پاسخ تفصیلی:
پاسخ: پس از رحلت رسول خدا(ص), و غصب خلافت توسط خلفا و نيز گسترش فتوحات اسلامى در بلاد دوردست، بيم آن مى رفت كه بدعتها و نيز انديشه هاى ملحدانه وارداتى با فرهنگ اسلامى در آميزد. نسل جوان كه رسول خدا(ص) را درك نكرده, بود و در عصر حاكميت هاى پس از پيامبر(ص) ديده به جهان گشوده بود, مورد تهاجم اعتقادي و فرهنگى قرار گرفته بود.امامان معصوم عليهم السلام با شيوه هاى مختلف در معرفى دين تلاش مى ورزيدند و به معرفى داده هاى غلط و بدعتها مى پرداختند. افكارى كه ارزش هاى اسلامى را تهديد مى كرد عبارت بود از:الف ـ دنياگرايىانسان دين دار به دنبال دنيا نمى رود و بدان دل نمى بندد, بلكه آن را نردبان ترقى براى رسيدن به معنويات و كسب پاداش اخروى قرار مى دهد. ديندارى هميشه و همه جا با دنيا دارى همراه نيست. آن كس كه در بند حفظ دنياست, از دين دارى چيزى نمى داند.دين داران براى حفظ زخارف دنيوى هرگز ايمان خود را از كف نمى دهند. هيچ گاه براى از دست دادن منافع اين جهانى, اندوهگين نمى شوند, آرامشى در سويداى دل مومنان است كه از هيچ خطرى برآشفته نمى شوند. (1)دنياگرايى صاحبانش را به ورطه سقوط مى كشاند. از اين رو اهل بيت عليهم السلام پيروان خود را نسبت به عواقب دنيا دوستى افراطى, هشدار مى دهند. امام على(ع) در اين زمينه فرمود: دنيا را محافظ دين خود بشماريد, اما هرگز با دين از دنياى خود پاسدارى نكنيد. (2) آن حضرت در اين حديث كوتاه, اصل برترى معنويات بر دنيا را نشان مى دهد. نيز آن حضرت فرمود:هنگامى كه حادثه اى روى مى دهد, اموال خود را سپر جان هايتان قرار دهيد. هرگاه حادثه و دشوارى پيش مىآيد, جان هايتان را سپر دينتان كنيد و بدانيد كه نابود شده كسى است كه دينش از دست رفته باشد. (3)ب ـ ضعف اعتقادى و فقر فرهنگىپس از رحلت رسول خدا(ص) همه چيز دگرگون شد, حتى رهبرى امت اسلامى. بسيارى از تازه مسلمان ها پيامبر اسلام را درك نكرده بودند و بسيارى نيز به خاطر بعد مكانى با مدينه, نتوانسته بودند مدت زيادى در محضر پيامبر(ص) با احكام و معارف اسلامى آشنا شوند. بدين خاطر مسلمانان با بسيارى از سوالات رو به رو شدند و جز ائمه عليهم السلام كسى توان پاسخ گويى به آن ها را نداشت. فقر اعتقادى در روزهاى نخست پس از رحلت پيامبراكرم(ص) نامحسوس بود اما به مرور زمان, فاجعه هاى دردناكى به بار آورد.دشمنان دين كه متفرق شده بودند و يا ماسك دين به چهره زده بودند, با تفسيرهاى مادى از دين, ضربه هاى غير قابل جبرانى بر فرهنگ اسلامى مردم وارد آوردند.ائمه عليهم السلام با تمام توان به مبارزه با انحرافات عقيدتى برخاستند. نقش فعال و مثبت پيشوايان را در زمينه بارور كردن زمينه هاى اعتقادى اسلامى, مى نگريم كه چگونه اين پاكباختگان راه الله چون سدى محكم جلوى سيل انحرافات و امواج سهمگينش مى ايستادند و نمى گذاشتند امت اسلامى از دستاوردهاى اصيل اسلامى در ابتداى حركت راهشان, جدا بمانند. اين بزرگواران با علم گسترده شان زمينه را طورى فراهم ساختند كه هرگونه نقشه خائنانه اى كه عليه اسلام و مسلمين طرح مى شد, خنثى نمودند و جامعه نوبنياد اسلامى را از هرگونه انحراف حفظ كردند. (4)اين رسوبات فكرى كه پس از رسول خدا(ص) در جامعه اسلامى به وجود آمد, با گرايش هاى مادى, عواطف, حيات اخلاقى و اجتماعى آن ها تركيب يافت. اين حالت منفى و بى قيدى به باورهاى دينى كه ناشى از ضعف اعتقادى بود, از نسل قبل به نسل هاى بعدى منتقل شد.