اگر جعل معنای زندگی را به این معنا در نظر بگیریم که معنایی عینی برای زندگی وجود ندارد و انسان خود به زندگی معنا می بخشد (ذهنی گرایی)، آنگاه مسالهی پژوهش حاضر
... شناسایی مهمترین مبانی دیدگاه جعل معنای زندگی (مشخصا نظریه ریچارد تیلور و دیوید ویگنز) و نیز تحلیل و ارزیابی آنها با تاکید برتفکر دینی خواهد شد. از خلال بررسی دیدگاه این دو فیلسوف دو گونه نظریهی جعل معنای زندگی بدست میآید؛ جعل تمام عیارتیلور، با نفی ارزش و معنای واقعی، سرچشمه معنا را انسان میداند. ویگنز با نقد رویکرد ذهنیگرای تیلور معنای زندگی را ترکیبی از امری مکشوف و کوشش صاحب زندگی میداند(جعل محدود). وی این دیدگاه را بر پایۀ نوعی نگاه پدیدارشناسانه به اخلاق، بنا میسازد که به موجب آن ارزش اخلاقی نه کاملا مستقل از سوژه و علایق و حساسیت های آن است نه بریده از واقعیت. حساسیت های انسانی در محدوده ی زبان اخلاق تاثیرگذار بوده، توافق بر آنها معنای احکام اخلاقی را تثبیت مینمایند لکن صدق احکام اخلاقی مبتنی بر واقعیت است. در مواردی که علایق و حساسیت های انسان با جهان سازگار گردد و منظر انسانی پرده از ویژگیهای عینی بردارد، می توان گفت معنا امری مکشوف – مجعول است در غیر این صورت، حساسیت ها و علایق، تا حد زیادی تعیین کننده ی ارزش و معنا میگردند؛ در این موارد به جعل (ذهنی گرایی معقول) و نه تعهدی معلق آنگونه که جعل تمام عیار تیلور میگوید، روی میآوریم. این پژوهش با تبیین اهم مبانی ارزش شناختی دیدگاه جعل، مهمترین چالشهای جعل گرایی تمام عیار را ناشی از ناواقع گرایی اخلاقی به عنوان مبنای اصلی این دیدگاه و مهمترین چالش جعل محدود را نسبیت گرایی اخلاقی میداند.
بیشتر