باز دلم راهى قم مى شود
در حرم امن تو گم مى شود
***
عمه سادات سلامٌ عليك
روح عبادات سلامٌ عليك***
كوثر نورى به كوير قمى
آب حيات دل اين مردمى***
عمه سادات بگو كيستى
فاطمه يا زينب ثانيستى[1]
كوثر كوير
آشنايى با مقام رفيع كريمه اهل بيت (علیهم السلام) حضرت معصومه (علیهاالسلام)
و مسجد مقدس جمكران
و مشاهير مدفون در حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام)
تنظيم و نظارت: ··· نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها
معاونت مطالعات راهبردى
تأليف: ··· عليرضا مستشارى
تايپ و صفحه آرا: ··· طالب بخشايش
انتشارات: ··· دفتر نشر معارف
نوبت چاپ:··· سوم، زمستان 89
تيراژ: ··· 000/10 جلد
شابك: ··· 5-64-8523-964-978
قيمت: ··· 1300 تومان
«كليه حقوق براى ناشر محفوظ است»
مراكز پخش:
قم: معاونت مطالعات راهبردى نهاد، تلفن 2904440
قم: خيابان شهدا، كوچه 32، پلاك 3، تلفن و نمابر: 7744616
فروشگاه 1 قم: خيابان شهدا، روبه روى دفتر رهبرى، تلفن7735451 نمابر 7742757
فروشگاه 2 تهران: خيابان انقلاب، چهار راه كالج، جنب بانك ملت، پلاك 715، تلفن 88911212 نمابر 88809386
آدرس اينترنتى:
www.nashremaaref.comپست الكترونيكى:
info@porseman.org فهرست مطالب
پيش درآمد··· 8
بخش اول
آشنايى با مقام رفيع كريمه اهل بيت (علیهم السلام) ··· 9
1. مقام شفاعت حضرت معصومه (علیهاالسلام) ··· 11
2. حضرت معصومه (علیهاالسلام) نمايى از حضرت زهرا (علیهاالسلام) ··· 12
3. فداها ابوها!··· 14
4. بانوى محدثه··· 16
5. دفاع از ولايت··· 16
6. نسب حضرت معصومه (علیهاالسلام) ··· 17
7. امام رضا (علیه السلام) و حضرت معصومه (علیهاالسلام) ··· 18
8. رحلت حضرت معصومه (علیهاالسلام) ··· 19
9. زيارتنامه مأثور··· 21
شباهت زيارت حضرت معصومه (علیهاالسلام) با امام رضا (علیه السلام) ··· 23
1. افتخار قمى ها به حضور حضرت معصومه (علیهاالسلام) در قم··· 25
2. محل سكونت حضرت··· 25
3. مرقد مطهر حضرت··· 26
4. سيره بزرگان··· 28
5. پرسش و پاسخ··· 29
خاطره اى شيرين··· 31
زيارت نامه حضرت معصومه (علیهاالسلام) ··· 33
بخش دوم
آشنايى با مسجد مقدس جمكران··· 35
1. تاريخچه مسجد··· 35
2. كيفيت نماز تحيّت مسجد··· 36
3. كيفيت نماز امام زمان (عج)··· 37
4. ساخت مسجد··· 37
ديدگاه آية اللّه حاج شيخ مرتضى حائرى··· 39
پيش گويى اميرالمؤمنين (علیه السلام) ··· 40
ختم زيارت عاشورا··· 41
دعا در جمكران··· 42
نكته اى مهم··· 42
چاه امام زمان
سؤال. قضيه و تاريخچه چاهى كه در مسجد مقدس جمكران است چيست؟··· 44
ملاقات با امام زمان(عج)
سؤال. چه كنيم تا بتوانيم با امام زمان(عج) ملاقات كنيم؟··· 45
سؤال. معناى انتظار فرج چيست؟··· 48
سؤال. وظيفه منتظران امام زمان(عج) چيست؟··· 49
سؤال. چرا براى سلامتى امام زمان(عج) دعا كنيم؟··· 59
بخش سوم
شرح حال مشاهير مدفون در حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) ··· 63
صحن بزرگ
1. قطب الدين راوندى قدس سره··· 65
2. شهيد شيخ فضل اللّه نورى قدس سره··· 68
داخل حرم مطهر
1. آيه اللّه شيخ عبدالكريم حائرى··· 75
2. آيه اللّه سيّد محمد تقى خوانسارى قدس سره··· 79
3. آيه اللّه سيد صدرالدين صدر قدس سره··· 82
4. آيه اللّه سيد محمدرضا گلپايگانى قدس سره··· 83
5. آيه اللّه سيد رضا بهاءالدينى قدس سره··· 87
6. آيه اللّه شيخ محمدعلى اراكى قدس سره··· 91
7. حاج شيخ محمدتقى بافقى يزدى قدس سره··· 93
8. آيه اللّه سيد حسين بروجردى قدس سره··· 97
9. آيه اللّه سيد احمد خوانسارى قدس سره··· 102
10. علامه سيد محمدحسين طباطبايى قدس سره··· 104
11. شهيد آيه اللّه مرتضى مطهرى قدس سره··· 107
قبرستان شيخان
1. ذكريابن آدم القمّى قدس سره··· 111
2. ميرزا ابوالقاسم قمّى قدس سره··· 113
3. آيه اللّه ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى··· 115
4. آيه اللّه ميرزا على آقا شيرازى اصفهانى قدس سره··· 118
پيش درآمد
همه روزه زائران فراوانى از نقاط دور و نزديك براى زيارت حضرت معصومه (علیهاالسلام) و مسجد مقدس جمكران به قم سفر مى كنند كه اين مسأله حكايت از شور و شوق مردم ما، به خصوص قشر جوان و فرهيخته نسبت به اهل بيت (علیهم السلام) و زيارت آن بزرگواران دارد.
نوشتار حاضر بيان بسيار مختصرى است درباره فضائل كريمه اهل بيت (علیهم السلام) حضرت فاطمه معصومه (علیهاالسلام) و مسجد مقدس جمكران و مشاهير مدفون در حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) ؛ باشد تا زيارتمان با شناخت بيشترى انجام پذيرد. ان شاء اللّه .
در اينجا بر خود لازم مى دانم از حجه الاسلام والمسلمين فقيهى مسئول محترم نشر معارف و حجه الاسلام والمسلمين صالح قنادى مسئول محترم اداره مشاوره و پاسخ و دوست گرامى حجه الاسلام مصطفى رستمى كه با كمك ها و همكارى هاى مخلصانه خود، اين حقير را در تهيه و تنظيم اين مجموعه يارى نمودند تقدير و تشكر نمايم.
مؤلف
بخش اول :
آشنايى با مقام رفيع كريمه اهل بيت (علیهم السلام)
حضرت فاطمه معصومه (علیهاالسلام)
ايرانى ها ميزبان جمعى از سلاله هاى پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) هستند كه بركات دو شخصيت عزيز و گرانقدر از آنان، نمود بيشترى دارد؛ يكى آقا امام رضا (علیه السلام) و ديگرى حضرت معصومه (علیهاالسلام) . بركات وجودى حضرت معصومه (علیهاالسلام) ، امرى است كه صاحبان بصيرت، بارها بدان اشاره كرده اند. توليت محترم آستانه مقدسه حضرت معصومه (علیهاالسلام) نقل مى كنند: روزى، حضرت آيه اللّه بهجت(مدظله) به من فرمودند: «مطلبى هست كه فقط به تو مى گويم تا بدانى در چه موقعيتى قرار دارى. گاهى از اوقات حضرت رضا (علیه السلام) برآورده شدن بعضى از حاجات را به حضرت معصومه (علیهاالسلام) ارجاع مى دهند. همين روزها آقايى پيش من آمد و گفت: حاجتى داشتم و به زيارت حضرت رضا (علیه السلام) مشرف شدم و عرض حال كردم، به من گفته شد: بايد بروى قم نزد حضرت معصومه. به قم آمدم و محضر آن حضرت عرض حاجت كردم، حاجتم برآورده شد. مواظب باش ببين كجا هستى، در حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) فرشتگانى هستند كه ناظر اعمال و رفتار كسانى مى باشند كه آنجا مى روند».[2]
ممكن است كسى تصور كند مقام و عظمتى كه امروزه بارگاه حضرت معصومه (علیهاالسلام) دارد، به جهت موقعيت و عظمتى است كه شهر قم دارد[3] و ايشان به واسطه حضور در قم و دفن در اين شهر، مورد توجه شيعيان و دوستداران اهل بيت (علیهم السلام) قرار گرفته اند. اما آنچه از روايات و سخنان معصومان (علیهم السلام) پيرامون آن حضرت برمى آيد، اين است كه ايشان، ذاتا والامقام و داراى موقعيتى متفاوت از ساير امامزادگان هستند و اين علوّ مقام، ايشان را به مقام عظيم معصومان (علیهم السلام) نزديك كرده است. يعنى علاوه بر اينكه اثرگذارى و تلاش ايشان در حفظ و تقويت اسلام، به آن بزرگوار عظمت داده؛ كمالات ذاتى و نفسانى ايشان نيز خصوصيت ويژه اى است كه در كمتر كسى ديده مى شود. در اينجا، با توجه به گنجايش اين كتاب به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم:
1. مقام شفاعت حضرت معصومه (علیهاالسلام)
امام صادق (علیه السلام) مى فرمايند:
«آگاه باشيد براى خدا حرمى است و آن مكّه است؛ براى رسول خدا (صلی الله علیه وآله) حرمى است و آن مدينه است؛ براى اميرمؤمنان على (علیه السلام) حرمى است و آن كوفه است و قم كوفه كوچك است. بدانيد كه بهشت داراى هشت در است كه سه در آن، از قم گشوده مى شود...». تا اين جاى حديث، درباره فضيلت شهر قم است ـ مانند احاديث متعدّد و مختلفى كه در فضيلت اين شهر وارد شده است ـ ولى ادامه گفتار حضرت، به صورت مستقل درباره حضرت معصومه (علیهاالسلام) است. حضرت مى فرمايند: «تُقبَضُ فيها امراةٌ مِن وُلدى، اسمها فاطمة بنتُ مُوسى و تَدخُلُ بشفاعتها شيعتى الجنّةَ بأجْمَعِهِم»[4]؛ «در قم بانويى از فرزندان من كه نامش فاطمه دختر موسى بن جعفر است از دنيا مى رود، بانويى كه به شفاعت او در روز قيامت همه شيعيانم وارد بهشت مى شوند».
در روايتى ديگر مى فرمايند: «و سَتُدْفَنُ فيها اِمرأةٌ من اَولادى تُسمّى فاطمةُ فَمَنْ زارَها وَجَبَتْ له الجَّنةُ»[5]؛ به زودى در قم بانويى از فرزندان من به نام فاطمه دفن مى شود، كسى كه مرقد او را زيارت كند بهشت بر او واجب مى گردد».
توجه به چند نكته مهم است:
* اين جمله را امام صادق (علیه السلام) در سال ولادت امام كاظم (علیه السلام) ـ بيش از 45 سال قبل از ولادت حضرت معصومه (علیهاالسلام) و حدود 70 سال قبل از رحلت ايشان و دفنشان در قم ـ بيان فرمودند.
* دو مقام مهم براى حضرت معصومه (علیهاالسلام) در اين دو روايت بيان شده است؛ يكى مقام شفاعت عام و ديگرى وجوب بهشت رفتن زائر آن حضرت.
*كسانى كه در روز قيامت شفاعت مى كنند متعدد و فراوان هستند ولى درباره كمتر كسى وارد شده كه همه شيعيان را شفاعت مى كند مگر حضرت زهرا (علیهاالسلام) .
2. حضرت معصومه (علیهاالسلام) نمايى از حضرت زهرا (علیهاالسلام)
مرحوم آيه اللّه العظمى مرعشى نجفى قدس سره از پدر بزرگوار خود ـ آيه اللّه سيدمحمود مرعشى ـ نقل مى كند كه او در نجف اشرف زندگى مى كرد و بسيار مشتاق بود به طريقى محل دفن جده اش حضرت زهرا (علیهاالسلام) را پيدا و زيارت كند. براى اين مقصود ختم مجرّبى را ـ كه شامل چهل شب عبادت در حرم اميرالمؤمنين (علیه السلام) و امور ديگر بود ـ انجام داد تا شايد حضرت على (علیه السلام) او را به محلّ قبر شريف حضرت زهرا (علیهاالسلام) راهنمايى كند. شب چهلم، بعد از انجام ختم و توسّل فراوان، به بستر خواب رفت. در عالم خواب به محضر امام باقر (علیه السلام) يا امام صادق (علیه السلام) رسيد. امام به او فرمود: «عليك بكريمة اهل البيت؛ ـ به زيارت كريمه اهل بيت (علیهم السلام) برو ـ» پدرم تصور كرده بود منظور امام، زيارت حضرت زهرا (علیهاالسلام) است؛ لذا به امام عرض مى كند: قربانت گردم؛ من نيز برنامه ختم را براى همين منظور انجام داده ام تا قبر آن حضرت را نشانم دهيد. امام مى فرمايد: «منظور من قبر شريف حضرت معصومه (علیهاالسلام) در قم است. محلّ دفن حضرت زهرا از اسرار الهى است. طبق وصيت خانم بايد قبر مخفى بماند و من نمى توانم قبر حضرت فاطمه (علیهاالسلام) را بر خلاف وصيّت او معلوم كنم. به زيارت حضرت معصومه (علیهاالسلام) برو گويا به زيارت حضرت زهرا (علیهاالسلام) رفته اى».[6]
سپس حضرت آيه اللّه مرعشى نجفى قدس سره مى فرمايند: به سفارش پدرم براى زيارت قبر حضرت زهرا (علیهاالسلام) به زيارت حضرت معصومه (علیهاالسلام) در قم مشرف شدم اما مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى ـ مؤسس حوزه علميه قم ـ مرا در قم نگه داشتند.
امام خمينى قدس سره كه در عرفان و دين شناسى زبان زد خاص و عام مى باشند در قصيده اى شامل 44 بيت، حضرت معصومه (علیهاالسلام) را با حضرت زهرا (علیهاالسلام) مقايسه كرده و شباهت هاى متعدد اين دو بانوى بزرگ جهان را در فضائل و كرامت ذكر كرده اند.[7]
و از آنجا كه مؤمن زيرك بايد دين و اعتقادات و باورهاى خود را از علماى تراز اول فراگيرد، نظرات آن پير خرد و معرفت براى همه مؤمنين سندى محكم به حساب مى آيد.
3. فداها ابوها!
يكى از احاديث شگفت پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) جمله اى است كه بارها درباره حضرت فاطمه (علیهاالسلام) فرموده اند؛ «فداها ابوها»؛ «پدرش به فدايش باد» جالب اين جا است كه همين جمله را حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) در مورد حضرت معصومه (علیهاالسلام) بيان فرموده اند.
روزى جمعى از شيعيان براى تشرف به محضر امام موسى بن جعفر (علیه السلام) و ارائه پرسش هاى خود وارد مدينه شدند. وقتى به منزل آن حضرت رسيدند، با خبر شدند كه آن بزرگوار در شهر نيست و تا زمان خروج آنها نيز بازنخواهد گشت. به ناچار پرسش هاى خود را نوشتند و به افراد خانواده امام كاظم (علیه السلام) سپردند تا در سفر بعد پاسخ آن سؤالات را بگيرند. آنها پس از سپردن آن نامه مدتى در مدينه ماندند. وقتى براى خداحافظى به خانه امام كاظم (علیه السلام) آمدند، پاسخ پرسش هاى آنها كه در نامه اى نوشته شده بود به آنها داده شد. نكته اى كه مايه تعجب آنها شد اين بود كه دريافتند پاسخ سؤالات را حضرت معصومه (علیهاالسلام) ـ با اينكه در آن عصر حدود شش سال بيشتر نداشت ـ نوشته و آماده نموده است. هنگام مراجعت و در بين راه، با امام كاظم (علیه السلام) كه از سفر باز مى گشت، ملاقات نمودند و ماجرا را به اطلاع آن حضرت رساندند. امام (علیه السلام) نوشته را از آنها طلبيد و مطالعه كرد و پاسخ هاى حضرت معصومه (علیهاالسلام) را درست يافت، آنگاه به نشان تمجيد از حضرت معصومه (علیهاالسلام) و تصديق او سه بار فرمود: «فداها ابوها»؛ پدرش به فدايش باد[8]».[9]
4. بانوى محدثه
در راستاى دفاع از ولايت و اثبات حقانيت اهل بيت (علیهم السلام) يكى از مهمترين راويان حديث غديرخم و حديث منزلت «يا على انت منّى بمنزلة هارون من موسى» حضرت معصومه (علیهاالسلام) است. ايشان اين دو حديث مهم را از فاطمه دختر امام صادق (علیه السلام) و او از فاطمه دختر امام باقر (علیه السلام) و او از فاطمه دختر امام سجاد (علیه السلام) و او از فاطمه دختر امام حسين (علیه السلام) و او از ام كلثوم دختر فاطمه زهرا (علیهاالسلام) روايت مى نمايد. اين سلسله سند در مجموعه روايت هاى حديث غدير به «روايت فواطم»[10] مشهور شده است.
5. دفاع از ولايت
شباهت ديگر حضرت معصومه (علیهاالسلام) با حضرت زهرا (علیهاالسلام) ، دفاع از ولايت تا سرحدّ شهادت است. اين مورد را مى توان از فضائل اكتسابى حضرت دانست. حضرت معصومه (علیهاالسلام) در راستاى دفاع از ولايت حضرت رضا (علیه السلام) و به امر ايشان، همراه كاروانى از امامزادگان، از مدينه هجرت كرده و به سوى خراسان حركت نمود. سرپرستى اين كاروان به عهده ابراهيم و هارون پسران بزرگوار امام موسى بن جعفر (علیه السلام) بود. در راه رسيدن به ساوه، گروهى وابسته به خلفاى عباسى، به كاروان حمله كردند و هارون و جمع ديگرى از امامزادگان را به شهادت رساندند و جمعى را مجروح نمودند. حضرت معصومه (علیهاالسلام) ـ در اثر غم و اندوه اين واقعه يا غذاى مسمومى كه به وى خورانده شد ـ بيمار شد و تقاضا كرد او را به قم ببرند و بعد از هفده روز اقامت در قم رحلت نمودند[11].[12]
6. نسب حضرت معصومه (علیهاالسلام)
* نام حضرت معصومه (علیهاالسلام) «فاطمه كبرى» بود؛ زيرا حضرت كاظم (علیه السلام) سه دختر به نام فاطمه داشتند و حضرت معصومه (علیهاالسلام) بزرگتر از آنها بود.
* مادر آن حضرت بانوى بزرگوارى به نام «نجمه» خاتون بود.
* لقب «معصومه» را امام رضا (علیهاالسلام) بر ايشان نهاد.
* در شرافت نسب حضرت معصومه (علیهاالسلام) همين بس كه ايشان دختر امام، خواهر امام و عمه امام هستند و همگى اين ائمه بعلاوه امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) در جلالت شأن ايشان، روايت دارند. آن حضرت از معدود امام زادگانى است كه پنج معصوم در عظمت شأن او سخن گفته اند.
درست است كه روايات متعدّد و فراوانى در شأن شهر قم و اهالى آن وارد شده. ولى به طور مسلّم اهميت و مقام حضرت معصومه (علیهاالسلام) به اين جهت نيست كه در قم مدفون گرديده اند؛ بلكه در ميان فضائلى كه قم داشت مهمترين فضيلت اين است كه حضرت معصومه (علیهاالسلام) را در خود جاى داد.[13]
* با توجه به اين كه حضرت معصومه (علیهاالسلام) در سال 201 ه. ق رحلت كردند عمر شريف حضرت حدود 28 سال بود.
7. امام رضا (علیه السلام) و حضرت معصومه (علیهاالسلام)
* در ميان حدود 37 فرزند حضرت كاظم (علیه السلام) فقط امام رضا (علیه السلام) و حضرت معصومه (علیهاالسلام) از يك مادر، آن هم بانوى بزرگوارى چون نجمه خاتون متولد شدند.
* امام رضا (علیه السلام) 25 سال بزرگتر از حضرت معصومه (علیهاالسلام) بودند؛ زيرا آن حضرت در سال 148 ه. ق به دنيا آمدند و حضرت معصومه (علیهاالسلام) در سال 173 ه. ق.