نقش تاريخى اهل بيت عليهم السلاماهل بيت عليهم السلام رهروان صديق راه پيامبر(ص) بودند, كه در ستيز دين و دنيا, جانب حقيقت دين را گرفتند و لذايذ مادى را رها كردند. تنها آن ها بودند كه در طول حيات پربار خويش, با همه دشوارى ها و سختى هايى كه از جانب دشمنان برآن ها وارد شد, از گوهر عشق الهى غافل نماندند و به ترويج دين پرداختند. آن ها در اين راستا چون رسول خدا(ص) همه رنج ها را به جان خريدند. اهل بيت عليهم السلام تنها وارث دين و آشنا به حقايق آن بودند. از اين رو ناگزير بودند كه مكتب را از روند تخريبى نجات دهند: مسلمانان از نظر ايدئولوژى به پايه پيامبر(ص) نرسيده بودند, تا نسبت به آينده كاملا بى طرفانه و صد درصد طبق اصول دعوت اسلامى, اقدام كنند, مگر نه اين كه هنوز تعصبات منطقه اى ميان اهل مكه و مدينه, كاملا ريشه كن نشده بود! علاوه براين خطر, خطر ديگرى هم وجود داشت كه آينده اسلام را تهديد مى كرد, و آن وجود دسته اى متشكل و متظاهر به اسلام, در زمان پيامبر خدا(ص) بود. اين عده به ظاهر مسلمان بودند, كفر خود را مخفى داشته و همه سعى و كوشش خود را در برافكندن اسلام, مصرف مى داشتند. قرآن اين دسته را ((منافق)) مى خواند. و اگر افرادى كه در فتح مكه از روى ناچارى اسلام آوردندـ كه به هيچ وجه اسلام آوردنشان متكى به عقيده و ايمان نبود.ـ اضافه كنيم, به سهولت مى توانيم اندازه خطرى را كه بعد از پيامبر(ص) متوجه عالم اسلام مى شد, نشان دهيم.))(5)اينان چون عرصه را از رهبرى لايق مثل رسول خدا(ص) خالى ديدند, براى رسيدن به مقاصد خويش دست آوردهاى پيامبر اكرم(ص) را بازيچه گرفته بودند. امت اسلامى روز به روز از حقيقت اسلام فاصله مى گرفتند.در اين رهگذر مفسر واقعى اسلام غير از اهل بيت عليهم السلام كسى نمى توانست باشد.اهل بيت عليهم السلام در نگرش دينى ـ تاريخى, متصل به سلسله هاديان و رسولان خدايى و حافظ رسالت آخرين سلسله رسولان مى باشند. لازمه اين مسئوليت تاريخى صيانت از كيان دين در برابر بدعت گذاران است. رسول خدا(ص) فرمود: هرگاه بدعت ها آشكار شود, دانا بايد دانش خويش را آشكار كند.... (6)امامان معصوم عليهم السلام به مبارزه با تحريفگران دين برخاستند. حضرت محمد(ص) در اين باره فرمود: در ميان هر نسلى از امتم, مردانى عادل از اهل بيتم وجود دارند, كه تحريف هاى گمراهان و كژروىهاى باطل روان و تإويل جاهليت را از اين دين دور مى سازند. هان! امامان شما رسولان شما به سوى خدايند. پس دقت كنيد كه چه كسانى را رسولان خود قرار مى دهيد. (7)اهل بيت عليهم السلام و پيگيرى آرمان واحداهل بيت عليهم السلام در طول حيات پربار خويش, از راه هاى مختلف به صيانت از دين پرداختند. اهل بيت عليهم السلام تنها به مبارزه ى منفى عليه دشمنان مكتب بسنده نكردند, بلكه تلاش كردند تا اسلام اصيل را در همه ابعاد آن به جامعه معرفى نمايند; امامى, سنگر جهاد و قيام مسلحانه را انتخاب مى كرد و امامى ديگر, نيايش را اسلحه خود قرار مى داد. برخى از ائمه عليهم السلام با تربيت شاگردان, به احياى دين مى پرداختند.