كشتن منافقين | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
كشتن منافقين
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
كشتن منافقين
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع)
سوال:
سلام.آقاي صادق شيرازي ميگه پيامبر(ص) منافق نكشت پس ما چرا بايد بكشيم؟يا وقتي مكه را فتح كرد به همه شهر گفت آزادين. من سخنراني آقاي پناهيان در پاسخش رو گوش كردم ولي قانع نشدم چون آقاي پناهيان دلايل امام علي(ع) رو براي كشتن منافقين بيان كرد.سوال من به طور مشخص علت نكشتن منافقين و آزاد كردن مردم شهر به دست پيامبر اكرم است
پاسخ تفصیلی:
پاسخ: بحث نحوه و چگونگي تعامل و برخورد پيامبر اكرم(ص) با منافقان از مباحث بسيار پيچيده و دقيقي است كه براي رسيدن به جوابي روشن و كامل در رابطه با آن لازم است كه به طور مفصل اين موضوع بررسي و موشكافي شود لذا ما با ارائه مقاله اي به بررسي اين موضوع مي پردازيم:
پژوهش حاضر، در پاسخ به اين پرسش است كه رسول اكرم (ص) در برخورد با منافقان چه تدبير و شيوة رفتاري را اتخاذ كرده است. بنا بر اين، پس از توضيح مفاهيم كافر، فاسق، و منافق و تفكيك ميان آن ها، به بررسي الگوهاي رفتاري پيامبر در برابر منافقان پرداخته است. بر اساس يافته هاي اين پژوهش، موضع اصلي پيامبر (ص) در برابر منافقان، عفو و مدارا بوده كه به شكلهاي گوناگون تجلي يافته است؛ ولي در مواقع ضرورت از خشونت نيز بهره گرفته است. منافقان كه دشمنان داخلي حكومت و جامعة اسلامي بودند، پيامبر (ص) با آنها به عنوان يك پديدة رواني و اجتماعي برخورد كرد و موضع سياسي و نظامي در برابر آنان نگرفت. آن حضرت، تدابيري انديشيد كه آنان در جامعه اسلامي منزوي و كم تأثير شوند و در نتيجه، مسلمانان از خيانت ها و نيرنگ هاي آنان مصون بمانند.
مقدمه
در صدر اسلام منافقان بسياري در مدينه، همراه پيامبر(ص) و ميان اصحاب آن حضرت بودند. اينان براي نابودي اسلام نقشه ها كشيدند و ماجراها آفريدند. حضرت در زمان حيات خود از آنها دل پر غصه داشت و نسبت به آيندة امت اسلامي از آن ها نگران بود و در موردشان هشدار مي داد. در باره اين موضوع، پرسش هاي متعددي قابل طرح و بررسي است كه هر كدام مي تواند از جهتي با اهميت و آموزنده باشد: تعداد منافقان چه مقدار بودند؟ آيا آنان در جامعه قابل شناسايي بودند و از چه ويژگي هايي برخوردار بودند؟ اهداف و اقدامات عملي منافقان چه بود؟ چه آسيب هاي را در جامعه اسلامي ايجاد كردند و...؟
آنچه بيشتر از همه براي ما اهميت دارد، شيوة برخورد رسول خدا(ص) در برابر منافقان به عنوان اخلاق حكومتي و شيوة تدبير سياسي آن حضرت است كه مي تواند و بايد الگوي رفتاري رهبران و دست اندركاران حكومت اسلامي قراربگيرد. زيرا منافقان، دشمنان داخلي حكومت اسلامي بودند و بسيار مسألهساز. اين پديده كه خطرهاي زيادي را در پي داشت و ممكن بود سرنوشت حكومت اسلامي را به گونة ديگر رقم زند، تدبير پيامبر (ص) موجب شد كه بدون پرداختن به مبارزة رسمي با آنان، زمينة انقباض و انزوايشان فراهم گردد. در حقيقت، در تاريخ حكومتها، هيچ سياست و برنامهاي در خصوص مقابله با بحران هاي داخلي، همانند سياست حكيمانه پيامبر (ص) در برخورد با پديده نفاق و مهار آن سراغ نداريم؛ بنا بر اين، برخورد رسول خدا (ص) در برابرآنان، علاوه بر جنبه ديني و اخلاقي، از جهت سياسي نيز بسيار آموزنده است. پس، بسيار با اهميت و آموزنده خواهد بود كه يك بار صفحات زرين تاريخ زندگي رسول گرامي اسلام (ص) را با اين هدف ورق بزنيم، تا ببينيم حضرتش با اين كافران نقاب بر چهره چه شيوة رفتاري را در پيش گرفته بود.
بر اين اساس، پرسش اصلي اين پژوهش اين است كه شيوة رفتار پيامبر اكرم(ص) در برخورد با منافقان چگونه بود و چه الگوهاي رفتاري را مي توان از سيرة آن حضرت در اين خصوص به دست آورد؟ اين نكته لازم به ياد آوري است كه در قرآن در بارة منافقان، آياتي زيادي نازل شده است؛ آنان را معرفي كرده و از نيرنگهاي آنان پرده برداشته است و گاهي نيز وظيفه پيامبر (ص) را در برابر آن ها تعيين كرده است. در اين نوشتار آن چه مورد نظر ماست، بررسي وگرد آوري شواهد عيني و تاريخي در باره شيوة رفتار رسول خدا (ص) در برابر منافقان است. تلاش خواهيم كرد كه از دادههاي تاريخي به دست آمده در اين باره، الگوهايي رفتاري رسول خدا (ص) را در برابر منافقان به دست آوريم. پيش از ورود به اصل مطلب، تعريف و توضيح واژه هاي سيره، منافق، كافر و فاسق لازم و مفيد خواهد بود.
الف) مفاهيم اساسي
1.ـ سيره: سيره در لغت به معناي راه و روش است. منظور ازسيرة يك فرد، شيوه و نوع رفتار او در ميان مردم است. از سيره مي توان به منطق عملي نيز تعبير كرد كه فرد در شرايط گوناگون بر اساس آن عمل مي كند. يكي منطق و الگوي رفتاريش زور است و ديگري محبت و رأفت؛ يكي منطق دور انديشي و تدبير را در پيش مي گيرد و ديگري منطق سرعت و تصميم گيري فوري را؛ يكي بر اساس صداقت و درستي رفتار مي كند و ديگري بر اساس نيرنگ و فريب. بر اين اساس، سيره پيامبر(ص) به معناي سبك و روشي است كه آن حضرت در عمل براي مقاصد خود به كار مي برد. به عنوان مثال، پيامبر(ص) تبليغ مي كرد؛ روشي تبليغي ايشان چه روشي بود؟ حضرت در عين حال كه معارف اسلامي را براي مردم تبليغ مي كرد، يك رهبر سياسي نيز بود؛ روش مديريتي و رهبري ايشان چگونه بود؟ با مخالفان و موافقان چگونه رفتار ميكرد؟ پيامبر(ص) به عنوان يك انسان، داراي خانواده و زندگي بود؛ با فرزندان و زنان خود چه نوع رفتاري داشت و....
