيرفته و از آن به طور جدّى دفاع مىكنند و از عقايد مسلّم اسلامى مىدانند. حتّى احمد امين ازهرى مصرى - به رغم پارهاى سخنان غير منصفانه درباره مهدويت - اعتراف مىكند :«اما در مورد اهل سنت بايد گفت : ايشان نيز بدين عقيده (انديشه ظهور مهدى) گرويده و به آن ايمان دارند». آنگاه خاطرنشان ساخته كه ابنحجر عسقلانى، احاديث واردشده درباره امام مهدى(عج) را بر شمرده و آنها را در حدود پنجاه حديث يافته است. همچنين مىگويد : «امام شوكانى، به منظور اثبات درستى اين عقيده، كتابى نوشته و آن را «التوضيح فى تواتر ماجاء فى المنتظر والدجال والمسيح» ناميده است
المهدى و المهدويت، ص 41 و 48 و 110 ؛ به نقل از : در انتظار ققنوس، ص 46 و 47.ابن خلدون نيز - به رغم انكار احاديث مربوط به مهدويت - اذعان مىكند :
«اعلم انّ فى المشهور بين الكافه من اهل الاسلام على ممرّ الاعصار انّه لابدّ فى آخرالزمان من ظهور رجل من اهل البيت يؤيّد الدين و يظهر العدل...»؛ «مشهور بين همه مسلمانان - در همه عصرها - اين است كه به يقين در آخرالزمان، فردى از خاندان نبوت ظهور مىكند ؛ كه دين را مدد مىرساند و عدل را مىگستراند. مسلمانان از او پيروى مىكنند و به همه كشورهاى اسلامى حاكم مىشود. او مهدى نام دارد و از شرايط ظهور او قيام دجّال است كه در روايات صحيحه مطرح شده است و عيسى نيز پس از او نازل مىشود و دجّال را مىكشد و يا در كشتن او، مساعدت مىكند و در نماز به مهدى اقتدا خواهد كرد».
مقدمه العبر، ص 367.ابن حجر هيثمى گفته است : «اعتقاد به وجود مهدى منتظر، بنابراين احاديث، صحيح امرى لازم است. عيسى و دجّال در زمان او ظاهر مىشوند و هر جا «المهدى» به طور مطلق آورده شود، مراد او است».
البرهان فى علامات مهدى آخرالزمان، ص 169..ابن ابى الحديد، روشنتر از همه مىگويد :
«قد وقّع اتفاق الفريقين من المسلمين اجمعين على انّ الدنيا و التكليف لا ينقضى الاّ عليه»؛ «ميان همه فرقههاى مسلمين، اتفاق قطعى است كه عمر دنيا و احكام و تكاليف پايان نمىپذيرد ؛ مگر پس از ظهور مهدى(عج)»
شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 53 ؛ آينده جهان، ص 146..و سويدى نيز گفته است : «آنچه علما بر آن اتفاق نظر دارند، اين است كه مهدى آن كسى است كه در آخرالزمان قيام مىكند و زمين را از عدل و داد پر مىكند و احاديث راجع به مهدى و ظهور او بسيار است»
امامت و مهدويت، ج 2 ص 312 ؛ آينده جهان، ص 145. منابع اهل سنت درباره مهدويت در ميان انديشمندان اهل سنّت، بيش از پنجاه كتاب درباره ظهور و قيام «مهدى موعود»، نوشته شده كه به بيان شخصيت و ويژگىهاى آن حضرت و علايم ظهور و وقايع و خصوصيات عصر ظهور، مىپردازند. بعضى از اين كتابها، عبارت است از :1. البرهان فى علامات مهدى آخرالزمان، ملاعلى متقى هندى (م 975) ؛2. عقدالدرر فى اخبار الامام المنتظر، جمال الدين يوسف دمشقى (قرن هفتم) ؛3. مناقب المهدى، حافظ ابى نعيم اصفهانى (م قرن پنجم) ؛4. العرف الوردى فى اخبارالمهدى، سيوطى (م 911) ؛5. البيان فىالاخبار صاحب الزمان، محمدبن يوسف گنجى شافعى (م 658) ؛6. مهدى آل الرسول، علىبن سلطان محمد هروى حنفى ؛7. فرائد فوائد الفكر فى ظهور المهدى المنتظر، شيخ مرعى.