تحولات ناشی از رنسانس و روشنگری، باعث ابطال ارزشها و باورهای جامعهء سنتی گردید و باورها و ارزشهای جدیدی ارائه داد. در نگرش جدید، خدا از محوریت و مرکزیت هستی اف
... فتاد و انسان جای آنرا گرفت . باورهای مذهبی و مباحث انتزاعی اموری غیرقابل اثبات و در نتیجه بیهوده، دانسته شد. مدرنیته که در نتیجهء این تحولات پدید آمد، بر عقلانیت تاکید زیادی داشت . چرا که انسان مدرن معتقد بود عقلانیت تنها وسیله برای رساندن انسان به سعادت میباشد. اما با گذشت زمان، عدهای از دانشمندان بر این باور شدند که جامعهء مدرن دچار کمبودها و نقصانهای اساسی است . از جملهء این دانشمندان، نیچه و مارکوزهاند که کمبود جامعهء مدرن را بیشتر در زمینهء ارزشها و باورها میدانند. آنان معتقدند در جامعهء مدرن، انسان آزادی و فردیت خود را از دست داده است . انسان مدرن، انسان بردهای است که جامعه بر او حکمرانی میکند. جامعه تمام ارزشها را تعیین مینماید و فرد هیچگونه آزادیای برای انتخاب راه و مشی زندگی خود ندارد. ارزشهای مادی بر جامعه حاکم شدهاند و حاکمان نیز به خاطر منافع خود این ارزشها را ترویج میدهند. نیچه با انسان محوری و حس باوری رنسانس و روشنگری موافق است و از آن حمایت میکند اما معتقد است رنسانس و روشنگری را جنبش پروتستان و انقلاب فرانسه، تحریف نمودهاند. ایدههای نوین که منشا انگلیسی دارند، همان باورها و اخلاق مسیحی است که در جامعهء سنتی رواج داشته است ولی اکنون صورت دنیوی یافتهاند. ارزشها و باورهای مسیحی و به تبع آن ایدههای نوین، بیانگر خواست قدرت گلههای ضعیف و بیمار عوام میباشد که بر علیه قدرتمندان طرح شده است . این باورها، منحط میباشند چرا که از ضعیف و کمبود برمیخیزند و بر علیه نیرومندی و شادابی زندگی میباشند. این ارزشها و باورها را باید واژگون نمود و ارزشهای قدرتمندان را که از شادابی و نیرومندی سرچشمه میگیرد، جایگزین آن کرد. برای آنکه قدرتمندان، حاکم گردند باید انقلابی فرهنگی در جامعه صورت گیرد که با توجه به هیچ انگاری جامعهء مدرن، این تحول عظیم به زودی به وقوع خواهد پیوست . تنها نگرشی که با واقعیت جهان همخوانی داشته باشد و فریبنده نباشد، نگرش هنری است ، چرا که از دل واقعیت جهان برمیآید، واقعیت جهان خواست قدرت است . در دیدگاه هنری، هدف زندگی و هستی، ابرمرد میباشد. ابرمرد تنها هدف اصیلی است که زندگی میتواند داشته باشد. مارکوزه نیز معتقد است ، جامعهء مدرن، صرفا به واقعیات موجود بسنده میکند و در پی برتری جستن از این واقعیات نمیباشد. در این جامعه انتزاعیات ، اموری بیهوده تلقی میگردند. اصل عقلانیت در جامعه مدرن به عقلانیت ابزاری تبدیل شده است که جز به سود مادی نمیاندیشد. ارزشهای جامعهء مدرن را تکنولوژی تعیین میکند که همه ارزشهایی مادی میباشند. جامعه بر فرد حاکم شده است و آزادی او را سلب نموده است . جامعهء مدرن جامعهای تکساحتی است چرا که یک جنبهء اساسی از زندگی انسان را که همانا جنبهء معنوی آنست ، نادیده میگیرد. برای رهایی از بند عقلانیت ابزاری جامعهء مدرن باید به هنر پرداخت . چرا که هنر با ویژگی انتزاعی خود واقعیات موجود را به نقد میکشد و انسانرا تعالی میبخشد.
بیشتر