سيرة وجود مقدس پيامبر اكرم (ص) و ديگر معصومين (ع) يكي از منابع مهم شناخت معارف ديني است كه يك مسلمان مي تواند از اين راه بينش خود را اصلاح و تكميل كند. ما موظفيم كه از وجود پيامبر (ص) بهره ببريم هم در گفتار و هم در رفتار؛ يعني هم سخنان حضرت براي ما راهنما و حجت است و هم كردارش.
«لَقدْ كان لكم فِي رسُولِ الله اُسْوةٌ حسنةٌ لمن كان يرجوا الله واْليوم الآخر.» يقيناً براي شما در زندگي رسول خدا (ص) سرمشق نيكويي است؛ براي آنان كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مي كنند.ذكر اين نكته لازم است، واژه سنّت كه در مورد رسول خدا (ص) و ديگر معصومان به كار مي رود نسبت به سيره معناي عام دارد. سنت كه واژة فقهي است گفتار، رفتار و تأييد معصوم رفتار شخص ديگر را شامل مي شود. 2. كافر: كفر به معناي پوشاندن چيزي است. به شب بدان جهت كافر گفته مي شود كه اشخاص را با تاريكي خود مي پوشاند. كفر نعمت، پوشاندن آن با ترك شكر است. بزرگترين كفر، انكار وحدانيت خدا يا دين يا نبوت است. كفران بيشتر در مورد ترك شكر و كفر در مورد انكار دين به كار مي رود. كافر در عرف دين به كسي گفته مي شود كه وحدانيت خدا يا نبوت يا شريعت يا هر سه را انكار كند.درمجمع البيان كفر را چنين تعريف كرده است: «كفر در شريعت، عبارت است از انكار آن چه خدا معرفت آن را واجب كرده است، همانند وحدانيت و عدل خدا و معرفت پيامبرش و آن چه را كه حضرتش از اركان دين آورده كه هر كسي يكي از اين ها را انكار كند كافر است.» 3. منافق: بدون ترديد، فرد منافق از زمرة كافران است و بهرة از ايمان در قلب خود ندارد؛ ولي نقاب مسلماني در چهره مي كند و خود را مسلمان معرفي مي نمايد. منافق كسي است كه كفرش را پنهان مي كند و اظهار اسلام مي نمايد. او از روي نيرنگ، دروغ و فريب دادن مسلمان ها، ادعاي ايمان مي كند؛ در حالي كه نسبت به همه يا برخي از اركان ايمان در قلب خود كافر است. قرآن كريم، در موارد متعدد تصريح به كفر منافقان كرده است. در سورة بقره، آنان را چنين توصيف مي كند: «و مِنَ النّاس منْ يقول آمنَّا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمؤمنين. يخادعون الله والذين آمنوا و ما يخدعون إلاّ انفسهم و ما يشعرون.» «گروهي از مردم كساني هستند كه مي گويند: به خدا و روز رستاخيز ايمان آورده ايم، حال آن كه ايمان ندارند. مي خواهند [با اين كار] خدا و مؤمنان را فريب دهند؛ درحالي كه جز خودشان را فريب نمي دهند؛ ولي نمي فهمند.» .
راغب اصفهاني در تعريف نفاق مي نويسد: « نفاق، وارد شدن در اسلام از يك طرف و بيرون رفتن از آن از طرف ديگر است.» منافق به معنايي مذكور، واژة است كه در ادبيات اسلامي ايجاد شده و در ميان عرب قبل از اسلام بدين معنا به كار نمي رفت. منافق از مادة نافقاء و النُفقه كه لانة يربوع است گرفته شده است. يربوع خزندة است شبيه موش و شايد موش صحرايي يا راسو. معروف است، يربوع زماني كه براي خود در داخل زمين لانه درست مي كند، براي آن دو راه يا بيشتر مي گذارد. سوراخ يكي از اين راهها را درسطح زمين با مقدار كمي از خاك مي پوشاند و پنهان مي نمايد؛ زماني كه اضطرار پيش بيايد و اورا چيزي از يك طرف دنبال كند، راه ديگر را در پيش مي گيرد و با سر خود كمي به آن لايه نازك از خاك مي زند، خاك ها مي ريزد و او از آن جا بيرون مي آيد و فرار مي كند.
1-3. انواع نفاق: منافقان از لحاظ انگيزه و اهداف به چند قسمت ميشوند:
1.كساني كه به جهت رسيدن به منافع و مصالح دنيايي به ظاهر مسلمان گرديدند؛ در زماني كه اسلام گسترش يافت و فتوحات زياد شد، اينان به جهت اين كه از غنايم جنگي بهره ببرند مسلمان شدند.
2.برخي به جهت ترس برجان، مال و ديگر منافع دنيايي شان مسلمان شدند. عبدالله بن ابي سركردة منافقان مدينه، نمونة آشكار اين گونه نفاق است.
3.برخي ديگر از منافقان، براي اين كه به اسلام و مسلمانان آسيب برساند، چهرة مسلماني به خود گرفتند. عبدالله بن سبأ از يهوديان يمن، مشهور به ابن سوداء از اين جمله است.
4.منافقاني كه انتساب به اسلام را به ارث بردهاند و از زمرة مسلمانان به شمار ميآيند، ولي در حقيقت، خودشان ايمان ندارند و تنها به جهت انگيزههاي قومي، ملي و خانوادگي، اين نسبت را حفظ ميكنند. اين معنا از نفاق، در عصر حاضر مصاديق بيشتري دارد.
از يك لحاظ ديگر، منافقان را مي توان به دو دسته تقسيم كرد: تعدادي از منافقان، كساني هستند كه نفاق را از خانواده و والدين خود شان به ارث برده اند؛ برخي از خانواده هاي يهودي و مسيحي از اين دسته اند. اينان در جامعه اسلامي تظاهر به اسلام مي كنند؛ ولي نسل هاي پي در پي آن ها در دين خود باقي مي مانند و فرزندانشان از پدران و مادران شان نفاق را به ارث مي برند و بر ضرر اسلام و مسلمانان فعاليت مي كنند و نقشه مي كشند. دسته ديگر كساني هستند كه در ابتدا صادقانه مسلمان شده اند؛ ولي پس از آن در دلهايشان شك راه پيدا كرده است؛ ولي به خاطر حفظ منافع و خطر هاي كه از تظاهر به كفر احساس مي كردند، نتوانستند كفر خودشان را آشكار نمايند. بر دسته اول مي توان نفاق اصلي و بر دسته دوم نفاق عارضي را اطلاق كرد.
