پاسخ تفصیلی:
پاسخ: با سلام. ابتدا توجه شما را به مقدمه زير جلب نموده و در ادامه پاسخ سوال شما ارائه ميگردد:
مقدمه: خوارج و عوامل پيدايي آنها
از دل جنگ صفّين, دسته اي برآمدند كه در تاريخ به خوارج يا حروريّه شهرت يافتند. اينان پس از جريان حكميّت سربرآوردند و در اعتراض به امام علي(ع) گفتند:
(حكّمت الرجال في دين الله والله تعالي يقول, ان الحكم الا للّه.)58
تو در دين خدا مردان را داور نهادي, درحالي كه خداوند مي گويد: تنها حكم از آن خداست.
جمع ناسازگاران, خرده گيران و فتنه انگيزان افزون شد و در ميان مسلمانان تفرقه و فتنه افكندند و چيزي نگذشت كه پرچم مخالفت برافراشتند و به هنگام بازگشت از صفّين در حروراء ماندند و به خون ريزي و راهزني پرداختند. هر چند امام(ع) با آنان به گفت وگو نشست و حق را برايشان بيان كرد, و عده زيادي را بازگرداند و به سوي خود كشيد; امّا گروهي ديگر ثابت قدم به نهروان رفتند و عبداللّه بن خبّاب بن ارتّ را كشتند. بدين سبب گفته اند:
(آنان نظر عبداللّه را درباره امام علي(ع) پرسيدند, او گفت: علي اميرالمؤمنين و امام المسلمين است. از اين پاسخ به خشم آمده, او و همسرش را, كه باردار بود, به قتل رساندند. همچنين در طول راه به هر كسي بر مي خوردند, رأي او را درباره حكميّت سؤال مي كردند, اگر با آنها موافق نبود, او را مي كشتند.)59
بدين سبب امام به سوي آنان لشكر كشيد. بيشترشان از جمله ذوالثديه كه رهبري آنان را به عهده داشت, كشته شدند (در سال 38).60
پيامبر(ص) ظهور خوارج را از پيش بيان كرده بود:
(يخرج في آخر الزمان, قوم من امّتي احداث الاسنان, سفهاء الاحلام, يقولون من قول خير البريّه. يقرءون القرآن, لايجاوز حناجرهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرّميه….)61
دسته اي به روش گفتار انسانهاي نيك سخن مي گويند و قرآن مي خوانند امّا از حنجره هاي آنان در نمي گذرد, از دين خارج مي شوند, چنانكه تير از كمان بيرون مي رود.
درروايتي ديگر از پيامبر(ص) در اشاره به ذوالثديه آمده است:
(وي را ياراني است كه هر يك از شما, نماز و روزه اش را در مقابل آنان كوچك مي شمارد, و اينان چون تير از كمان, از دين بيرون مي روند و رهبرشان مردي است كه يكي از دو سينه اش, چون پستان زنان برآمده است.)62
خوارج, افرادي به ظاهر دين دار و قرآن دان, متعصب و خشك بودند. به همين جهت وقتي امام, عبدالله بن عباس را براي مجادله با آنان مي فرستد, سفارش مي كند كه با آنان به قرآن تمسك نكند چون قرآن به معاني و وجوه گوناگوني درخور حمل است و هر چه گفته شود, چيزي خواهند گفت. پس بايد با آنان به سنت احتجاج شود, تا راه گريزي نيابند.
(لاتخاصمهم بالقرآن, فان القرآن حمّال ذو وجوه, تقولون ويقولون ولكن حاججهم بالسنّة فانّهم لن يجدوا عنها محيصاً.)63
به قرآن بر آنان حجت مياور, كه قرآن تاب معنيهاي گونه گون دارد. تو چيزي از آيه اي مي گويي, و خصم تو, چيزي از آيه ديگر. ليكن به سنت با آنان گفت وگو كن كه ايشان را راهي نبود, جز پذيرفتن آن.
اشكالهاي خوارج به علي(ع):
1. چرا امام برخلاف قرآن! به داوري انسانها تن داد, در حالي كه صريح آيه قرآن64, به نفي آن نظر دارد.
امام(ع) در پاسخ به آنان دو پاسخ مي گويد, نقضي و حلّي:
الف. آنچه شما از آيه برداشت كرده ايد, خلاف مقصود قرآن است. كلامي كه بدان استناد مي جوييد, حق است, امّا اراده اي كه از آن داريد, خطا و باطل است. آري حكمي جز حكم خداوند نيست و كسي اين سخن را انكار نمي كند, ولي آنچه خوارج مي گويند, آن است كه امارتي جز براي خدا نيست. امام در ادامه مي گويد:
(وانّه لابدّ للنّاس من امير برٍّ او فاجر, يعمل في امرته المؤمن ويستمتع فيها الكافر.)65
جايي كه مردم را حاكمي بايد, نيكوكردار, يا تبه كار, تا درحكومت او مرد با ايمان, كار خويش كند و كافر, بهره خود برد.
