یکی از مسائلی که در طول تاریخ فلسفه اهمیت فراوانی داشته و فیلسوفان مختلفی درباره آن سخن گفتهاند مسئله خود یا ماهیت شخص است. تحولات معاصر در علم عصبشناسی، روا
... انشناسی و فلسفه ذهن دیدگاههای جدیدی را در این زمینه موجب شد. به طور کلی، برجستهترین نظریههای مطرحشده در باب ماهیت شخص عبارت است از نظریه خود و نظریه بقچهای. طبق نظریه خود، شخص عبارت است از جوهری غیرمادی که مستقل از بدن است و پس از مرگ بدن به حیات خود میتواند ادامه دهد، اما طبق نظریه بقچهای، خود دکارتی وجود ندارد و وحدت آگاهی را بدون اشاره به خود دکارتی میتوان تبیین کرد. بر اساس این نظریه، شخص عبارت است از بدن و مجموعهای از رخدادهای ذهنی که به طور خاص با هم مرتبط شدهاند. لذا شخص امری فراتر از تجربههای ذهنیاش نیست. درک پارفیت در زمره فیلسوفانی است که به تبع هیوم مدافع نظریه بقچهای است. این رساله، به تبیین و تحلیل دیدگاه تقلیلگرایانه پارفیت درباره ماهیت شخص و اینهمانی شخصی میپردازد و ضمن اشاره به ارتباط میان دیدگاه پارفیت و نظریه نفی خود در آیین بودا، ارتباط میان بحث اینهمانی شخصی و اخلاق را میکاود و نشان میدهد که اینهمانی شخصی و نظریه نفی خود میتواند چه استلزاماتی در فرااخلاق، اخلاق هنجاری و اخلاق کاربردی داشته باشد. مهمترین استلزامات اخلاقی بحث اینهمانی شخصی را میتوان در طرح نظریه هنجاری مبتنی بر بیشینه کردن خیر، مسئولیت اخلاقی، تعریف فضیلت و رذیلت، اخلاق جمعیت، سقط جنین و بهمرگی، توصیههای اخلاقی پیش از موعد، خودگرایی و دیگرگرایی و اخلاق ژنتیک پی گرفت.
بیشتر