بر اين اساس، احاديث نبوى درباره قيام مهدوى، به اندازهاى فراوان است كه در كمتر موضوعى به اين ميزان حديث نقل شده است. به همين جهت، دانشمندان علم حديث، در موارد فراوانى، به متواتر بودن احاديث مهدى، تصريح كردهاند. احمدبن محمدبن صديق شافعى مغربى در كتاب ابراز الوهم المكنون من كلام ابن خلدون، متواتر بودن روايات مربوط به مهدى موعود را به شيوهاى بىنظير و بىسابقه اثبات مىكند
ر.ك : ابراز الوهم المكنون، ص 437..حافظ ابو عبداللَّه گنجى شافعى نيز مىگويد : «احاديث پيامبراكرم«ص» درباره مهدى - به دليل راويان بسيارى كه دارد - به حد تواتر رسيده است»
البيان، باب 11 ؛ منتخب الاثر، ص 36.ابن حجر عسقلانى در كتاب فتحالبارى مىگويد : «اخبار متواترى رسيده است كه مهدى از اين امت است و عيسى فرود خواهد آمد و پشت سر او نماز خواهد خواند»
فتح البارى، ج 5، ص 362..بيهقى نوشته است : «احاديث مربوط به خروج مهدى، صحيحترين اسناد را دارد»
الاعتقاد و الهدايه الى سبيل الرشاد، ص 127. و...اين امر به حدّى براى برخى از علماى اهل سنّت، داراى اهميت و اعتبار بوده كه با انكاركنندگان ظهور مهدى مخالفت كردهاند. در كتابهاى فرائد السطين، البرهان، العرف الوردى و... از جابربن عبداله انصارى از پيامبر اكرم«ص» نقل كردهاند كه :
«من انكر خروج المهدى فقد كفر بما انزل على محمد«ص»»؛
ينابيع المودّه، ج 3، ص 108 ؛ فرائد السمطين، ج 2، ص 332 ؛ البرهان، ص 177. ؛ «هر كه ظهور مهدى را انكار كند، به آنچه بر محمد نازل شده، كفر ورزيده است».در روايت ديگرى نيز نقل كردهاند :
«من كذّب بالمهدى فقد كفر»؛
عقد الدرر، ص 157 ؛ منتخب الأثر، ص 149. ؛ «هر كس مهدى را انكار كند، به راستى كافر است».در كتاب «عقيده اهل السنة والاثر في المهدي المنتظر» كه تقرير درس استاد شيخ عبدالمحسن العباد از علماي اهل تسنن و صاحب كرسي در دانشگاه هاي كشورهاي عربي است، آمده است :از جمله امور و حوادثي كه در آينده به وقوع پيوسته و در آخرالزمان به هنگام نزول حضرت عيسي عليه السلام از آسمان به سوي زمين تحقق پيدا مي كند خروج مردي از اهل بيت نبوت از اولاد علي بن ابي طالب (2 ) (رضي الله عنه ) است كه اسم ايشان مطابق اسم جد بزرگوارش حضرت رسول اكرم (ص ) است اجمال عناوين به اين ترتيب است:مطلب اول يعني اسامي آن عده از صحابي كه احاديث مهدي را از رسول اكرم روايت كرده اند بيست و شش نفرند به اين ترتيب :1 ـ عثمان بن عفان2 ـ علي بن ابي طالب3 ـ طلحه بن عبيدالله4 ـ عبدالرحمن بن عوف5 ـ حسين بن علي6 ـ ام سلمه7 ـ ام حبيبه8 ـ عبدالله بن عباس9 ـ عبدالله بن مسعود10 ـ عبدالله بن عمر11 ـ عبدالله بن عمرو12 