* حضرت معصومه (علیهاالسلام) 21 سال تحت سرپرستى امام رضا (علیه السلام) بودند؛ زيرا امام كاظم (علیه السلام) در سال 179 ه. ق به دستور هارون زندانى گشت و حضرت معصومه (علیهاالسلام) در آن زمان 6 ساله بودند و تا زمان هجرت امام رضا (علیه السلام) ـ سال 200 ه. ق ـ تحت كفالت حضرت بودند.
* امام رضا (علیه السلام) دو سال بعد از حضرت معصومه (علیهاالسلام) شهيد شدند.
8. رحلت حضرت معصومه (علیهاالسلام)
حضرت معصومه (علیهاالسلام) در مسير سفر از مدينه به خراسان در شهر ساوه بيمار شدند واز همراهان خويش تقاضا نمودند كه ايشان را به شهر قم ببرند.
سبب بيمارى آن حضرت طبق نقل برخى از مورّخان غم و اندوه فراوانى بود كه در اثر حمله دشمنان خاندان امامت به كاروان ايشان و شهادت برادران و مجروح ساختن جمع زيادى از همراهان بود. در اين حمله برادران حضرت كه پنج تن به نام هاى هارون، فضل، جعفر، قاسم و زيد بودند. همگى به شهادت رسيده و برادرزادگان و ساير ياران كه 23 تن بودند همگى مجروح يا كشته شدند و حضرت معصومه با ديدن پيكرهاى پاره پاره و غرق به خون عزيزان خود در هاله اى از غم و اندوه فرو رفت و اين مسئله موجب بيمارى ايشان گشت.
طبق نقلى نيز بعد از آن حمله، دشمنان در غذاى حضرت سمّ ريختند و آن سمّ موجب بيمارى و مسموم شدن و در نهايت شهادت ايشان بعد از 17 روز گرديد.[14]
پس از انتقال به قم و وفات حضرت معصومه (علیهاالسلام) پيكر مطهر ايشان را غسل داده، كفن كردند و به محل حرم فعلى آوردند تا به خاك بسپارند. زمينى كه هم اكنون مرقد مطهر حضرت معصومه (علیهاالسلام) و صحن و سراى آن حضرت در آن جاى دارد، در عصر ورود حضرت معصومه (علیهاالسلام) به قم به نام باغ بابلان خوانده مى شد كه از باغهاى موسى بن خزرج بود.
در آنجا اشعرى ها سردابى حفر كردند؛ ولى نمى دانستند چه كسى بايد حضرت را در قبر بگذارد. ناگاه از جانب صحرا دو نفر سوار نقابدار پيدا شدند وقتى به نزديك رسيدند از مركب خود پياده شده و بر جنازه حضرت معصومه (علیهاالسلام) نماز خواندند، سپس داخل سرداب شده و جنازه را دفن كردند. آن گاه بيرون آمده و رفتند و كسى نفهميد آنها چه كسى بودند.[15] اين قضيه دلالت بر كرامت و شرافت آن حضرت دارد.
9. زيارتنامه مأثور[16]
* از آداب تشرف به حرم مطهر معصومان (علیهم السلام) و امامزادگان، خواندن زيارت نامه آن بزرگواران است. زيارت نامه معصومان (علیهم السلام) از سوى خود حضرات معصومين (علیهم السلام) صادر گشته است. يعنى امامان، خود به شيعيان نحوه زيارت را مى آموخته اند. بنابراين الفاظ زيارت نامه ها جزو احاديث محسوب مى شود. اما غالباً زيارت نامه امامزاده ها، از ناحيه معصوم وارد نشده است بلكه كلماتى است كه علما و بزرگان با استفاده از احاديث، براى زيارت آنها تنظيم كرده اند. به همين جهت قرائت فاتحه براى امامزادگان سفارش شده است.
اما زيارت نامه حضرت معصومه (علیهاالسلام) مانند زيارت نامه هاى ائمه (علیهم السلام) از كلمات نورانى معصومان (علیهم السلام) بوده و جزو احاديث محسوب مى گردد. از امام رضا (علیه السلام) دو زيارت نامه براى حضرت معصومه (علیهاالسلام) روايت شده است. و اين حاكى از مقام والاى آن بانوى بزرگ است. با توجه به اينكه سخنان و كلماتى كه ائمه (علیهم السلام) بيان مى فرمودند به علت اتصال به منبع لايزال الهى خالى از مبالغه و خلاف است، عظمت حضرت معصومه (علیهاالسلام) از عبارات و نكات ذكر شده در اين دو زيارت نامه روشن مى شود.
* در يكى از آن دو زيارتنامه امام رضا (علیه السلام) حضرت معصومه (علیهاالسلام) را به هشت لقب ملقب فرموده اند در نتيجه ايشان مانند مادر مظلومه شان زهراى اطهر (علیهاالسلام) داراى القاب متعددى هستند.
«السلام عليك ايّتها الطاهرة الحميدة البَرّةُ الرشيدةُ التقيَّة النقيّة الرضيته المرضية».[17]
1. طاهره، كسى كه به مقام طهارت باطن و روح رسيده و از گناهان به دور است.
2. حميده، ستايش گر خداوند.
3. البَرَّة، نيكوكار.
4. الرشيده، كسى كه به كمال و رُشد عقلانى و روحى رسيده است.
5. تقيّه، كسى كه به مقام قرب تقوى نائل گشته است.
6. نقيّة، كسى كه نظيف و برگزيده است.
7. الرضيّة، كسى كه به مقام رضاى خدا رسيده و از خداى خويش رضايت كامل دارد.
8. مرضيه، كسى كه خداوند از او راضى است.
شباهت زيارت حضرت معصومه (علیهاالسلام) با امام رضا (علیه السلام)
* طبق زيارتنامه ذكر شده از امام رضا (علیه السلام) ، زيارت حضرت معصومه (علیهاالسلام) زيارت همه انبياى اولوالعزم ـ آدم، نوح، موسى، عيسى و رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) ـ و زيارت همه چهارده معصوم (علیهم السلام) است، يعنى در آن همه اين بزرگان زيارت مى شوند. و جالب اين كه چهارده معصوم به صورت مخاطب حاضر در حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) زيارت مى شوند «السلام عليك؛ سلام بر تو اى...» گويا كه همگى در اين حرم حضور دارند و حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) حرم اهل بيت است.
* امام رضا (علیه السلام) درباره زيارت حضرت معصومه (علیهاالسلام) فرموده اند:
«من زار المعصومةَ بقُم كمَن زارَنى»؛[18] كسى كه مرقد حضرت معصومه (علیهاالسلام) را در قم زيارت كند مانند كسى است كه مرا زيارت كرده است».
پاره اى از فضائل زيارت حضرت رضا (علیه السلام) چنين است:
1. پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: خداوند بهشت را بر زائر امام رضا (علیه السلام) واجب و بدنش را بر آتش جهنم حرام مى گرداند.
2. خداوند غمش را زائل مى كند.
3. هر گناهكارى كه او را زيارت كند خداوند گناهانش را مى آمرزد (زيارت حضرت مانند توبه است).
4. زيارت حضرت رضا ثوابى برابر هفتاد هزار حج مقبول دارد.
5. زائر حضرت مانند كسى است كه خدا را در عرش زيارت كرده باشد.
6. زائر حضرت مانند كسى است كه پيامبر را در مدينه زيارت كرده باشد.
7. هر كس امام رضا (علیه السلام) را زيارت كند حضرت در سه موطن به زيارتش مى آيد، هنگامى كه نامه اعمال را به دست انسان مى دهند، نزد صراط، نزد ترازوى اعمال.
8. زيارت امام رضا (علیه السلام) افضل از زيارت همه اهل بيت (علیهم السلام) است.
آرى، امام رضا (علیه السلام) فرمود: كسى كه حضرت معصومه (علیهاالسلام) را در قم زيارت كند مانند كسى است كه مرا زيارت كرده است.
واقعا مقام و منزلت آن بانوى بزرگ بر ما مخفى است و در كرامت و عظمت ايشان همين بس كه امام رضا (علیه السلام) در زيارتنامه خواهر كريمه اش خطاب به آن حضرت فرمود:
«فاِنَّ لكِ عنداللّه شَأنا مِنَ الشأن»؛ به درستى كه براى تو نزد خداوند بهره بزرگى از مقامات الهى است.
چند نكته قابل توجه:
1. افتخار قمى ها به حضور حضرت معصومه (علیهاالسلام) در شهر قم
هنگامى كه خبر ورود حضرت معصومه (علیهاالسلام) به ساوه و بيمارى ايشان، به شيعيان اشعرى قم رسيد، آنها تصميم گرفتند به استقبال حضرت معصومه (علیهاالسلام) بروند و از آن حضرت جهت تشريف فرمايى به قم دعوت كنند. در ميان آنها موسى بن خزرج بن سعد اشعرى حضور داشت. او وقتى به كاروان حضرت معصومه (علیهاالسلام) رسيد، مهار شتر ايشان را گرفت و به قم آورد و در خانه خود مهمان نمود. حضرت معصومه (علیهاالسلام) شانزده يا هفده روز در خانه موسى بن خزرج بسترى بودند تا از دنيا رفتند.[19]
2. محل سكونت حضرت
حضرت معصومه (علیهاالسلام) پس از ورود به قم در منزل موسى بن خزرج اقامت گزيدند. اين منزل به همين دليل از دير زمان مورد توجه شيعيان قرار دارد و هم اكنون نيز با نام «ستيه» زيارت گاه مشتاقان آن حضرت مى باشد.[20] نام ديگر اين محل «بيت النور» است كه برخى به اشتباه آن را بيت التنور ناميده اند. با اين توجيه كه ايشان در مدت اقامت در آنجا نان مى پخته اند. اما با توجه به بيمارى حضرت در مدت اقامت و مهمان نوازى قمى ها اين توجيه، پذيرفتنى نيست.[21]
3. مرقد مطهر حضرت
قبر شريف حضرت معصومه (علیهاالسلام) در زير ضريح فعلى داخل يك سرداب (زيرزمين) واقع شده و در آن سرداب بعد از حضرت معصومه (علیهاالسلام) بانوان جليل القدر ديگرى در جوار حضرت دفن شده اند كه عبارتند از:
الف) زينب دختر امام جواد (علیه السلام) ؛
ب) امّ محمد نوه امام جواد (دختر موسى بن جواد (علیه السلام) )؛
ج) ميمونه نوه امام جواد (دختر موسى بن جواد (علیه السلام) )؛
د) بُرَيهيه نوه امام جواد (دختر موسى بن جواد (علیه السلام) )؛
ه) امّ اسحاق كنيز محمد بن موسى نوه امام جواد (علیه السلام) ؛
و) ام حبيب كنيز يكى از نوادگان حضرت جواد (علیه السلام) (پسر نوه امام جواد ـ محمد بن احمد بن موسى الجواد)[22].
پس مناسب است در زيارت حضرت معصومه (علیهاالسلام) آن مخدرات و بانوان بزرگ نيز اينگونه زيارت شوند «السلام عليكُنّ يا بناتَ رسول اللّه » يا بگوييم: «السلام على رسول اللّه و على ذرية رسول اللّه ».
امامزادگان ديگرى كه تا سال 385 ه. ق در مقبره حضرت معصومه (علیهاالسلام) خارج سرداب دفن شده اند چندين نفر هستند:
الف. امامزاده حسين نواده پنجم امام صادق (علیه السلام) ؛
ب. امامزاده حمزه از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) ؛
ج. امامزاد ابوجعفر از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) ؛
د. امامزاده ابوالقاسم از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) ؛
ه. امامزاده على بن حمزه از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) ؛
و. امامزاده ابوعلى از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) ؛
ز. امامزاده ابوجعفر ثانى؛
ح. امامزاده ابومحمد از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) ؛
ط. امامزاده ابوعلى ثانى؛
و... .[23]
اولين سايه بان مقبره شريف حضرت معصومه (علیهاالسلام) را خاندان اشعرى بنا نمودند. حضرت زينب دختر امام جواد (علیه السلام) نيز گنبد و بارگاهى با آجر و سنگ و گچ بر روى مرقد مطهر ساخت و در هر دوران صحن و سراى حضرت پرشكوه تر گشت تا اينكه در زمان صفويّه گسترش حرم به اوج خود رسيد و حرم فعلى از آثار همان دوره است.
4. سيره بزرگان
مرحوم آيه اللّه مرعشى نجفى قدس سره ـ كه در ابتداى كتاب، حكايت اقامت ايشان در قم گفته شد ـ در مدت شصت سالى كه در شهر مقدس قم اقامت داشتند سحرها اولين زائر حضرت معصومه (علیهاالسلام) بودند. ايشان در طول سال ـ چه شب هاى سرد زمستان و چه شب هاى كوتاه تابستان ـ قبل از اذان صبح در پشت در حرم به انتظار مى ايستادند تا پس از باز شدن درها اولين زائر حضرت باشند.
مرحوم علامه طباطبايى قدس سره غروب هاى ماه رمضان با پاى پياده با كهولت سن به حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) مى آمدند و با بوسه بر ضريح حضرت معصومه (علیهاالسلام) روزه خود را افطار مى نمودند، سپس به خانه رفته و غذا مى خوردند.[24]
وقتى در عصر مرجعيت عامه حضرت آيه اللّه العظمى بروجردى قدس سره شاه عربستان به ايران آمده بود و توسط سفير عربستان تقاضاى ملاقات با ايشان را نمود، آقا اجازه نفرمودند. اطرافيان گفتند مصلحت است كه شما اجازه ملاقات بدهيد، ايشان فرمودند: او وهابى است اگر به قم بيايد به زيارت حضرت معصومه (علیهاالسلام) نمى رود و اين، هر چند غيرمستقيم، توهينى به ساحت ملكوتى حضرت است.[25]
مرحوم ملاصدرا حكيم متألّه صاحب كتاب اسفار اربعه مدتى در روستاى كهك قم سكنا گزيد و در آن حين به تحقيق و تأليف پرداخت. از ايشان نقل شده است: هرگاه مشكل علمى و مسئله غيرقابل حلّى برايم پيش مى آمد از كهك به قم و حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) مى آمدم و با توسل به حضرت معصومه (علیهاالسلام) مسئله و مشكلم حل مى شد.[26]
5. پرسش و پاسخ
در حديث امام صادق (علیه السلام) آمده است: هر كس حضرت معصومه (علیهاالسلام) را در قم زيارت كند «وَجَبَتْ لَهُ الجنّة»[27]؛ «بهشت بر او واجب مى شود»؛ اين سؤال به ذهن مى رسد كه معنى «بهشت بر او واجب مى شود» چيست؟ در حالى كه ممكن است زائر گنهكار باشد.
عده اى اين وجوب را به معنى سزاوار بهشتى بودن تلقى كرده و مى گويند: اگر كسى بر اثر گناه و مسائل ديگر مانعى براى خود ايجاد نكند، با زيارت سزاوار بهشت خواهد بود. اشكال اين گونه معنا نمودن آن است كه طبق آن، زيارت حضرت داراى امتياز و فضيلت خاصى نمى گردد در حالى كه ظاهر حديث نوعى امتياز و امتنان براى زائر آن حضرت است.
نظر صحيح آن است كه معنى اين حديث، همانطور كه از ظاهرش نيز برمى آيد آن است كه با زيارت حضرت معصومه (علیهاالسلام) بهشت بر شخص واجب مى شود و او قطعا اهل بهشت خواهد بود.
همانگونه كه ظاهر روايت بيان فضيلت حضرت است نه بيان فضيلت زائر، به اعتبار اينكه معمولاً زائران ايشان شيعه اثنى عشرى هستند، بنابراين فضيلت زيارت به اعتبار خود زيارت شونده است و اين ثواب بزرگ ـ با توجه به كرامات ذاتى و نفسانى حضرت معصومه (علیهاالسلام) و فضايل اكتسابى آن حضرت مانند جهاد و هجرت و دفاع از ولايت و مسائل ديگرى كه بر ما پوشيده است ـ از طرف خداوند به ايشان عنايت گرديده است. پس بنابراين زيارت حضرت معصومه در حالى كه زائر عارف به حق حضرت باشد به منزله توبه از گناه يا مستلزم شفاعت قطعى ايشان است و شناخت حق و منزلت ايشان نيز مطالبى است كه در شأن و عظمت ذاتى و اكتسابى حضرت در اين نوشتار ذكر نموديم. در نتيجه زائر حضرت حتما وارد بهشت خواهد شد حتى اگر با تحمل برخى سختى ها در مواقف دنيا، برزخ و قيامت جهت پاك شدن باشد.
خاطره اى شيرين:
در خاتمه توجه شما را به قضيه اى از مرحوم آيه اللّه مرعشى نجفى قدس سره جلب مى كنيم.
«... در جوانى روزى بر اثر مشكلات فراوانى كه داشتم ـ از جمله مى خواستم دخترم را شوهر دهم و دستم خالى بود و نمى توانستم جهيزيه تهيه كنم ـ به حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) رفتم با حالتى ناراحت در حالى كه اشك مى ريختم گفتم: «اى سيّده و مولاى من! چرا نسبت به زندگى من اهميت نمى دهى؟ چگونه با دست خالى جهيزيّه دخترم را فراهم نمايم؟»
سپس با دلى شكسته به خانه برگشتم. در همان وقت حالت مكاشفه اى مرا فراگرفت. صداى كوبه درِ خانه را شنيدم. درب را باز كردم. ديدم شخصى ايستاده و گفت: خانم تو را مى طلبد، با شتاب به حرم رفتم. وقتى كه وارد صحن كهنه شدم ديدم چند كنيز ايوان طلا را تميز مى كنند. علت را پرسيدم. گفتند اكنون خانم مى آيد. پس از مدت كمى حضرت فاطمه معصومه (علیهاالسلام) آمد در حالى كه شكل و شمايل جدّه ام فاطمه زهرا (علیهاالسلام) كه قبلاً سه بار ايشان را در عالم خواب ديده بودم را داشت. نزد عمه ام حضرت معصومه (علیهاالسلام) رفتم و دست او را بوسيدم، به من فرمودند: «اى شهاب! كى ما در فكر تو نبوده ايم كه از دست ما شاكى هستى؟ تو از همان عصر كه به قم آمدى مورد نظر ما بوده اى».
همان لحظه كه از آن حالت خارج شدم براى عذرخواهى به حرم رفتم. پس از آن حاجتم برآورده شد و مشكل تأمين زندگيم برطرف گرديد».[28]
اميدواريم خداوند ما را نيز از جمله زائران حضرت معصومه (علیهاالسلام) محسوب گرداند و بر معرفت و محبت ما بيش از پيش بيفزايد. «اللّهم اِنّى اسئلك اَنْ تختم لى بالسّعادةِ فَلا تَسلُب منّى ما اَنَا فيه».
زيارتنامه حضرت معصومه (علیهاالسلام) :
چون به نزد قبر آن حضرت برسى، رو به قبله بايست و 34 مرتبه اللَّهُ أَكْبَرُ و 33 مرتبه سُبْحَانَ اللَّهِ و 33 مرتبه الْحَمْدُ لِلَّهِ بگو.