راه هاى دفاع از دين متفاوت بود; اما همه در تحقق يك هدف تلاش مى ورزيدند:مى نگريم كه درحالات و خصوصيات رفتارشان اختلافاتى به ظاهر متباين وجود دارد و هريك نقشى و برنامه اى متفاوت با ديگرى داشته اند. امام حسن(ع) با معاويه صلح مى كند, در حالى كه امام حسين(ع) با يزيد به جنگ بر مى خيزد و كشته مى شود, حضرت سجاد(ع) را مى نگريم كه زندگانى اش همراه با دعا و نيايش مى گذرد و در اين بين, زندگانى امام باقر(ع) يك زندگانى به تمام معنا توام با نشر علم حديث و فقه است. اما اگر از ديد دوم بنگريم و زندگانى ايشان را به شكل يك كلى مرتبط به هم, با خصوصيات مربوط به خودش بنگريم, ملاحظه مى شود كه زندگانى همه ايشان, يك حركت واحد بوده و يك زلال جارى در تاريخ است... هرگاه در جامعه انحرافى در احكام اسلامى رخ مى داد و يا جامعه دچار مشكلاتى مى شد كه حيثيت اسلام به خطر مى افتاد و حكام زمان از حل آن عاجز مى گشتند, ائمه عليهم السلام با بينش هاى پرفروغ خود, به دفع آن انحراف پرداخته و خطر را خنثى مى كردند. (8) اهل بيت عليهم السلام همواره مراقب اوضاع جارى جامعه اسلامى بودند و هركدام با اسلوب ويژه ى عصر خويش, يك خط فكرى را تعقيب مى كردند. امام باقر و امام صادق عليهما السلام در فراگيرترين سطح, به مطرح ساختن معارف اسلامى ـ به ويژه در زمينه هاى فقهى و شناساندن احكام شرعى و معارف الهى در بالاترين حد امكان ـ اهتمام مى ورزيدند. امام رضا(ع) بيشترين اهتمام و كوشش خود را در زمينه اعتقادى متمركز مى نمايد و بر استوارى و تثبيت اصول و معيارها تإكيد مى كند...مامون به گردآوردن علما و اهل كلام ـ خصوصا از معتزله كه اهل محاجه, جدل و موشكافى مسائل بودند.ـ اهتمام مى ورزيد, تا آنان امام رضا(ع) را محاصره كنند و در گفتگوها و مباحثاتشان آن حضرت را در خصوص بزرگ ترين مدعاى خود و پدرانش كه داشتن علم خاصى به علوم و آثار پيامبراكرم(ص) بوده, شكست بدهند. هدف نهايى او اين بود كه با شكست يافتن امام رضا(ع) در مسئله امامت, مذهب تشيع سقوط كند و براى هميشه ستاره شيعه و امامان شيعه, خاموش گردد. (9)امام رضا(ع) مانند ديگر معصومان عليهم السلام در برابر شگردهاى دشمنان ايستاد و با استدلال منطقى و خرد پسند از يك سو, ماجراجويان فكرى را اقناع ساخت و از سوى ديگر, دين را از انحراف نجات بخشيد. على رغم توطئه دشمنان اهل بيت عليهم السلام آن ها روز به روز محبوب تر مى گرديدند.دشمنان اسلام پس از رحلت رسول خدا(ص) توانستند شيوه اجراى احكام خدا را تغيير دهند و حضرت على(ع) و فرزندانش را از مركز هدايت جامعه دور سازند.اهل بيت عليهم السلام با استفاده از شيوه هاى مناسب با اوضاع سياسى, به اصلاح باورهاى دينى پرداختند و مرزهاى اعتقادى جامعه را پاسدارى كردند.اهل بيت عليهم السلام در پاسدارى از مرزهاى عقيدتى جامعه ابزارهايى را به خدمت گرفتند كه اينك به معرفى آن ها مى پردازيم.ابزار پاسدارى از دين1 ـ حفظ وحدتدشمنان اسلام همواره از همبستگى امت اسلامى در هراس بوده اند. آن ها مى خواستند با در هم شكستن روح همگرايى در جامعه, ريشه دين را در قلوب امت بخشكانند. دوران دشوارى كه امام على(ع) براى حفظ دين پشت سرگذاشت, جامعه را از خونريزى نجات داد و دين را پاسدارى نمود.