ـ ابوسعيد خدري13 ـ جابربن عبدالله14 ـ ابوهريره15 ـ انس بن مالك16 ـ عماربن ياسر17 ـ عوف بن مالك18 ـ ثوبان مولي رسول الله19 ـ قره بن اياس20 ـ علي الهلالي21 ـ حذيفه بن يمان22 ـ عبدالله بن حارث بن حمزه23 ـ عوف بن مالك24 ـ عمران بن حصين25 ـ ابوالطفيل26 ـ جابرالصدفيعلما و پيشوايان اهل سنت احاديث و آثار وارده در مورد مهدي را در كتاب هاي صحاح، سنن، معاجم و مسانيد خود آورده اند كه تعداد كساني كه اطلاع پيدا كرده در اين رابطه بر كتب آنها يا بر ذكر تخريج شان نسبت به احاديث مهدي سي و هشت نفرند كه ذيلا بيان مي شود:1 ـ «ابوداود» در سنن خود.2 ـ «ترمذي» در جامع اش.3 ـ «ابن ماجه» در سنن خود.4 ـ «نسائي» كه سافريني از او نقل كرده در لوامع الانوار البهيه و نيز نقل كرده مناوي در فيض القدير.5 ـ «احمد» در مسند خود.6 ـ «ابن حيان» در صحيح خود.7 ـ «حاكم» در مستدرك خود8 ـ «ابوبكر ابوشيبه» در المصنف.9 ـ «نعيم بن حماد» در كتاب الفتن.10 ـ «حافظ ابونعيم» در كتاب المهدي و همچنين الحليه.11 ـ طبراني در الكبير و الاوسط و الصغير.12 ـ «دارقطني» در الافراد.13 ـ «بارودي» در معرفه الصحابه.14 ـ «ابويعلي موصلي» در مسند خود.15 ـ «البزار» در مسند خود.16 ـ «حارث بن ابي اسامه» در مسند خود.17 ـ «خطيب» در تلخيص المتشابه و نيز در المتقن و همچنين در المفترق.18 ـ «ابن عساكر» در تاريخ خود.19 ـ «ابن منده» در تاريخ اصفهان.20 ـ «ابوالحسن الحربي» در الاول من الحربيات.21 ـ «تمام الرازي» در الفوائد.22 ـ «ابن جرير» در تهذيب الاثار.23 ـ «ابوبكر المقري» در المعجم.24 ـ «ابوعمر الدائي» در سنن خود.25 ـ «ابوغند كوفي» در الفتن.26 ـ «الديلمي» در مسند الفردوس.27 ـ «ابوبكر الاسكاف» در فوائد الاخبار.28 ـ «ابوالحسين بن المناوي» در كتاب الملاحم.29 ـ «بيهقي» در دلائل النبوه.30 ـ «ابوعمر المقري» در سنن خود.31 ـ «ابن جوزي» در تاريخ خود.32 ـ «يحيي بن عبدالحميد الجماني» در مسند خود.33 ـ «روياني» در مسند خود.34 ـ «ابن سعد» در طبقات.35 ـ «ابن خزيمه»36 ـ «حسن بن سفيان»37 ـ «عمر بن سبه»38 ـ «ابوعوانه» (و چهار نفر اخير از سي وهشت نفر را كه عبارتند از :«ابن خزيمه»«حسن بن سفيان»«عمر بن سبه»«ابوعوانه»«سيوطي» در العرف الوردي بيان كرده و توضيح داده كه اين افراد از جمله كساني هستند كه احاديث مهدي را تخريج كرده اند ولي مشخصات كتابشان را بيان نكرده است. روايات اهل سنت درباره امام مهدي در منابع روايى اهل سنّت، روايات معتبر و صحيحى از پيامبر اكرم«ص» درباره مهدى موعود نقل شده كه براى معرّفى و شناخت آن حضرت قابل توجّه است. ابتدا چند روايت در اين زمينه نقل مىشود؛ آنگاه سيماى كلى آن حضرت در احاديث و منابع اهل سنّت بيان مىگردد.1. شيخ ابراهيم حموى شافعى در فرائدالسمطين از رسول خدا«ص» نقل كرده است :
