ترجمه ماشینی :
هدف این پایان نامه تعیین ویژگی های متمایز فلسفه گابریل مارسل (1889-1973) است. در حالی که آثار او عمدتاً بهعنوان شکلی از «اگزیستانسیالیسم مسیحی
... ی» (بهویژه توسط ژان پل سارتر) پذیرفته شده است، و بنابراین در رابطه با سایر فلسفههای هستی تفسیر شده است، به نظر من این مانع از درک ویژگی او میشود. بنابراین، خوانش جدیدی از اندیشه او را توصیه میکنم، که از طریق تحلیل ارائههای مختلف فلسفی او از زمان، او را دوباره در سنت فکری قرن بیستم فرانسه قرار میدهد. بخش اول پایان نامه مقدمه ای بر فلسفه زمان او ارائه می کند و موقعیت او را در رابطه خاص با هانری برگسون (1859-1941) تحلیل می کند. فصل اول این سؤال را مطرح میکند که آیا موقعیت او با درگیری او با ابدیت به خطر میافتد، زیرا به نظر میرسد که این امر اهمیت زمان را تضعیف میکند. با این حال، آنچه از فصل دوم به بعد شروع به ظهور می کند، این است که چنین پرسشی ممکن است با توجه به درک مارسل از فلسفه نامناسب باشد. بخش دوم (فصل سوم و چهارم) سپس به بررسی مفاهیمی میپردازد که حالتهای مختلف کار او بر محتوای استدلالهایش دارد: اول، شکل دفتر خاطرات آثار شکلدهنده او و استفاده (ادامه) او از سبک روایت اول شخص در داستانهایش. مقالات و سخنرانی ها؛ و دوم، شکل (غیر روایی) تئاتر او، که مارسل برای آن اهمیت فلسفی نیز قائل بود. در اینجا، مارسل در کنار پل ریکور (1913-2005) و امانوئل لویناس (1906-1995) خوانده می شود، که همچنین سعی کردند به گونه ای متفاوت به فلسفه بپردازند - چنانکه به ویژه در تصوراتشان از زمان آشکار است. در نهایت، بخش سوم (فصل پنجم) رابطه بین فلسفه و دین مارسل را مورد بازنگری قرار میدهد و میپرسد ارجاعات او به خدا چگونه بر اساس فلسفه او تأثیر میگذارد، و این امر برای تفسیر زمان در کار او چه میخواهد. در پرتو این بحثها، نتیجهگیری سپس به این موضوع میپردازد که فلسفه برای مارسل چیست و بنابراین چگونه باید از او استقبال کرد.
بیشتر