پس بگو:
السَّلامُ عَلَى آدَمَ صِفْوَةِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَى نُوحٍ نَبِيِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَى إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَى مُوسَى كَلِيمِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَى عِيسَى رُوحِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَيْرَ خَلْقِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَفِيَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَصِيَّ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكُمَا يَا سِبْطَيْ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ وَ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَ الْعَابِدِينَ وَ قُرَّةَ عَيْنِ النَّاظِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ بَاقِرَ الْعِلْمِ بَعْدَ النَّبِيِّ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ الْبَارَّ الْأَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ الطَّاهِرَ الطُّهْرَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ التَّقِيَّ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ النَّقِيَّ النَّاصِحَ الْأَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ السَّلامُ عَلَى الْوَصِيِّ مِنْ بَعْدِهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى نُورِكَ وَ سِرَاجِكَ وَ وَلِيِّ وَلِيِّكَ وَ وَصِيِّ وَصِيِّكَ وَ حُجَّتِكَ عَلَى خَلْقِكَ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِيجَةَ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِيرِ الْمُؤمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ وَلِيِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُخْتَ وَلِيِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا عَمَّةَ وَلِيِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَيْكِ عَرَّفَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ فِي الْجَنَّةِ وَ حَشَرَنَا فِي زُمْرَتِكُمْ وَ أَوْرَدَنَا حَوْضَ نَبِيِّكُمْ وَ سَقَانَا بِكَأْسِ جَدِّكُمْ مِنْ يَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُرِيَنَا فِيكُمُ السُّرُورَ وَ الْفَرَجَ وَ أَنْ يَجْمَعَنَا وَ إِيَّاكُمْ فِي زُمْرَةِ جَدِّكُمْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَنْ لا يَسْلُبَنَا مَعْرِفَتَكُمْ إِنَّهُ وَلِيٌّ قَدِيرٌ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ بِحُبِّكُمْ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِكُمْ وَ التَّسْلِيمِ إِلَى اللَّهِ رَاضِيا بِهِ غَيْرَ مُنْكِرٍ وَ لا مُسْتَكْبِرٍ وَ عَلَى يَقِينِ مَا أَتَى بِهِ مُحَمَّدٌ وَ بِهِ رَاضٍ نَطْلُبُ بِذَلِكَ وَجْهَكَ يَا سَيِّدِي اللَّهُمَّ وَ رِضَاكَ وَ الدَّارَ الآْخِرَةِ يَا فَاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ فَإِنَّ لَكِ عِنْدَ اللَّهِ شَأْنا مِنَ الشَّأْنِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَخْتِمَ لِي بِالسَّعَادَةِ فَلا تَسْلُبْ مِنِّي مَا أَنَا فِيهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ اللَّهُمَّ اسْتَجِبْ لَنَا وَ تَقَبَّلْهُ بِكَرَمِكَ وَ عِزَّتِكَ وَ بِرَحْمَتِكَ وَ عَافِيَتِكَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيما يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
بخش دوم :
آشنايى با مسجد مقدس جمكران
1. تاريخچه مسجد
«شيخ عفيف صالح حسن بن مثله جمكرانى مى گويد:
شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارك رمضان 393 هجرى، در سراى خود خفته بودم كه جماعتى به در سراى من آمدند. نيمى از شب گذشته بود، مرا بيدار كردند و گفتند: «برخيز و امر امام محمد مهدى صاحب الزمان، را اجابت كن كه تو را مى خواند».
حسن بن مثله مى گويد: «من، برخاستم و آماده شدم». چون به در سرا رسيدم، جماعتى از بزرگان را ديدم، سلام كردم. جواب دادند و خوشامد گفتند و مرا به آن جايگاه ـ كه اكنون مسجد (جمكران) است ـ آوردند.
حضرت امام (علیه السلام) مرا به نام خود خواند و فرمود: «برو به حسن بن مسلم بگو: تو، چند سال است كه اين زمين را عمارت مى كنى و ما خراب مى كنيم. پنج سال زراعت كردى و امسال ديگرباره شروع كردى، عمارت مى كنى. رخصت نيست كه تو ديگر در اين زمين زراعت كنى، بايد هر چه از اين زمين منفعت برده اى، برگردانى تا در اين موضع مسجد بنا كنند».
به حسن بن مسلم بگو: «اينجا، زمين شريفى است و حق تعالى اين زمين را از زمين هاى ديگر برگزيده و شريف كرده است».
حسن بن مثله مى گويد عرض كردم: «سيد و مولاى من! مرا در اين باره، نشانى لازم است؛ زيرا مردم سخن مرا بدون نشانه و دليل نمى پذيرند».
امام (علیه السلام) فرمود: «تو برو رسالت خود را انجام ده. ما در اينجا، علامتى مى گذاريم كه گواه گفتار تو باشد».
2. كيفيت نماز تحيّت مسجد
«مردم را بگو تا به اين موضع رغبت كنند و عزيز بدارند و چهار ركعت نماز در اين جا بگذارند: دو ركعت تحيت مسجد، در هر ركعتى، يك بار سوره حمد و هفت بار سوره «قُلْ هُو اللّه اَحَد»[خوانند ]و تسبيح ركوع و سجود را هفت بار بگويند».
3. كيفيت نماز امام زمان(عج)
«و دو ركعت نماز صاحب الزمان بگذارند، بر اين ترتيب كه در [هنگام خواندن سوره] حمد چون به «اياك نعبد و اياك نستعين»برسند، آن را صد بار بگويند و بعد از آن، فاتحه را تا آخر بخوانند. ركعت دوم را نيز به همين طريق انجام دهند. تسبيح ركوع و سجود را نيز هفت بار بگويند. هنگامى كه نماز تمام شد، تهليل (لا اله الا اللّه ) و تسبيح فاطمه زهرا (علیهاالسلام) را بگويند. آن گاه سر بر سجده نهاده، صد بار صلوات بر پيغمبر و آل او فرستند».
اين نقل، از لفظ مبارك امام (علیه السلام) است كه فرمود:
«فمن صلاّ هما، فكانما صلى فى البيت العتيق»[29]؛ «هر كس، اين دو ركعت (يا اين دو نماز) را بخواند، گويى در خانه كعبه نماز خوانده است...».
4. ساخت مسجد
حسن بن مثله مى گويد: در دل خود گفتم كه تو اينجا را يك زمين عادى خيال مى كنى، اينجا مسجد حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) است.
پس آن حضرت به من اشاره كردند كه برو!
چون مقدارى راه پيمودم، بار ديگر مرا صدا كرده، فرمودند: «در گله جعفر كاشانى (چوپان) بزى است، بايد آن بز را بخرى. اگر مردم پولش را دادند، با پول آنان خريدارى كن، وگرنه پول آن را خودت پرداخت كن. فردا شب (شب چهارشنبه) آن بز را بياور و در اين موضع ذبح كن. آن گاه روز چهارشنبه هجدهم ماه مبارك رمضان، گوشت آن بز را بر بيماران و كسانى كه مرض صعب العلاج دارند، انفاق كن كه حق تعالى همه را شفا دهد. آن بز، ابلق است. موهاى بسيار دارد. هفت نشان سفيد و سياه، هر يكى به اندازه يك درهم، در دو طرف آن است كه سه نشان در يك طرف و چهار نشان در طرف ديگر آن است».
آن گاه به راه افتادم. يك بار ديگر مرا فرا خواندند و فرمودند: «هفت روز يا هفتاد روز در اين محل اقامت كن».
حسن بن مثله مى گويد: «من، به خانه رفتم و همه شب را در انديشه بودم تا صبح طلوع كرد. نماز صبح را خواندم و به نزد على منذر رفتم و آن داستان را با او در ميان نهادم. همراه على منذر، به جايگاه ديشب رفتيم. پس او گفت: «به خدا سوگند كه نشان و علامتى كه امام (علیه السلام) فرموده بود، اينجا نهاده است و آن، اينكه حدود مسجد، با ميخ ها و زنجيرها مشخص شده است».
ديدگاه آية اللّه حاج شيخ مرتضى حائرى[30]
«مسجد جمكران»، يكى از آيات باهرات آن حضرت است. توضيح اين مطلب، در ضمن چند جهت ـ كه شايد خيلى ها از آن غافل باشند ـ بيان مى گردد:
1. داستان مسجد جمكران ـ كه در بيدارى واقع شده ـ در كتاب تاريخ قم از صدوق، نقل شده است.
مرحوم آقاى بروجردى كه مرد دقيق و ملاّيى بود، مى فرمود: «اين داستان، در زمان صدوق واقع شده و اينكه او نقل كرده است، دلالت بر كمال صحت آن دارد».
2. داستان، مشتمل بر جريانى است كه مربوط به يك نفر نيست؛ زيرا وقتى صبح مردم بيدار مى شوند، مى بينند با زنجير، علامت گذاشته شده است كه مردم باور كنند و اين زنجير، مدتى در منزل سيد محترمى (ظاهرا به نام سيد ابوالحسن الرضا) بوده است و مردم به آن استشفا مى كرده اند و بعدا، بدون هيچ جهت طبيعى، مفقود مى شود.
3. متن دستور [نمازهاى مسجد]، موافق با ادله ديگر است؛ براى اينكه هم نماز تحيت مسجد وارد شده است و هم نماز امام زمان(عج) با صد بار «اياك نعبد و اياك نستعين» و هم تهليل و تسبيح فاطمه زهرا (علیهاالسلام) .[31]
پيش گويى اميرالمؤمنين (علیه السلام)
از اميرمؤمنان (علیه السلام) روايت شده كه خطاب به حذيفه فرمود: «اى پسر يمانى! در اول ظهور، خروج نمايد قائم آل محمد(عج) از شهرى كه آن را قم گويند[32] و مردم را دعوت به حق مى كند، همه خلايق از شرق و غرب، به آن شهر روى آورند و اسلام، تازه شود... اى پسر يمانى! اين زمين، مقدس است، از همه لوث ها، پاك است... عمارت آن، هفت فرسنگ در هشت فرسنگ باشد. رأيت (پرچم) وى بر كوهى سفيد بزنند، به نزد دهى كهن، كه در جنب مسجد است، و قصرى كهن ـ كه قصر مجوس است ـ و آن را «جمكران» خوانند. از زير يك مناره آن مسجد بيرون آيد، نزديك آنجا كه آتش خانه گبران بوده...».[33]
از اين حديث شريف، استفاده مى شود همان گونه كه مسجد سهله در دوران ظهور حضرت بقية اللّه ، پايگاه آن حضرت خواهد بود، مسجد مقدس جمكران نيز در عصر ظهور، جايگاه خاصى دارد و پايگاه ديگرى براى آن حضرت است.
ختم زيارت عاشورا
در عصر زعامت مرحوم آية اللّه حاج سيد محمد حجت، قحطى و گرانى سختى پديد آمد؛ به طورى كه نان سنگك دانه اى يك تومان شد، در حالى كه شهريه طلاب در ماه فقط ده تومان بود.
مرحوم آيه اللّه حجت، به چهل تن از طلاب مهذّب و متدين دستور داد كه به مسجد مقدس جمكران مشرف شوند و در پشت بام مسجد، به صورت دسته جمعى، زيارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام و دعاى صفوان بخوانند و به حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) و حضرت ابوالفضل (علیه السلام) و حضرت على اصغر (علیه السلام) متوسل شوند و رفع گرانى و نزول باران را از خداوند متعال بخواهند.
چهل طلبه مهذب و متدين، طبق فرمان مرجعيت اعلاى شيعه، به ميعادگاه عاشقان شرف ياب شدند. بعد از اداى نماز تحيت و نماز حضرت بقية اللّه ـ أرواحنا له الفدا ـ و توسّل به فرمانرواى جهان هستى، به پشت بام مسجد رفتند، ختم زيارت عاشورا را، طبق دستور آن مرجع وارسته، انجام دادند و حوائج خود را با شفيع قرار دادن سه تن باب الحوائج، به درگاه حضرت احديت، عرضه داشتند و مسجد را به قصد قم ترك كردند.
راه قديمى مسجد جمكران، از طرف روستاى جمكران بود. گروه چهل نفرى طلاب، هنوز به ده جمكران نرسيده بودند كه درياى رحمت گشوده شد و باران رحمت، سيل آسا فرو ريخت.
دعا در جمكران
در اينجا ياد آورى اين نكته لازم است كه در مسجد مقدس جمكران، از دعاهاى مربوط به حضرت بقيه اللّه ـ أرواحنا له الفدا ـ دعاى ندبه، دعاى سلام اللّه الكامل، زيارت آل ياسين و دعاى عهد... به ويژه از دعاى الهى عظم البلاء... ـ كه بعد از نماز حضرت صاحب الزمان(عج) به آن امر شده است ـ غفلت نشود.[34]
نكته اى مهم
از تاريخ مسجد قبا كه ثواب يك نماز در آن برابر انجام يك عمره است و اولين مسجد مهمى است كه پيامبر (صلی الله علیه وآله) بنا فرمود، نكته مهمى استفاده مى شود كه براى مسجد مقدس جمكران نيز مفيد است و آن اينكه مسجد قبا با وجودى كه افتخارات زيادى دارد از قبيل اينكه پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) دستور ساخت آن را دادند، و خود آن حضرت در ساخت آن مشاركت نمودند، با دست هاى خود كارگرى و بنّايى كردند و در آن نماز خواندند و هر هفته نيز دوشنبه ها براى اقامه نماز به آنجا مى رفتند؛ ولى با وجود اين همه فضيلت، وقتى خداوند در قرآن از مسجد قبا تعريف و تمجيد مى كند، به دو نكته اشاره مى نمايد كه هر دو نكته درباره مسجد جمكران نيز صدق مى كند.
1. اساس آن از روز اول بر تقوا نهاده شده است: «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ».[35]
2. در آن كسانى هستند كه دوست دارند پاك گردند: «فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا». بنابراين اين دو ملاك در هر جا موجود باشد ديگر نيازى به جست و جوى ادله ديگر و سند و شجره نامه آن مكان نداريم.
مسجد جمكران مكانى است كه بيش از هزار سال، مؤمنان در آن به نماز و توبه و تضرّع مشغول اند و نداى «يا صاحب الزمان» دل شكستگان در آن مكان مقدس همه را به ياد قطب عالم امكان بقيه اللّه الاعظم انداخته و ياد حضرت را هميشه در دل ها زنده نگه مى دارد.
چاه امام زمان
سؤال. قضيه و تاريخچه چاهى كه در مسجد مقدس جمكران است چيست؟
پاسخ. در پاسخ بايد گفت نه تنها در جمكران؛ بلكه در بعضى از شهرها معمولاً محلى به نام چاه صاحب الزمان موجود است كه برخى گمان مى كنند حضرت دستور حفر آن را داده يا ايشان در آنجا ديده شده اند و يا از آب آن چاه نوشيده اند؛ ولى هيچ يك از اين نكات صحيح به نظر نمى رسد.
قضيه چاه امام زمان (علیه السلام) در مسجد مقدس جمكران و شهرهاى ديگر، از اين قرار است كه مرحوم حاج شيخ عباس قمى قدس سره در مفاتيح الجنان از تحفة الزائر از امام صادق (علیه السلام) روايتى نقل مى كند كه: «هرگاه تو را حاجتى به سوى خداى تعالى، باشد يا از امرى خائف و ترسان باشى. در كاغذى بنويس و در آب جارى يا چاه بينداز...». اين يك نوع ارتباط و سخن گفتن با خدا است.
مرحوم علامه مجلسى در روايتى مى فرمايد: «اگر حاجت و گرفتارى داشتى با حضرت حجت(عج) چنين مكاتبه كن و حاجت خود را بنويس و در چاه يا نهر بينداز».[36]
البته معناى عريضه نويسى اين نيست كه حضرت حجت آن نوشته را باز مى كند يا مى خواند؛ بلكه خدا و رسول او و اهل بيت عصمت و طهارت (علیهم السلام) از نيت هاى ما و آنچه در ذهن و دل ما مى گذرد، آگاهند؛ چه رسد به نوشته هاى ما، آن هم در صورت گرفتارى و توسّل به آن عزيزان. در واقع خواسته اند به ما ياد دهند كه با محبوب و صاحب خود ارتباط برقرار كنيم و همان طور كه براى محبوب هاى دنيوى ابراز علاقه و محبت مى نماييم، بتوانيم با مولاى خود هم نامه نگارى كنيم.
حال از آنجا كه چاه و آب روان در دسترس همه نيست، مؤمنان در بعضى از شهرها و در مسجد جمكران، چاهى حفر نموده اند كه مردم عريضه هاى خود را درون آن بيندازند.
ملاقات با امام زمان(عج)
سؤال. چه كنيم تا بتوانيم با امام زمان(عج) ملاقات كنيم؟
پاسخ. ملاقات با امام زمان(عج) و ديگر اولياى الهى، نياز به سنخيت با آنان دارد. به دست آوردن سنخيت با اولياى الهى، نياز به تحقق دو بعد (معرفت و عمل) دارد. اگر كسى خود را به اولياى الهى شبيه نمود، به لقاى آنان نيز واصل خواهد شد.
نوريان مرنوريان را طالبند ناريان مرناريان را جاذبند[37]
ناگفته نماند كه ما مكلف به ارتباط به معناى ملاقات و رؤيت امام زمان(عج) نيستيم. آنچه وظيفه ما است، تشبّه به آن بزرگواران و پيمودن راه آنان است. ما بايد در همه حال سرباز آماده آن حضرت بوده و همواره در خدمت ايشان باشيم. اين مسأله را قرآن اينگونه بيان فرموده:«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[38]؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صبر كنيد و يكديگر را به صبر واداريد و با يكديگر رابطه داشته باشيد و تقوا و خداترسى را پيشه سازيد، باشد كه رستگار شويد».
امام باقر (علیه السلام) در تفسير اين آيه شريفه مى فرمايد: «صبر كنيد بر اداى فرايض (در انجام تكاليف الهى استقامت داشته باشيد) و در برابر دشمنان پايدارى كنيد و با امامتان (كه انتظارش را مى كشيد) مرابطه نماييد».[39]
مرابطه با امام زمان(عج)؛ يعنى، خود را به رشته ولايت او بستن و بر خدمت و پيروى و يارى او گردن نهادن. اين يكى از اركان ايمان است كه آدمى خود را به امام خويش مربوط سازد و از او جدا نشود. همچنين بايد كارهايى انجام داد كه آن حضرت و اصحاب شان انجام مى دهند.
قرآن درباره حضرت مهدى و اصحاب ايشان مى فرمايد: «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ»؛[40] «كسانى كه اگر در زمين به آنان توانايى دهيم نماز را به پا داشته و زكات (به مستحق) بخشيده و به معروف امر نموده و از منكر نهى كنند».
امام باقر (علیه السلام) در تفسير اين آيه مى فرمايد: «اين آيه براى آل محمد است؛ يعنى، مهدى(عج) و اصحاب او».[41] در نتيجه اگر ما هم مى خواهيم از اصحاب و ياران آن حضرت باشيم، بايد به امور مذكور اهتمام ورزيم.
درست است كه وظيفه ما تلاش براى ملاقات با امام زمان(عج) نيست و حتى بنا بر نظر بعضى از بزرگان، تحقق اين مسأله خيلى بعيد و نادر است و اگر هم ممكن باشد، براى امثال مقدس اردبيلى و علامه حلّى قابل تصور است؛ نه انسان هاى عادى هر چند مؤمن و خوب. البته بحث ملاقات، نبايد با بحث ارتباط اشتباه شود؛ زيرا وظيفه ما ايجاد ارتباط با امام عصر(عج) است. منتظر امام زمان(عج) وقتى موفق به زيارت آن حضرت نمى شود، از طريق خواندن دعاى ندبه، زيارت آل ياسين، دعاى عهد، نماز امام زمان و نيز از طريق رفتن به مسجد جمكران، ارتباط خود را با آن حضرت حفظ مى نمايد و براى گره گشايى مادى و معنوى از ايشان به عنوان واسطه فيض الهى درخواست مى كند و خود را در محضر ايشان مى بيند.
سؤال. معناى انتظار فرج چيست؟
پاسخ: الف. معرفت امام معصوم و عادل و پيشواى فضيلت؛
ب. ايمان به امامت و رهبرى الهى و عدالت پيشه؛
ج. عشق به عدالت وارزش هاى انسانى؛
ه. اميد به آينده اى روشن و نويد بخش؛
ك. تلاش براى برقرارى حكومتى عدل پيشه و عدل گستر؛
ح. رعايت موازين و قوانين دينى و اخلاقى؛
خ. داشتن روحيه تعهد و مسؤليت پذيرى.
اين انتظار فرج است كه بهترين اعمال و بهترين عبادت است و چنين منتظرى، مقامى عالى دارد و هر گاه در زمان غيبت از دنيا برود، به منزله كسانى است كه پس از ظهور حضرت حجت(عج) زنده و تحت فرمان او در راه خدا جهاد مى كنند.[42]
سؤال. وظيفه منتظران امام زمان(عج) چيست؟
پاسخ: خوب است بدانيم كه امام زمان(عج) شديدا به شيعيان خود عشق مى ورزد؛ بلكه علاقه آن حضرت به شيعيان و دوستانشان خيلى بيشتر از علاقه اى است كه ما نسبت به آن حضرت داريم. ايشان همواره براى شيعيان خود دعا مى كنند. از آن حضرت نقل شده است: «اِنّا غَيْرُ مُهَمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ وَلاناسينَ لِذِكْرِكُمْ»[43]؛ «ما هرگز در رعايت احوال شما كوتاهى نمى كنيم و شما را از ياد نمى بريم».