«انّ خلفائى و اوصيائى و حجج اللَّه على الخلق بعدى اثناعشر اوّلهم اخى و آخرهم ولدى ؛ قيل يا رسول اللَّه! و من اخوك؟ قال : علىّ بنابى طالب، قيل، فمن ولدك؟ قال: المهدى(عج) ؛ يملأ الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً و الّذى بعثنى بالحقّ بشيراً و نذيراً لو لم يبق من الدّنيا الاّ يوم واحد لطوّل اللَّه ذلك اليوم حتّى يخرج به ولدى المهدىّ فينزل روح اللَّه عيسى بن مريم فيصلّى خلقه»؛
كمال الدين، ج 1، ص 280، ج 27 ؛ بحارالانوار، ج، 47، ص 71. ؛ «خلفا و جانشينان من و حجّتهاى خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند: اوّل آنان برادرم و آخرشان فرزندم؛ گفته شد: اى رسول خدا! برادرت كيست؟ فرمود: على بن ابىطالب. سؤال شد: فرزندت كيست؟ فرمود: مهدى، كه زمين را از قسط و عدل آكنده مىسازد ؛ همانسان كه از ظلم و جور پر شده است. قسم به آنكه مرا به حق، به عنوان بشارت دهنده و ترساننده برانگيخت! اگر از عمر دنيا يك روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز چنان طولانى سازد تا فرزندم مهدى خروج كند. (پس از خروج او) عيسى پسر مريم پشت سرش به نماز مىايستد».2. در سنن ابى داوود و تذكرة خواص الامه از عبداللَّه بن عمر نقل شده است كه گفت :
«قال رسول اللَّه«ص»: يخرج من آخرالزمان رجل من ولدى اسمه كاسمى و كنيته ككنيتى يملأ الارض عدلاً كما ملئت جوراً، فذلك المهدى»؛
تذكرة الخواص الامه، ص 377 ؛ سنن ابى داوود، ج 2، ص 420. ؛ «رسول خدا«ص» فرمود: در آخرالزمان، مردى از فرزندان من قيام مىكند كه اسم او، همانند اسم من و كنيهاش مثل كنيه من است ؛ زمين را از عدل پر مىسازد؛ چنانكه از ظلم پر شده است و او مهدى(عج) است».3. متقى هندى در كنزالعمال آورده است :
«اِنّ عَليّاً سأل النبىُّ : اَمِنّا آل محمد المهدى ام مِنِ غيرِنا؟ قال رسول اللَّه : بَل مِنّا يَختِمُ اللّهُ به كَما فَتَح بنا و بنا يُنقَذون من الفتنة، كَما اُنقِذوا من الشِّركِ و بنا يُؤلَّفُ الّلهُ بينَ قلوبِكم بعدَ عداوةِ الشِّركِ»؛
كنزالعمال، ج 7، ص 263. ؛ «على«ع» از پيامبر«ص» پرسيد: آيا مهدى(عج) از ما آل محمد است يا از غير ما است؟ حضرت فرمود: بلكه (او) از ما است. خداوند به سبب او ختم كند (اتمام بخشد) ؛ چنانكه به ما آغاز كرد. به ما از فتنه نجات يابند، چنانكه از شرك نجات يافتند. خداوند به سبب ما دلهايتان را پس از كينه و دشمنى به يكديگر پيوند داد».4. پيامبر اكرم«ص» فرموده است:
«لا تقوم الساعة حتّى...يخرُج من عترتى... مَن يملأها قسطاً و عدلاً كما مُلِئت ظلماً و عدواناً»؛
عقد الدرر، ص 36 ؛ الدرّ المنثور، ج 7، ص 484. ؛ «قيامت فرا نرسد تا اينكه كسى از عترتم به پا خيزد و زمين را همچنان كه پر از ظلم و تجاوزهاى آشكار شده، آكنده از عدل و داد كند».5. از رسول خدا«ص» نقل شده است :
«ليبعَثَنَّ اللّه من عترتى رجلاً افرق الثنايا اَجلى الجبهة يملكُ الارض عدلاً و يفيضُ المال فيضاً»؛