سكوت حضرت على(ع) در آن مقطع حساس از حيات اسلام براى حفظ وحدت جامعه بود. شهادت آرزوى حضرت على(ع) بود. و از مرگ ترسى نداشت. آن حضرت در جواب ابو سفيان, كه امام(ع) را به قيام تشويق مى كرد, چنين فرمود: به خدا سوگند! پسر ابوطالب انسش به مرگ بيشتر از انس طفل به پستان مادر است.(10)حضرت على(ع) قيام را در آن موقعيت به ضرر دين مى دانست. بدين خاطر حاضر به قيام نشد. طبعا هر كس مى خواهد بداند, آنچه على(ع) در باره آن مى انديشيد, آنچه على(ع) نمى خواست آسيب ببيند, آنچه على(ع) آن اندازه برايش اهميت قائل بود, كه چنان برايش رنج جانكاهى را تحمل كرد, چه بود؟حدسا بايد گفت, آن چيز وحدت صفوف مسلمين و راه نيافتن تفرقه در آن است, مسلمين قوت و قدرت خود را, كه تازه داشتند به جهانيان نشان مى دادند, مديون وحدت صفوف و اتفاق كلمه آنان بود. موفقيت هاى محيرالعقول خود را در سال هاى بعد نيز از بركت همين وحدت كلمه كسب كردند. على القاعده, على(ع) به خاطر همين مصلحت, سكوت و مدارا كرد. اما مگر باور كردنى است, كه جوانى 33 ساله, دورنگرى و اخلاص را تا آن جا رسانده باشد و تا آن حد بر نفس خويش مسلط و نسبت به اسلام وفادار و فانى باشد كه به خاطر اسلام, راهى را انتخاب كند كه, پايانش محروميت و خرد شدن خود او است.(11)حضرت على(ع) در بدر, احد, خندق و خيبر به نبرد با دشمنان پرداخت ولى پس از غصب خلافت به خاطر ((حفظ وحدت)) سكوت مى كند; در از خود گذشتگى تا آن جا پيش رفت كه هنگامى كه حضرت على(ع) را براى بيعت به طرف مسجد مى بردند, يك مرد يهودى كه اين وضع را مشاهده مى كرد, بى اختيار زبان به تهليل شهادت گشود و مسلمان شد. چون علت آن را پرسيدند, گفت: اين شخص را مى شناسم, اين همان كسى است كه وقتى در ميدان هاى كارزار ظاهر مى شد, دل قهرمانان را ذوب كرده و لرزه براندامشان مى افكند. او همان كسى است كه قلعه هاى مستحكم خيبر را گشود و درب آهنين آن را, كه از سنگينى به وسيله چندين نفر, بازو بسته مى شد, با يك تكان از جايگاهش برداشت و به زمين انداخت.اما حالا كه در برابر آشوب يك عده سكوت كرده است, بى حكمت نيست. سكوت او به خاطر حفظ دين اوست و اگر اين دين حقيقت نداشت و بر حق نبود, او در برابر اين اهانت ها, صبر و تحمل نمى كرد. بدين جهت, حق بودن اسلام بر من آشكار گرديد و مسلمان شدم. (12)امام حسن(ع) نيز براى حفظ مصالح عامه امت اسلامى, صلح تحميلى را پذيرفت. آن حضرت در پاسخ شيعيان ناراضى از صلح, چنين فرمود: ترسيدم ريشه مسلمانان از زمين كنده شود و كسى از آنان باقى نماند. از اين جهت خواستم با مصالحه اى كه صورت گرفت, دين حفظ گردد.(13) امام حسن(ع) با پذيرش صلح تحميلى, كه منظورش حفظ وحدت مسلمانان بود, از هجوم بيگانگان و نابودى اسلام جلوگيرى نمود.معاويه در سال چهل و يكم به شام باز گشت و خبر يافت كه لشكر روم با سپاهيان بسيار, راه جنگ را در پيش گرفته است. پس ترسيد كه او را از آنچه به تدبير و رسيدگى آن نيازمند است, باز دارد. كسى را نزد روميان فرستاد و بر صد هزار دينار, با آنان صلح كرد. (14)2 ـ نيايش و تقويت ارتباط معنوىرسيدن به كمال جز در سايه پرستش و نيايش به پيشگاه خدا ميسر نيست. نيايش خالصانه عظيم ترين تحولات روحى را به وجود مىآورد و در پرتو آن, باورهاى اعتقادى افزايش مى يابد.