آنچه بر ما بايسته است، جلب رضايت آن بزرگوار است. پيوستگى با او، يعنى، مطيع او بودن. آنچه در روايات زياد سفارش شده، انتظار فرج است. ما بايد ارتباط معنوى خود را با امام زمان(عج) با عمل به دستورات آن حضرت و انتظار فرج به معناى واقعى ثابت و مستدام نگه داريم. از اين رو بسيار به جا است كه خصوصيات منتظر واقعى حضرت مهدى(عج) را بدانيم و سپس آن را در خود عملى كنيم.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: «اَفْضَلُ العِبادَةِ اِنْتِظارُ الفَرَجِ»[44]؛ «برترين عبادات، انتظار ظهور و فرج است».
وظيفه منتظر امام زمان (علیه السلام) اين است كه مانند يك منتظر واقعى زندگى كند. وقتى انسان حقيقتا منتظر كسى باشد، تمام رفتار و اعمال او نشان از منتظر بودن او دارد. به عنوان مثال اگر منتظر ميهمان باشد، حتما خانه را تميز و مرتب و وسايل پذيرايى را آماده مى نمايد و با لباس مرتب و چهره اى شاداب در انتظار مى ماند. چنين كسى مى تواند ادعا كند كه منتظر ميهمان است. اما كسى كه نه خانه را مرتب كرده و نه وسايل پذيرايى را آماده نموده و نه لباس مرتب و تميزى پوشيده و نه اصلاً به فكر ميهمان است؛ اگر ادعا كند كه در انتظار ميهمان بوده، همه او را ريشخند خواهند كرد و بر گزافه گويى او خواهند خنديد!
لاف عشق و گله از يار زهى لاف دروغ عشق بازان چنين مستحق هجرانند[45]
بنابراين، انتظار قبل از آنكه از ادعاى انسان فهميده شود، از رفتار و كردار او فهميده مى شود. نمى توان هر كسى را كه ادعاى دوستى و ولايت امام زمان را دارد، در شمار دوستان و منتظران او قلمداد نمود! آرى «مشك آن است كه خود ببويد نه آنكه عطار بگويد».
با چنين توضيحى، روشن است كه منتظر واقعى امام زمان(عج) بايد رفتارش به گونه اى باشد كه هر لحظه منتظر ظهور امام زمان (علیه السلام) باشد، يعنى، در هر لحظه كه اين خبر را به او بدهند، خوشحال شود و آماده يارى آن حضرت باشد و با مال و جان خويش جهاد كند و خود را در راه آن حضرت فدا نمايد. منتظر واقعى، اهل گناه و دلبستگى به دنيا نيست؛ چرا كه چنين كسى نمى تواند از وابستگى ها، دلبستگى ها و آلودگى ها دست بردارد و آماده به خدمت در جهت اهداف مقدس امام زمان (علیه السلام) باشد.
با توجه به مطالب ذكر شده مى توان بعضى از وظايف منتظران امام زمان (علیه السلام) را چنين ذكر كرد:
1. معرفت:
اولين شرط انتظار معرفت است؛ تا انسان ميهمان خود را نشناسد و از خصوصيات خوب او مطلع نباشد، منتظر او نخواهد شد. تنها هنگامى انسان در انتظار كسى مى نشيند كه او را خوب بشناسد، اما اگر انسان كسى را نشناسد و بداند كه آن شخص خواهد آمد، برايش اهميتى نخواهد داشت و منتظر او نخواهد ماند. در مورد انتظار امام زمان(عج) هم چنين است. كسانى كه آن حضرت را نمى شناسند (مانند كفار و يا اهل اديان ديگر)، هرگز انتظار او را نمى كشند؛ اما كسانى كه او را مى شناسند و ارزش و مقام او را مى دانند، منتظر او مى مانند.
كسانى كه امام زمان را نمى شناسند ـ اگر چه به ظاهر مسلمان باشند ـ چنانچه در اين حال بميرند در حال جاهليت از دنيا رفته اند؛ چنان كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ ميتَةَ الْجاهِلِيَّةِ»؛[46] «هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مردن جاهليت از دنيا رفته است».
بنابراين اولين شرط انتظار، ايجاد معرفت در مورد امام زمان(عج) است و طبيعى است كه هر مقدار معرفت انسان نسبت به آن حضرت بيشتر باشد، ارزش او را بيشتر درك كرده و به عظمت او بيش از پيش پى خواهد برد و بيشتر تشنه وجود آن حضرت خواهد شد. در حالى كه افراد جاهل و ناآگاه به ارزش آن حضرت، هرگز احساس تشنگى و عطش نسبت به وجود مقدس ايشان نخواهند داشت و بدين جهت از زمره منتظران بيرون هستند!
وصل خورشيد به شب پره اعمى نرسد كه در اين آينه صاحب نظران حيرانند[47]
شناخت امام زمان (علیه السلام) دو گونه است:
1. شناخت تاريخى وجود آن حضرت؛ مانند اينكه او امام دوازدهم است و تاريخ ولادتش در چه سالى است و مانند آن.
2. شناخت مقام نورانيت آن حضرت؛ كه اين شناخت كار هر كسى نيست و ظرفيت و لياقت زيادى مى خواهد. در حقيقت، اصحاب خاص امام زمان (علیه السلام) كسانى اند كه آن حضرت را به مقام نورانيت شناخته اند.
براى آگاهى از مقام عظيم امامت خواندن زيارت جامعه كبيره و تأمل در معانى عميق آن توصيه مى شود.
همچنين خواندن كتب معتبرى كه در مورد امام زمان (علیه السلام) نوشته شده است مى تواند انسان را تا حدى به مقام و عظمت آن حضرت آشنا سازد.
2. محبت به امام زمان (علیه السلام)
وظيفه ديگرى كه منتظران آن حضرت دارند اين است كه بايد دوستى و محبت امام عصر (عج) را در خود ايجاد كنند و آن را افزايش دهند. بديهى است تا انسان از ميهمان خويش خوشش نيايد و نسبت به او محبت نداشته باشد ـ هر چند هم كه او را بشناسد ـ نمى تواند واقعاً منتظر آمدن او باشد؛ اگر انسان از ميهمان خود بدش بيايد، چگونه مى تواند منتظر قدم او باشد و خود را براى پذيرايى از او آماده كند. پس تا محبت به امام زمان(عج) در وجود كسى شكل نگرفته و شعله ور نشده باشد، او نمى تواند به وظايف منتظران واقعى عمل نمايد. محبت به امام زمان(عج) وظيفه اى است كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) نيز به دستور خدا از ما خواسته است؛ آنجا كه در قرآن كريم مى فرمايد: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى».[48]
3. ايجاد سنخيت با امام زمان (علیه السلام)
منتظران واقعى وضعيت روحى و فكرى و عملى خود را به گونه اى سامان مى دهند كه سنخيت كاملى با امام زمان (علیه السلام) داشته باشند. آيا مى توان منتظر قدوم كسى بود و محبت كسى را داشت، اما با او هيچ سنخيت و مشابهتى نداشت؟ ايجاد سنخيت با امام زمان از طريق تقويت ايمان و تقوا و فضايل اخلاقى و درجات معنوى حاصل مى شود. تنها در اين صورت است كه مى توان ادعاى محبت به آن حضرت را داشت. در صورتى كه انسان رفتارش مطابق ميل امام زمان(عج) باشد، شعله محبت او در دلش زبانه خواهد كشيد و عشق آن حضرت او را به فرياد خواهد آورد و دورى اش را بر او سخت و ناگوار خواهد ساخت.
طبيعى است كه هر چقدر سنخيت با ولى عصر(عج) بيشتر باشد، محبت آن حضرت به انسان بيشتر خواهد شد و محبت انسان نيز به آن حضرت افزون تر خواهد گشت. پس منتظر واقعى بايد سعى كند تمام وظايف دينى و احكام الهى را انجام دهد.
4. ارتباط با منتظران ديگر
منتظر امام زمان(عج) مى داند كه برنامه آن حضرت يك برنامه جهانى است و بايد ياوران زيادى داشته باشد تا حركتش پيروز شود. بنابراين به فكر گسترش ياران و منتظران آن حضرت بوده و با ارتباط با آنها، به تقويت روحيات ايمانى خود و ديگران خواهد پرداخت تا بر اساس دستور قرآنى «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى»[49] به كمك مؤمنان منتظر، خود را آماده ظهور حضرت نمايد.
5. دعا براى تسريع در ظهور امام زمان (علیه السلام)
منتظر واقعى هر لحظه انتظار محبوب را مى كشد و از خدا مى خواهد كه هر چه زودتر او را برساند. بنابراين دعاى فراوان براى فرج آن حضرت از وظايف هميشگى منتظران حضرتش مى باشد. دعا براى تسريع در فرج امام زمان(عج)، به وسيله آن حضرت نيز توصيه شده است.
6. ياد فراوان حضرت
ياد كردن از محبوب، عادت ديرينه منتظران عاشقى است كه چندى منتظر محبوب خويش هستند؛ اما نتوانسته اند پس از مدت ها انتظار او را ببينند و حال خود را دست كم با ياد او و نام او آرام مى كنند. به ياد آوردن امام عصر(عج) و عنايت او به شيعيان با ذكر احاديث، كرامات، مقام و عنايت امام به شيعيان، وظيفه ديگرى است كه منتظران واقعى احساس مى كنند و بدين طريق همواره نام و ياد آن حضرت را زنده نگه مى دارند.
7. اصلاح جامعه
فرج يعنى، نصرت، پيروزى، گشايش و مقصود، پيروزى حكومت عدل علوى بر حكومت هاى كفر و شرك و بيداد است؛ بنابراين انتظار فرج، يعنى انتظار تحقق يافتن اين آرمان بزرگ و جهانى و منتظر حقيقى كسى است كه در حقيقت خواهان تشكيل چنين حكومتى باشد و اين خواسته آن گاه جدى و راست است كه شخص منتظر، عامل به عدل و گريزان از ستم و تباهى باشد؛ و گرنه انتظار فرج در حد يك ادعا و شعار بى محتوا باقى خواهد بود. ازاين رو در روايات آمده است كه انتظار فرج خود فرج است[50]؛ زيرا كسى كه حقيقتا منتظر فرج و ظهور حجت خدا و تأسيس حكومت عدل گستر او است، زندگى خود را بر پايه عدل و داد استوار مى سازد و او انسانى است كه حضور و غيبت امام در نحوه رفتار و سير و سلوكش تفاوتى ندارد و قبل از تشكيل حكومت عدل او، چنين حكومتى را در زندگى خود پايدار ساخته است. بنابراين انتظار فرج حقيقى، ريشه در معرفت به حق و عدل و ايمان و عشق به آن دارد و آثار آن نيز در عمل نمايان مى گردد و چنين حقيقت اصيل و عميقى، با لفظ و شعار به دست نمى آيد و با بى تفاوتى و بى اعتنايى نسبت به مقدسات دينى و رسالت هاى انسانى در تعارض و تناقض است.
8. دادن صدقه
براى سلامتى آن عزيز و يا هديه نمودن ثواب هايى به حضرت مهدى(عج)، كه خود، موجب قبولى هر چه بيشتر اعمال است.
9. اميدوارى
بر قيام و انقلاب آن يوسف زهرا (علیهاالسلام) و اميد دادن به ديگران.
10. ايجاد آمادگى دائم رزمى براى ظهور حضرت
چنان كه در روايت آمده است: «ليعدن احدكم لخروج القائم و لو سهما»؛[51] هر يك از شما براى قيام قائم(عج) بايد آماده گردد هر چند با تهيه يك تير باشد.
از اين رو شركت در بسيج يكى از وظايف منتظران است.
11. محزون بودن
به علت محروم بودن از زيارت آن وجود مبارك؛ «عزيز على ان ارى الخلق و لاترى و لا اسمع لك حسيسا و لا نجوى...»[52]؛ «بر من گران است كه خلق را ببينم و تو ديده نشوى و سخن آشكار و پنهان تو را نشنوم».
سؤال. چرا براى سلامتى امام زمان(عج) دعا كنيم؟ در حالى كه خداوند اراده نموده ايشان زنده و سلامت بمانند. آيا اصلاً امكان دارد آن وجود مبارك دچار كسالت شوند؟
پاسخ:
آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست هر كجا هست خدايا به سلامت دارش[53]
دعا براى سلامتى امام زمان(عج) آثار و بركات فراوانى دارد از جمله:
1. نشانگر علاقه و محبت مسلمانان به ايشان است. اگر چه دوستى تمام ائمه معصومين (علیهم السلام) بخشى از ايمان و شرط قبولى اعمال است، در عين حال دعا كردن در حق امام زمان(عج) موجب ازدياد محبت آن حضرت در دل و در نتيجه موجب تقويت ايمان مى گردد.
2. اظهار تجديد عهد و پيمان با آن حضرت است و محتواى پيمان با آن حضرت را دين دارى و شريعت محورى و تصميم قلبى بر اطاعت امر امام (علیه السلام) و يارى رساندن او با نثار جان و مال تشكيل مى دهد.
تجديد بيعت با آن حضرت (علیه السلام) كارى است كه بعد از هر نماز از فرايض پنجگانه، يا در هر روز و يا در هر جمعه مستحب است.
دعاى عهد[54] شاهدى براى اين سخن است.
3. سبب زنده نگه داشتن ياد امام غايب در دل منتظران مى گردد. ياد امام زمان(عج) توجه به ارزش هاى دين و اصول اخلاقى را در دلها جوانه مى زند و برعكس غفلت از ياد و خاطره امام يكى از دلايل عمده پژمردگى و سستى ارزش هاى الهى و انسانى در جامعه اسلامى است.
4. كسى كه سلامتى امام زمان برايش مهم است، به طور مسلّم آزردن آن حضرت برايش سخت است، در نتيجه دعا براى سلامتى آن حضرت، انسان را بر انجام كارهايى وادار مى كند كه موجب خشنودى آن حضرت و در نتيجه سبب رسيدن به مقام رضوان الهى مى گردد.
5. دعا بسيار مؤثر است و موجب فرج آن حضرت و نيز فرج و گشايش در زندگى مؤمنان مى شود.
6. دعا موجب قرب الهى است. امام مهدى(عج) در خصوص زيارت آل يس مى فرمايند: «هرگاه خواستيد به وسيله ما به خداوند و به ما توجه كنيد اين زيارت را كه از جانب خداوند بيان شده است را بخوانيد»[55].
اين زيارت كه از جهات مختلف، محتوايى عميق دارد بسيار مورد تأكيد و سفارش قرار گرفته است. از جمله سلام هايى كه در اين زيارت ادا مى شود، از ابتدا تا انتها، دعا براى سلامتى و تندرستى و بهروزى امام زمان(عج) است. «السلام عليك يا خليفه اللّه و ناصر حقه... السلام عليك حين تصبح و تمسى، السلام عليك فى اليل اذا يغشى و النهار اذا تجلى ... السلام عليك بجوامع السلام...»[56]؛ «سلام بر تو اى جانشين خدا و يارى كننده حق... درود و سلام بر تو هنگامى كه صبح و شب كنى، درود و تهيت الهى بر تو در شب كه همه جا را فراگيرد و در روز، در وقتى كه نور دهد (يعنى سلام بر تو در هر صبح و شام)...، درود بر تو درودى همه جانبه...».
در دعاى بعد از اين زيارت نيز معانى بلندى نهفته است. به عنوان مثال: «اللهم اعذه من شر كل باغ و طاغ و من شر جميع خلقك و احفظه من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و احرسه و امنعه من ان يوصل اليه بسوء واحفظ فيه رسولك و آل رسولك واظهر به العدل...»[57]؛ «خدايا! او (امام زمان) را از شر هر متجاوز و سركشى و از شر همه خلق خود پناه ده و او را از حوادث روزانه، از پيش رو، و از پشت سر و از طرف چپ، حفظ و نگهدارى كن و از اين كه آسيب و گزندى به او برسد جلوگيرى كن و در خصوص او، رسولت و خاندان رسولت را حفظ نما و به دست مباركش عدل و داد را پديدار نما!».
در پايان سخن لازم است يادآور شويم كه دعا كردن براى سلامتى و فرج آن حضرت، اطاعت از امر خداوند و نيز اهل بيت پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) است.
«وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ»؛ «و هر كه خدا و رسولش را اطاعت كند و خداترس و پرهيزكار باشد چنين كسى به فوز و سعادت خواهد رسيد».[58]
بخش سوم :
شرح حال مشاهير
مدفون در حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام)
در صحن مطهر حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) و در رواق هاى داخل حرم، علماء، بزرگان و شخصيت هاى علمى، دينى و عرفانى فراوانى مدفون هستند. در اين نوشتار شرح حال و زندگينامه بزرگانى كه مشهور هستند و غالبا مورد بازديد و زيارت زائران حضرت معصومه قرار مى گيرند به طور بسيار مختصر ذكر مى گردد كه از مجموعه هايى چون گلشن ابرار، ستارگان حرم و... جمع آورى، تنظيم و تلخيص گرديده است و در ذكر آنها نيز ترتيب نزديكى قبور به يكديگر لحاظ گشته است.
صحن بزرگ :
1. قطب الدين راوندى قدس سره
2. شهيد شيخ فضل اللّه نورى قدس سره
داخل حرم مطهر:
1. آيه اللّه شيخ عبدالكريم حائرى يزدى (مؤسّس حوزه علميه قم)
2. آيه اللّه سيّد محمد تقى خوانسارى قدس سره
3. آيه اللّه سيد صدرالدين صدر قدس سره (پدر امام موسى صدر)
4. آيه اللّه سيد محمدرضا گلپايگانى قدس سره
5. آيه اللّه سيد رضا بهاءالدينى قدس سره
6. آيه اللّه شيخ محمد على اراكى قدس سره
7. حاج شيخ محمدتقى بافقى يزدى قدس سره
8. آيه اللّه سيد حسين بروجردى قدس سره
9. آيه اللّه سيد احمد خوانسارى قدس سره
10. علامه سيد محمد حسين طباطبايى قدس سره
11. شهيد آيه اللّه مرتضى مطهرى قدس سره
قبرستان شيخان :
1. ذكريابن آدم القمّى قدس سره
2. ميرزا ابوالقاسم قمّى قدس سره
3. آيه اللّه ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى(استاد عرفان امام خمينى قدس سره)
4. آيه اللّه ميرزا على آقا شيرازى اصفهانى قدس سره
صحن بزرگ :
1. قطب الدين راوندى قدس سره
در صحن بزرگ حرم مطهر حضرت معصومه (علیهاالسلام) مقابل حوض بزرگ به سمت قبله فقط يك قبر به چشم مى خورد كه حدود يك متر از كف صحن بلندتر مى باشد، با توجه به اينكه در زمان سابق تمام اطراف مضجع منوّر حضرت معصومه قبرستان بوده و جهت توسعه حرم و ساختن صحن چاره اى جز مسطح نمودن آن نبوده به هنگام عمليات صحن سازى ناگاه چشم مردم به پيكرى پاك و نورانى مى افتد كه بعد از گذشت هشت قرن هنوز سالم و با طراوت باقى مانده و آن پيكر عالم ربّانى قطب الدين راوندى است، او از علماى قرن ششم هجرى قمرى است كه در تاريخ 573 ه. ق وفات يافته، و از شاگردان برجسته امين الدين طبرسى صاحب تفسير ارزشمند مجمع البيان است و به يك واسطه از شيخ طوسى روايات را نقل مى كند و در واقع استادان او شاگردان شيخ طوسى بوده اند.
قطب الدين راوندى در زمره مردان بزرگى است كه با دانش فراوان خود پس از بهره مندى از علوم مختلف و تبحر در آنها حلقه زرّينى در سلسله حافظان و راويان معارف اسلامى گرديد و در بيشتر رشته هاى علوم اسلامى تبحر و تخصّص خود را به نمايش گذاشت از جمله:
تفسير:
كتاب هاى 1. «ام القرآن»، 2. «تفسير القرآن» در دو جلد، 3. خلاصة التفاسير در ده جلد، 4. شرح آيات المشكلة فى التنزيه، 5. اللباب فى فضل آيه الكرسى، 6. الناسخ و المنسوخ من القرآن.
شرح نهج البلاغه:
كتاب منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة در دو جلد را به رشته تحرير در آورد.
كلام و اعتقادات:
1. الخرايج و الجرايح، 2. امّ المعجزات، 3. الاختلافات، 4. تهافت الفلاسفة، 5. جواهر الكلام فى شرح مقدمه الكلام.
