مکتب اصالت وجود جزو مکاتب فلسفی است که تاثیر زیادی بر ادبیات گذاشت و بیش از هر مکتب دیگری اندیشههایش به صورت شعر و داستان در آمد. اگزیستانسیالیسم مکتبی آلمانی
... ی است که بعد از جنگ جهانی اول در آلمان گسترش یافت و «کی یر که گارد»از اولین سردمداران آن است. وجه تسمیه این مکتب، این است که بنابر نظر فلاسفه اگزیستانس، وجود و هستی هر چیز، بالاتر و متعالیتر از ماهیت و چیستی آن چیز می باشد. همه ما حقیقتا با وجود اشیا سر و کار داریم و اگر درست توجه کنیم، خود را غوطهور در وجود جهان و موجودات آن مییابیم. بنابراین اصالت با وجود میباشد. پس فلاسفه وجودگرا به تقدم وجود بر ماهیت در مورد انسان قائل، و هر دو گروه وجودگرایان -الهی و الحادی- به نوعی وانهادگی انسانمعتقدند.مبانی و پایه های اصلی این مکتب همان مضامین تکراری هستند که در آثار نویسندگان ادبی پیرو این مکتب یافت میشوند. مضامین تکراری فلسفه وجودی را می توان شامل آزادی، تصمیم و مسئولیت دانست. یک دسته دیگر از مضامین تکراری در فلسفه وجودی شامل مباحثی مانند تناهی، تقصیر،غربت، یأس و مرگ است. ظاهرا مقصود از تناهی آن است که انسان به لحاظ وجودی همواره دارای نقصاناست. واقع بودن در محدودهای از حدود مذکور، او را از امکان بودن یا کاملتربودن،درآینده محروم میکند. مقصود فیلسوفان وجودی از تناهی، محدودیتی است که برای هستی انسان ـ به نحواجتناب ناپذیری ـ وجود دارد. منظور از تناهی این است که هیچ کس بودنرا انتخاب نکرده است و کسی به اختیار خودش به دنیا نیامده است. ما خودمان رادرمیانه عالمی از اشیا به منزله موجودات آزاد، کشف می کنیم. هرشخصی درمحدوده خاصی از ویژگیهای فردی همچون هوش، رنگ، پوست، نژاد، زمان،تاریخ و جامعه تناهی می یابد و بالاخره تناهی چهره نهایی خود را در مرگ نشانمیدهد.مفهوم «تقصیر» نیز نزد فلاسفه وجودی اهمیت دارد. این مفهوم بیانگر گسستیا انقطاعی ریشهای است… شکافی میان وجود و ماهیت یا میان واقع بودگی وامکان. نجیب محفوظ برنده نوبل ادبی 1990م، یکی از سرشناسترین نویسندگان معاصر عرب است که در برخی آثار فلسفیاش می توان ردپای این فلسفه را یافت. ما از بین آثار مختلف او رمان «أولاد حارتنا» را برای تحقیق و بررسی انتخاب کردهایم تا مبانی و نشانههای فلسفه اگزیستانسیالیسم را از آن استخراج کرده و به بررسی آن از دید ادبیات اسلامی بپردازیم.این رساله شامل چهار فصل است که فصل اول شامل کلیات (تعریف مسئله، اهداف تحقیق، سوالات تحقیق، فرضیهها، مواد و روش انجام تحقیق، مشکلات تحقیق و کمبود منابع، ضرورت انجام تحقیق و تعاریف و مفاهیم) میباشد.در فصل دوم به بررسی مبانی و اصول فلسفه اگزیستانسیالیسم میپردازیم و پس از آن ظهور این مکتب فلسفی را در ادبیات بررسی کرده و پس از آن تقسیمبندی پیروان این مکتب به دو شاخه الهی و الحادی صورت میگیرد.