جستارنوشتهای دکتر داوری یک ویژگی مشخص و گریزناپذیر دارند؛ آنها نمیگذارند خواننده با آرامش بخواند، دادهای بیاموزد و بهسادگی از کنارشان بگذرد بلکه در برابر
... او میایستند. همین ویژگی نیز علت کمتر خواندهشدن و شتابزده قضاوتشدنی میشود که فراوان است و معمول. این جستارها گاه چنان نامأنوس و به دور از برداشت اولیۀ ما از امور هستند که در برخورد نخست معمولاً بهطورکلی نامقبول یا دستکم پیشبینیناپذیر مینمایند.
به دیگر سخن این نوشتهها ما را ناگزیر از تفکر میکنند. مخالف یا موافق باشیم فرقی نمیکند زیرا اگر مخالف نخواهد کناره بگیرد و یکسره باطل بینگارد و باب گفتگو را ببندد، باید بتواند در همان سطحی که داوری اندیشیده، بیندیشد تا سخن بدیلی بیاورد و موافق نیز به دلیل پیشبینیناپذیری و زندهبودن فکر وی ناچار است چارهای بیندیشد و لاجرم فکر کند. ازهمینروست که مخالفت و موافقت با نظرات وی چندان مهم نیست زیرا اگر خواننده را به فکر واداشته، موفق بوده و اگر هم به فکر وانداشته که دیگر موافقت یا مخالفت با آن اهمیتی ندارد. در میان این مجموعهها، دربارۀ غرب نیز بههیچوجه استثناء نیست و با اطمینان میتوان آن را از مهمترین جستارنوشتهای دکتر داوری دانست. این نوشتار نیز تلاشی است برای نشاندادن وجه اهمیت این مجموعه[1].
[1]ـ «دربارۀ غرب» سرشار از ایدههای بسیاری است که در این یادداشت کوتاه مجالی برای اشاره به آنها نیست از جمله مسئلۀ مهم درک از زمان و تاریخ که در «فلسفۀ معاصر» و «جهان و جهانیشدن» آمده است و نیز بحث از امکانهای گفتگو و نسبت مرکز و پیرامون. در این یادداشت اما تلاش میشود به جای اشاره به تمامی ایدهها با تکیه بر ایدۀ مرکزی کتاب با نگاهی تفسیری برخی عناصر جدا از هم، در کنار هم و با هم فهم شوند.
بیشتر