نيايش در فرهنگ دينى از مفهوم ژرفى برخوردار و تجلى همه زيبايى ها و ميل هاى باطنى انسان است.متون نيايشى كه از زبان اهل بيت عليهم السلام نقل شده, سرشار از مفاهيم والايى است. ائمه عليهم السلام امت اسلامى را به مناجات عاشقانه و اظهار نياز و تمنا به آستان ربوبى فرا مى خواندند.مسلمانان در سايه پيوند معنوى با ماوراى ماديات, قادر خواهند بود به پاسدارى از مرزهاى عقيدتى بپردازند. ائمه عليهم السلام در ادعيه نورانى خود, كه آكنده از تضرع و نجواى عاشقانه است, مى كوشند تا تنفر خود را نسبت به دشمنان شريعت در قالب دعا بيان كنند.مسلمانان در پرتو نيايش به عروج روحانى مى رسند. نيايش يك معراج معنوى است كه انسان در آن مجذوب مبدإ جهان مى گردد. در اين مقام روحانى فكر راه ندارد. فلاسفه و مردان علم براى فهم آن و نيل به اين مرحله عاجزند.(15)بدين خاطر امامان معصوم عليهم السلام, به ويژه امام سجاد(ع) از دعا به عنوان روشى موثر در دفاع از ايمان جامعه و پيروان خويش استفاده كردند و انواع دعاها را به ياران خود آموختند.3 ـ تقيهائمه عليهم السلام در دوران خفقان, روش مبارزه مخفيانه را در پيش گرفتند: از آن جا كه كارهاى ائمه بيشتر رنگ تقيه داشت, يعنى سرى و مخفيانه صورت مى گرفته, پس از مدت ها بر ملا نمى شد و لذا بر دوستداران اهل بيت عليهم السلام لازم بود, كه از نقشه هايى كه امامان عليهم السلام طرح مى كردند, به زودى پرده بر ندارند. (16) ائمه فعاليت هاى فرهنگى خود همانند ترويج مبانى مكتب و معرفى چهره دشمنان دين ـ كه در صدد ضربه زدن به ارزشهاى دينى بودند. ـ را به صورت مخفى انجام مى دادند: آن حضرات اهتمام ورزيدند تا فعاليت هاى ايشان به طور سرى انجام گيرد و در بازداشتن شيعيان خود از انتشار و علنى ساختن اين فعاليت ها, پافشارى مى نمودند و آشكار نمودن فعاليت ها را گاهى خروج از دين و گاهى مساوى با گشتن امام(ع) به عمد و زمانى دچار شدن به مصيبت و گرفتار آمدن به داغى آهن و محبوس گشتن در زندانها و ... اعلام مى داشتند. ناتوانى شيعيان در پوشاندن و حفظ اسرار و اينكه برنامه خود را فاش و مسائلشان را به صورت علنى و بى پرده مطرح ساختند, نه تنها فرصت را از كف شيعيان ربود, بلكه خلفاى عباسى را متوجه حقيقت آنچه مى گذشت, نمود و آنان به ميزان تإثير فكر ائمه عليهم السلام در ميان مردم, واقف شدند و آنها نه تنها مراقبت و كنترل حركات شيعيان ـ بخصوص ائمه عليهم السلام ـ را شروع كردند , بلكه ائمه عليهم السلام و بسيارى از شيعيان ايشان, به دست آنان (عباسى ها) به مصائب و سختى هاى گوناگون گرفتار شدند. ((تقيه))(17) سپر دفاعى مومن در برابر دشمنان است تا بدان وسيله, خود و دينش را حفظ نمايد. قرآن در اين باره چنين گفته است: مرد با ايمانى از آل فرعون, كه ايمان خود را كتمان مى نمود در دفاع از موسى(ع) بر آمده, گفت: آيا مى خواهيد كسى را به قتل برسانيد كه مى گويد, پروردگار من خدا است, در حالى كه دلائل روشن از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟ (18)تقيه در صورت وجود خطر, لازم است, اما اظهار ننمودن عقيده و عدم ترويج آن اگر سبب فراموشى دين در جامعه گردد, حرام است: البته نمى توان انكار كرد كه در بعضى از موارد, تقيه كردن حرام است. آن