فصل سوم به دو بخش تقسیم میشود: بخش اول «خلاصهای از شناختنامه مولف» نام دارد که در آن به ارائه زندگینامه نویسنده و جنبههای مختلف زندگی او از جمله سیاسی، فلسفی، ادبی، مراحل مختلف ادبی او و معرفی آثارش پرداخته میشود. و در بخش دوم به معرفی و بررسی اثر مورد بحث، أولاد حارتنا پرداخته شده و سپس نظریات مختلف نقاد را پیرامون این رمان اعم از موافق و مخالف بررسی کردیم و در پایان از این آراء نتیجهگیری به عمل آمده است. فصل چهارم «خلاصه رمان و نقد اگزیستانسیالیستی آن، به همراه ارائه نظریه ادبیات اسلامی» نام دارد. در این فصل پس از ارائه خلاصه داستان، شواهد مثال ظهور و بروز اندیشههای اگزیستانسیالیستی نویسنده از آن استخراج گردیده و بیان میگردد و نقدهایی که از جانب نظریه ادبیات اسلامی بر آن وارد است، مطرح می-شود. سپس مسئله جایگزینی علم به جای دین که به نحو بارزی در این رمان مشهود است، بررسی میشود.و در پایان، نتایج و پیشنهادات، خلاصه رساله به زبان عربی، فهرست منابع و چکیده انگلیسی رساله ارائه میگردد.1-2-1-تعریف مسئلهاگزیستانسیالیسم کلمه تازهای است که در نیمه اول قرن بیستم ساخته شده است. این لفظ از کلمه اگزیستانس به معنای وجود و existential در زبان فرانسوی و existential انگلیسی به معنای وجودی گرفته شده است و به معنای اصالت وجود یا تقدم وجود است. تقدم وجود بر ذات موجودات که اصطلاح فنی آن ماهیت (چیستی) است که پاسخگوی سوال «ما هو» است. اگزیستانسیالیسم مهمترین مکتب فلسفی - ادبی در ادبیات قرن بیستم اروپا به شمار می آید. این مکتب چنانکه از نامش پیداست، متوجه وجود انسانی است. کییر کگور (1855-1813م) فیلسوف و نویسنده دانمارکی بنیانگذار این مکتب فلسفی محسوب میشود. دو فیلسوف آلمانی، مارتین هایدگر (1889م)و کارل یاسپرس (1883م) به بررسی و تفحص در افکار و آرای کگور پرداختند و این مکتب به محافل ادبی راه یافت و سپس توسط فیلسوفان فرانسه به پیشوایی گابریل مارسی (1889م) پرچمدار اگزیستانسیالیسم مسیحی و سارتر (1980-1905م) رواج یافت و به منتهای قدرت و شهرت رسید و در ادبیات معاصر اروپا تاثیر عمیقی به جای گذاشت. مکتب وجودگرایی به هر نوع تبیین عقلی زندگی میتازد ومعتقد است که هیچ جبر موروثی در حقیقت انسانی نیست. سارتر میگوید: ما آزادیم که انتخاب کنیم و سرنوشت خود را واقعیت و عینیت بخشیم. حال که خدا مرده است، پس لااقل انسانی وجود دارد که وجود او پیش از ماهیت اوست... وی معتقد است که عقل و استدلال طریقه نامطلوب و ناقصی برای زندگی و نیل به معرفت است. بدین ترتیب اگزیستانسیالیسم علیه سنن فلسفی قرن هجدهم که به عقل، مفهومی الهی می دهند به مبارزه برخاسته است. اگزیستانسیالیست ها به دو دسته تقسیم میشوند: دسته اول: اگزیستانسیالیستهای مسیحی یا الهی دسته دوم: اگزیستانسیالیستهای غیر مذهبی.وجه مشترک این دو گروه تنها این است که همه معتقدند وجود مقدم بر ماهیت است، یا به عبارت دیگر، فلسفه را باید از درونگرایی آغاز کرد. با این تفاوت که در اگزیستانسیالیسم مسیحی یافتن من راستین برابر با این معناست که خداوند در فرد به عنوان یک واقعیت ازلی در تجربه درونی فرد ظاهر میگردد.