ينابيع المودّة، ص 423 ؛ اسعاف الراغبين، باب 3، ص 135 . ؛ «همانا خداوند از عترتم، مردى را برمىانگيزاند كه دندانهايش برّاق و گشادهاند و پيشانىاش بلند و تابنده است. زمين را آكنده از عدل مىكند و مال را به نحوى خاص زياد مىگرداند».7. در كتاب «الجمع بين الصّحاح السّتة» روايت مشهورى را از پيامبر اكرم«ص» نقل مىكند كه:
«لو لم يبق من الدنيا الاّ يومُ واحدُ لَطَوَّل اللّهُ ذلك اليوم حتّى يُبعَث رجلُ منّى و من اهل بيتى يواطىء اسمه اسمى»؛
العمده، ص 434؛ ارشاد مفيد، ص 326. ؛ «اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداى تعالى آن روز را چنان طولانى كند تا در آن روز مردى از من يا از بيتم قيام مىكند كه اسم او اسم من است...». مهدى شخصى، نه مهدى نوعىاهل سنت در رابطه با مهدى موعود « مىگويند: ما به مهدى نوعى عقيده داريم. به عبارت ديگر ما منكر موعود نيستيم . احاديثى كه از رسول خدا(ص)درباره او صادر شده مورد قبول ماست ولى مىگوييم، او هنوز متولد نشده و معلوم نيست چه كسى است اما در آينده متولد مىشود و بعد از برزگ شدن قيام مىكند و حكومت جهانى واحد تشكيل مىدهد. او از نسل فاطمه واز فرزندان حسين (ع)است.مثلا شبراوى شافعى در الاتحاف ( مىگويد: شيعه عقيده دارد مهدى موعود كه احاديث صحيحه در رابطه با او وارد شده ، همان پسر حسن عسكرى خالص است و در آخرالزمان ظهور خواهد كرد ولى صحيح آن است كه او هنوز متولد نشده و در آينده متولد شده و بزرگ مىشود واو از اشراف آل البيت الكريم است.»«ابن ابى الحديد» در شرح نهجالبلاغه ذيل خطبه16 مىگويد:«اكثر محدثين عقيده دارند مهدى موعود از نسل فاطمه(ع) است و اصحاب ما معتزله آن را انكار ندارند و در كتب خود به ذكر او تصريح كردهاند و شيوخ مابه او اعتراف كردهاند. فقط فرق آن است كه او به عقيده ما هنوز متولد نشده و بعدا متولد خواهد گرديد.ناگفته نماند كه: اهل سنتبر اين گفته خود دليلى از احاديثيا آيات نياوردهاند. فقط شهرتى است كه در ميان ايشان به وجود آمده است و اين از نتايج منزوى شدن اهل بيت(ع)و برگشتن خلافت اسلامى از آنهاست چنانكه در مقدمه مقاله به آن اشاره شد. وانگهى احاديث منقوله در كتب اهل سنت عينا عقيده شعيه را مىرساند و در آن احاديث مىخوانيم كه: مهدى موعود(ع) دوازدهمين امام از ائمه دوازدهگانه و نهمين فرزند امام حسين(ع) و چهارمين فزرند امام رضا(ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسكرى(ع) است.و نيز روايات اهل سنت مىگويند كه آن حضرت در سال 255 هجرى در نيمهشعبان در شهر سامرا از مادرى به نام نرجس به دنيا آمده است. بنابراين شيعه و اهل سنت در مهدى موعود شكى ندارند و هر دو عقيده به مهدى شخصى دارند. منتها، دورانهاى تاريك و انزواى اهل بيت و عصر حكومتسياه بنىاميه و بنىعباس مانع از آن شد كه اهل سنت چيزى را كه در كتابهاى خود نوشته و نقل كردهاند در ميان خود شهرت بدهند و مانند شيعه منتظر آمدن مهدى شخصى(ع) باشند.