فـقـه:
1. آيات الاحكام، 2. احكام الاحكام، 3. الانجاز، 4. حل المعقود فى الجمل و العقود، 5. الخمس، 6. رسالة الفقهاء، 7. مشكلات النهاية، 8. المنتهى فى شرح النهاية، 9. الرائع فى الشرايع، 10. فقه القرآن و بسيارى كتب فقهى ديگر.
حديث:
1. تحفة العليل، 2. رسالة فى صحة احاديث اصحابنا، 3. ضياء الشهاب، 4. لباب الاخبار، 5. مزار، 6. المجالس فى الحديث، 7. دعوات.
تاريخ:
1. جنى الجنتين، 2. قصص الأنبياء.
شعر و ادب:
1. التغريب فى التعريب، 2. الاغراب فى الاعراب، 3. شرح العوامل المأة، 4. غريب النهاية، 5. نفثة المصدور (ديوان شعر).
اصول فقه:
المستقصى، و تأليفات و كتب مختلف ديگرى كه ذكر آن در اين مختصر نمى گنجد.
علماى اهل سنت نيز در مقابل او سر تعظيم فرود آوردند، ابن حجر عسقلانى درباره راوندى نوشته است: «او در جميع علوم فاضل است و در هر نوعى از علوم صاحب تصنيفات بى شمار بوده است[59] و دانشمند بزرگ شيعه علامه امينى قدس سرهدرباره راوندى مى گويد: «راوندى يكى از پيشوايان علماى شيعه، برگزيده اين طايفه و از اساتيد بى نظير فقه و حديث و از نوابغ علم و ادب است، هيچ گونه عيبى در آثار فراوانش و تيرگى در فضايل و تلاش ها و خدمات دينى و اعمال نيكو و كتب ارزنده اش وجود ندارد»[60].
حضرت آيه اللّه مرعشى نجفى قدس سره به پاس خدمات او سنگ قبرى بلند و به ياد ماندنى را بر فرازش به يادگار نهاد تا زائران حضرت فاطمه معصومه در ابتداى ورود و خروج از صحن مباركش چمشانشان به قبر اين فرزانه بزرگ روشن شود.
«خداوند مزارش را نورانى و دل مؤمنين را به زيارتش منور گرداند»
2. شهيد شيخ فضل اللّه نورى قدس سره
شيخ فضل اللّه در سال 1259 قمرى در يكى از روستاهاى شهرستان نور مازندران ديده به جهان گشود ـ تحصيلات ابتدايى را در مركز منطقه نور آغاز كرد سپس به تهران مهاجرت و تحصيلات خويش را تا پايان دوره سطح در آنجا ادامه داد ـ سپس براى تكميل دانش خويش به نجف اشرف هجرت نمود و از شاگردان برجسته ميرزا حبيب اللّه رشتى و ميرزاى شيرازى بزرگ گشت. به حقيقت بايد او را وارث علم ميرزاى رشتى و سياست و مديريت ميرزاى شيرازى دانست.
او در سال 1303 ه. ق كه دوران سلطنت قاجار بود براى هدايت و پيشوايى جامعه ايران روانه تهران شد ـ و كرسى درس خويش را در فقه و اصول و ساير علوم اسلامى برپا ساخت. علماء و مجتهدان بسيارى در حوزه درس او حاضر مى شدند و اغلب علماى تهران از افادات علمى او بهره مى بردند. از جمله شاگردان برجسته او حاج شيخ عبدالكريم حائرى مؤسس حوزه علميه قم و آيه اللّه سيد محمود مرعشى (پدر آيه اللّه سيد شهاب الدين مرعشى) و... بودند. مقام علمى شيخ فضل اللّه مورد توافق دوست و دشمن بود و به مقتضيات زمان و مسائل جامعه آگاه بود حتى احمد كسروى مى نويسد: حاجى شيخ فضل اللّه نورى از مجتهدان بنام و با شكوه تهران شمرده مى شد و يپرم خان ارمنى كه خود مجرى حكم اعدام شيخ شد در يادداشت هاى خصوصى خود نوشته است «شيخ فضل اللّه نورى روحانى عالى قدرى بود و گفته او براى توده خلق وحى مُنزل محسوب مى شد».
بيش از دوازده تأليف و اثر ارزشمند از شيخ به جا مانده، او در نهضت تنباكو كه نخستين قيام فراگير به رهبرى روحانيت بود نقش فعّالى داشت و به عنوان نماينده ميرزاى شيرازى در تهران مورد توجّه مردم و روحانيان بود.
در آستانه مشروطيت :
بعد از قتل ناصرالدين شاه و در زمان سلطنت مظفرالدين شاه آيه اللّه طباطبايى و آيه اللّه بهبهانى رهبرى نهضت عدالت طلبى را به عهده گرفتند و با توجه به قدرت و نفوذ شيخ فضل اللّه از او درخواست همكارى نمودند، شيخ نيز براى همراهى و حمايت از نهضت عدالت خانه به مبارزان پيوست.
نهضت عدالتخانه كه ريشه مكتبى و اسلامى داشت بعد از تحصن برخى از مبارزان در سفارت خانه انگليس، رنگ غربى به خود گرفت و كم كم زمزمه حكومت مشروطه بر سر زبانها افتاد و با نفوذ فراماسونهاى وابسته به غرب، ماهيت نهضت تغيير كرد و نام آن نيز به نهضت مشروطيت تغيير يافت و با وجودى كه فرمان مشروطيت و دستور تشكيل مجلس شوراى اسلامى به وسيله مظفرالدين شاه صادر شده بود، امّا متحصنين در سفارت خواهان تغيير مجلس شوراى اسلامى به مجلس شوراى ملّى شدند. يكى از كارهاى مجلس تدوين قانون اساسى بود. شيخ فضل اللّه در مورد قانون اساسى پيشنهادهايى به مجلس داد، ذكر مذهب جعفرى به عنوان مذهب رسمى كشور و اصل نظارت فقهاء بر قوانين مجلس شوراى ملّى از جمله اين پيشنهادها بود.
مخالفت با مشروطه:
شيخ فضل اللّه قدس سره با حكومت مشروطه و محدود بودن سلطنت مخالفتى نداشت، بحث او در كيفيت اين نوع از حكومت در جامعه اسلامى ايران بود كه قانون اساسى و ديگر قوانين حقوقى و جزايى بايد مطابق قوانين اسلام باشد و به همين دليل پيشنهاد كرد تا عنوان حكومت، مشروطه مشروعه باشد ولى تبليغات مشروطه طلبان چنان قوى و گمراه كننده بود كه جو سياسى و اجتماعى به طور كامل موافق مشروطه خواهان بود و همين موجب شد تا جمعى خواهان تبعيد شيخ شوند و گروهى حمله به منزل او را طرح ريزى كنند، از اين رو با جعل تلگرامهايى از طرف علماى نجف، شيخ را مخلّ آسايش و مفسد معرفى كردند و توطئه قتل شيخ طرح ريزى شد و شيخ فضل اللّه مورد حمله مسلحانه قرار گرفت و مجروح شد، بعد از مرگ مظفرالدين شاه، محمد على شاه به سلطنت رسيد و اوضاع كشور به شدت رو به وخامت گذاشت، سعدالدوله براى شيخ پيام فرستاد كه با وزير مختار روس و انگليس گفتگو كردم و براى شما جاى مناسبى در سفارتخانه تهيه كرده ام تا از خطر محفوظ باشيد، يا اجازه بدهيد پرچم هلند را كه كشور بى طرفى است بر بام خانه نصب كنيم تا در امان باشيد، شيخ با تبسمى استهزاء گونه فرمودند: بايد پرچم ما را روى سفارتخانه بيگانه نصب كنند چطور ممكن است كه صاحب شريعت به من كه از مبلغين احكام اسلام هستم اجازه فرمايد پناهنده به خارج از شريعت شوم، آيا روا است كه من پس از هفتاد سال كه محاسنم را براى اسلام سفيد كرده ام حالا بيايم و زير پرچم بيگانه بروم؟! اين در حالى بود كه شخص محمد على شاه براى حفظ جان خود به سفارت روس پناهنده شده بود، سرانجام مشروطه طلبان براى انتقام از شيخ فضل اللّه به منزل وى حمله كردند و شيخ را به شهربانى برده و براى محاكمه او را به عمارت گلستان بردند، «مدير نظام نوابى» مأمور شيخ در محاكمه مى گويد: من در آن وقت از آقا قدرت و شجاعتى ديدم كه در تمام عمر نديده بودم.
بالاخره، بساط دار و مقدمات اعدام در ميدان توپخانه فراهم شد. ميدان توپخانه از جمعيت موج مى زد، نيروهاى دولتى مردم را كنار مى زدند آقا را روى چهار پايه قرار دادند. وى خطاب به جمعيت تماشاچى فرمود: خدايا تو خودت شاهد باش كه در اين دم آخر باز هم به اين مردم مى گويم كه مؤسسان اين اساس بى دين هستند و مردم را فريب داده اند، اين اساس مخالف اسلام است... او در پاى دار چنان شجاع بود كه گويى دار از هيبت و عظمت او مى لرزيد، قبل از اينكه ريسمان دار به گردن وى بيندازند يكى از مشروطه خواهان براى او پيغام آورد كه شما مشروطه را امضا كنيد و خود ار از كشتن رها سازيد! شيخ فضل اللّه گفت: من ديشب پيامبر را در خواب ديدم و به من فرمود كه فردا شب ميهمان من هستى و من چنين امضايى نخواهم كرد.
بعد از چند لحظه طناب دار را به گردن او انداختند و چهار پايه را زير پاى وى عقب راندند گردش طناب روى شيخ را به طرف قبله چرخانيد و با مختصر حركت قبض روح شد.
پس از شهادت :
پس از اعدام، جسد شيخ شهيد را به حيات شهربانى منتقل كردند و در وسط حيات بر روى يك نيمكت قرار دادند، مشروطه طلبان و ديگر افرادى كه نسبت به دين كينه و عداوت داشتند به جسد حمله كردند، نيروهاى مسلح با قنداق تفنگ، ديگران با لگد و... به طورى كه خونابه از جسد سرازير شد، و يپرم خان ارمنى رئيس نظميه قصد سوزاندن آن را داشت ولى خانواده شيخ شهيد با تلاش بسيار جنازه پاك او را تحويل گرفتند مشروط به اينكه شبانه دفن كنند و هيچ گونه صدا و عزادارى نباشد، خانواده ايشان مراسم غسل و كفن را در خانه انجام دادند و در قبرستان صورت قبرى براى او درست كردند ولى نعش شيخ شهيد را در خانه در يك اتاق كوچك دفن كردند ـ مردم كم كم فهميدند كه جنازه شيخ شهيد در خانه او است لذا از صبح تا شب فوج فوج مى آمدند پشت ديوار خانه فاتحه مى خواندند و مى رفتند و اين جريان كه به گوش بدخواهان و مأمورين رسيد سر و صدا بلند شد كه اين چه وضعى است؟ امامزاده درست كرده اند؟
از اين جهت تصميم گرفتند كه نعش شيخ شهيد را به قم انتقال بدهند پس از دو ماه كه قبر را شكافتند با اينكه در اطاق در بسته و هواى گرم تابستان مدفون بود تازه تازه بود و هيچ تغييرى نيافته و بوى ناراحت كننده اى نيز در آن به وجود نيامده بود.
شيخ شهيد پيش از شهادت در مقبره اى از صحن حضرت معصومه (علیهاالسلام) براى خود قبرى تهيه كرده بود و گفته بود: اين زمين ناشناس روزى معروف خواهد شد، و سپس آن نعش مطهر را در آنجا به خاك سپردند و اكنون در صحن حضرت معصومه (علیهاالسلام) معروفترين مقبره ها ـ مقبره شيخ فضل اللّه نورى است.
«سلام عليه يوم وُلِد و يوم قُتِل و يوم يُبعَث حيّا»
داخل حرم مطهر
1. آيه اللّه شيخ عبدالكريم حائرى(مؤسّس حوزه علميه قم)
ايشان در سال 1267 ه. ق در روستاى مهرجرد يزد ديده به جهان گشود ـ در كودكى سالها در مدرسه بزرگ محمد تقى خان يزد به تحصيل علوم دينى پرداخت و در سن 18 سالگى به سرزمين عراق مهاجرت نمود.
عبدالكريم ابتدا چند سالى در حوزه علميه كربلا در محضر آيه اللّه فاضل اردكانى بود و با نامه ايشان به محضر ميرزاى بزرگ شيرازى شتافت، مى گويند ميرزا وقتى نامه فاضل اردكانى را خواند رو به عبدالكريم كرد و فرمود «من به شما اخلاص پيدا كردم» از همين رو آن طلبه جوان و پرتلاش را در منزل خود جاى داد.
عبدالكريم بعدها در خاطرات خود نقل مى كند كه:
سرداب خانه ميرزاى شيرازى هم محلّ مطالعه ام بود و هم محل استراحتم و در ماه مبارك رمضان سحرى را نيز در آنجا مى خوردم اما براى افطار به خانه ميرزا باز نمى گشتم بلكه به علت گرماى طاقت فرساى هوا به سوى فرات رفته آب مفصلى مى خوردم و شنا مى كردم».
او دوازده سال در سامرّا در محضر ميرزاى شيرازى و آيه اللّه سيد محمد فشاركى و آيه اللّه محمد تقى شيرازى و آيه اللّه شيخ فضل اللّه نورى به تحصيل علم پرداخت و بعد از رحلت ميرزاى شيرازى راهى نجف گرديد و در آنجا رحل اقامت افكند اما به زودى دريافت كه حوزه علميه كربلا اكنون به وجود او نياز بيشتر دارد؛ زيرا حوزه علميه كربلا رونق خود را از دست داده بود و هيچ جنب و جوشى در مدرسه هاى عليمه به چشم نمى خورد، لذا اين شهر را انتخاب كرد و اينجا بود كه او لقب حائرى را براى خود برگزيد (زمين كربلا را حائر مى خوانند)، آيه اللّه حائرى به مدت هشت سال در اين حوزه بر مسند تدريس تكيه زد و در كنار مسئوليت سنگين مرجعيت از پرورش و شكوفايى استعدادهاى طلاب جوان نيز لحظه اى غافل نبود و علماى فراوانى را در دامان پر مهر و محبّت پدرانه خود پرورش داد، ولى او دريافت قم كه محل تأسيس حوزه هاى علميه توسط محدثان و روات خاندان اشعرى بود و شخصيت هاى بزرگى چون كلينى و صدوق را در خود پرورش داده بود خالى از عالمان شده و از قرن ششم هجرى تا دوران صفويه ديگر رونق ندارد و بر حجره هاى مدارس آن گرد غربت و تنهايى نشسته است ـ گرچه در اوايل قرن 11 ه. ق چند سالى شخصيت هاى بزرگى چون صدرالدين شيرازى، فياض لاهيجى و فيض كاشانى و بعدها ميرزاى قمى در مدارس اين شهر به بحث و اشاعه علوم اسلامى پرداخته بودند اما اينك حجره هاى مدرسه فيضية خالى از محصلان علوم دينى شده و بر قفسه هاى كتاب گرد فراموشى نشسته است ـ مدرسه بزرگ دارالشفا محلّ اسكان فقراى شهر يا زائران شده است و بعضا كسبه اطراف حرم از حجره هايش به عنوان انبار اجناس استفاده مى كردند.
او با ديدن اين وضع بسيار افسرده شد و بارها از او شنيدند كه مى گفت: «چه مى شد اگر حوزه علميه قم سر و سامان مى گرفت» او در اين زمان به اداره حوزه عليمه اراك مشغول بود ولى به همراه فرزند بزرگش حاج شيخ مرتضى حائرى و آيه اللّه محمد تقى خوانسارى به شهر قم سفر نمود و با تشكيل جلساتى از علماء و بازاريان قم تصميم گرفت حوزه عليمه قم را مجددا احياء كند. وى بعد از نماز صبح در حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) به دعا و نيايش ايستاد و به قرآن روى آورد و خود را به مشيت الهى سپرد كه آيه اى زيبا و مناسب حالش «وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ»[61]؛ «پدر و همه كسان خود را به نزد من بياوريد»؛ خط مشى آينده او را ترسيم نمود لذا شاگردان خود را از اراك به قم فراخواند مدارس عليمه را تعمير نمود و در راه رواج علم و تقوا گام هاى بلندى برداشت، و امروزه كه بيش از هفتاد سال از آن تلاش مى گذرد حوزه علميه قم بزرگترين دانشگاه علوم اسلامى است.
مرحوم حاج شيخ توانست شخصيت هاى بارزى را به جهان اسلام تقديم دارد كه از ميان آنان مى توان از امام خمينى، آيه اللّه العظمى گلپايگانى، آيه اللّه العظمى اراكى و آيه اللّه العظمى مرعشى نجفى نام بُرد. او خدمات فراوانى نيز به اهالى شهر مقدس قم نمود از قبيل تأسيس چند بيمارستان، تعطيل كردن قبرستان گرد حرم مطهر و انتقال قبرستان به قبرستان نو در آن سوى رودخانه و تأسيس خانه فقرا و چندين خدمت ديگر.
زهد و ساده زيستى و دلسوزى و مهربانى مرحوم حاج شيخ از خصوصياتى بود كه زبان زد خاص و عام بود.
گاهى در دمادم سحر براى سركشى و شناخت طلاب پركار و سحرخيز راهى مدارس علميه مى شد و در رفع مشكلات مالى و رفاهى آنان همواره تلاش مى كرد. بارها مى شد كه به صاحبان مغازه هاى اطراف حرم مراجعه مى كرد و بدهى طلابّى را كه از آنها اجناس نسيه برده بودند ادا مى نمود.
فراموش نشود كه خدمات مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى مصادف با روى كار آمدن رضاخان پهلوى و به دنبال آن ماجراى كشف حجاب و تحت فشار قرار دادن طلاب علوم دينى و علماى اسلام بود، او با صبر و بردبارى در آن زمان خطير حوزه علميه را حفظ نمود و معروف است كه پس از ماجراى كشف حجاب و كشتار مسجد گوهر شاد ايشان هيچ گاه حال و روز خوشى نداشت و اين اندوه را تا پايان عمر در دل داشت.
بالاخره اين شخصيت علمى و الهى در 81 سالگى در سال 1315 ه. ش به ديار ابدى شتافت و در جوار مرقد قدسى حضرت معصومه (علیهاالسلام) به آغوش خاك سپرده شد.
دعاى خيرش بدرغه همه حوزه هاى علميه و مجامع علمى و فرهنگى و دانشگاهى كشور باد.
2. آيه اللّه سيّد محمد تقى خوانسارى قدس سره
او در سال 1267 ه. ق در شهر خوانسار ديده به جهان گشود، تبار سيد همگى از علماى برجسته زمان خويش بودند، بعد از تحصيل علوم مقدماتى به نجف اشرف مهاجرت نمود و طولى نكشيد كه از شاگردان برجسته آخوند خراسانى و سيد محمد كاظم يزدى و ميرزاى نائينى و آقا ضياء عراقى محسوب گرديد.
در جنگ جهانى اول كه بصره به تصرّف قواى انگليسى درآمد آقاى خوانسارى كرسى درس و تحقيق را رها كرد و در صف رهسپاران جهاد قرار گرفت و با اشغال بغداد كه مقارن با پيروزى هاى ديگر متفقين بود پايان جهاد فرا رسيد، از آن سو اشغالگران در تعقيب نيروهاى مقاومت برآمدند، دستگيرى هاى وسيعى آغاز گشت و سرانجام آقاى خوانسارى جوان هم كه در نبرد از قسمت پا مجروح شده بود دستيگر شد. انگليسى ها اسرا را در بندر بصره جمع نموده آنها را با كشتى هايى به اسارتگاه هاى خود در مستعمراتشان فرستادند و آقاى خوانسارى و قريب چهارصد تن ديگر از اسراء به جزيره سنگاپور برده شدند. چهار ماه طول كشيد تا كشتى آنان در آن سرزمين پهلو گرفت، در سنگاپور اسراء در زندانى صحرايى قرار داده شدند ولى اين سيد مجاهد و عالم در مدت چهار سال اسارتش در آن ديار غريب و روزگار سخت به فعاليت علمى پرداخت و علاوه بر تدريس منطق و حكمت، خود نيز به آموختن زبان انگليسى از يك شخص هندى پرداخت.