2-3. مراتب نفاق: نفاق داراي مراحل است. بالا ترين مرحله آن كه نفاق اكبر ناميده مي شود، نفاق در اصل دين است و با كفر ماهيت يكسان دارد. دارندة اين نفاق، در حقيقت كافر است؛ ولي در ظاهر، در زمرة مسلمانان قرار دارد. معناي اصلي نفاق و منافق همين است و در قرآن كريم نيز به همين معنا به كار رفته است.
مرحله پايين نفاق كه مي توان آن را نفاق اصغر ناميد، معنايي نزديك به فسق دارد
فاسق به كسي اطلاق مي گردد كه احكام شريعت را قبول دارد و به آن اعتراف مي كند، ولي التزام عملي در برابر آن ندارد و در عمل به آن پاي بند نيست؛ برخي يا همه احكام شرعي را در رفتار خود نقض ميكند. فسق، عام تر از كفر است و در مورد ارتكاب گناه _ چه گناه كم باشد يا زياد- به كار مي رود؛ ولي بيشتر در بارة كسي به كار ميرود كه گناه زياد را مرتكب مي گردد.
دارندگان نفاق اصغر، كافر و خارج از اسلام نيست؛ كساني هستند كه فروع دين و حدود شريعت را رعايت نمي كنند؛ ولي در ميان مردم به صورت ريا كارانه به تقوا و عمل نيكو تظاهر مي كنند، تا مورد اعتماد، تعظيم و تكريم ديگران قرار بگيرند. وجه مشترك هردو نفاق (نفاق اصغر و نفاق اكبر)، دوچهره بودن و اعمال رياكارانه است.
3-3. خطر منافقان در سخن رسول خدا: پيامبر اكرم (ص) نسبت به خيانتها، كارشكنيها و نقشههاي خطرناك منافقان كه هميشه در ميان جامعه اسلامي وجود دارند، به صورت جدي در مورد امت خود و جامعه اسلامي احساس خطر مي كرد و نسبت به آنها هشدار ميداد. آن حضرت در درحديثي، مسلمانان را به اهميت و بزرگي خطر آنان چنين توجه مي دهد:
«اِنّي لا أخاف علي أُمتي مؤمناً و لا مشركاً؛ انماالمُؤمِن فيمنعه الله ايمانه و اماالمشرك فيخزيه الله بشركه و لكن اخاف عليكم كلَّ منافقٍ عالم اللسان، يقول ما تعرفون و يفعل ما تنكرون.»«من نسبت به امت خود از مؤمن و مشرك نگراني ندارم؛ چراكه ا فرد مؤمن را خدا به وسيله ايمانش از ضرر رسانيدن به امت منع مي كند و فرد مشرك را به وسيله شركش به خواري مي كشاند [زيرا چهره و دشمني اش ميان همه شناخته شده است] ؛ ولي بر شما از هر منافق هراس دارم كه خوش زبان و آگاه به سخن گفتن است؛ آن چه شما نيك مي شماريد بر زبان جاري مي كند و آن چه شما زشت مي شماريد عمل ميكند.»
ب)شيوههاي برخورد پيامبر(ص) با منافقان: موضع پيامبر (ص) در قبال پديدة نفاق، موضع طبيبي بود كه محيط پرورش و رشد ميكروب را از هر جهت محدود و سپس منافذ ادامة حيات آن را مسدود ميكند، تا ميكروبها امكان هر گونه نشاط و فعاليت خود را از دست بدهند. رسول خدا (ص) با پديدة نفاق از آغاز پيدايش آن به عنوان يك پديدة اجتماعي و رواني برخورد كرد و از برخورد سياسي رسمي با آن پرهيز نمود؛ لذا براي رفع اين مشكل از ابزارها و امكانات رواني و اجتماعي بهره گرفت. به همين جهت، رفتار آن حضرت در برابر منافقان عمدتاً عناويني اخلاقي به خود مي گيرد، تا سياسي. مدارا كه يك رفتار اخلاقي است، اصلي ترين الگوي رفتاري پيامبر (ص) در برابر منافقان به شمار مي آيد. در ضمن، پيامبر در برخورد با منافقان، تدابيري انديشد و به گونهاي رفتار ميكرد كه نتيجة آن، انزوايي اجتماعي منافقان و مصونيت بخشي به جامعه اسلامي از تأثير گذاري منفي آنان بود و گاهي نيز به جهت جلوگيري از فتنه انگيزي آنان به اِعمال خشونت دست مي زد؛ البته، هيچ گاه به قتل آنان اقدام نكرد. اين پژوهش، امور مذكور را -به توفيق الهي- با ذكر شواهد تاريخي بيان خواهد كرد.
1. مدارا با منافقان
مدارا به عنوان يك اصل، در تمام دورة هجرت كه رسول خدا
(ص)با منافقان گرفتار بود، مورد توجه ايشان قرار داشت. با وجود تحريكات فراوانِ منافقان، آن حضرت در برابر آنان، سياست مدارا را در پيش گرفت و در عين كنترل اوضاع بر آنان سخت گيري و اعمال خشونت نمي كرد.
مرحوم طبرسي در تفسير آية«يا ايها الّنبي جاهد الكفار و المنافقين» مي نويسد كه جهاد با كفار به صورت جنگ و كشتن است و جهاد با منافقان، گفتن سخناني كه آنان را از كار هاي زشت باز دارند، نه جنگ كردن با آنان؛ البته در اين صورت نيز صَرف تلاش و جهاد صدق ميكند. ازامام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود: «إنّ رسول الله لمَاَ يقاتل منافقاً قط، انّما كان يتألّفهم؛ رسول خدا(ص) هيچ گاه به قتل منافقان اقدام نكرد؛ هميشه به آنان مهرباني و الفت مينمود». نمونه هاي تاريخي ذيل، به صورت آشكار بر مداراي آن حضرت با منافقان دلالت دارد.
1/1. ناديده گرفتنِ آزار منافقان
بعد از شكست پيامبر (ص) و مسلمانان در جنگ احد، يهوديان سخنان زشت و آزار دهنده بر زبان آوردند و گفتند: همانا محمد (ص)، به دنبال ملك و پادشاهي است كه اين چنين شكست خورده است و گرنه هيچ پيامبري اين گونه شكست نخورده است! منافقان هم به ياران پيامبر ميگفتند: آن افرادي كه كشته شده اند، اگر پيش ما مي ماندند، كشته نمي شدند. آنان با اين سخنان، اصحاب رسول خدا (ص) را دچار ترديد ميكردند و آنها را تشويق به جدا شدن از آن حضرت مينمودند.
