مصائب النواصب فی الرد علی نواقض الروافض نوشته قاضی سید نورالدین بن شرفالدین مرعشی حسینی تستری (956-1019ق)، با موضوع کلام اسلامی، ردی بر کتاب «نواقض الروافض» م
... میرزا مخدوم شریفی تبریزی است.
قاضی نورالله شوشتری در سال 995ق از تألیف این کتاب فراغت یافت و همانطور که در خاتمه متذکر شده، آن را در هفده روز نوشته و به پایان رسانده است.
کتاب دارای مقدمه محقق، مقدمات مؤلف (هشت مقدمه) و مطالب کتاب در شش فصل (که سه فصل آن در جلد اول و سه فصل در جلد دوم بیان شده است) است.
از سبک نوشتاری کتاب چنین برداشت میشود که نویسنده معتقد است که این کتاب پاسخی نظامی در حوزه قلم به مخالفان است. بنابراین وی، حملات میرزا مخدوم در نواقض را با سبکی حماسی پاسخ گفته است. ایشان فصول و بخشهای کتاب را با اصطلاحات نظامی نامگذاری کرده است.
او علت نامگذاری کتاب و سبک نگارش حماسی آن را به این جهت میداند که بحث با مخالف را جهاد میشمارد. لذا در نوشتن آن بهجای فصل به جُند تعبیر کرده است. وی پس از خطبه مُسَجَّعش، هشت مقدمه بر کتاب نگاشته و سپس شش لشکر (بخش) آورده، در لشکر چهارم بیستوسه طایفه و در لشکر ششم هفت پرچم را بحث کرده است. ترتیب کتاب بهصورت مقدمه، سپاهیان (جنود)، لشکریان (صفوف)، رستهها (طوایف) و پرچمها (رایات) است منتهی جنگ در اینجا با تیرهای قلم و شمشیرهای استدلال صورت میپذیرد.
محقق در مقدمه کتاب، به معرفی نویسنده پرداخته است؛ او از نام، خانواده، سفر و مناصب نویسنده سخن گفته به دنبال آن از اساتید، شاگردان، اقوال دیگران درباره وی و چگونه به شهادت رسیدنش گفته است. در ادامه توضیحاتی درباره کتاب آوره است.
قاضی در نخستین مقدمه خود، بحث را با نسب میر مخدوم آغاز کرده و دراینباره مینویسد، وی از فرزندان دختر میر سید شریف جرجانی ادیب مشهور است. قاضی در اثبات تشیع میر سید شریف میکوشد و میگوید که وی بنا بهتصریح خودش جرجانی است و در خطبه شرحش بر«مفتاح» سفرش را به بلاء ماوراءالنهر «بلاء و ابتلاء» وصف میکند. قاضی مینویسد، مردمان بلاد ماوراءالنهر از زمان فتح تا زمان ما، بهطور خاص اهل سنت و جماعتاند؛ چنانکه اهل جرجان و استرآباد از زمان شیوع اسلام در آنها بر مذهب امامیه بودهاند.
در مقدمه دوم از تحقیق معنای ایمان و خلود برخی در آتش و غیریت ایمان و اسلام و... صحبت میشود و به اشکالات صاحب نواقض پاسخ داده میشود.
نویسنده در مقدمه سوم، درباره اثبات فرقه ناجیه از مسلمانان تحقیق میکند و تنها فرقه ناجیه را امامیه میداند. او در پی تکذیب قولی است که تبعیت از صحابه را شرط دخول در فرقه ناجیه میدانند.
مقدمه چهارم درباره تعریف صحابی از دیدگاه دو مذهب است. مقدمه پنجم در نقد اجمالی احادیث اهل سنت است. مقدمه ششم که بسیار کوتاه است، درباره روش استدلال شیعه به روایات اهل سنت درباره امام على(ع) و اولاد ایشان است. قاضی در این مقدمه، متنی را به فارسی در دو صفحه به نقل از پدرش آورده است.
مقدمه هفتم در بیان این مطلب است که مذهب امامیه همان مذهب اهلبیت(ع) است. در اینجا وی مروری بر مشکلات تاریخی شیعه دارد و اینکه شیعه همیشه در پرده خفا بوده و بااینحال، استوار برجایمانده است. وی میگوید که اکثر ائمه ما به شمشیر یا زهر به شهادت رسیدند و علمای ما بیشتر اوقات در تقیه بسر میبردند و باوجود اکثریت داشتن مخالفان، مذهب حق اهلبیت(ع) ثابت و استوار مانده است.
مقدمه هشتم درباره حکم لعن و موارد آن است. بحث وی در اینجا در تفکیک میان لعن و سب و اتهامات بیدلیلی که به شیعه نسبت داده میشود، جالب است. البته وضعیت قاضی که فضای تند آن دوره میزیسته آنهم در هند، روشن است.
پساز مقدمات هشتگانه، قاضی مباحث کتابش را با تعبیر جُند اول و دوم و... ادامه میدهد. جند اول درباره آیاتی (شش آیه) است که میرمخدوم آنها را بهعنوان دلیل فضل صحابه بهطور عموم ارائه کرده است.
جند دوم درباره احادیثی (نه حدیث) است که میرمخدوم در همین زمینه به آنها استناد کرده است.
جند سوم در رد ادلهای است که میرمخدوم درباره حقانیت خلفای سهگانه در مستولی شدن بر احکام خدا پس از رحلت رسول(ص) به آنها استناد کرده است. در جند سوم، جایی صاحب نواقض، تشیع امامی آلبویه را نفی میکند و میگوید هیچ سلطان امامی (پادشاه شیعه) تا زمان ما نبوده است. قاضی در برابر، مطالبی درباره آلبویه و دیگر سلاطین امامی مذهب مانند خدابنده ارائه میکند. صاحب نواقض، در ضمن بحث، حملاتی به شاه اسماعیل دارد و اینکه او شرابخوار بوده است. قاضی این اتهام را کذب و بهتان میداند. بهخصوص در آغاز کار تا سلطنت که باید عادل و متقی شناخته شود. وی تأیید میکند که در اواخر عمر به این مسائل متهم شد که نهایت گناه کرده و توبه از هر گنهکاری پذیرفتنی است. وی همچنین نسبتهای زنا و لواط را هم به وی تکذیب میکند. قاضی تأیید میکند که اگر همچنین میکرده، فاسق بوده است. قاضی از این سخن میرمخدوم که گفته است شاه اسماعیل، خونریز بوده و اشارهاش به کشتن سنیان است، چنین پاسخ میدهد که فرضاً که چنین بوده باشد؛ اما نخستین بار طلحه و زبیر و عایشه بودند که بغی بر امام على(ع) کردند و خونریزی کردند.
بیشتر