اما در اگزیستانسیالیسم الحادی و به خصوص در اندیشههای سارتر، مسئله تقدم وجود بر ماهیت مبنای الحاد است، چراکه به نظر او اگر ماهیت انسان مشخص باشد و ما برای انسان فطرت و طبیعت عمومی قائل شویم، در این صورت مفهوم بشر در اندیشه خالق شبیه به مفهوم کارد در ذهن صنعتگر است، به عبارت دیگر منظور او این است که خداوند بشر را بر طبق اسلوب و مفهومی که از او در اندیشه دارد خلق می کند؛درست همچنانکه صنعتگر کارد را بر طبق شکل و اسلوب معینی می سازد. وجود قطعات درخشان ادبی در بطن آثار سنگین فلسفی نشان از در هم تنیدگی فلسفه وجودی و ادبیات دارد. باید مراقب بود که هر ادبیاتی را که اتفاقا نشان دهنده نفوذ به عمق مسائل وجود انسان است «وجودی» نشمریم، و گرنه این خطر وجود خواهد داشت که این لفظ معنای خود را از دست بدهد. اگر میخواهیم مبادرت به سخن گفتن در باب تاثیرات فلسفه وجودی در ادبیات کنیم، پس میبایست به چیزی مشخصتر از همین شباهتهای مبهم و احتمالا اتفاقی میان فهم انسان بطوریکه در آثار نویسندگان ادبی یافت می شود و فهم انسان بطوریکه در آثار فیلسوفان وجودی یافت میشود اشاره کنیم. ما باید خود را محدود به آن دسته از آثار ادبی کنیم که در آن جا اهمیت اساسی به «مضامین تکراری» فلسفه وجودی داده شده است. از نظر جان مک کواری این مضامین تکراری عبارت است از: آزادی، تصمیم، مسئولیت، تناهی، غربت و مرگ. از میان انواع مختلف ادبی میبینیم که فلاسفه اگزیستانسیالیست بیشتر به رمان روی آوردهاند. با توجه به عقیده اگزیستانسیالیستها مبنی بر اینکه انسان ماهیتی از پیش تعیین شده ندارد و موجودی است نامتعین و سیال، بدون تعریف معین و از پیش تعیین شده در نتیجه با شخصیتپردازی دررمان سازگاری دارد. فلسفه اگزیستانسیالیسم در غرب شکل گرفت و به کشورهای دیگر از جمله مصر راه یافت و افکار و ایدههای نخبگان و روشنفکران جامعه را تحت تاثیر قرار داد. راهیابی چنین اندیشه های الحادی در کشورهای اسلامی آنهم در ادبیات که بسیار زمینه حساسی است، مشکلاتی برای نسل جوان ایجاد کرده است. لذا مسئله اصلی تحقیق، یافتن مبانی فلسفه اگزیستانسیالیسم در آثار نجیب محفوظ – با تکیه بر رمان «أولاد حارتنا»- و بررسی آن از نگرش ادبیات اسلامی است.نجیب محفوظ، یکی از نخستین و سرشناسترین نویسندگان ادبیات مدرن عرب تلقی میشود. او که در بین هفت فرزند خانواده از همه کوچکتر بود، در 11 دسامبر1911م، در ناحیه الجمالیه قاهره مصر، به دنیا آمد و تا شش سالگی یا 12 سالگی در آنجا زیست. نویسندگی را از 17 سالگی آغاز کرد. نخستین رمان او با عنوان بازیهای سرنوشت، در سال 1939م چاپ شد.محفوظ، که در خانوادهای از طبقه متوسط در یکی از قدیمیترین محلههای قاهره زاده شده بود، رسالت داشت تا برای بیش از نیم قرن، شور وحرارتی به امیدها و ناکامیهای ملتش بدهد. مخاطبان اغلب با آثار محفوظ همذاتپنداری میکنند. از اکثر آثار او در سینما، تئاتر و سریالهای تلویزیونی اقتباس شده است و در مصر و دیگر کشورهای جهان عرب، نام شخصیتهای داستانش بر سر زبانهاست. از سوی دیگر، به رغم آنکه ادبیات محفوظ غرق در واقعیتمسائلبومی است، باعث برانگیختگی حسی جمعی و ماندگار درطبیعت بشری میشود که استقبال نسبتا خوبی که در فرهنگهای دیگر از آن شده است، خود نشانگر این مسئله است. از سال 1966م، که ترجمه کوچه مدق به عنوان نخستین ترجمه از رمانهای محفوظ به انگلیسی در آمد، دیگر آثارش در انگلیس و دیگر کشورها وسیعا خوانده شدهاند. مطالعه رمانهای محفوظ نشان میدهد که آثارش چهار مرحله مشخص را پشت سر گذاشتهاند. نخستین مرحله (1944- 1939) شامل سه رمان میشود که بر مبنای تاریخ مصر باستان نوشته شدهاند. این رمانها بینش مفیدی برای رشد نجیب محفوظ جوان و مستعد فراهم کرد.