عمر در گوشه و كنار، اين سخنان را شنيد، لذا نزد رسول اكرم(ص) رفت تا از او براي كشتن يهوديان و منافقاني كه اين سخنان را گفته بودند اجازه بگيرد. اما رسول خدا (ص) فرمود: اي عمر، همانا خداوند دينش را آشكار و رسولش را عزيز و حفظ مي كند واز آن جا كه يهوديان در ذمة ما هستند اجازة قتلشان را نمي دهم. عمر گفت: در بارة منافقان چه مي فرماييد؟ آن حضرت فرمود: آيا آنان شهادت نمي دهند كه «لا اله الاّلله و محمد رسول الله»؟ گفت:چرا؛ ولي اين را به خاطر ترس از شمشير مي گويند و حالا نيت هاي پليد خويش را آشكار كرده اند و خداوند پليدي وجود آنها را ظاهر كرده است. رسول خدا (ص) فرمود: از كشتن كسي كه مي گويد: «لا اله الاّ لله و محمد رسول الله» نهي شده ام. اي پسر خطاب، قريشيان ديگر اين گونه بر ما غلبه نخواهند كرد تا مكه را فتح كنيم.
نمونة ديگر اينكه رسول خدا(ص) در رفتن به سوي احد گفت: كيست كه ما را از راه نزديكترى به احد برساند كه با قريش روبرو نشويم؟ ابو خيثمة گفت: من بچنين راهى آشنا هستم. سپس جلو آمده و آن حضرت را از طرف مزارع بنى حارثه بسوى أحد راهنمايي كرد. در اين راه از زمينى گذشتند كه متعلق به مردى منافق، بنام مربع بن قيظى بود كه از دو چشم نابينا شده بود. اين مرد پست همين كه دانست رسول خدا (ص) با سپاه مسلمانان از ميان زمينهاى او ميگذرند، پيش آمد و مشتي خاك برداشت و به روى آنها پاشيده و گفت: اگر تو پيغمبر خدا هستى من اجازه نميدهم از وسط زمين من بگذرى سپس مشت ديگرى از خاك برداشت و گفت: اى محمد (ص) بخدا اگر ميدانستم اين خاكها بهصورت شخصى غير از تو نميريزد آنرا بصورتت ميزدم! أصحاب جلو رفتند تا او را بخاطر اين جسارت بكشند، ولى رسول خدا (ص) مانع شده فرمود: اين مرد چنانچه از ديدگان او نابينا است دلش نيز كور است. با اين حال، يكى از مسلمانان كه پيش از ديگران خود را باو رسانده بود پيش از آن كه رسول خدا از آزار او جلوگيرى كند خود را باو رسانيد و با كمانى كه در دست داشت سرش را بشكست.
2/1. پذيرش عذر خواهي منافقان
غزوه تبوك از جهاتي يك آزمايش بزرگ براي مسلمانان و زمينه آشكار كردن منويات دروني آنان بود؛ زيرا اين غزوه در فصل بسيار گرم، داراي راهي بسيار طولاني و مشقات فراوان و درست در زمان رسيدن محصولات بود؛ وقتي بود كه مردم علاقمند بودند زير سايه درختان شان بنشينند استراحت كنند واز ميوه ها بهره ببرند. مشكل سفر تا آن جا بود كه آن را به حق، جيش العسره ناميدند. زماني كه بسيج عمومي اعلام شد، اعتراض برخي مسلمانانِ كه ايمان ضعيف داشتند آغاز گرديد. در آن ميان، منافقان كه در آن وقت بيشتر از هر زمان ديگر بودند، فعال شدند. بهانهجويان براي رفع مسئوليت از خويش، انواع بهانه ها را مطرح كردند و كوشيدند تا به نحوي از رسول خدا(ص) اجازه ماندن در مدينه را بگيرند. تعدادي از آنان بر يك ديگر مي گفتند: در اين فصل گرما به سوي تبوك حركت نكنيد؛ بدين صورت مي خواستند رسول خدا (ص) را بترساند و مردم را نسبت به جهاد بي ميل گرداند. قرآن كريم در سوره توبه به بيان اين تلاشها پرداخته و به تفصيل از گروه هاي كه همدلي با پيامبر داشته يا در صددد يافتن بهانه و راه گريز براي خلاصي از مسئو ليت اين سفر بودند سخن گفته است. درآيات 38-42 روحيه حاكم بر مسلمانان را در اين دوره كه اواخر عمر پيامبر(ص) بود توضيح ميدهد و بيان مي كند كه رسول خدا(ص) چگونه از روي دل سوزي و مدارا به آنان، اجازه ماندن در مدينه را به آن ها مي داد. خداوند آن حضرت را به خاطر اين كار، چنين مورد خطاب قرار داد: «خدايت عفو كند! چرا پيش از اين كه راست گويان و دروغ گويان را بشناسي، به آن ها اجازه[ماندن در مدينه را] دادي؟ آن ها كه به خدا و روز جزا ايمان دارند، هيچگاه براي ترك جهاد با اموال و جانهايشان از تو اجازه نمي گيرند؛ و خداوند پرهيز گاران را مي شناسد. تنها كساني از تو اجازه مي گيرند كه به خدا و روز جزا ايمان ندارند،و دلهايشان با شك و ترديد آميخته است؛ آنها در درديد خود سرگردانند.
نمونه ديگر اينكه در همين زمان (حركت به سوي تبوك)، گروهي از منافقان كه وديعه بن ثابت از آن جمله بود، به پيامبر (ص) اشاره مي كردند و به مسلمانان چنين القا مي كردند كه آيا جنگ با روميان، همانند جنگ با اعراب است؟ سوگند به خدا، روميان به زودي ما و شما را به بند خواهند كشيدند. پيامبر (ص) به محض آگاهي از موضوع، عمار ياسر را به سوي آنها فرستاد و به او فرمود: اي عماّر، اينان را درياب كه هلاك شدند و برو در بارة آن چه گفتهاند تحقيق كن. اگرگفتههاي خود را انكار كردند، به آنان بگو شما چنين و چنان گفتهايد. عمار نزد آنان رفت، وقتي در بارة گفتههايشان تحقيق كرد، آنها دانستند كه موضوع به اطلاع رسول خدا (ص) رسيده است. نزد پيامبر (ص) آمدند و به خاطر گفته هايشان عذر خواهي كردند. در اين زمان، در حالي كه رسول خدا (ص) سوار شتر بود، وديعه نوار تنگ پالان شتر آن حضرت را در دست داشت گفت: اي رسول خدا (ص) ما داشتيم بازي و شوخي مي كرديم و آن چه مي گفتيم جدي نبود. آنان مورد عفو پيامبر (ص) قرار گرفتند. آيه شريفة زير در اين باره نازل گرديد. «و لئن سألتهم ليقولن انما كنّا نخوض و نلعب قل أ بالله وآياته و رسوله كنتم تستهزءون؛ و اگر از آن ها بپرسي (كه چرا اين سخنان را مي گفتيد؟) مي گويند ما بازي و شوخي مي كرديم. بگو: آيا خدا، آيات او و پيامبرش ر ا مسخره مي كرديد؟!