بعد از آزادى از اسارت به زادگاهش خوانسار سپس به حوزه علميه سلطان آباد اراك مهاجرت كرد و به احترام آيه اللّه حائرى در درس ايشان شركت جست و خود نيز جداگانه به تدريس فقه، اصول و حكمت پرداخت. پس از آن در هيأت استفتاء آيه اللّه شيخ عبدالكريم حائرى قرار گرفت به طورى كه بعد از رحلت آيه اللّه حائرى ـ مؤسس حوزه علميه قم ـ سه تن مورد توجه مردم قرار گرفتند، آيه اللّه صدر و آيه اللّه حجت و آيه اللّه خوانسارى. آيه اللّه سيد ابوالحسن اصفهانى در نجف احتياطات خويش را به ايشان ارجاع داد، البته او و دو يار ديگرش با مطرح نمودن آيه اللّه بروجردى مسئوليت مرجعيت و رياست حوزه را به ايشان واگذار نمودند.
يكى از شاگردان برجسته آيه اللّه خوانسارى آيه اللّه محمد على اراكى قدس سره بود.
نماز باران :
يكى از حوداث مهم كه از آثار شهودى آقاى خوانسارى از نگاه دينى است نماز بارانى مى باشد كه وى اقامه نمود.
در شهريور 1320 كه متفقين در ايران به طور انبوه حضور يافتند موجى از قحطى و نابسامانى در كشور به راه افتاد و با گذشت دو ماه بهارى در سال 1323 هيچ بارانى در شهر نباريده بود و خشكسالى موقعيت بحرانى به وجود آورده بود. مردم از آيه اللّه سيد محمد تقى خوانسارى تقاضاى نماز باران نمودند، ايشان قبول نمود و اطلاعيه اى در سطح شهر نصب گرديد كه آقاى خوانسارى در روز جمعه نماز استسقاء خواهد خواند. همزمان تبليغات بدى توسط بهائيان و نيروهاى متفقين كه در قم بودند شروع شد، به گونه اى كه آنان همه چيز را به استهزاء مى گرفتند.
افزون بر بيست هزار نفر در نماز باران آن روز شركت نمودند اما اثرى از اجابت ديده نشد. فرداى آن روز مرحوم آيه اللّه خوانسارى بعد از پايان درس از شاگردانش خواست اين بار فقط آنها وى را همراهى كنند و نماز باران ديگرى بخوانند. روز يكشنبه نماز خوانده شد و غروب همان روز بعد از نماز مغرب و عشاء باران مفصّلى آمد اين باران چنان گسترده و بى امان بود كه تا آن وقت چنين بارشى را كسى سراغ نداشت. خبر اين حادثه شگفت توسط نيروهاى متفقين به جهان مخابره شد و در مدتى كوتاه پس از تأييد آن از طرف مقام هاى رسمى لندن و آمريكا، از طريق راديو انعكاس جهانى يافت.
آيه اللّه خوانسارى در هفتم ذى حجه 1371 ه. ق نداى حق را در سفرى كه به شهر همدان داشت لبيك گفت و به سراى جانان شتافت و بعد از آوردن پيكر پاكش به قم هم آغوش استادش آية اللّه حائرى قدس سره مدفون گرديد و بدين ترتيب رؤياى آيه اللّه بروجردى نيز تعبير گشت كه در رؤيايى در همان شب هاى قبل از وفات آن فقيه نامدار ديده بود كه سيد مرتضى[62] رحلت كرده و او را به شهر قم مى آورند. باران رحمت دعاى خيرش هميشه شامل امت اسلامى باد.
3. آيه اللّه سيد صدرالدين صدر قدس سره
ايشان فرزند آيه اللّه حاج سيّد اسماعيل صدر بودند كه در سال 1299 ه. ق در كاظمين متولد شدند و با 30 پشت به امام هفتم مى رسند. همه خاندان آنها مردان علم و كمال و زهد و تقوا بوده اند. وى پس از خاتمه تحصيلات به مشهد مقدس هجرت و به تدريس و ارشاد مشغول و بزرگترين مقام روحانيت خراسان را حائز شد و در سال 1354 ه. ق به قم هجرت و ساليانى دراز در بحرانى ترين اوقات، حوزه عليمه را سرپرستى نمود. مخصوصا بعد از رحلت يگانه مرجع شيعيان جهان در آن زمان يعنى حضرت آيه اللّه العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى، آيات ثلاث (صدر، حجت و خوانسارى) در تعليم و تربيت فضلا كوشش بسيار كردند و تحولى شگفت در علم و تدريس و فتوى در عصر خود به وجود آورده و جهان اسلام را به خوبى رهبرى نمودند. اين مرد بزرگ در فنون اسلام استاد نمونه و كامل بود، داراى حسن خلق و قلبى پاك و بى آلايش بود و آثار خير فراوانى در نقاط مختلف از وى به يادگار ماند كه بيش از 30 كتاب در علوم مختلف از جمله آنها است. علاوه اينكه در فن بيان و نظم و نثر به زبان عربى و فارسى بسيار توانا بود به طورى كه سخنانش مانند ضرب المثل به عنوان گواه مورد استشهاد قرار مى گرفت. آيه اللّه صدر بالاخره در سال 1372 ه. ق اين جهان را بدرود گفت تا به ملاقات يگانه معبود خود نائل آيد. انشاءاللّه
4. آيه اللّه سيد محمدرضا گلپايگانى قدس سره
ايشان در سال 1316 ه. ق در بخش «گوگد» گلپايگان ديده به جهان گشود، پدر آيه اللّه گلپايگانى آقا سيد محمد باقر امام، عالمى معروف به زهد و تقوا و پاى بند به مستحبات دينى و كوشا در امر به معروف و نهى از منكر بود، محمدرضا در سه سالگى مادر و در نه سالگى پدرش را از دست داد و دوران كودكى را با مشكلات و سختى هاى فراوان سپرى كرد و تحصيلات ابتدايى را در مكتب خانه گذراند.
در نوجوانى نزد آيه اللّه سيد محمد حسن خوانسارى برادر آيه اللّه العظمى سيد احمد خوانسارى زانوى ادب به زمين زد و ادبيات و بخشى از سطوح را نزد وى آموخت.
نوزده ساله بود كه به سوى حوزه علميه اراك رفت و در مدرسه آقا سيد ضياءالدين به تكميل سطوح عاليه پرداخت سپس افتخار حضور در درس خارج فقه و اصول حضرت آيه اللّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى را پيدا نمود و در بيست و چهار سالگى در پى مهاجرت استادش آيه اللّه حائرى به قم و تأسيس حوزه علميه در اين شهر مقدس به قم آمد و در مدرسه فيضيه سكونت گزيد و با آيه اللّه سيد احمد خوانسارى درسها را به مباحثه نشست. استاد با مشاهده استعداد و فهم شاگرد سخت كوش خود به او بسيار علاقه مند شد و او را در شمار اصحاب خاص و هيأت استفتاء خود قرار داد و تصحيح «كتاب الصلاة» خود را به او و آيه اللّه اراكى واگذار نمود.
از ديگر استادان ايشان مى توان به آيات عظام شيخ محمدرضا مسجد شاهى اصفهانى، حاج شيخ ابوالقاسم كبير، آيه اللّه بروجردى، آقا ضياء عراقى و شيخ محمد حسين غروى اصفهانى نام برد. وى از آيه اللّه حائرى اجازه اجتهاد دريافت نمود. خدمات علمى اين مرد علم و عمل به حوزه علميه قم بيش از آن است كه در چند سطر بتوان بدان اشاره نمود همين مقدار بس كه كمتر عالمى از معاصرين را مى توان يافت كه از محضر درس اين فقيه سترگ بهره مند نشده باشد. از جمله شاگردان او مى توان به شهيد مطهرى، شهيد بهشتى، شهيد مفتح، على مشكينى، ناصر مكارم شيرازى، جعفر سبحانى، حسن زاده آملى، رضا استادى، سيد محسن خرازى و على پناه اشتهاردى و... نام برد.
ايشان در طول 32 سال مرجعيت يكى از اركان فقاهت در حوزه علميه بود كه ده ها تأليف فقهى و اصولى از وى به يادگار مانده است.
آيه اللّه العظمى گلپايگانى از بدو حركت شجاعانه روحانيت به رهبرى امام راحل به مبارزات پيگير و بى امان خويش با ديو استبداد پرداخت و نخستين اعلاميه اعتراض به لايحه ننگين «انجمن هاى ايالتى و ولايتى» در مهر ماه 1341 ه. ش از سوى ايشان صادر شد و به دنبال آن بود كه پيام ها و بيانيه هاى ايشان تا سقوط رژيم پهلوى ادامه يافت، هميشه از ملاقات با شاه و نخست وزيران و فرستادگان دربار سرباز زد و به مخالفت صريح با حزب رستاخيز پرداخت. امام راحل به ايشان فرموده بودند: «اعلاميه هايى كه حضرت عالى به تنهايى صادر مى كنيد نقش بسزايى در پيشبرد مبارزات ملت مسلمان دارد».
مزدوران رژيم پهلوى دوبار در مدرسه فيضيه به ايشان حمله ور شدند و قصد ضرب و جرح آن مرجع بزرگ را داشتند، پس از پيروزى انقلاب اسلامى نيز همواره در جهت تأييد مواضع امام راحل و حمايت مادى و معنوى از رزمندگان اسلام در طول جنگ تحميلى تلاش مى نمود.
اين مرجع بزرگ شيعه علاوه بر تدريس و تربيت عالمان دين، تأليف، فتوا و روشنگرى جامعه شيعه، به بنيان نهادن ده ها مؤسسه فرهنگى و دينى در گوشه و كنار جهان و آبادانى صدها مسجد و مدرسه و بيمارستان در سراسر كشور اقدام نمود كه دارالقرآن الكريم ـ اولين مؤسسه قرآنى كشور ـ يكى از آن نمونه ها است كه در سال 1352 تأسيس گرديد.
سرانجام آن عبدصالح خدا پس از عمرى سرشار از توفيق در سن 96 سالگى در سال 1372 ه. ش نداى حق را لبيك گفت و در جوار تربت استادش مؤسس حوزه علميه قم در مسجد بالاسر مرقد مطهر حضرت معصومه به خاك سپرده شد.
رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيه اللّه خامنه اى در بخشى از پيام خويش به مناسبت رحلت ايشان چنين فرمودند:
اين شخصيت والاى كهنسال در ميان مراجع عظام تقليد يكى از موفق ترين و سعادتمندترين ها بودند، 32 سال مرجع تقليد، حدود 70 سال مدرّسى حوزه علميه قم و حدود 85 سال سرگرم فراگرفتن و آموختن فقه آل محمد (صلی الله علیه وآله) بودند. اولين مدرسه علوم دينى به سبك جديد را ايشان در قم تأسيس نمودند، اولين مؤسسه بزرگ قرآن را ايشان در قم بنيان نهادند، اولين فهرست بزرگ فقهى و حديثى با استفاده از دانش و اختراعات جديد بشرى را پديد آوردند... و بالاتر از همه با منش و رفتار پرهيزكارانه و با طهارت و تقوايى كه مى توانست براى علما و فقها الگويى زنده و ملموس باشد، عمرى پر بركت را به نزاهت كامل گذرانيد، آن بزرگوار يكى از استوانه هاى انقلاب و نظام جمهورى اسلامى ايران به شمار مى آمد و در دوران اختناق و در مقابله با حوادث سهمگين سال هاى تبعيد امام خمينى قدس سره مواردى پيش آمد كه صداى اين مرد بزرگ تنها صداى تهديد كننده اى بود كه از حوزه علميه قم برخاست و به نهضت شور و توان بخشيد... فقدان اين بقيه السلف اعاظم و اين ملجأ و مرجع مؤمنان ثلمه اى بزرگ و ضايعه اى جبران ناپذير است».
5. آيه اللّه سيد رضا بهاءالدينى قدس سره
سيد رضا بهاءالدينى در سال 1287 ه. ش در شهر مقدس قم به دنيا آمد، نسب نياكان ارجمند وى به امام سجاد (علیه السلام) مى رسد و اجداد و پدران والامقام او هر يك بسان گوهر تابناكى در دوران ظلمت درخشش خاصى داشتند، برخى از آنان عهده دار توليت حرم فاطمه معصومه (علیهاالسلام) بودند، مادر سيد رضا فاطمه سلطان معروف به زن آقا بانويى مخلص و مؤمن بود. وى از نوادگان ملاصدراى شيرازى بوده است. اوان كودكى سيدرضا همراه با نشانه هايى چون حافظه فوق العاده، استعداد بسيار و درك جهان اطراف بوده است به طورى كه خود درباره آن دوران اين چنين مى فرمايد: «يك ساله كه بودم افراد پاك طينت و نيكو سرشت را دوست داشتم... خير و شرّ را مى فهميدم...» چون به دو سالگى رسيد به مكتب خانه پاى گذاشت و در شش سالگى دوران مكتب تمام شد، خبر موفقيت هاى او به گوش آيه اللّه سيد ابوالقاسم قمى قدس سره رسيد و ايشان با تشويق هاى پى در پى در صدد تربيت اين نونهال استثنايى برآمد به طورى كه بيش از دوازده سال نداشت كه آمادگى خود را براى امتحان نزد حاج شيخ عبدالكريم حائرى مؤسس حوزه علميه قم اعلام كرد و موفقيت تحسين برانگيز وى در مقابل حاج شيخ شروعى خجسته براى ارتباط صميمى با ايشان گرديد. او بيش از 16 ساعت در روز به تلاش علمى مى پرداخت به طورى كه از دوره مقدمات تا عالى ترين سطوح را تدريس نمود، وقتى با اصرار دوستان براى پذيرفتن مرجعيت مواجه مى شد مى فرمود: «بالاتر از اينها فكر كنيد گيرم نام بنده بر سر زبان ها افتاد وقتى پيش خدا دستم خالى است آن شهرت براى من چه سودى دارد؟ نام بنده موضوعيت ندارد» رسيدگى به محرومان را سرلوحه خدمات اجتماعى خويش قرار داد و همواره مى فرمود: «كمك ها را شب انجام دهيد رعايت آبروى افراد را بكنيد، به گونه اى كمك كنيد كه شما را نشناسند مبادا فردا شما را ببينند و خجالت زده گردند».
همچنين مى فرمودند: «ما تجربه زيادى به دست آورده ايم و وجدان نموده ايم كه براى رهايى از مشكلات راه هايى هست كه بهترين آنها را خود حس كرده ايم و به كمك آنها به حاجت هايمان رسيده ايم، نذر كردن گوسفند براى فقرا، خواندن حديث كساء به طور پى در پى، پرداخت صدقه و ختم صلوات».
روزى صحبت از شعر و شاعرى به ميان آمد، با جمله اى كوتاه فرمودند:
«بنده اشعار زيادى درباره اهل بيت (علیهم السلام) به ويژه حضرت على (علیه السلام) شنيده ام ولى براى من هيچ شعرى همچون اشعار شهريار تبريزى جذابيت نداشته است، به همين جهت او را دعا كردم بعدا ديدم برزخ را از وى برداشته اند».
روزى فرمودند: «راضى ام كه رزق و روزى خود را به عهده خداوند متعال گذاشتم و از فكر شغل دوم و توسعه زندگى بيرون آمدم، بسيار خوشحالم كه تنها و تنها به تحقيق جذب شدم و امور مادى نتوانست مرا به طرف خود جذب كند، آنچه رزق ما بود خدا رسانده است».
و همچنين فرمودند: «بنده قبل از سال 42 درس خارج فقه داشتم ـ يك سال هنگام شروع احساس كردم ساعت درس بنده با درس آقا روح اللّه (امام خمينى قدس سره) همزمان است، به خاطر تقويت درس ايشان و احترام به آن بزرگوار درس خود را تعطيل كردم، پس از پيروزى انقلاب چون در دادگاه هاى كشور به نظر آقا روح اللّه عمل مى شد بنده درس خارج قضا را تعطيل كردم، مبادا نتيجه بحث ما مخالف با نظرهاى ايشان تلقى شود و موجب اختلاف و يا تضعيف نظام گردد... رهبرى را در آقاى خامنه اى مى ديدم چرا كه ايشان ذخيره الهى براى بعد از امام بوده است بايد او را در اهدافش يارى كنيم، بايد توجه داشت كه مخالفت با ولايت فقيه كار ساده اى نيست... بعد از امام اگر بشود به كسى اعتماد كرد به اين سيّد (آيه اللّه خامنه اى) است ايشان از همه افراد به امام نزديكتر است بايد به او كمك كرد كه تنها نباشد...».
وجود آن پير طريقت روشن بخش دل همه طالبان معنويت، طلاب و فضلاء و اهل ذكر بود، ديدار او قوّت بخش كسانى بود كه مى خواستند كسى را ببينند كه با ديدن او به ياد خدا افتند و دمى چند از دغدغه هاى مادى آسايش يابند و به فكر ساختن آخرتى آباد و سراسر نور باشند.
ولى دريغ اينكه هر آفتابى را غروبى است و آفتاب حوزه علميه ما نيز از اين قاعده مستثنا نبود و عاقبت غم و اندوه فراق او بر دل شيفتگان عرفان و معنويت نشست.
«يادش گرامى و راهش پر رهرو باد».
6. آيه اللّه شيخ محمد على اراكى قدس سره
او در سال 1312 ه. ق در اراك ديده به جهان گشود، پدرش حجه الاسلام حاج احمد آقا از علماى مشهور آن سامان بود مادرش نيز از نوادگان امامزاده سيد حسن واقف است، وى پس از يادگيرى خواندن و نوشتن در نوجوانى وارد حوزه علميه اراك شد. دروس سطح حوزه را نزد آيه اللّه العظمى سيد محمد تقى خوانسارى به خوبى پشت سر گذاشت و سال ها در درس آيه اللّه العظمى شيخ عبدالكريم حائرى يزدى شركت كرد و از دانش و تقواى آن مرجع بزرگ بهره ها برد و به دنبال هجرت آيه اللّه العظمى حائرى يزدى به قم وارد حوزه علميه قم شد، آيه اللّه اراكى در اين سال ها با امام خمينى آشنا شد و علاقه خاصى به امام داشت و هماره از فعاليت هاى سياسى ايشان عليه رژيم پهلوى پشتيبانى مى نمود. عكاسى هُما عكسى از امام در خيابان ارم زده بود، آيه اللّه اراكى كه از فيضيه برمى گشتند وقتى نگاهشان به آن عكس افتاد فرموده بودند: قسم مى خورم كه صاحب اين عكس اگر در كربلا مى بود در ركاب امام حسين (علیه السلام) به شهادت مى رسيد. آيه اللّه اراكى در طول بيش از 35 سال تدريس در حوزه علميه قم پيچيده ترين مباحث علمى را با گفتارى شيوا و بيانى رسا مطرح مى كرد و بيش از 12 اثر فقهى و اصولى از وى به يادگار مانده كه تقريرات فقه و اصول مرحوم حاج شيخ عبدالكريم، مؤسس حوزه علميه از آن جمله است.
يكى از باصفاترين و پر معنويت ترين نمازهاى جماعت، نماز جماعت ايشان در مدرسه فيضيه بود كه تا سال هاى آخر عمر با بركت آن مرد الهى ادامه داشت و مايه دل گرمى و قوّت روحيه طلاب علوم دينى و فضلا و علماى حوزه علميه بود و نصايح واندرزهاى اخلاقى او هميشه جان تازه اى به كالبد محصلين علوم دينى مى بخشيد.
او علاوه بر اقامه جماعت مدرسه فيضيه نماز جمعه را نيز در مدرسه فيضيه برپا نمود و اين سنت رسول خدا را از مهجور بودن در آورد. بعدها در اثر استقبال فراوان مردم قم برگزارى نماز جمعه به مسجد بزرگ امام حسن عسكرى (علیه السلام) انتقال يافت.
در اخلاص و صفاى باطن كم نظير بود، واقعا مجسمه تقوا و بندگى خدا بود و با وجودى كه هيچ قدمى براى شهرت خويش برنداشت در دل آحاد مسلمين و شيعيان و علما جاى داشت تا اينكه روح بلند آن فقيه وارسته در سال 1373 ه. ش به ملكوت پيوست و دار فانى را وداع گفت و پيكرش با تشييع با شكوه مردم قم در حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) به خاك سپرده شد.
«رضوان و رحمت خدا بر او باد».