(ماهنامه موعود پيش شماره 2). جمع بندي ديدگاه اهل سنت با بررسى و مطالعه منابع روايى اهل سنّت، سيماى كلى حضرت مهدى(عج) را چنين مىتوان تصوير كرد : او خليفه در پايان امت من، امير در پايان فتنهها و انقطاع زمان، مالك و فرمانرواى زمين، پادشاه و فرمانرواى انسانها، امام و پيشواى مردم، ولىّ و سرپرست امت، سلطان مشرق و مغرب و... است.- او از اهل بيت است ؛ خداوند امر او را در يك شب اصلاح مىكند ؛- مهدى از خاندان پيامبر و از فرزندان فاطمه است؛- مهدى از فرزندان حسين است ؛- او كسى است كه عيسى بن مريم پشت سرش نماز مىخواند ؛- او مال را فراوان مىبخشد و آن را شمارش نمىكند ؛- معادن را استخراج و اموال را تقسيم مىكند ؛- مال را مىبخشد و بر كارگزاران خود سختگيرى مىكند و بر مسكينان مهربانى مىورزد ؛- خداوند، زمين را به واسطه او زنده مىكند. او در آنجا عدالت مىورزد، در نتيجه زمين با عدل زنده مىشود ؛ بعد از آنكه از ظلم مرده بود ؛- از خلافت او ساكنان زمين و آسمان خشنودند ؛- خداوند او را براى فريادرسى مردمان برمىانگيزد ؛ امت در زمان او متنعّم و بهرهمند مىشوند و زمين محصولات خود را، بيرون مىريزد.- او بر تمام كشورها و شهرها مستولى مىشود و لشكرهاى كفر را شكست مىدهد.- دين اسلام و توحيد به وسيله او، عالمگير خواهد شد و در زمين كسى نخواهد ماند، مگر اينكه به توحيد خداوند گواهى دهد و...
براى مطالعه بيشتر و بررسى منابع روايات ر.ك : نگارنده، آينده جهان، ص 146 - 150 (به نقل از : كنزالعمال، ج 14 ؛ ينابيع المودة ؛ العرف الوردى فى الاخبار المهدى ؛ المعجم الكبير ؛ البرهان فى علامات مهدى آخرالزمان ؛ فرائدالسمطين ؛ عقدالدرر ؛ المهدى المنتظر ؛ الفتن و الملاحم و...)..در پايان بايد خاطر نشان كرد كه، به رغم فراوانى و تواتر احاديث مربوط به مهدى آخرالزمان، اين اعتقاد به صورت جدى و پررنگ در ميان اهل سنت شيوع ندارد
عبدالعليم بستوى، المهدى المنتظر (مكه : مكتبةالمكتبة، 1420)، ج 1، ص 60.. ديدگاه اهل سنت درباره رهبر: ولايت فقيه در تعريف اكثر فقهاي شيعه در ادامه بحث ولايت ائمه معصومين(ع) مطرح شده است و طبييعي است كه به دليل عدم اعتقاد اهل سنت به بحث امام معصوم، بحث ولايت فقيه نيز از اين ديدگاه منتفي است ولي برخي فقهاي شيعه، ولايت فقيه را از راه امور حسبه و به روش كاملاً انتخابي اثبات كرده اند. از اين جهت ميتوان بين اين ديدگاه شيعي و ديدگاه اهل سنت اشتراكاتي را در امر ولايت فقيه پيدا كرد. برخي از علماي اهل سنت نيز اجتهاد را شرط حاكم شمردهاند. عبدالرحمان الجزيرى مىنويسد: «اتفق الائمة رحمهم اللَّه تعالى على ان الامامة فرض و انه لابد للمسلمين من امام يقيم شعائر الدين و ينصف المظلومين من الظالمين و اتفقوا على ان الامام يشترط فيه: اولاً ان يكون مسلماً ثانياً ان يكون مكلّفاً ثالثاً ان يكون حرا رابعاً ان يكون ذكراً خامساً ان يكون قرشياً سادساً ان يكون عالماً مجتهداً ليصرف الاحكام و يتفقه فى الدين فيعلم