3/1. مدارا در عين برخورد مدبرانه با تحريكات منافقان
پس از پايان جنگ بني مصطلق، بر سر بر داشتن آب، ميان سنان بن وبر و جهجاه بن مسعود در گيري پيش آمد. سنان انصار را صدا زد و جهجاه نيز مهاجران را. گروهي از مهاجران و انصار سلاح به دست، گرد آمدند. پيامبر خدا فرمود: «اين استغاثة جاهلي چيست؟ مسلمان تنها بايد به برادر مظلومش كمك كند.» پس از آرام گرفتن آنان، عبدالله بن ابي در گوشهاي با گروهي از منافقان مي گفت: شما مردم، خودتان به خودتان چنين كرديد؛ روز نخست، اينان (مهاجران) را به ديارتان راه داديد و آن ها را در زندگي تان سهيم كرديد؛ در نتيجه، تعداد شما كم شد و شمار آنان فزوني يافت. اكنون نيز اگر حمايتشان نكنيد، به سرزمين خودشان خواهند رفت. من وقتي كه در مدينه وارد شوم، عزيزان (انصار) را بر آن مي دارم تا ذليلان (مهاجران) را از شهر بيرون كنند. زيد بن ارقم كه هنوز بالغ نشده بود، در جمع آنان حاضر بود و گفتههاي عبدالله بن ابي را به رسول خدا (ص) رساند. وقتي كه آن حضرت اين سخنان را شنيد، رنگ چهرهاش از نارا حتي تغيير كرد. سپس خطاب به زيد بن ارقم گفت: جوان! شايد تو از او ناراحت بودي و چنين سخني را به او نسبت مي دهي؟ جواب داد: نه به خدا قسم، من اين سخن را از او شنيدم. پيامبر (ص) فرمود: شايد اشتباه شنيدي؟ گفت نه اي پيامبر خدا. آن حضرت گفت شايد امر بر تو اشتباه شده است؟ گفت نه قسم به خدا، من خودم از او چنين سخني را شنيدم. اين گفته، در جمع سپاه منتشر شد و عبدالله بن ابي نزد پيامبر(ص) آمد و قسم خورد كه چنين مطلبي نگفته است. برخي آمد كه اجازة كشتن ابن ابي را بگيرد؛ ولي رسول خدا (ص) اجازه نداد و فرمود: مردم خواهند گفت كه محمد ياران خود را ميكشد. در طول راه سخن مردم، در بارة اين واقعه بود و پيامبر (ص) براي اين كه لشكر را از سخن گفتن در اين باره باز دارد، به سرعت از مريسع راه افتاد. صبح تا به شب و شب را تاصبح، تا آن زمان كه خورشيد مانع راه رفتن شد، هم چنان لشكر را راه برد. زماني كه توقف كردند، هنوز پاي اصحاب به زمين نرسيده به خواب رفتند. در راه بازگشت راه مدينه بود كه سورة «منافقون» بر رسول خدا (ص) نازل شد. تا آن زمان كه سخن زيد بن ارقم مورد ترديد بود، پس از نزول وحي، حضرت به زيد فرمود، اي نوجوان خدا خبر تو را تأييد كرد.
2. بيان حقيقت در برابر شايعه پراگني منافقان
رسول خدا (ص) در ضمن اين كه با منافقان مدارا ميكرد، در برابر شايعه پراكنيهاي آنان، حقيقت را بيان ميداشت و بدين صورت، هم باورها و انديشه افراد جامعه را از خطر انحراف مصون ميداشت و هم به شايعه پراگني منافقان پايان ميداد. در يكي از منازلِ رفتن به سوي تبوك، شتر رسول خدا كه نامش «قصواء» بود گم شد. زيد بن لُصيت قينقاعي كه از منافقان بود گفت: آيا محمد (ص) گمان ميكند كه پيام آور الهي است و از آسمان براي شما خبر مي دهد، در حالي كه نمي داند شترش كجاست؟ اندكي بعد، رسول خدا (ص) فرمود: «يكي از منافقان چنين گفته است. آن چه من مي دانم همان است كه خداوند به من تعليم داده است؛ لكن حالا شتر من در فلان شعب است و افسارش بر درختي، در آن جا مانده است. برويد و او را بياوريد.» اصحاب رفتند و اورا همان جا يافتند و آ وردند.
نمونة ديگر اين كه هنگامى كه رسول خدا (ص) خواست از مدينه به سوي تبوك حركت كند على بن ابى طالب را براى سرپرستيخانوادة خويش در مدينه گذاشت و به او دستور داد نزد آنها بماند. منافقين در اين باره شايعه پراكني كرده و گفتند اين كه پيغمبر على را همراه خود نبرد بخاطر اين بود كه بودن على را بر خود سنگين ميدانست و خواست خود را از او آسوده كند. على (ع) كه اين سخن را شنيد اسلحه خود را برداشته و به دنبال آن حضرت حركت كرد تا در «جرف» خود را برسول خدا (ص) رسانيد و بدان جناب گفت: اى رسول خدا (ص) منافقين پندارند كه چون بودن من در اين سفر بر شما گران بوده مرا در مدينه گذاردهاى؟ رسول خدا (ص) فرمود: دروغ گفتهاند و من تو را براى رسيدگي به كارهاى خود و آن چه در مدينه به جاى نهادم گذاشتهام؛ پس بهسوى شهر برگرد و در خانوادة من و خانواده خود جانشين من باش (سرپرستى ايشان را به عهده بگير). آيا خوشنود نيستى اى على كه مقام تو نسبت به من مقام هارون نسبت به موسى باشد؛ جز اين كه پس از من پيغمبرى نيست؟ على (ع) كه اين سخنان را از رسول خدا (ص) شنيد به مدينه باز گشت و پيغمبر اسلام نيز به راه خود ادامه داد. ابن اسحاق اين حديث را به سند خود از سعد بن ابى وقاص نقل كرده كه او گفت: من خود شنيدم كه رسول خدا (ص)اين سخن را به على (ع) فرمود.
3. منزوي كردن منافقان مدارا و گذشت پيامبر(ص) در برخورد با منافقان بدان جهت بود، كه آنان در ظاهر مسلمان بودند؛ ولي پيامبر (ص) توجه داشت كه اينها در وجود خودشان كفر پنهان دارند و به خاطر حفظ جان و مال شان، يا به خاطر ضربه زدن به مسلمانان تظاهر به اسلام مي كنند. به همين جهت تدابيري انديشيد كه اينان نتوانند به اهداف شوم خودشان دست يابند. يكي از بهترين راه ها براي اين منظور، در انزوا قرار دادن آنان بود كه رسول خدا (ص) به شيوه هاي مختلف اين هدف را دنبال كرد.