در اولین مرحله محفوظ قصد داشت سلسله رمانهایی بنویسد که تاریخ مصر دوران فراعنه را از ابتدا تا انتها در برگیرد؛ وی حتی تحقیقات لازم را برای این کار عظیم انجام داد. اما در واقع و ای بسا به خاطر پیشرفت رمان عربی باید گفت خوشبختانه، او به خواست خود از مسیر مورد نظرش منحرف شد و عرصه رمان بعدی او، قاهره جدید (1945)، واقعیتهای خام آن زمان بود. این خود نشانگر آغاز مرحله دوم نویسندگی محفوظ است که با انتشار شاهکارش، سه گانه قاهره، در سالهای 1957- 1956 به اوج خود رسید. محفوظ در این دوره از نویسندگی خود، نابهنجاریهای اجتماعی - سیاسی جامعه خود را با قدرت نقادانه بالا و نیز با بهره-گیری از بهترین تکنیکهای رئالیسم و ناتورالیسم، بررسی می کند. آن چه از تمام این رمان ها به دست می-آید، تصویر تیره و دلگیر تمام برشی است از جامعه شهری مصر، در طی بیست و اندی سال میان دو جنگ جهانی. با این سه گانه، که اوج دوره رئالیستی- ناتورالیستی نویسندگی محفوظ در این دوره است، مصریها برای همیشه مدیون رماننویس بزرگ خود خواهند ماند چرا که اگر این داستان نامه عظیم، که درآن نویسنده وصف عینی حیات سیاسی، اجتماعی، مذهبی و روشنفکری مصر میان دو جنگ[جهانی] را به دست میدهد نوشته نمیشد، آن دوره آشفتگی و اغتشاش در زندگی ملتشان، ثبت نشده میگذشت. محفوظ، پس از نگارش این سه گانه، که بلافاصله مورد استقبال وسیعی قرارگرفت و موجب جلب توجهی مجدد به آثار قبلی-اش شد، چندین سال، به دلیل نامشخصی، سکوت اختیار کرد؛ پس از آن وقتی محفوظ رمان بعدی خود را به صورت دنبالهدار در روزنامه الأهرام قاهره در 1959 نوشت، خوانندگان آثارش را غافلگیر کرد. رمان مردم محله ما (که به انگلیسی نیز ترجمه شده است) همچون رمان کودکان جبلاوی، تمثیل منحصر به فردی از تاریخ بشر، از ابتدا تاکنون است. رمان دزد و سگ ها، که در سال 1982 چاپ شد، او را به سوی مرحله سوم رمان نویسیاش رهنمون کرد. محفوظ، که دیگر از زاویه رئالیستی - ناتورالیستی به دنیا نمینگریست، این بار نوشتن رمان های کوتاه قوی را با موضوعهای اجتماعی و اگزیستانسیالیستی آغاز کرد. او به جای ارائه تصویری پر زرق و برق از جامعه، به کنش و واکنش ذهن فرد با محیط اجتماعی پرداخت. از سوی دیگر، در حالی که موقعیتهای داستانها مبتنی بر واقعیتاند، اغلب با پیش نهادن معنایی متعالی، بدان اهمیتی جهان شمول داده میشود. در حالی که رمان های رئالیستی محفوظ دادخواستی بودند علیه شرایط اجتماعی مصر قبل از 1952، رمانهای دهه 60 او بیشتر نقدی آشکار از همان دوره بود. در سالهای پس از 1967، او از داستانهای کوتاه سوررئالیستی و نیز نمایشنامه های کوتاه خشک، فشرده و غیر قابل اجرا به رمانهای آشکارا سیاسی و اجتماعی روی آورد. محفوظ خود از این چرخش در آثارش، آگاه بود. در اواسط دهه 70، باز محفوظ را درحال جست وجوی سبکی جدید مییابیم. به نظر می رسد که وقایع ملی دلخراش، او را از راهی که از اوایل دهه 60 در پیش گرفته بود دور ساخت و دیگر نتوانست بدان بازگردد. در ادامه مطلب جدولی از مراحل مختلف داستاننویسی محفوظ ارائه میگردد:
بیشتر