بنابراين, مراد آيه, غير چيزي است كه خوارج آن را اراده كرده اند.
ب. اين كه پذيرش حكميّت به اصرار خود شما بود.
(فانّا نذير لكم ان تصبحوا صرعي باثناء هذا النّهر, وباهضام هذا الغائط, علي غير بيّنة من ربّكم ولا سلطان مبين معكم. قد طوّحت بكم الدّار واحتبلكم المقدار وقد كنت نهيتكم عن هذه الحكومة فابيتم علي اباء المخالفين المنابذين, حتّي صرفت رأيي الي هواكم وانتم معاشر اخفّاء الهام, سفهاء الاحلام ولم آت لااباكم, بجرا ولا اردت لكم ضرّاً.)66
شما را از آن مي ترسانم كه كُشته در كرانه اين رود, افتاده باشيد, و در پست و بلنديهاي اين مغاك افكنده. نه برهاني روشن از پروردگار داشته باشيد, و نه حجتي آشكار, آواره خانه و ديار, و به دام قضاگرفتار.
شما را از كار حَكَميّت, بازداشتم, و سرباز زديد. با من در افتاديد و مخالفت ورزيديد. چندان كه رأي خود را در كار هواي شما كردم. شما اي سبكسران, اي بي خردان نادان, اي ناكسان! من نه بلايي براي شما آوردم و نه زياني برايتان خواستم.
امام در اين پاسخ خشم آلود و اندوهگينانه, نشان مي دهد كه آنچه رخ داد, بيش تر خواسته خود آنان بود, نه تصميم گيري شخصي تا سزاوار بازخواست و تندي باشد. هر چند هيچ يك از اين دو پاسخ در خوارج كارگر نيفتاد.
2. اشكال ديگر خوارج. امام, تن در دادن ايشان به حذف لقب اميرالمؤمنين! با اين توضيح كه چون زمان نگارش پيمان رسيده بود, دو طرف از مقدم داشتن نام علي يا ناميدن او به اميرالمؤمنين, به نزاع برخاستند و سرانجام, با ميانجي گري خود امام, قضيه پايان يافت.67 خوارج در بهانه هاي خويش, اين نكته را گنجاندند كه چرا آن حضرت به حذف لقب خويش رضايت داد؟ امام در پاسخ به آنها, به عمل پيامبر(ص) در حديبيّه اشاره كرد كه آن حضرت در اعتراض نماينده قريش, فرمود: تا نام و پدرش را بي هيچ لقب بنگارند, بدين گونه, امام پيروي خويش را نشان داد.68
3. اشكال مهم ديگري كه بر حضرت وارد ساختند, آن بود كه چرا با پذيرش حكميّت وصايت خويش را انكار كرده است. يعني اگر وصي بود, نمي بايست با تن دادن به داوري, وصيت را تباه سازد! امام, به اين نكته نيز پاسخ گفت و به آنان فهماند كه اگر دست از وصايت و همراهي او بردارند, خود مرتكب خطا و گناه شد ه اند, نه علي(ع).69
4. بلاذري از اشكال چهارمي, سخن به ميان مي آورد وي مي گويد: خوارج از عمل امام پس از پيروزي بر ناكثين (جمل) نيز پرسش داشتند كه چرا آن حضرت غنايم آنان را تقسيم نكرد؟ اگر اهل جمل, مسلمان بودند; چرا با آنان جنگيد و اگر جنگيدن با آنان روا بود, چرا گرفتن اموالشان حلال نبود؟70
با اين بهانه ها, حركت و شورش غيرانساني خود را موجه نشان مي دادند كه امام(ع) به ناچار به سركوبي آنان پرداخت, هر چند به ديگران سفارش كرد كه پس از او, خوارج را نكشند, چرا كه آنان دچار گمراهي در شناخت حق اند.71
اما در پاسخ به سوال شما و پس از مقدمه فوق بايد گفت:
انگيزه هاي خوارج در دشمني با علي(ع)
ستيزه جويي خوارج از آنچه بيان شد به دست مي آيد. شايد بتوان مهم ترين انگيزه آنان را از سخنان خود آنان و بويژه از استدلال ابن ملجم مرادي براي انگيختن شبيب بن بجره به قتل امام(ع) جست وجو كرد.
1. سطحي نگري و جهل به ژرفاي دين: خوارج را در تاريخ, انسانهايي اهل دين و ديانت شناسانده اند, امّا دينداراني كه بينش لازم را نداشتند. همين امر آنان را به دشمني با علي(ع) كشاند, آگاهي و شناخت ژرف و ناكران پيداي او از دين و قرآن, زبانزد همگان بود. امام(ع) وقتي فردي خارجي را در عبادت مي بيند, مي فرمايد:
(نوم علي يقين خير من صلاة في شك.)72
به يقين خفتن بِه كه با دو دلي, نماز گزاردن.