7. حاج شيخ محمدتقى بافقى يزدى قدس سره
ايشان يكى از علماى تراز اول زمان مؤسس حوزه علميه قم حاج شيخ عبدالكريم حائرى بودند كه در دوران اختناق رضا خان در اوضاع بحرانى كشف حجاب و فشار بر مردم جهت تعطيلى مجالس روضه خوانى و برداشتن عمامه از سر روحانيون زندگى مى كردند اما در هر يك از اين برنامه هاى ضد اسلامى با آنكه نهايت اختناق و فساد بر سراسر مملكت ايران حاكم بود مقاومت هاى شورانگيز و سرشار از حماسه و مبارزه نيز صورت مى گرفت كه آنها هر يك سند افتخار اين ملّت و نمايانگر روح اسلامى است كه يكى از آنها برخورد عالم ربّانى و مجاهد شجاع حاج شيخ محمدتقى بافقى با رضا خان است.
ايشان 17 سال دوران تحصيل خود را در نجف اشرف سپرى نمود و در اين مدت هر صبح پنجشنبه پياده فاصله 16 فرسخى نجف تا كربلا را طى مى كرد و شب جمعه را در حرم مطهر سيّد الشهداء احياء مى داشت و تا به صبح به عبادت مى پرداخت و صبح روز جمعه دوباره بى آنكه هيچ خوابيده باشد پياده راه مى افتاد و غروب به نجف مى رسيد، علاوه بر اينكه دو بار نيز از نجف به مدينه و مكّه مسافرت نمود و هفت سفر نيز پياده از نجف به مشهد مقدس مشرّف شد.
اَمّا خروش او در جريان كشف حجاب رضاخان از اين قرار است:
روز جمعه 27 رمضان 1346 ه. ق مطابق 1306 ه. ش ساعاتى پس از تحويل سال 1307 ه. ش زوّار بسيارى از نقاط مختلف به شهر قم روى آورده بودند تا هنگام تحويل سال در كنار مرقد مطّهر كريمه اهل بيت حضرت معصومه باشند. اعضاى خانواده رضا خان از جمله همسرش (مادر محمدرضا) به قم آمده و در غرفه بالاى ايوان آئينه بدون حجاب نشسته بودند و اين موضوع به طورى جلب نظر مى كرد كه صداى اعتراض مردم از هر سو بلند شد و بسيارى مى گفتند: اگر از مردم شرم نمى كنند دست كم از حضرت معصومه شرم كنند و بالاخره صداى اعتراض مردم كم كم اوج گرفت و عده اى خود را به سيّد ناظم واعظ كه از شاگردان حاج شيخ محمدتقى بافقى بود و براى اداى مراسم تحويل سال در بالاى منبر نشسته و دقايقى قبل از تحويل سال مشغول دعا بود رساندند، او بالاى منبر چنين گفت: ... در خانه دختر پيامبر (صلی الله علیه وآله) در خانه خواهر امام رضا در خانه پاره جگر موسى بن جعفر در خانه فاطمه معصومه (علیهاالسلام) يك مشت عياش بى دين و از خدا بى خبر با سر و صورت بزك كرده و روى باز نشسته اند، در اين آستانه كه محلّ رفت و آمد فرشتگان الهى است شاه و گدا در يك رديف اند بلكه گداى باتقوا هزار بار بر شاه بى تقوا شرف دارد... .
عده اى نيز نزد حاج شيخ محمدتقى بافقى شتافتند او در مسجد بالاسر حضرت معصومه (علیهاالسلام) مشغول خواندن دعاى ندبه بود، يك نفر جلو رفت و گفت: جناب آقاى حاج شيخ، زن شاه آمده و با يك عدّه زنهاى همراهش توى رواق بالاى ايوان آيينه حرم نشسته و حجاب ندارند ما از حضرت معصومه (علیهاالسلام) خجالت مى كشيم چه امر مى فرمائيد؟ تكليف ما چيست؟ حاج شيخ ابتدا سيّد ناظم را براى امر به معروف و نهى از منكر فرستاد ولى از آنجا كه آنان اعتنايى نكردند شيخ خود به سوى ايوان آيينه راه افتاد و با تمام قدرت فرياد كشيد: آهاى خانم ها حجاب ضرورى اسلام است، رفع حجاب در اسلام حرام است مخصوصا در حرم دختر پيغمبر (صلی الله علیه وآله) ، اگر مسلمانيد حجاب را رعايت كنيد و اگر هم مسلمان نيستيد به احترام حضرت معصومه (علیهاالسلام) اين كار را بكنيد!
مردم خشمگين نيز با فريادهاى كوبنده صلوات و مشت هاى گره كرده فرمايشات شيخ را تأييد مى كردند.
زن شاه وقتى اين خروش را ديد برخاست و همراه نديمه هايش از غرفه بيرون رفت و از انظار ناپديد شد، ولى به رضا خان تلفن زدند و گفتند كه به ملكه توهين شده. تقريبا سه ساعت از تلفن زن شاه مى گذشت كه افراد دولتى رئيس شهربانى، افسران، توليت و پليس مسلح تا حدود يكصد مترى صحن نو به صف ايستادند و اتومبيل هاى شاه و همراهانش در صحن آستانه ايستاد، شاه بسيار عصبانى از ماشين بيرون آمد و رئيس شهربانى را خواست و گفت آن سيّد و آن شيخ كجا هستند؟
رئيس شهربانى گفتند قربان! شيخ را دستگير كرده ايم ولى سيّد متأسفانه فرار كرده. شاه با چوب تعليمى كه در دست داشت محكم به دهان رئيس شهربانى كوبيد به طورى كه دندانهاى او شكست و خون از دهانش راه افتاد سپس به يكى از افسران عالى رتبه فرمان داد: درجه اين توله سگ بى عُرضه را بكن بفرستش تهران، بعد حاج شيخ را آوردند، او با قدم هايى محكم و دلى سرشار از اطمينان و اخلاص به طرف آن جلاّد رفت و بدون هيچ تشويش و هراس روبروى شاه ايستاد ـ اين صحنه ياد آور ايستادن ميثم تمّار در برابر ابن زياد بود ـ شاه گفت چرا به ملكه ايران توهين كردى؟ شيخ فرمود توهين نبود امر به معروف بود من گفتم بى حجابى در اسلام حرام است خاصه در حرم مطهر دختر پيغمبر (صلی الله علیه وآله) هنوز هم همين را مى گويم». رضاخان با چوب تعليمى و لگد به جان او افتاد و بعد با اشاره او شيخ محمدتقى را دَمَر خوابانيدند و شاه با عصاى ضخيم خود بر پشت او مى زد و شيخ تنها مى گفت يا امام زمان يا امام زمان.
سپس او را به تهران بردند و مدت 6 ماه تحت سخت ترين شكنجه هاى جسمى و روحى در زندان نگه داشتند سپس شاه از بازگشت وى به قم جلوگيرى نموده و او را به شهر رى تبعيد كرد و او با ساده زيستى و زهد تا پايان عمر در شهر رى به تبليغ معارف دينى اشتغال داشت.
بعد از رحلت نيز پيكر نورانى وى را به مسجد بالاسر حضرت معصومه (علیهاالسلام) آورده و دفن نمودند كه امروزه در نزديكى قبور آيات عظام گلپايگانى و حاج شيخ عبدالكريم به سمت درب ورودى به مسجد اعظم واقع شده است. مبارزات و شجاعت آن مرد الهى انسان را به ياد ابوذر غفارى يار خالص و شجاع اميرالمؤمنين مى اندازد.
«روحش شاد و با ابوذر قرين باد»
8. آيه اللّه سيد حسين بروجردى قدس سره
ايشان در سال 1292 ه. ق در بروجرد ديده به جهان گشود. تحصيلات مقدماتى را در مدرسه نوربخش وطن خود به پايان رسانيد و براى ادامه تحصيلات خويش به حوزه علميه اصفهان سفر نمود و در حجره پسر عموى خود آقا نوح الدين در مدرسه صدر اقامت گزيد و نه سال تمام از محضر اساتيدى چون آقا سيد محمدباقر دُرچه اى، ملاّمحمد كاشى، ابوالمعالى كلباسى، سيد محمدتقى مدرس و ميرزا جهانگير قشقايى بهره ها برد؛ استادان گرانمايه اى كه هر يك به گونه اى سيد حسين را از عنايت خويش بهره مند ساختند و در شكل گيرى شخصيت و گوهر گران بهاى خاندان طباطبايى دخالت داشتند.
او در 22 سالگى به امر پدر بزرگوار خويش ازدواج كرد و براى تكميل اندوخته هاى خود در حالى كه مجتهدى جوان شمرده مى شد در 28 سالگى عازم حوزه علميه نجف اشرف گشت و خود را در برابر تابش مستقيم آفتاب دانش مرجع وارسته آيه اللّه العظمى محمدكاظم آخوند خراسانى قرار داد.
به زودى نظرهاى بجا و قابل تأمل او توجه استاد بزرگ حوزه نجف را جلب كرد و ميان آنها پيوندى ناگسستنى پديد آورد.
آن بزرگمرد 8 سال در حريم حضرت امير (علیه السلام) اقامت گزيد و علاوه بر آخوند خراسانى از بزرگانى چون شيخ الشريعه اصفهانى و سيد محمدكاظم يزدى بهره كافى برد و در سال 1329 ه. ق با استقبال پرشور مردم به زادگاهش گام نهاد و در بروجرد بساط تدريس و ارشاد مردم را گسترد. همزمان با اوج گيرى اعتراض هاى مؤمنان عليه رضاخان و هجرت اعتراض آميز روحانيان كشور به قم، او به يارى روحانيت شتافت و با بلند شمردن شأن مؤسس حوزه علميه قم آيه اللّه العظمى حائرى قدس سره همه جا او را مطرح نمود و به دولتيان گفت: شما با ايشان تماس بگيريد من هم اگر كارى داشتم از طريق آن جناب با شما در ميان مى نهم. با ورود حاج آقا حسين قمى به تهران و امر به معروف و نهى منكر ايشان نسبت به كردار دولت، به تهران تلگراف زد كه: اگر دولت سخن آيه اللّه قمى را نپذيرد به پايتخت خواهد رفت و مسئوليت فرجام چنين اقدامى تنها به عهده دولت است.
در سال 1363 ه. ق بيمار شد و هفتاد روز در بيمارستان فيروز آبادى تهران بسترى گرديد، چون او از بند بيمارى رهايى يافت با دو پيشنهاد روبرو شد از يك سو نمايندگان بروجرد براى باز گرداندنش پياپى به تهران مى شتافتند و از سوى ديگر دانشوران ساكن قم او را به زندگى در حريم حضرت معصومه فرا مى خواندند كه سرانجام آفتاب رخشان فقاهت در چهاردهم محرم 1364 ه. ق از افق قم برآمد و جهان را از نور دانش و گرماى معنويت خود سرشار ساخت. با رحلت مرجع بزرگوار حضرت آيه اللّه العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى مرجعيت گوهر يگانه بروجرد فراگير شد و مؤمنان از هر سو به آن فقيه وارسته مراجعه كردند.
بدون شك اين مرد الهى و مجتهد بزرگ زير باران پيوسته امدادها و عنايت هاى فرا مادى قرار داشت. براى مثال حضرت آيه اللّه حاج شيخ على اكبر نهاوندى كه خود از بزرگان روحانيت شيعه به شمار مى آمد پس از واگذار نمودن محراب خويش به آيه اللّه بروجردى به نجف شتافت، مرجع شيعيان جهان حضرت آيه اللّه سيد ابوالحسن اصفهانى كه از بيمارى رنج مى برد به ناگاه جناب نهاوندى را به جاى خود براى اقامه جماعت فرستاد شيخ نهاوندى مى گويد: شب اوّلى كه به جاى ايشان براى خواندن نماز جماعت رفتم وقتى بر سجاده قرار گرفتم آوايى شنيدم كه فرمود: «عظَّمْت وَلَدى عظمتُك» فرزندم را بزرگ داشتى من نيز تو را بزرگ داشتم، برگشتم به همه سو نگاه كردم مردم در صفهاى جماعت نشسته بودند كسى جز من پيام غيبى را در نيافته بود.
آيه اللّه بروجردى خدمات فراوانى به مسلمانان سراسر جهان نمود كه تأسيس بيش از هزار مسجد، مدرسه، بيمارستان، كتابخانه، گرمابه در ايران، عراق، لبنان، آفريقا و اروپا از آن جمله شمرده مى شود.
او مرجع شيعيان جهان گشته بود و حتى بزرگترين عالمان حوزه هاى علميه مخصوصاً حوزه علميه قم كه در رأس آنها آيه اللّه سيد محمدتقى خوانسارى و سيد صدرالدين صدر و آيه اللّه حجت بودند امور را به ايشان واگذار نموده بودند.
شاهان شيعه و سنى برايش هديه مى فرستادند. به عنوان مثال زمانى ملك سعود پادشاه حجاز يك چمدان بزرگ حاوى پانزده نسخه قرآن كريم، قطعاتى از پرده خانه خدا و چيزهاى گران بهاى ديگر نزد آن دانشمند وارسته گسيل داشت، سرور فقيهان شيعه تنها قرآن ها و پرده كعبه را پذيرفت و باقى را همراه نامه اى به ملك سعود بازگرداند و گفت چون هديه نمى پذيرم اين را نيز نمى توانم قبول كنم ولى ناگزير قرآن و پرده كعبه را مى پذيرم و باقى را به رسم هديه به شما باز مى گردانم تا هنگام دعا به يادم باشيد.
بيش از 19 اثر علمى ارزشمند از آيه اللّه بروجردى به جاى مانده كه كتاب گران سنگ «جامع احاديث شيعه» در 20 جلد يكى از آنها است.
خدمات علمى آن عالم بزرگ به حدّى بود كه به جرأت مى توان گفت اكثر علماء و مراجع تقليد اين زمان از خرمن علم او خوشه چينى كرده اند، آيه اللّه العظمى اراكى، گلپايگانى و امام خمينى قدس سره از آن جمله اند. سرانجام آن مرد سراسر نور و معنويت در سن 93 سالگى در سيزدهم شوّال 1380 ه. ق برابر با دهم فروردين 1340 ه. ش براى هميشه چشم از جهان فرو بست و در مسجد اعظم قم كه خود بنياد نهاده بود در جوار بارگاه ملكوتى حضرت معصومه (علیهاالسلام) به خاك سپرده شد. تا قبرش مزار ملائكه رحمت و مؤمنين باشد.
9. آيه اللّه سيد احمد خوانسارى قدس سره
او در سال 1309 ه. ق در شهر خوانسار متولد گرديد و در سه سالگى پدر بزرگوار خود سيد يوسف را از دست داد و تحت سرپرستى برادر گرانقدرش سيد محمّدحسن قرار گرفت. تا پايان دوره سطح را در خوانسار گذراند و سپس به حوزه علميه اصفهان مهاجرت نمود و با گذشت چهار سال به حوزه پُر بركت نجف اشرف رفت و شش سال را نيز در آنجا به تحصيل علوم دينى پرداخت و از شاگردان پارساى آخوند خراسانى و سيد محمدكاظم يزدى و مرحوم نائينى و آقا ضياءالدين عراقى محسوب مى گشت.
آية اللّه شهيد مطهرى و امام موسى صدر از شاگردان آية اللّه سيد احمد خوانسارى محسوب مى شدند. از تأليفات مهم وى مى توان به جامع المدارك در شرح كتاب مختصر النافع محقق حلّى در 6 جلد نام برد.
سيد احمد خوانسارى در زهد و ساده زيستى زبان زد همه كسانى بود كه او را مى شناختند. با وجودى كه مبالغ فراوانى از مخارج حوزه هاى علميه را به عهده داشت ولى تا آخر عمر در منزل استيجارى زندگى كرد، هميشه در مجلس دو زانو مى نشست و از تكيه زدن خوددارى مى نمود تا ادب و تواضع را در محضر حضار به نحو تمام رعايت كرده باشد.
از كرامات او اين بود كه وقتى نياز به عمل جراحى پيدا كرد، اجازه نداد او را بيهوش كنند و قرائت سوره اى از قرآن را شروع كرد تا سوره اش تمام شد عمل جراحى نيز پايان يافت بدون آنكه نشانه اى از احساس درد در سيماى ملكوتى اش نمايان شود.
آيه اللّه العظمى حائرى درباره اش مى گفت «اجتهاد را به هر معنى تفسير كنيم آيه اللّه خوانسارى مجتهد بود و عدالت را به هر گونه معنى كنيم او عادل بود».
آيه اللّه بروجردى او را به تهران فرستاد تا در مسجد سيد عزيزاللّه اقامه جماعت نمايد و به تبيين معارف دين بپردازد، او مسجد سيد عزيزاللّه را به پايگاه مبارزه عليه طاغوت تبديل كرد و اطلاعيه هاى متعددى در امر به معروف و نهى از منكر دولت طاغوت صادر نمود.
سرانجام اين ستاره تابناك در 96 سالگى بعد از طى عمرى پُر بركت غروب نمود و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) به خاك سپرده شد.
10. علامه سيد محمد حسين طباطبايى قدس سره
سيد محمدحسين طباطبايى در سال 1321 ه. ق در تبريز در خانواده اى اصيل متولد شد. در پنج سالگى مادر مهربان و با فضيلت خود را از دست داد و اندوه بى مادرى او را رها نكرده بود كه گرد يتيمى بر وجودش سنگينى كرد و از ديدن روى پدر محروم شد. بعد از دوران طفوليت و گذارندن دروس مكتب به درس هاى حوزوى نزد مرحوم شيخ محمدعلى سرابى مشغول شد و بعد از آن با گامى بلند و همّتى فراتر سطوح عالى در فقه، اصول، فلسفه و كلام را در زادگاه خود نزد اساتيد آن خطّه فرا گرفت، و خوشنويسى را از آقا ميرزا على نقى فرا گرفت. علامه از روزگار تحصيل خود چنين بازگو مى كند:
«در اوايل تحصيل كه به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زيادى به ادامه تحصيل نداشتم و از اين روى هر چه مى خواندم نمى فهميدم... پس از آن يك بار عنايت خدايى دامن گيرم شده عوضم كرد، در خود يك نوع شيفتگى و بى تابى نسبت به تحصيل كمال حسّ نمودم به طورى كه از همان روز تا پايان تحصيل كه تقريبا هيجده سال كشيد هرگز نسبت به تعليم و تفكر احساس خستگى و دلسردى نكردم و زشت و زيباى جهان را فراموش كردم... در خورد و خواب و لوازم ديگر زندگى به حداقل ضرورى قناعت نموده، باقى را به مطالعه مى پرداختم، بسيار مى شد به ويژه در بهار و تابستان كه شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه مى گذراندم...».
سيد محمدحسين براى ادامه تحصيل راهى نجف اشراف شد و در همان روزهاى اول شخصيت وارسته اى چون حاج ميرزاعلى آقا قاضى قدس سره به سراغ وى آمده و خطاب به او اينگونه مى گويد: «كسى كه به قصد تحصيل به نجف مى آيد خوب است علاوه بر تحصيل از فكر تهذيب خود غافل نماند».
كيمياى وجود مرحوم قاضى روح و روان او را دگرگون كرد و برنامه اى روشن و نورانى براى آينده او ترسيم نمود.
علامه مدت يازده سال در كنار مرقد نور آفرين اميرالمؤمنين (علیه السلام) كسب علم كرد، و از محضر بزرگانى چون آيه اللّه نائينى، سيد ابوالحسن اصفهانى، سيد حسين بادكوبه اى، سيد ابوالقاسم خوانسارى، حجّت، حاج ميرزاعلى ايروانى و ميرزاعلى اصغر ملكى كسب فيض نمود ولى سر سلسله اساتيد ايشان مرحوم قاضى بود.
علامه در سال 1314 ه. ش به زادگاهش تبريز مهاجرت كرد و مدت 7 سال در آنجا به تدريس و تأليف پرداخت. سپس به قم رفت تا فرصت طلايى تأليف تفسير شريف الميزان فراهم آيد، اين كتاب ثمره اى كم نظير از 20 سال تلاش شبانه روزى علامه است. شهيد مطهرى آينده را زمان درك عمق و ارزش اين كتاب مى داند.