1/3. معرفي هويت منافقان
نمونه اول: منافقان در عين حال كه با يك ديگر به صورت پنهاني سخن مي گفتند، هراس از آن داشتند كه آياتي در باره آنان نازل شده و سبب شرمندگي آنان گردد. برخي از آنان در عقبهاي در ميانه راه تبوك، در انتظار فرصتي بودند، تا در راه بازگشت رسول خدا (ص) آن حضرت را به فتك بكُشند. جبرئيل، رسول خدا (ص) را از تصميم آنان آگاه كرد. آن حضرت كساني را فرستاد تا آنان را از آن جا پراكنده كنند. حذيفه كه در كنار رسول خدا (ص) بود، تعدادي را شناخت و آن حضرت ديگران را نيز به او معرفي كرد. حذيفه پرسيد: آيا آنان را به قتل نمي رساني؟ رسول خدا (ص) فرمود: «نمي خواهم عرب بگويند، چون محمد به كمك اصحابش پيروزي يافت، به كشتن آنها پرداخت.» طبرسي افزوده است كه از امام باقر (ع) نيز همين روايت نقل شده، جز آن كه در آن آمده است كه آنان در سپاه خود از كشتن رسول خدا (ص) سخن ميگفتند.
نمونه دوم: هنگامي كه قلعة طايف در محاصره پيامبر (ص) بود، عْيينه تصميم گرفت كه از آن حضرت اجازه بگيرد تا او هم بتواند همانند برخي ديگر، براي عدهاي امان بگيرد. به همين منظور خدمت رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: اي رسول خدا (ص) اجازه بدهيد كه به قلعه طايف بروم و با آن ها صحبت كنم. رسول خدا (ص) اجازه داد. وي به قلعه نزديك شد و گفت: اگر به قلعه نزديك شوم در امان هستم؟ گفتند: بله، نزديك بيا و داخل شو. او وارد قلعه شد و به آنها گفت: پدر و مادرم قربانتان! به خدا سوگند كه ايستادگي و مقاومت شما سبب خرسندي من شده است؛ به خدا سوگند كه در عرب كسي همانند شما وجود ندارد؛ به خدا سوگند كه محمد (ص) تاكنون با افرادي چون شما درگير نشده وحالا از توقف زياد خسته گرديده است. شما در قلعههاي خود بمانيد كه بسيار محكم و اسلحه هاي شما بسيار زياد است؛ آب شما از داخل قلعه تأمين ميشود و از قطع آن بيمي نداريد.
پس از آن كه او بازگشت، رسول خدا(ص) از او پرسيد: به آنها چه گفتي؟ اوگفت: تا توانستم آن ها را ترساندم و گفتم: همانا محمد (ص) در پاي قلعههاي ديگر نيز فرود آمده و آنها را كه داراي افراد و سلاح هاي بيشتري بودهاند محاصره كرده است. به خدا سوگند كه محمد (ص) از شما دست بر نمي دارد تا زير فرمان او در آييد يا از او امان بخواهيد و تا جايي كه توانستم آن هارا ترساندم و خوار كردم. پس از آن كه سخن او تمام شد، رسول خدا (ص) فرمود: دروغ مي گويي! تو اين و آن را به آن ها گفتي و همة آن چه كه او به آنها گفته بود بازگو كرد. ابوبكر گفت: واي برتو اي عيينه! تو دائما در باطل به سر ميبري؛ در روز بني نضير و بني قريظه و خيبر از تو چه كشيديم! افراد را عليه ما بر ميانگيزي؛ در حالي كه به گمان خود مسلمان شدهاي، با شمشيرت با ما ميجنگي و دشمن را عليه ما تشويق مي كني! عيينه گفت: اي ابوبكر، ديگر چنين كاري نخواهم كرد و به درگاه خدا توبه مي كنم. عمر به پيامبر اكرم (ص) عرض كرد: اي رسول خدا (ص)، اجازه بدهيد تا گردنش را بزنم! آن حضرت فرمود: اگر چنين كني مردم مي گويند كه من اصحاب خودم را به قتل مي رسانم.
2/3.لعن منافقان
در مسير بازگشت پيامبر(ص) از تبوك به سوي مدينه، در صحراي مشفق آب كمي بود كه از سنگي بيرون مي آمد و تنها دو يا سه نفر را مي توانست سيراب كند. پيامبر دستور داد كه هر كس به اين آب زود تر رسيد از آن نياشامد تا اين كه ما هم بياييم. تعدادي از منافقان، خود شان را زودتر از ديگران به آب رسانيدند و آن مقدار آبي كه در آن بود بر داشتند. زماني كه رسول خدا آمد و در آن جا ايستاد، آبي در آن نديد، فرمود: چه كسي به اين آب زودتر رسيد؟ جواب دادند كه فلان وفلان. پيامبر (ص) فرمود: آيا من نهي نكرده بودم كه از آن كسي نيا شامد تا اين كه ما برسيم. سپس رسول خدا آنها را لعن و نفرين كرد؛ بعد از آن دست خود را زير آن سنگ كه آب از آن جريان داشت گذاشت تا مقداري آب در دستش جمع شد.؛ آن را به دست خود ماليد و دعا كرد. ناگاه صداي همانندي صاعقه از سنگ بلند شد و شكافته گرديد و آب بسياري از آن جاري شد؛ به طوري كه تمام اصحاب از آن سيراب شدند و آن چه لازم داشتند با خود برداشتند. سپس رسول خدا (ص) فرمود: اگر شما زنده باشيد يا از شما كسي زنده بماند، خواهد شنيد كه اين آب اطراف خود را سر سبز و خرم كرده است.
3/3. بي اعتنايي به منافقان و تحقير آنان
وقتي كه سپاه اسلام در احد رسيدند و نماز صبح را در آن جا خواندند، به دستور رسول خدا
(ص) راهي را انتخاب كردند تا به مشركين برنخورده و به دامنه احد برسند. در اين زمان عبدالله بن ابي با سيصد تن از همراهان منافق خود راه بازگشت را در پيش گرفتند. رسول خدا(ص) در اين وضعيت حساس كه نياز شديد به سپاهي بيشتر بود، از روي بي اعتنايي حتي به پشت سرخود نيز نگاه نكرد. بدين ترتيب، از هزار نفري كه همراه آن حضرت بودند، هفتصد نفر باقي ماندند. عبدالله بن ابي براي توجيه بازگشت خود مي گفت: ما تعهد دفاع از او را در داخل شهر خود بر عهده گرفته بوديم نه در خارج از شهر؛ به علاوه از او خواستيم تا در داخل شهر بماند و بجنگد؛ رأي مارا نپذيرفت و تسليم خواست بچه ها شد.