جايى است كه اساس دين و اسلام و قرآن و يا نظامهاى اسلامى به خطر بيفتد. در چنين مواردى بايد عقايد را اظهار نمود, هر چند انسان قربانى اظهار عقيده اش مى شود. معتقديم قيام امام حسين(ع) در روز عاشورا و كربلا درست در راستاى همين هدف بود. زيرا بنى اميه اساس اسلام را به خطر افكنده بودند و قيام امام(ع) پرده از كار آنان برداشت و جلوى خطر را گرفت. (19)4 - دستگيري مستمندانهمدردي و شركت عملي در غم مستمندان از ويژگي هاي اهل بيت عليهم السلام است.فرد محروم آن گاه كه در كنار افراد مرفه قرارمي گيرد، رنج هايش زياد مي گردد.تهيدستي و از سوي ديگر احساس عقب ماندگي از اطرافيان، هماره همراه هم هستند.از نگاه محرومان عده اي كه هيچ مزيتي برآن ها ندارند، داراي امكانات فراوان هستند.آن ها هميشه تماشاگر شكاف هاي طبقاتي درجامعه هستند.مردان الهي مي كوشند به كمك افرادمستضعف بشتابند. آن ها مي كوشند وضع ناهنجار جامعه را دگرگون كنند يا به ترميم آن بپردازند; اين تلاش پيماني است كه خداونداز دانايان گرفته است.پارسايان تلاش مي كنند كه مانندمحرومان زندگي كنند. اين سيره عملي آن هابه خاطر از بين بردن احساس حقارت درمستمندان است. با وجود دسترسي امام علي عليه السلام به مواهب مادي، آن حضرت از نظرخوراك، پوشاك و... به كم ترين ها قناعت مي كرد.امام علي عليه السلام در پاسخ به كساني كه پيشنهاد بهره برداري بهتر از لباس و غدا راطرح مي كردند، مي فرمود: «من بدين خاطراين طور زندگي مي كنم كه فقرا و مستمندان باديدن پيشواي خويش، احساس حقارت نكنند.»هر گاه نيازمندان در جامعه افزايش يابند،دزدي، رشوه و بسياري از ناهنجاري ها رايج مي گردد. در اين شرايط اگر پيشوايان ديني همانند اهل بيت عليهم السلام، از مستمندان دستگيري كنند، سبب دل گرمي آن ها به مكتب مي شود. كمك به محرومان با تقويت ارزش هاي ديني و كاهش مفاسد اخلاقي واقتصادي همراه است. اهل بيت عليهم السلام از راه كمك هاي مادي به محرومان، جامعه را به سوي ترويج ارزش هاي ديني رهنمون مي ساختند.امام علي عليه السلام شب ها مخفيانه براي فقرانان، خرما و غذا مي برد. آن حضرت در باره وظيفه پيشوايان نسبت به توده هاي رنج كشيده چنين فرمود: «خداوند بر پيشوايان دادگر فرض كرده است كه زندگي خود را باطبقه ضعيف تطبيق دهند، تا رنج فقرمستمندان را ناراحت نكند». (20) زرق و برق دنيا هيچ گاه اهل بيت را فريفته نساخت. آنان هر چه در كف داشتند به ديگران مي بخشيدند.5 - تبيين صحيح ديندين محوري، ديرينه ترين نيازانسان هاست. اگر دانشمندان دست از معرفي حقيقت دين بر دارند مفاهيم ديني از جامعه دور مي ماند و بشريت بزرگ ترين زيان رامي بيند.اهل بيت عليهم السلام با درك اين واقعيت، سعي داشتند تا امت اسلامي را به افق هاي روشن نزديك سازند. تعليم و تربيت صحيح اهل بيت عليهم السلام انديشه ديني را با احساسات راستين همراه ساخت و حركت در پرتوانديشه ديني را امكان پذير ساخت. امامان معصوم عليهم السلام هرگاه مي ديدند كه وزش بادهاي مصلحت انديشي، بي اعتقادي به باورهاي ديني، شهرت پرستي و مادي گرايي، نيروهاي مسلمان را از ورود به عرصه هاي زندگي سالم ديني باز مي دارد، زمينه بيداري و تعهدآگاهانه را نسبت به مكتب به وجود مي آوردند:«چون امام چهارم عليه السلام در عصر اختناق زندگي مي كرد، نمي توانست مفاهيم مورد نظرخود را به صورت آشكار و صريح بيان كند، ازاين رو از شيوه موعظه استفاده مي كرد. مردم را از طريق موعظه با انديشه درست اسلامي،آشنا مي كرد. اين انديشه را كه در اثر تبليغات حاكمان جائر در طول زمان به فراموشي سپرده شده و يا تحريف گشته بود، به صورت اول و اصيل خود به ياد مردم مي آورد و توده مردم و جامعه اسلامي را - تا هر مقدار كه مي توانست.