آثار ارزشمند ديگرى از اين مرد علم و عمل به يادگار مانده كه بداية الحكمه، نهاية الحكمة، اصول فلسفه و روش رئاليسم، حاشيه بر اسفار، ديوان شعر فارسى و ده ها اثر ديگر از آن جمله است. علاوه اينكه ده ها نفر از بزرگان و فرهيختگان كنونى حوزه علميه از جمله شاگردان علامه مى باشند كه به تنى چند از آنان اشاره مى شود، 1. شهيد مطهرى 2. شهيد بهشتى 3. امام موسى صدر 4. شهيد مفتح 5. مكارم شيرازى 6. مصباح يزدى 7. ابراهيم امينى 8. يحيى انصارى 9. حسين نورى همدانى 10. حسن زاده آملى، 11. عبداللّه جوادى آملى 12. سيد مهدى روحانى 13. مرحوم على احمدى ميانجى و...
علامه طباطبايى ارادت شگفتى به اهل بيت (علیهم السلام) داشت. او حداقل هفته اى يك بار به حرم حضرت معصومه مشرف مى شد و تابستان ها كه غالبا به مشهد مقدس مى رفتند شبها به حرم امام رضا رفته، در بالاى سر مى نشست و با حال خضوع و خشوع به دعا و زيارت مى پرداخت و براى مصائب اهل بيت، شديد اشك مى ريخت. علامه در ماه مبارك رمضان روزه خود را با بوسه بر ضريح مقدّس حضرت معصومه (علیهاالسلام) افطار مى كرد، ابتدا به حرم مشرّف مى شد، ضريح مقدس را مى بوسيد سپس به خانه مى رفت.
ايشان موفقيت خويش را مرهون همين توسّلات مى دانست، طهارت باطن استاد زبانزد خاص و عام بود، بسيارى از شبها را تا صبح به عبادت و بيتوته مى پرداخت، در ماه رمضان فاصله بين غروب آفتاب تا سحر را به تهجّد و ذكر مشغول بود.
سرانجام بعد از 81 سال عمر با بركت و زندگى پر تلاش، روح پاك و الهى آن حكيم عارف و مفسّر وارسته به ديار قدس و ملكوت رهسپار شد و پيكرش در جوار حضرت معصومه (علیهاالسلام) به خاك سپرده شد.
«رحمت و رضوان الهى بر او باد»
11. شهيد آيه اللّه مرتضى مطهرى قدس سره
شهيد مطهرى در سال 1298 ه. ش در استان خراسان ديده به جهان گشود، در دوازده سالگى وارد حوزه علميه مشهد شد و چنان پرتلاش و منظم به تحصيل مشغول شد كه باعث شگفتى اهل بصيرت گرديد.
در سال 1316 ه. ش در زمانى كه حكومت سياه رضاخان بيداد مى كرد و ظلمت همه جا را فرا گرفته بود به دنبال نور و فضيلت راهى حوزه علميه قم شد تا روح تشنه اش را از كوثر قرآن و زمزم عترت سيراب كند.
آن شخصيت فرهيخته از محضر استادانى چون امام خمينى، سيد صدرالدين صدر، آيه اللّه گلپايگانى، سيد احمد خوانسارى، سيد محمدتقى خوانسارى، سيد محمد حجّت، سيد محمد محقق يزدى معروف به داماد و ميرزا مهدى آشتيانى و آيه اللّه مرعشى نجفى در علوم گوناگون بهره مند شد. مطهرى تحصيل رسمى علوم عقلى و فلسفى را در سال 1323 ه. ش آغاز كرد، شرح منظومه حكيم سبزوارى و مبحث نفس از اسفار اربعه صدرالمتألهين شيرازى را در محضر حضرت امام خمينى آموخت و در درس فقه و اصول آيه اللّه بروجردى شركت كرد.
در سال 1329 ه. ش در محضر درس استاد علامه سيد محمدحسين طباطبايى حاضر شد.
او بسيارى از كتابهاى دروس عالى حوزه را تدريس نمود و در سال 1331 ه. ش در حالى كه مدرسى مشهور بود به تهران هجرت كرد. حضور مطهرى در تهران و در جمع دانشگاهيان و روشنفكران، سراسر خير و بركت و مايه تربيت و هدايت شد. سخنرانى هاى روشنگر و مفيد استاد همزمان با تدريس در مدرسه مروى در تهران آغاز شد او توجه بسيارى به حلّ شبهات و پاسخگويى به سؤال هاى موجود درباره معارف اسلامى داشت و با مطالعه، تحقيق، دقت، تلاش و اخلاص در اين راه موفق شد. در سال 1333 تدريس در دانشگاه تهران را شروع كرد، استاد در دانشكده معقول و منقول (الهيات و معارف اسلامى) آن دانشگاه بيش از بيست سال به مبارزه عالمانه با جهل ماديگرى و غربزدگى پرداخت و دوره هاى ليسانس و دكتراى كليات علوم اسلامى و فلسفه را تدريس مى كرد.
استاد مرتضى مطهرى بعد از حدود سى سال كه از زمزم قرآن و كوثر عترت سيراب شد و دم مسيحايى تقوا به او زندگى جديدى بخشيد قدم در سنگر نويسندگى گذارد و سلاح قلم را به دست گرفت و مرزبان حماسه جاويد شد و در سال 1336 به همت جمعى از دانشمندان حوزه علميه قم در نشريه مكتب تشيّع شروع به فعاليت نمود و مقالات بسيار مفيدى از وى به چاپ مى رسيد. با تأسيس انجمن اسلامى پزشكان در سال 1337 استاد مطهرى چراغ آن انجمن شد، و در سال 51 تا 57 بنابر توصيه حضرت امام خمينى هفته اى دو روز به قم رفته و در حوزه علميه به تدريس مباحث مهم معرفتى و فلسفى پرداختند.
آثار منتشر شده استاد بيش از 50 كتاب است كه هر يك در سطح خود خدمت بزرگى به طالبان علم و حقيقت است. امام خمينى در پيام تسليت خود به مناسبت شهادت استاد فرمودند: «آثار قلم و زبان او بى استثنا آموزنده و روانبخش است».
يكى از عالمانى كه در هدايت و راهنمايى مردم در قيام 15 خرداد نقش اساسى و سازنده داشت استاد مطهرى بود. او در سخنرانى آتشين و انقلابى خود در شب عاشورا خطاب به روحانيت گفت: «بايد واقعيت را بگوئيد و در مقابل همه نوع حادثه و گرفتارى بايستيد» بعد خطبه امام حسين (علیه السلام) (... مَن رأى سلطانا جائرا...) را مطرح كرد و به طور صريح و قاطع به محمدرضا پهلوى حمله كرد.
استاد مطهرى يكى از اعضاى شوراى رهبرى حزب سياسى اسلامى و نظامى هيأت هاى مؤتلفه اسلامى بود كه توانست بعد از تبعيد امام خمينى به ترور حسنعلى منصور نخست وزير وقت اقدام نمايد. علاوه بر اينكه همفكر و يار و ياور سازمان انقلابى و اسلامى فدائيان اسلام بود.
استاد مرتضى مطهرى در تاريخ 12 ارديبهشت 58 به دست يكى از اعضاى گروهك فرقان به آرزوى ديرينه خويش كه شهادت بود نائل آمد گرچه محافل علمى و انقلابى و عموم امت مسلمان در غم فراغش همواره بى تابند.
«راهش پُر رهرو باد»
قبرستان شيخان
1. ذكريابن آدم القمّى قدس سره
شهر مقدس قم هماره پايگاهى مهم براى تشيع و پيروان و دوست داران اهل بيت عصمت و طهارت بوده است، اين شهر گرچه در طول تاريخ شرائط يكسان و همگون از نظر علمى و فرهنگى و مذهبى نداشته ولى هيچ گاه از حاميان مذهب و عالمان دين پژوه و راويان حديث خالى نبوده است و به همين جهت نقش ارزشمندى را در پيشبرد فرهنگ شيعى ايفا نموده است.
تا به جايى كه امام صادق (علیه السلام) فرمودند: قم پايگاه آل محمد است، از جمله اشخاص بزرگى كه در اين مسئله مهم سهم بسزايى دارند زكريابن آدم قمّى است. او از اصحاب امام رضا (علیه السلام) و راويان بزرگ و مورد اعتماد و از خاندان اشعرى قمى است.
رجالى بزرگ مرحوم نجاشى در حق وى فرموده است: زكريابن آدم ثقه اى جليل القدر است كه مقام و منزلت بالايى نزد امام رضا (علیه السلام) داشته و داراى كتاب روايت است. عبداللّه بن صلت قمى مى گويد: خدمت امام جواد رسيدم در حالى كه حضرت روزهاى پايان عمر شريف خود را مى گذراند، از ايشان شنيدم كه فرمودند خداوند به صفوان بن يحيى و محمدبن سنان و ذكريابن آدم به خاطر خدمتشان به من جزاى خير دهد آنان به عهد خود با امام خويش وفا كردند.
زكريابن آدم مى گويد: به امام رضا (علیه السلام) عرض كردم من مى خواهم از خاندان خويش دورى گزينم؛ زيرا بسيارى از آنان نادان مى باشند، حضرت رضا به من فرمودند اين كار را مكن؛ زيرا خاندانت به وسيله تو از نادانان و نادانى نجات مى يابند همان گونه كه اهل بغداد به وسيله امام كاظم (علیه السلام) از نادانى نجات پيدا كردند.
و مهمتر از همه كلامى است كه على بن مسيّب در مقام و منزلت زكريابن آدم از امام رضا (علیه السلام) نقل كرده است.
او مى گويد: به امام رضا (علیه السلام) عرض كردم محل زندگى من ـ قم ـ از شما دور است و امكان اينكه در هر وقت خدمت شما برسم و معارف دينم را بپرسم وجود ندارد، در چنين مواقعى از چه كسى علوم دين خود را بپرسم؟ حضرت فرمودند: از زكريابن آدم قمّى. او امانت دار دين و دنياى شما است، على بن مسيّب مى گويد هنگامى كه به قم برگشتم به حضور زكريابن آدم رسيدم و هر آنچه را كه نياز داشتم از او پرسيدم.
برخى از بزرگان قم بعد از وفات زكريابن آدم در مسير تشرّف به حج نامه اى از معصوم دريافت كردند كه در آن نوشته شده بود:
من از خبر قضاى الهى راجع به وفات زكريابن آدم اطلاع دارم، خدا او را رحمت كند روزى كه دنيا آمد و روزى كه قبض روح شد و روزى كه مبعوث مى شود. به درستى كه او در زمان زندگيش عارف به حق و قائل به حق بود، اهل صبر و حفظ حق بود و هميشه سعى داشت آنچه را كه خدا و رسولش دوست دارند اجرا كند، او در حالى از دنيا رفت كه هيچ گاه عهد شكنى نكرد و احكام خدا را تغيير نداد خداوند جزاى خيرش دهد و بهترين آرزوهايش را برآورده كند...».
اين مرد بزرگ و يار با وفاى اهل بيت (علیهم السلام) سرانجام بعد از رحلت در قبرستانى نزديك حرم مطهر حضرت معصومه (علیهاالسلام) به خاك سپرده شد كه امروزه به قبرستان شيخان معروف است و مورد توجه و زيارت اهل علم و معرفت مى باشد.
2. ميرزا ابوالقاسم قمّى قدس سره
نام وى ابوالقاسم و از بزرگان فقه و اصول قرن 12 ه. ق مى باشد تا آنجا كه به وى لقب احياگر علم اصول را داده اند. وى در سال 1150 ه. ق متولد و در سال 1231 ه. ق وفات يافت و در قبرستان شيخان قم مقابل مقبره زكريا بن آدم به خاك سپرده شد و از آنجا كه تعداد بزرگترين اشخاص مدفون در اين مزار به دو شيخ بزرگوار رسيد از آن پس آن قبرستان به نام شيخان مشهور گرديد.
البته برخلاف آنچه مشهور است ميرزا ابوالقاسم، قمى نيست؛ بلكه متولد استان لرستان بود[63].
البته پدر بزرگوار او ميرزا آخوند ملا محمّد حسن از اهالى شفت گيلان بود كه در آغاز جوانى براى تحصيل و فرا گرفتن علوم اسلامى گيلان را به قصد اصفهان ترك گفته و سپس همراه استاد به جاپلق مهاجرت نمود. ميرزا در جاپلق و روستاى قلعه بابو همچنان به ترويج مسائل دين و تدريس فقه و اصول مشغول بود ولى از طرفى چون در آنجا طالب علم و محصل چندانى وجود نداشت به ناچار به قم مهاجرت كرد و آن سرزمين مقدس را براى سكونت برگزيد و از بركت حضرت فاطمه معصومه (علیهاالسلام) در مدت زمان اندك شهرت عالم گير يافت و رياست و مرجعيت شيعه به وى رسيد.
او پس از آن به كار تأليف و تصنيف، تدريس و صدور فتوا و تبليغ و ترويج دين پرداخت و مسجد جامع شهر را براى اقامه نماز جمعه و جماعت برگزيد و بدين گونه رفته رفته آن شهر علم و دين رونق پيشين خود را باز يافت و در شمار مراكز مهم علمى شيعه در آمد و توجه مسلمانان را به خويش جلب كرد و به ميرزاى قمّى شهرت يافت.
آن عالم فرهيخته داراى تأليفات متعدّدى است كه از جمله مهمترين آن مى توان به كتاب قوانين الأصول در علم اصول و مناهج الاحكام در فقه و مطالع الانوار (شرح شرايع) اشاره نمود ضمن اينكه به صاحب ذوق شعر و هنر خوش نويسى شناخته مى شد، امر به معروف و نهى از منكرهاى ميرزاى قمى نسبت به اعمال فتحعلى شاه قاجار مشهور است تا حدّى كه مانع تزويج دختر شاه به پسر خويش گشت.
«روحش شاد و اجرش وافر باد»
3. آيه اللّه ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى(استاد عرفان امام خمينى قدس سره)
اين عارف فرزانه و عالم وارسته از جمله انسان هاى هوشمندى بود كه سرمايه عمر خويش را با خداى خود سودا نمود و بر لحظه لحظه آن ديده بصيرت آميز و ژرف نگر گشود، مدتى به تحصيل پرداخت و زمانى تدريس را پيشه خود ساخت و عمرى را به تهذيب خود و ديگران گذراند و سرانجام با نفس مسيحايى خويش روح اللّه پروريد.
او علم صرف و نحو، منطق، معانى بيان و دروس مقدماتى ديگر را در تبريز فراگرفت و دوره سطح حوزه را به پايان رسانيد سپس به نجف اشرف هجرت نمود و از اساتيدى چون ميرزاحسين نورى و حاج آقا رضا همدانى و آخوند خراسانى بهره جُست و در سال 1270 ه. ش به زادگاهش تبريز بازگشت و حدود هفت سال در آنجا اقامت نمود و در زمان مشروطه به تهران سپس به قم هجرت نمود و شهر قم را وطن دوم خويش قرار داد. او در قم به تدريس فقه و اخلاق و عرفان پرداخت و در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه (علیهاالسلام) اقامه نماز جماعت مى كرد كه امام خمينى و آيه اللّه بهاءالدينى از جمله افرادى بودند كه در نماز حاج ميرزاجواد آقا شركت مى كردند.
او سه ماه رجب و شعبان و رمضان را پى در پى روزه مى گرفت و كتابهايى ارزشمند تأليف نمود كه از آن جمله مى توان به «اسرارالصلاة» «المراقبات» «رساله لقاء اللّه » اشاره نمود. مرحوم ميرزا عبداللّه شالچى از شاگردان برجسته ميرزا جواد آقا گفته بود: «الآن مرقد ميرزا در قبرستان شيخان قم محل حوايج است من هر وقت حاجتى داشته باشم بر سر قبر ايشان مى روم» حاج آقا حسين فاطمى از شاگردان برجسته ايشان و استاد اخلاق آن زمان حوزه علميه شرح حال رحلت ميرزا جواد آقا را چنين بيان مى كند:
«روز پنجشنبه، عيد قربان بود، صبح مسجد جمكران رفتم و قبل از ظهر به منزل برگشتم چون وارد شدم خبر دادند كه حاج ميرزاجواد جوياى احوال شما شده اند، چون از كسالت وى اطلاع داشتم بدون هيچ معطلى به خدمتشان رفتم، ايشان به حمام رفته، خضاب بسته و پاك و مطهر در بستر نشسته بودند. در ظاهر منتظر اذان بودند اما انتظار بيش از اين مقدار بود چون ظهر فرا رسيد در بستر شروع به اذان و اقامه كردند، با گفتن هر جمله اى بهجت بيشتر و آرامش فراوان ترى سراغ او مى آمد، پس از اذان دعاى تكبيرات افتتاحيه را ترنم كردند سپس دو دست را بالا برده تا تكبير الاحرام بگويند كه گويى درهاى آسمان براى ورود او گشوده شد و با گفتن اللّه اكبر مرغ روحش از بدن پاكش به سوى عالم قدس پرواز كرد و به سوى يار و محبوب ديرينه خويش پَر كشيد».
اينك حدود هشتاد سال است كه اهل دل بر فراز قبر نورانى او در شيخان قم از خداى خويش طلب علم و عرفان كرده و از روح ملكوتى اش استمداد مى طلبند.
4. آيه اللّه ميرزا على آقا شيرازى اصفهانى قدس سره
در وصف ايشان همين بس كه استاد شهيد مرتضى مطهرى[64] درباره وى مى فرمايد: او را همواره يكى از «ذخائر» گران بهاى عمر خودم ـ كه حاضر نيستم با هيچ چيز معاوضه كنم ـ مى شمارم و شب و روزى نيست كه خاطره اش در نظرم مجسم نگردد، يادى نكنم و نامى نبرم و ذكر خيرى ننمايم.
به خود جرأت مى دهم و مى گويم او به حقيقت يك «عالم ربانى» بود، اما چنين جرأتى ندارم كه بگويم من «متعلم على سبيل نجاة»[65] بودم. يادم هست كه در برخورد با او همواره اين بيت سعدى در ذهنم جان مى گرفت:
عابد و زاهد وصوفى همه طفلان رهند
مرد اگر هست به جز «عالم ربانى» نيست
او هم فقيه بود و هم حكيم و هم اديب و هم طبيب. فقه و فلسفه و ادبيات عربى و فارسى و طب قديم را كاملاً مى شناخت و در برخى متخصص درجه اول به شمار مى رفت، قانون بوعلى را كه اكنون مدرس ندارد او به خوبى تدريس مى كرد و فضلا در حوزه درسش شركت مى كردند، اما هرگز نمى شد او را در بند يك تدريس مقيد ساخت، قيد و بند به هر شكل با روح او ناسازگار بود، نهج البلاغه به او حال مى داد و روى بال و پر خود مى نشاند و در عوالمى كه ما نمى توانستيم درست درك كنيم سير مى داد.
او با نهج البلاغه مى زيست، با نهج البلاغه تنفس مى كرد، روحش با اين كتاب همدم بود، نبضش با اين كتاب مى زد و قلبش با اين كتاب مى تپيد، جمله هاى اين كتاب ورد زبانش بود و به آنها استشهاد مى نمود، غالبا جريان كلمات نهج البلاغه بر زبانش با جريان سرشك از چشمانش بر محاسن سپيدش همراه بود. براى ما درگيرى او با نهج البلاغه، كه از ما و هر چه در اطرافش بود مى بريد و غافل مى شد منظره اى تماشائى و لذتبخش و آموزنده بود، سخن دل را از صاحبدلى شنيدن، تأثير و جاذبه و كشش ديگرى دارد. او نمونه اى عينى از سلف صالح بود، سخن على درباره اش صادق مى نمود: «و لولا الاجل الذى كتب لهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفة عين، شوقاً الى الثواب و خوفا من العقاب، عظم الخالق فى انفسهم فصغر مادونه فى اعينهم»[66].
اديب محقق، حكيم متأله، فقيه بزرگوار، طبيب عالى قدر، عالم ربانى مرحوم آقاى حاج ميرزا على آقا شيرازى اصفهانى قدس سره راستى مرد حق و حقيقت بود، از خود و خودى رسته و به حق پيوسته بود. با همه مقامات علمى و شخصيت اجتماعى، احساس وظيفه نسبت به ارشاد و هدايت جامعه و عشق سوزان به حضرت اباعبداللّه الحسين (علیه السلام) موجب شده بود كه منبر برود و موعظه كند، مواعظ و اندرزهايش چون از جان برون مى آمد لاجرم بر دل مى نشست، هر وقت به قم مى آمد علماء طراز اول قم به اصرار از او مى خواستند كه منبر برود و موعظه نمايد. منبرش بيش از آنكه «قال» باشد «حال» بود.
آن شمع فروزان در نهايت بعد از رحلت در قبرستان شيخان قم به خاك سپرده شد.