همانند اين رفتار و بي اعتنايي از پيامبر(ص) در مورد مشركان نيز نقل شده است: زماني كه رسول خدا(ص) در حال رفتن به سوي بدر بود، دو نفر از مدني هاي مشرك را ديد كه وي را همراهي مي كنند. حضرت سئوال كردند كه براي چه همراه آنان آمده اند؟ گفتند: تو فرزند خواهر ما -كه از بني نجار بود- و هم در جوار ما هستي؛ و ما همراه قوم خويش به قصد غنيمت مي آييم. رسول خدا (ص) فرمود: «لا يخرجن معنا رجلٌ ليس علي ديننا.» «كسي كه بر دين ما نيست، نبايد مارا همراهي كند.» آنان از شجاعت خود سخن گفتند؛ اما رسول خدا(ص) نپذيرفت تا در نهايت يكي از آنان به نام خبيب بن يساف مسلمان شد و ديگري به نام قيس بن محرث باز گشت، گرچه بعدها مسلمان شد و در اُحد به شهادت رسيد.
4/3. عدم واگذاري پست هاي حساس به منافقان، پيامبر اكرم (ص) خلق كريم خود را از هيچ كس، حتّي از منافقان دريغ نمي داشت؛ ولي نسبت به آنها روش احتياط آميز داشت و آنها را در كارهاي حساس دخالت نمي داد. تا رسول اكرم (ص) زنده بود، اموي هاي ضعيف الايمان، مؤلفة القلوب و منافقان جاي پاي پيدا نكردند؛ ولي متأسفانه بعد از پيامبر اكرم (ص) به تدريج پستهاي حساس را اشغال كردند، مخصوصاً در زمان عثمان.
4.اعمال خشونت در برابر منافقان،با آن كه منافقان آزادي زيادي داشتند، حتي مي توانستند سخنان كفر آميز بر زبان بياورند و نسبت به پيامبر اكرم (ص) سخنان نا روا بگويند، ولي هرگاه رسول خدا (ص) احساس مي كرد كه اين ها هستة نفاق تشكيل داده اند و به صورت سازمان يافته در مقابل مسلمانان فعاليت كرده و كار شكني مي كنند، در برابر آن ها مي ايستاد و از فتنه انگيزي آنان جلوگيري مي كرد.
نمونه اول: زماني كه رسول خدا (ص) عازم تبوك بود، بني غنم بن عوف از روي نفاق و حسادت، مسجدي در نزديكي مسجد قبا درست كردند و خدمت رسول خدا (ص) آمدند و گفتند: اي رسول خدا(ص) ما در شب هاي باراني و زمستاني و به جهت كار و نيازي كه پيش مي آيد مسجدي ساختيم و دوست داريم كه آن جا بيايي و براي ما (جهت افتتاح آن) نماز بخواني. رسول خدا(ص) كه آماده حركت به سوي تبوك بود، فرمود: « هر زمان – به خواست الهي- برگشتيم، مي آييم و براي شما در آن مسجد نماز مي خوانيم.» اماپس از آن، خداوند آن حضرت را از انگيزههاي آنان آگاه ساخت. و در آياتي، پيامبر(ص) را از نماز خواندن در اين مسجد كه نامش را مسجد ضرار گذاشت، نهي كرد:
«لا تقم فيه أبداً لَمسجدٌ أسّس علي التقوي منْ أوّل يومٍ أحق أن تقوم فيه، فيه رجال يحبّون أن يتطهرون والله يحب المطهّرين. أفمن أسّس بنيانه علي تقوي من الله و رضوان خيٌر أم من أسس بنيانه علي شفا جرف هار فانْهار به في نار جهنم والله لا يهدي القوم الظالمين. لا يزال بنيا نهم الذي بنوا ريبة في قلوبهم إ لاّ أ ن تقطع قلوبهم والله عليم حكيم.»«هرگز در آن مسجد (به عبادت) نه ايست! آن مسجدي كه از روز نخست بر پايه تقوا بنا شده شايسته تر است كه در آن( به عبادت) بايستي؛ در آن مرداني هستند كه دوست مي دارند پاكيزه باشند و خداوند پاكيزگان را دوست دارد. آيا كسي كه شالود آن را بر تقوا ي الهي و خشنودي او بنا كرده بهتر است يا كسي كه اساس آن را بر كنار پرتگاه سستي بنا نموده كه ناگهان در آتش دوزخ فرو مي ريزد؟! و خداوند گروه ستمگران را هدايت نمي كند. اين بناي را كه آن هاساختنتد همواره به صورت يك وسيله شك و ترديد در دلهاي شان باقي مي ماند، مگر آن كه دلهاي شان پاره پاره شود(بميرند) و خداوند دانا و حكيم است.»
به دنبال آن، پيامبر(ص) به برخي اصحاب خود دستور داد كه به سوي اين مسجدي كه اهل آن ظالم است بروند و آن را خراب كنند، يا آتش بزنند. ابن اسحاق مي گويد: پيش ار رفتن به سوي تبوك، خانة يك يهودي به نام سويلم كه پايگاهي براي منافقان شده بود، به دستور رسول خدا به آتش كشيده شد.
نمونه دوم: گروهي از منافقان در مسجد حاضر مي شدند، به صحبت هاي مسلمانان گوش مي دادند و سپس آنان را به استهزا مي گرفتند؛ تا اينكه روزي در مسجد جمع شدند و حلقه وار دور هم نشستند و آهسته با همديگر شروع به صحبت كردند. چشم رسول خدا (ص) به آنها افتاد وآنها را كه بدان حال ديد، دستور اخراج ايشان را از مسجد صادر فرمود؛ بدنبال اين دستور، مسلمانان بر سر آنها ريخته و با وضع بدي آنان را از مسجد بيرون انداختند.
به عنوان نمونه، ابو ايوب به سوى عمرو بن قيس كه در زمان جاهليت نگهبان بت قبيله بنى غنم بود، حمله كرد و پايش را گرفته كشان كشان از مسجد بيرون كرد. ابو ايوب پس از اينكه او را براند بهسراغ رافع بن وديعه (يكى ديگر از منافقين) رفت و ردايش را بگردنش انداخته بكشيد و با دست ديگري سيلي محكمى به صورتش زده از مسجد بيرون انداخت و به او گفت: اى منافق خبيث و پست! از همان راهي كه به مسجد پيغمبر خدا (ص) آمدى باز گرد. بدين ترتيب، رسول خدا (ص) دستور اخراج منافقين را از مسجد صادر فرمود و از آن پس مسلمانان از شر و استهزاي آنها آسوده شدند.