با اين سخن امام به گونه اي عذر آنان را در دشمني با خويش, موجّه مي نمايد و حتي در وصيّتي كه براي پس از خود در رويارويي با آنان مي كند, به روشني پيداست كه آن حضرت, خوارج را گروهي جوياي حق, ولي بيراهه رو و گمراه مي داند.
در سخن پيامبر(ص) نيز سطحي نگري خوارج آمده بود و در عين حال, آن حضرت, قتال با آنان را فرمان داده بود; چرا كه اين گونه نگرش عاميانه و غيرواقعي به دين, پايه هاي دين را درهم مي شكند.
ابوسعيد خدري نقل مي كند:
(پيامبر(ص) ما را به قتال با ناكثين, قاسطين و مارقين فرمان داده بود و ما از آن حضرت پرسيديم, به همراه چه كسي چنين پيكار كنيم؟ فرمود: با علي بن ابي طالب.)73
2. داور قرار دادن انسان در دين خدا: ابن ملجم كه براي كشتن امام علي(ع) مأموريت يافت, در كوفه با شبيب بن بجره تماس گرفت و از او خواست تا وي را در اين كار همراهي كند. چون شبيب علت آن را پرسيد, پاسخ گفت: علي به كاري تن در داد كه برخلاف حكم خدا بود.
اين نگرش آن چنان در درون ابن ملجم خارجي جاي يافته بود كه وقتي عمل غيرانساني خويش را انجام داد و ضربتي بر امام وارد آورد, فرياد برآورد:
(الحكم للّه يا علي لالك ولا لاصحابك.)
بنابراين, راز دشمني آنان با علي(ع) در فهم نادرست ايشان از دين بود.
3. ديگر جهتي كه خارجيان را به دشمني مي كشاند, ادعاي قتل مسلمانان است كه باز در سخن ابن ملجم به شبيب آمده است:
(علي, برادران صالح ما را كشته است و سزاي چنين فردي, كشتن است.)74
به هر حال, خوارج, با چنين باوري, به خشم و خشونت روي كردند و پيروان اينان, هيچ گاه از صحنه تاريخ اسلام, ناپديد نشدند; چرا كه هميشه انسانهاي كج فهم, متعصّب و دينداران خشك مغز نادان وجود خواهد داشت. شايد سخن امام علي(ع) در پاسخ به كسي كه گفت: خوارج همگي به هلاكت رسيدند, ناظر به همين مضمون باشد:
(كلاً واللّه, اِنّهم نُطفٌ في اصلاب الرّجال و قرارات النِّساء, كلّما نجم منهم قرن قُطِعَ, حتي يكون آخرهم لُصُوصاً سلاّبين.)75
هرگز! به خدا كه نطفه هايند در پشتهاي مردان و زهدانهاي مادران. هرگاه مهتري, از آنان سربرآرد, از پايش در اندازند, چندان كه آخرِ كار مالِ مردم ربايند و دست به دزدي يازند.
فرجام سخن
آنچه در دو بخش از نوشته آمد, نگاهي نه چندان ژرف به راز و رمز دشمني با علي(ع) بود, همو كه به حسب ظاهر, كسي نمي بايست با او دشمني ورزد; چرا كه پيامبر(ص) وي را معيار و ملاك ايمان انسانها قرار داده بود و دوستي با او را وظيفه هر مسلمان.
(من احبّ عليّاً فقد احبّني ومن ابغض عليّاً فقد ابغضني, ومن اذي عليّاً فقد اذاني ومن آذاني فقد آذي اللّه.)76
و درباره قاتل او نيز فرموده بود:
(يا علي(ع) مي داني شقي ترين پيشينيان و شقي ترين پسينيان, چه كساني اند؟
امام عرض كرد: خدا و رسولش داناترند.
پيامبر(ص) فرمود: شقي ترين پيشينيان, پي كننده شتر صالح است و شقي ترين پسينيان, كسي است كه بر فرق تو شمشير مي زند.)77
با اين همه, نماياندن دشمنيهايي كه بيان شد, اندكي ژرف كاوي مي طلبيد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(استيعاب), ج217/3.
59. (اخبار الطوال)206/.
60. (طبقات), ج24/3.
61. (كنزالعمّال), ج202/11.
62. (بحارالانوار), علامه مجلسي, ج326/33, وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي, مؤسسه چاپ و نشر.
63. (نهج البلاغه), نامه 77.
64. سوره (انعام), آيه 54.
65. (نهج البلاغه), خطبه 40.
66. همان, خطبه 36.
67. (تاريخ يعقوبي), ترجمه محمد ابراهيم آيتي, ج91/2.
68. همان96/.
69. همان.
70. (انساب الاشراف), ج360/2.
71. (نهج البلاغه), خطبه شماره 61.
72. همان, كلمات قصار, 97.
73. (مسند احمد), ج361/2; ج5/3.
74. (الاستيعاب), ج219/3.
75. (نهج البلاغه), خطبه 60.
76. (مستدرك حاكم), ج130/3; (الاستيعاب), ج204/3.
77. (طبقات الكبري), ج25/3.