- با حقايق و تعاليم اسلام آشناساخت.عصر امام صادق عليه السلام; در اين عصر بر اساس شرايط خاص تاريخي، جنبش هاي فكري به وجود آمده بود، و لذا شور و شوق خاص علمي در جامعه اسلامي و غير اسلامي، به وجودآمده بود. علوم مختلف اعم از علوم اسلامي همچون علم قرائت قرآن، علم تفسير، علم حديث، علم فقه، علم كلام و يا علوم بشري،مانند طب، فلسفه، نجوم، رياضيات و... پديدآمده بود; به طوري كه هر كس متاعي فكري كه داشت به بازار علم و دانش عرضه مي كرد.بنابر اين تشنگي علمي عجيبي به وجودآمده بود و لازم بود كه امام صادق عليه السلام به آن پاسخ گويد.» (21)در نيمه دوم قرن اول هجري در باورهاي اعتقادي امت اسلامي دگرگوني پديد آمده بود. امام صادق عليه السلام در اين مقطع حساس ازتاريخ اسلام، دو راه بيشتر نداشت; يا رهبري امت اسلامي را از نظر سياسي و نظامي به عهده بگيرد و قيام كند و يا در خانه و مسجدبنشيند و پايه هاي فكري مكتب اسلام را درجامعه مستحكم سازد و به تربيت شاگردان اهتمام ورزد. به نظر امام صادق عليه السلام راه اول بي نتيجه مي نمود، ولي راه دوم اثرات عميق در جامعه مي گذاشت. بدين خاطر آن حضرت در قالب تربيت شاگردان به تبيين صحيح مباني مكتبي اقدام نمود.6 - تجسم عملي دينانديشه اسلامي با رفتارها و مقياس هاي عملي قابل شناخت است. يكي از زمينه هاي بقاء دين تحقق احكام ديني در جامعه است.رفتارهاي عملي اثرات جاودانه بر شخصيت اخلاقي و اجتماعي مسلمانان دارد.1 - گذشتانسان ها همواره دچار لغزش مي گردند.تنها معصومان به كژي نمي گرايند. خداوند ازتقصير بندگانش مي گذرد. بندگان صالح پروردگار نيز از لغزش ديگران مي گذرند. با اين سلوك از يك سو، لغزش افراد و اثر سوء آن كاهش مي يابد و از سوي ديگر، ارزش هاي ديني تقويت مي شود. امام علي عليه السلام به مالك اشتر مي فرمايد: «با مردم چونان درنده اي تندخوي مباش كه خوردن آنان را غنيمت بشماري، زيرا مردم دو گروهند: گروهي برادران تو در دين و پاره اي همسان تو درخلقت. از آنان لغزش سر مي زند و مشكلات برايشان پيش مي آيد. به عمد و خطا، به دست آنان گناهاني صادر مي شود. تو آنان را موردعفو و بخشش قرار ده، همانسان كه دوست داري خداوند تو را مورد عفو و بخشش قراردهد.» (22) حضرت علي عليه السلام پس از پيروزي درجنگ جمل، از اسيران قول گرفت كه بار ديگرتوطئه نكنند سپس آن ها را بخشيد و آزاد نمود.2 - اخلاصدر نظام ارزشي اسلام، خلوص نيت ازجايگاه رفيعي بر خوردار است. اهل بيت عليهم السلام نمونه كاملي از آن هستند. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله به اباذر فرمود: «اي اباذر! در هر عملي، حتي درخواب و خوراك نيت پاك داشته باش.» (23) اهل بيت عليهم السلام ذات حق را در يافته بودند و به حقيقت جهان آشنا بودند. از اين رو، تبلوربخش انديشه ديني در قالب عمل بودند.مسلمانان از اخلاص و صفاي باطن آنان درس مي گرفتند و به ارزش هاي مكتبي بيشترتمايل پيدا مي كردند.3 - سخاوتاهل بيت عليهم السلام با بخشش هاي خود، قلوب مردم را نسبت به دين متمايل مي ساختند.امام علي عليه السلام در باره تاثير بخشش ها بر مردم،فرمود: «به سبب بخشش، آزادگان مطيع وفرمانبردار مي گردند.» (24) بدين خاطر، امام حسن عليه السلام دو يا سه بار تمام اموال خودش را بافقرا تقسيم كرد. (25)4 - تواضعلازمه نفوذ در قلوب، بر خورد متواضعانه است. اهل بيت عليهم السلام در شرايطي كه نمي توانستند به طور مستقيم به معرفي مباني ديني بپردازند، از راه تواضع و فروتني -كه جلوه دين در قالب عمل بود.- به ترويج ارزش هاي ديني مي پرداختند. در عصري كه حاكمان و كار گزاران آن ها بر مردم ستم مي كردند و فشارهاي سياسي، رواني واقتصادي سوء تفاهمات را در جامعه افزايش مي داد و هر روز فاصله طبقاتي گسترش مي يافت و دين توجيه گر سلطه طبقه حاكم مي گرديد; اهل بيت عليهم السلام با عمل خويش نشان مي دادند «كه همه به تعبير پيامبراكرم صلي الله عليه وآله مانند دندانه هاي يك شانه، داراي حقوق برابر بوده، و بايد بدون هيچگونه برتري و امتيازي، در حقوق انساني با هم زندگي كنند و برتري و امتيازها تنها درمقياسهاي الهي قابل قبول است و آن هم فقط بر مبناي عمل صالح كه بر بنياد پارسايي،دانش و جهاد است، صورت گرفته است.» (26) اهل بيت عليهم السلام با رفتار متواضعانه خود، غيرمستقيم فرهنگ دين را ترويج مي كردند و به امت اسلامي اعلام مي كردند كه آنچه به نام آرمان دين در جامعه رايج است، غير از آن چيزي است كه رسول خداصلي الله عليه وآله به ارمغان آورد. امامان معصوم عليهم السلام با گفتارها ورفتارهاي خود اسلام ناب محمدي را به مردم معرفي مي كردند.پى نوشتها:1 ـ پاسدارى از دين, مهدى رضايى, ص 25 و24.2 ـ غررالحكم, ج 3, ص 406.3 ـ بحارالانوار, ج 78, ص 55.4 ـ نقش پيشوايان در بازسازى جامعه اسلامى, سيدمحمدباقر صدر, ص 13.5 ـ ولايت از ديدگاه عقل و فطرت, سيدمحمدباقر صدر, ص 39-42.6 ـ اصول كافى, ج 1, ص 54.7 ـ مستدرك, ج 3, ص 149.8 ـ نقش پيشوايان در بازسازى جامعه اسلامى, ص 6, 7 و 10.9 ـ زندگانى سياسى امام جواد(ع), جعفر حرالعاملى, ترجمه سيد محمد حسين, ص 13 ـ 63.10 ـ نهج البلاغه, خطبه 5.11 ـ دروس عقيدتى ـ سياسى, شماره 1, ويژه ارتش جمهورى اسلامى, ص 201 و 202.12 ـ بر اميرالمومنين على(ع) چه گذشت, سيد محمد حسن موسوى كاشانى, ص73.13 ـ حياه الامام الحسن(ع), باقر شريف قرشى, ص274.14 ـ تاريخ يعقوبى, ترجمه محمد ابراهيم آيتى, ج2, ص144 و 145.15 ـ انسان موجود ناشناخته, الكسيس كارل, ص141.16 ـ امامان شيعه و جنبش هاى مكتبى, محمد تقى مدرسى, ص21.17 ـ زندگانى سياسى امام جواد(ع), ص 11 و 12.18 ـ سوره مومن, آيه 28.19 ـ اعتقاد ما, آيت الله ناصر مكارم شيرازى, بخش ششم, ص104.20 - نهج البلاغه، خطبه 207.21 - سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي، ص 304 و261.22 - نهج البلاغه، نامه 53.23 - ميزان الحكم، ج 10، ص 285.24 - شرح غررالحكم، ج 3، ص 199.25 - كشف الغمه، ج 2، ص 190.26 - خلافت انسان و گواهي پيامبران، سيد محمدباقر صدر، ص 12.