جوهره اصلی انسانشناسی ابنعربی نظریه انسان کامل است. انسان کامل در منظر ابنعربی صاحب عقل حقیقتشناس و قلب حقگراست. به نظر وی انسان کامل صورت کامل حق و آئینه
... ه صفات الهی است و واسطه میان حق و خلق است که به واسطه وی فیض به عالم میرسد. همچنین مقصود اصلی از ایجاد عالم نیز انسان کامل است. وی به وسیله اسماء الهی در عالم تصرف میکند. چون تنها انسان کامل است که با دارا بودن کمال انسانیت و صورت الهی به مقام خلافت و نیابت الهی دست مییازد. تفکر ملاصدرا در باب انسان عمیقا به دیدگاه متافیزیکی او مرتبط است. ایشان در پرتو نظریه اصالت وجود، حرکت جوهری، جسمانی بودن حدوث نفس انسانی، به انسان توجه دارد. از این رو، به نظر وی هستی انسان مقدم بر ماهیت اوست. لذاست که در هر مرحلهای به نحوی تجلی میکند که با مرتبه قبلی متفاوت است. در نظر وی انسان ماهیت معین ندارد و به همین سبب است که انسان موجودی شگفتانگیز است. اینجاست که انسان کامل در اندیشه ملاصدرا اهمیت پیدا میکند، چرا که انسان همواره در جستجوی معنا و در هر آنی در مسیر تکامل است. ملاصدرا علاوه بر اینکه در مراحل سهگانه طبع، نفس و عقل تحولات انسان را تبیین میکند، بر این است که انسان کامل تنها موجودی است که در جا نمیماند و هر لحظه با اندیشه و عمل خود را میسازد. به نظر ملاصدرا اندیشه و عمل انسان به وسیله اشتداد وجودی و استکمال جوهری به فعلیت میرسد. تا اینکه از ظلمات ماده منزه میگردد. ایشان بنابر اصالت وجود، اعمال، رفتار و نیات انسانی را نشأت گرفته از وجود میداند. از آنجا که وجود ذومراتب است و شدت و ضعف دارد، آثار و خواص نشأت گرفته از وجود هم مراتب مختلف خواهند داشت. از این رو همه انواع مختلف جهان هستی از جمله انسان به میزان بهرهمندیاش از کمالات وجودی، از آثار و خواص آن بهرهمند خواهد شد. مقصود وی از انسان کامل علاوه بر پیامبران و اولیاء، اقطابی است که حقیقت باطنیشان همه استعدادات جهان هستی را شامل میشود. و همه صفات کمال را در خود منعکس میسازد. به نظر وی هر انسانی بالقوه انسان کامل است ولی تا زمانی که بالقوه را به بالفعل تبدیل ننموده، هیچ اثری ندارد.با مقایسه دیدگاه این دو اندیشمند روشن میشود که ابنعربی مباحث خویش را بیشتر با اصالت شهود به اثبات میرساند، درحالی که ملاصدرا از روش عقلی بهره جسته و سپس به سراغ ذوق و شهود میرود. ابنعربی جایگاه انسان کامل را در مرتبه الوهیت و ربوبیت میبیند و ابائی ندارد که «رب» را به مصادیق انسان کامل مانند قطب تأویل کند و انسان کامل را از حیث برابری ظاهر و مظهر مستلزم تحقق تمامی اسماء الهی از جمله اسم «الله» بداند. ولی ملاصدرا انسان کامل را خلیفه خداوند و مظهر و مرآت حق تعالی میداند که خداوند در وی ظهور کرده است. از آنجا که «بسیط الحقیقه کلالأشیاء» است، کاملترین وجود هم بسیط محض است و هرچه وحدت و بساطت وجود افزایش یابد جامعیت آن نیز افزایش مییابد و هرچه کثرت وجود افزایش یابد، ناقصتر میشود و از جامعیت آن کاسته میشود.
بیشتر