الناس و لايحتاج الى استفتاء غيره». [1] تمام فقهاي اهل سنت اتفاق دارند كه امامت براى مسلمانان واجب است تا در پرتو آن شعاير دين برپا داشته شده و حق مظلوم از ظالم گرفته شود؛ چنانكه اتفاق دارند كه حاكم اسلامى بايد داراى چنين ويژگيهايى نيز باشد: 1 - مسلمان باشد؛2 - مكلف باشد؛3-حر و آزاد باشد؛4 - مرد باشد 5-از قريش باشد؛6 - عالم و مجتهد باشد تا مردم را از احكام دين آگاه نمايد و نياز به استفتا از غير خود نداشته باشد. امام نووى نيز شرايط امام را ، از قريش بودن، اجتهاد و نيز صاحب نظر بودن دانسته است.[2] قاضى باقلانى (متوفاى 403 ه.ق) كه از پيروان ابوالحسن اشعرى است و قاضى ابويعلى الفراء نيز اجتهاد و علم را شرط مىدانند.[3] بنابراين از ديدگاه اهل سنت اجتهاد و فقاهت از شرايط امام و حاكم اسلامى است تا به طور مستقل و آزاد بتواند احكام اسلام را جارى نموده و به احكام عمل نمايد و به غير خودش نياز نداشته باشد. در غير اين صورت حاكم نفوذ و اقتدار خود را از دست مىدهد.[4] در كتاب سنن بيهقي از ابن عباس از رسول الله نقل شده كه فرمودند : «من استعمل عاملاً من المسلمين و هو يعلم ان فيهم اولي بذلك منه اعلم بكتاب الله و سنه نبيه فقد خان الله و رسوله و جميع المسلمين - كسي كه كارگزاري از مسلمين را به كار بگمارد در حالي كه مي داند و در ميان مسلمانان كسي هست كه سزاوارتر به آن و آگاه تر به كتاب خدا و سنت رسولش وجود دارد به خدا و رسولش و به تمامي مسلمانان خيانت كرده است.» سيد شريف جرجاني در شرح خود بر كتاب مواقف نوشته است:« الجمهور علي ان اهل الامامه و مستحقها من هو مجتهد في الاصول و الفروع ليقوم بامر الدين متمكنا من اقامه الحجج و حل الشبهه في العقائد الدينيه مستقلابالفتوي في النوازل و احكام الوقائع نصا و استنباطا لان اهم مقاصد الامه حفظ العقائد و فصل الخصومات و لم يتم ذلك بدون هذا الشرط (جمهور بر آنند كه كسي سزاوار رهبري جامعه اسلامي است كه در اصول و فروع ، مجتهد باشد تا بتواند به امر دين قيام كند و توانايي داشته باشد حجج الهي را اقامه و شبهات اعتقادي را حل نمايد زيرا مهم ترين هدف امت اسلامي حفظ عقايد و حل و فصل دعاوي و مخاصمات است و اين امور بدون شرط اجتهاد امكان پذير نيست.)» امام شافعي در صفحه 39 كتاب الفقه الاكبر در بحث شروط امامت گفته است: «و العلم؛ بحيث يصلح ان يكون مفتيا من اهل الاجتهاد - يكي از شرايط رهبري علم است؛ به گونه اي كه صلاحيت افتاء داشته باشد و اهل اجتهاد باشد.» قلقشندي در كتاب مآثر الانافه في معالم الخلاقه در بحث از شروط امامت گفته است: «العلم المودي الي الاجتهاد في النوازل و الاحكام فلاتنعقد امامه غير العالم بذلك. » نووي در كتاب روض الطالبين در شروط امام مي گويد:« هي كونه مكلفا مسلما عدلاحرا ذكيا عالما مجتهدا - مكلف مسلمان ، عادل ، آزاد ، باهوش ، دانشمند و مجتهد بودن از شرايط امام است.» برخي از فقهاي اهل سنت گفته اند: اصلاشرط فقاهت درباره رهبر مورد اجماع فقها است ؛ از جمله رميلي نوشته است: «ان هذا الشرط (الاجتهاد) لابد منه في الامامه كالقاضي بل حكي فيه الاجماع.» حال سوال اين است با توجه به اين عبارت ، مي توان گفت در فقه اهل سنت ، ولايت فقيه پذيرفته شده است؟ آيا آنها هم فقيه جامع الشرايط را داراي ولايت مي دانند؟ اين سوال را از تعدادي از علماي اهل سنت معاصر پرسيده و پاسخ آنان را در كتابي به نام الاجتهاد و الحياه حوار علي الورق جمع آوري نموده اند؛ از جمله “دكتر مصطفي البغاء” پاسخ داده است: “يعني الفقيه له صلاحيات و له ولايه علي الناس؟ لا... - به اين معنا كه فقيه ولايت بر مردم داشته باشد؟ خير ، در تشريع اهل سنت اين چنين نيست.” مجددا از وي سوال شده است كه آيا حاكم بايد فقيه باشد؟ جواب داده است : “نعم ، يشترط فيهم رتبه من الاجتهاد، ولكن بكل اسف هذا ليس موجودا. الاجتهاد فرض في الخليفه و فرض في نواب الخليفه و الاجتهاد شرط في منصب الوالي و الامير و القاضي وكل هولاء يشترط الفقها في ان رتبه الاجتهاد و هولاء لهم الولايه بما لهم سلطه زمنيه تنفيذيه ولكن كما قلت لابوصفهم فقها و انما بوصفهم امراء و ولاه ... اذن الفقيه لايملك سلطه تنفذيه و لاولايه له ... “ نتيجه اينكه هر فقيهي كه جامع الشرايط باشد ولايت ندارد ؛ ولي حاكم بايد فقيه باشد. پس به عقيده اهل سنت ، ولايت از آن فقيه جامع الشرايط نيست بلكه از آن امير و والي است. هر قاضي اي بايد مجتهد باشد و هر قاضي اي ولايت دارد نه اينكه هر مجتهدي ولايت داشته باشد. اين نظر ، بسيار شبيه به نظريه انتخاب است كه مي گويد هر فقيه جامع الشرايطي ولايت ندارد بلكه با عقد بيعت ، ولايت از سوي مردم به وي تفويض و تنفيذ مي گردد.[5] بر اين اساس پذيرش ولايت فقيه از منظر اهل سنت نه از زاويه نصب الهي يا واجديت صفت اجتهاد ، بلكه به خاطر اينكه حاكم مقبول مردم است كه اجتهاد دارد، مي باشد. روشن است آنچه در ويژگيهاى حاكم اسلامى در منابع اهل سنت آمده به خوبى با ولايت فقيه منطبق است و بين آنها تفاوتى ديده نمىشود؛ زيرا شيعه معتقد است كه در عصر غيبت امام معصوم عليه السلام حاكم اسلامى بايد از مجتهدان و فقهاى داراى شرايط رهبرى باشد.. ر.ك: 1.
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1723328 2.
http://abna.ir/data.asp?lang=1&Id=279322 3.
http://www.mazaheb.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=913&Item... 4.
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/16764/%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%B5%D8%B1... [1] الفقه على المذاهب الاربعة، ج5 ، ص 317 - 316. [2] المنهاج، ص 518 و شرح صحيح مسلم. [3] الاحكام السلطانيه، ص20 و التمهيد، ص 181. [4] سايت موسسه مذاهب اسلامي [5] علي نورايي يگانه، روزنامه رسالت، شماره 6551 به تاريخ 27/7/87، صفحه 18 (انديشه)