نمونة سوم: أبو عفك يكى از افراد قبيله بنى عمرو بن عوف بود، زماني كه رسول خدا (ص) حارث بن صامت را كشت، نفاق درونى خود را ظاهر كرد و اشعاري در مذمت رسول خدا (ص) سرود. رسول خدا (ص) كه آن اشعار اورا شنيد فرمود: كيست كه شر اين خبيث را از من دور كند؟ سالم بن عمير- يكى از افراد همان قبيله - كه يكى از گريه كنندگان بود، بدنبال اين كار رفت و ابو عفك را بقتل رسانيد.به دنبال آن، عصما دختر مروان، زنى از قبيله بنى اميه بن زيد (از اهل مدينه) بود كه مردي از بنى خطمه او را بزنى گرفته بود؛ چون جريان قتل ابو عفك را شنيد، منافق شد و درباره عيبجويي مسلمانان و دين مقدس اسلام اشعارى گفت. رسول خدا (ص) كه آن اشعار را شنيد فرمود: آيا كسي نيست كه انتقام مرا از دختر مروان بگيرد؟ مردى از بني خطمه كه نامش عمير بن عدي بود و در محضر رسول خدا (ص) نشسته بود اين سخن را از رسول خدا (ص) شنيد و چون شب فرا رسيد به خانه آن زن رفت و او را بقتل رساند. چون صبح شد، نزد آن حضرت آمد و عرض كرد: اي رسول خدا من آن زن را كشتم. حضرت فرمود: اى عمير خدا و رسولش را يارى كردي. عمير گفت: آيا كشتن او موجب گرفتارى من (بدست افراد بنى خطمه) نميشود؟ حضرت فرمود: كسى درباره او نزاع نخواهد كرد.
عمير كه اين سخن را شنيد، نزد بني خطمه كه اختلاف زيادى دربارة خون آن زن كرده بودند باز گشت. با اينكه آن زن، پنج پسر بزرگ داشت به آنها گفت: اى بنى خطمه دختر مروان را من كشته ام؛ اكنون هر كاري كه ميخواهيد نسبت به من انجام دهيد. اين حرف سبب شد كه اسلام در ميان قبيله مزبور رونق بگيرد و افرادى از آن قبيله كه مسلمان شده بودند و تا به آنروز اسلام خود را مخفي ميداشتند، دين خود را آشكار كنند. افراد ديگري هم از آن قبيله، زماني كه شوكت اسلام را در آن روز مشاهده كردند، مسلمان شدند. بدين ترتيب خون آن زن ناديده گرفته شد و كسى جرئت نكرد خونخواهي اورا بكند
ج) نتيجه
از مجموع يافته هاي تاريخي اين تحقيق در بارة شيوة برخورد پيامبر(ص) با منافقان، اين مطلب به روشني ثابت مي گردد كه آن حضرت همواره تا آن جا كه ممكن بود با منافقان با مدارا و گذشت رفتار مي كرد. اين در حالي بود كه پيامبر (ص) از كفر پنهان منافقان آگاه بود ؛ آيات قرآن در بسياري از موارد نقاب از چهرة آنان بر مي داشت و آنان را معرفي ميكرد؛ خودشان نيز در شرايط مختلف، با كار شكني ها و خيانت هاي كه انجام ميدادند، هويت خويش را آشكار مي نمودند. پيامبر (ص)، بارها در پاسخ كساني كه پيش نهاد قتل منافقان را مطرح ميكردند، مي گفت: كسي كه به يكتايي خدا و رسالت پيامبرش اعتراف كند از كشتنش نهي شده ام و ديگر اين كه مبادا عرب بگويد: محمد(ص) همين كه به وسيله ياران خود به پيروزي رسيد، حالا آنان را به قتل مي رساند.
البته، عفو و مداراي پيامبر(ص) موجب بي توجهي به جامعه اسلامي نميشد. آن حضرت، هيچ گاه از اين دشمنان داخلي غافل نبود و هميشه حركتها، كار شكني ها و شايعه هاي آنان را با دقت زير نظر داشت؛ نقشه هاي آنان را خنثي مي كرد و در مورد شايعه سازي هاي آنان، حقيقت مطلب را به آگاهي مسلمانان مي رساند و گاهي نيز از خشونت بهره مي گرفت؛ ولي به اندازه كه هستة نفاق آنان از هم بپاشد و نقشه هاي شان عملي نگردد.
هم چنين از اين تحقيق، به دست ميآيد كه مهمترين روش پيامبر(ص) براي جلوگيري از فتنه انگيزي منافقان و مصونيت بخشي به جامعه اسلامي، منزوي كردن و مطرود نمودن آنها در درون جامعه اسلامي بود. در نتيجة برخوردهاي مدبرانة پيامبر (ص) و نزول آياتي از قرآن كريم در معرفي هويت بود كه حساسيت ها نسبت به منافقان برانگيخته شد و در نتيجه، موقعيت و تأثير گذاري آنان در جامعة اسلامي به تدريج سقوط كرد. به عنوان نمونه، عبدالله بن اُبي كه سركرده منافقان و يكي از مشهور ترين آنان بود، بعد از آن قضية كه در بازگشت از جنگ بني مصطلق پيش آمد، چنان عرصه بر او تنگ شد و احساسات بر ضد او تحريك شده بود كه فرزند او نزد پيامبر(ص) آمد و گفت: اي رسول خدا (ص)، اگر تصميم داري كه او را به قتل برساني، مرا مأمور اين كار كن تا سر او را برايت بياورم؛ به خدا قسم كه همه اوس و خزرج مي دانند كه من يكي از نيكوكارترين افراد نسبت به پدر خويش هستم؛ از همين جهت نيز مي ترسم كه اگر كسي ديگر را مأمور قتل وي كني، تحمل اين را نداشته باشم كه قاتل پدرم را بنگرم و در نتيجه مؤمني را در برابر كافري به قتل برسانم و داخل جهنم شوم. رسول خدا (ص) فرمود: تا زماني كه او در كنار ما است، با او رفيق و مهربان هستيم.
اما مهمترين مطلب در اين جواب اين است كه به هيچ وجه نبايد نحوه برخورد پيامبر اكرم با منافقين را با نحوه برخورد ديگر ائمه به خصوص اميرالمومنين با منافقان مقايسه كرد چراكه شرائط زمانه اين دو بزرگوار كاملا با هم متفاوت بوده و اميرالمومنين بر عكس پيامبر اكرم به شدت با منافقان برخورد كرده است كه به علت طولاني نشدن جواب بررسي آن را به بعد موكول مي كنيم.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.ahlebayt.porsemani.ir//content/%D9%83%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%D9%8A%D9%86
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های پیامبر و اهل بیت سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات کامل فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت