جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 12
نسبت حقیقت و هنر در فلسفه نیچه
نویسنده:
زهرا خیریّه
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مدخل مفاهیم(دانشنامه مفاهیم)
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
از آنجا که هنر و حقیقت در فلسفه نیچه از جایگاهی ویژه برخوردارند و او تقریباًٌ در تمامی آثارش به بررسی این دو مفهوم پرداخته، لذا هدف اصلی در این رساله مشخص نمودن نسبت میان حقیقتهنر در هر سه دوره‌ی تفکر او می‌باشد.ب: مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش‌ها و فرضیه‌ها:پرسش اساسی مطرح شده در این رساله این است که حقیقت و هنر در دوره های تفکر فلسفی نیچه چه نسبتی با یکدیگر دارند.پ. روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامعه‌ي مورد تحقیق، نمونه‌گیری و روشهای نمونه‌گیری، ابزار اندازه‌گیری، نحوه‌ي اجرای آن، شیوه‌ي گردآوری و تجزیه و تحلیل داده‌ها:هر بخش از رساله به بررسی یک دوره از تفکر نیچه اختصاص داده شده است. با توجه به اینکه هنر و حقیقت، دو مفهوم کلیدی در این رساله می‌باشند، لذا در هر بخش، در فصل‌هایی جداگانه به توضیح و بررسی هر یک از این دو مفهوم پرداخته ایم.در این رساله روش تحقیق و گردآوری اطلاعات، کتابخانه ای است.ت. یافته‌های تحقیق:نیچه در دوره میانی اندیشه اش قائل به هیچگونه نسبتی میان حقیقت و هنر نمی باشد، امّا در نخستین و واپسین دوره های تفکر خویش هنر را برتر از حقیقت می‌داند- با ذکر این نکته که در تعاریفی که او از هنر و حقیقت در این دو دوره ارائه کرده، اختلافاتی اساسی و قابل توجه وجود دارد.ث. نتیجه‌گیری و پیشنهادات:هنر، در اندیشه نیچه از جایگاهی ویژه برخوردار است، آنچنان که می‌تواند نجاتبخش انسان در برابر هراس‌های زندگی باشد. امّا آیا واقعاً هنر چنین توانی دارد؟ شاید که چنین باشد. بد نیست گاهی در زندگی خویش هنرمند باشیم.
تحلیل و بررسی مواجهه نیچه با اسلام و فرهنگ اسلامی
نویسنده:
محمد حاجی‌میرزایی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در این مقاله برای بررسی مواجهه‌ی نیچه با اسلام در ابتدا با نگاهی به انتقادهای نیچه از مسیحیت، تلاش می‌کنیم نوع نگاه نیچه به دین خوب و بد را مشخص کنیم. همچنین کارهای متفکرانی که پس از نیچه تلاش کرده‌اند تا مسیحیت را با آرای نیچه سازگار کنند نیز در بخش دیگری بررسی می‌شود. سپس به بررسی درون‌مایه‌های مذهبی در آثار نیچه می‌پردازیم تا نشان دهیم که نیچه یک ملحد متجدد نیست و نسبت به دین نگاه متفاوتی دارد. سپس با نگاه ویژه به مفاهیم اخلاق خواجگان و اخلاق بندگان به مواجهه‌ی نیچه با اسلام خواهیم پرداخت و سعی می‌کنیم نشان دهیم انتقادهای نیچه از مسیحیت تاریخی به اسلام وارد نیستید. همچنین نشان می‌دهیم که تحسین نیچه از اسلام نقش مهمی در تفکر او دارد. در انتها نیز مفاهیم انسان کامل در عرفان اسلامی را با ابرانسان نیچه مقایسه خواهیم کرد.
دین در اندیشه نیچه
نویسنده:
محمدباقر شهریاری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
نیچه یکی از منتقدترین فیلسوفان غرب است وهمواره بیشترین نقدها را به دین و اخلاق مسیحی وارد می کند. وی منشأ مسیحیت را ترس می داند و آن را نتیجه دین یهود می داند. به نظر او مسیحیت ریشه در کینه ورزی دارد. نیچه معتقد است دین مسیحیت دربرابر ادیان و فرهنگ یونان باستان ایستاد. نیچه همواره ستایش گر یونان باستان قبل از سقراط است. به نظر او این فرهنگ به وسیله تراژدی توانست برجنبه های وحشتناک زندگی غلبه کند و به زندگی «آری» بگوید. نیچه اخلاق را به دو دسته سروران و بردگان تقسیم می کند. اخلاق سروران، اخلاق برجستگان است که فقط در یونان باستان یافت می شد. با آمدن مسیحیت این اخلاق از بین رفت وجای آن را اخلاق بردگان گرفت. نیچه معتقد است با ظهور ابرانسان می توان دوباره به اخلاق سروران بازگشت. از نظر وی محتوای ادیان اهمیتی ندارد بلکه اینکه آیا ادیان انسان را به سمت حیات وآری گویی سوق می دهند یا نه مهم است. نوع نگرش نیچه به انسان واخلاق ودین، پژوهش درباب فلسفه وی را ضروری می کند.. او حتی مسائلی راکه بدیهی انگاشته شده اند به چالش می کشاند. نیچه تمام دستاوردهای غرب را امری خطا می داند. لذا بررسی افکار وی بسیار مهم وضروری است. در رساله سعی شده است به نظر نیچه درباره مفاهیم اخلاقی و خدا و دین مسیحی پرداخته شود ومهم ترین پرسش رساله این است که منظور نیچه از اخلاق ودین چیست ودید وی نسبت به این موارد چگونه است.
نیچه و زبان
عنوان :
نویسنده:
محمدعلی محمدی ارهانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
الف: موضوع و طرح مسئله ( اهمیت موضوع و هدف ): با وجودی که اکثر ما نیچه را یکی از بزرگترین فلاسفۀ دوران اخیر می‌دانیم، شایان ذکر است که وی از آرای زبانشناختی در خور توجهی برخوردار بوده که بررسی آنها نیز به نوبۀ خود ضروری می‌نماید. نیچه برای همۀ جهانیان فیلسوفی بارز و معروف به حساب می‌آید حال آن که آرای او در آنچه بعدها وی را فیلسوف برمی‌شمارد، تحت تأثیر تحصیلات و رشتۀ تخصصی‌اش، یعنی زبانشناسی تاریخی، بوده است. نگارنده سعی بر آن دارد تا در رسالۀ حاضر، تأثیر پذیری نیچه را از رشتۀ تحصیلی‌اش معلوم کند و مشخص سازد تا چه حد و اندازه‌هایی فیلسوفی چون نیچه در طرح مسائل فلسفی‌اش از نگاهخود به زبان بهره گرفته و تأثیر پذیرفته است.نیچه بیشتر در مقام یک فیلسوف مورد توجه قرار گرفته و کمتر به آرای زبانی و دید زبانشناختی وی در فلسفه پرداخته‌ شده‌است. به اعتقاد نگارنده بررسی آرای زبانی نیچه و احتمالأ تأثیر آن در دیدگاه فلسفی وی ضروری به نظر می‌رسد. از آنجا که از این منظر به آرای نیچه پرداخته نشده‌ و تاکنون، دست کم از آنچه نگارنده در اختیار داشته ‌است، نوشته‌ای در دست نیست که معلوم کند زبانشناسی تا چه حد و اندازه‌ای در نگاه فلسفی نیچه تأثیر گذار بوده است، به نظر می‌رسد پژوهشی در این زمینه، هر چند ناقص، می‌تواند از اهمیت خاص خود برخوردار باشد. ب: مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه‌ ها:از آنجا که اکثر آثار نیچه به فارسی ترجمه شده ‌است لذا مبنای کار بر اساس آثار او، نقدهای صورت گرفته از وی و همچنین کتابهای مرجعی چون مجموعه کتابهای راتلج و تاریخ فلسفه کاپلستون است. با توجه به موضوع تحقیق جمع‌آوری داده‌ها مستلزم شیوۀ کتابخانه‌ای است. نگارنده با استخراج آرای زبانشناختی نیچه از میان متون انتشار یافته از وی، این آراء را طبقه بندی می‌کند و به دنبال آن است تا معلوم کند بینش وی نسبت به زبان و مطالعۀ زبان چه بوده و چگونه در آرای فلسفی او تأثیر گذاشته است. روش گردآوری مطالب، آنگونه که پیش‌تر گفته‌ شد، کتابخانه‌‌ای است و نگارنده از روش توصیفی ـ تحلیلی در طرح مسائل و یافتن پاسخ برای پرسشهای خود بهره می‌گیرد.پژوهش حاضر مبتنی بر دو پرسش اصلی است:الف. آرای زبان‌شناختی نیچه کدام است؟ب. آیا آنچه نیچه در قالب رشتۀ تخصصی‌اش، یعنی فیلولوژی، آموخته است بر آرای فلسفی وی تأثیر گذار بوده یا نه؟پرسش های فوق بر پایه دو فرض اصلی مطرح شده اند که عبارتند از: الف.نیچه در زمینه زبانشناسی نگرش خاص خود را داشته است. ب.آموخته‌های نیچه در قالب رشتۀ تخصصی‌اش بر دیدگاه فلسفی وی تأثیر گذار بوده است.در پژوهش حاضر سعی بر آن است تا با توجه به دو فرض بالا به پاسخی مناسب برای دو پرسش اصلی این رساله دست یافته شود.ت. یافته های تحقیق، نتیجه گیری و پیشنهادات: در تلاش برای تایید و بررسی فرض اول، در بخش دوم ازفصل چهارم با عنوان: منشأ زبان، ملاحظه گردید که نیچه همواره در آثار خود تضاد میان یک زبان « والا » و هنری را که از مصرف کردن روی نمی‌گرداند و زبان «گله » را که از سر احتیاج تولد یافته است نگاه می‌دارد. زبان اصلی -یعنی همان زبان احساسات و اصوات که نیچه آن را زبان جهانی می‌نامد- که با هر چه بیشتر انتزاعی شدن به زبان مفهومی تغییر یافت، باید به عنوان اسطوره‌ای تفسیر شود که دارای اهمیتی سنخ‌شناسانه است. از نگاه نیچه همواره و از پیش دو نوع زبان وجود داشته است: زبان "والا" و دیگری "زبان گله". نیچه برای زبان اصوات یا همان احساسات یک منشأ ذاتی قائل است. از چنین منظر بیولوژیکی به زبان، ساختارهای دستوری، نظیر تقسیم بندی فاعل و فعل، به عنوان صورتهای نظام یافته‌ای از مغز تلقی می‌شوند. وی همچنین دربارۀ تکوین زبان بر این باور است که زبان به یکباره بسط نیافته است؛ برعکس، زبان نتیجۀ نهایی ادوار و فواصل زمانی بی‌نهایت طولانی است، و در اینجاست که آن را با مسئلۀ تکوین غرایز قیاس می‌کند. حال آنکه ریشۀ زبان مفهومی را در نیاز به ارتباط می‌بیند. وی همچنین معتقد است ملتهایی با فرهنگ و تجارب متفاوت ممکن است زبانهای متفاوتی نیز داشته باشند که درک آن برای دیگری دشوار می نماید.در بخش چهارم از فصل چهار، تلقی نیچه از استعاره نوعی دگردیسی و از میان رفتن فردانیت است. وی دیگر به مفهوم ارسطویی آن اعتقادی ندارد چرا که باور دارد ذات اشیاء رازآلود و مبهم است و "جنس" و "نوع" -که ارسطو از آنها در تعریف خود بهره می‌برد- خود استعاره‌هایی تمامأ انسانی‌اند. استعاره در نگاه نیچه: تغییر شکل، تغییر، مستی، رهایی از خود و دگردیسی (که تنها هنگامی میسر است که مرزبندی‌های مشخص اجناس و انواع از میان برداشته شده باشند) و افزون بر آن تغییر شکلِ حقیقتِ هستی به زبان‌های نمادین است.در بخش پنجم از این فصل تعریف نیچه از "کلمه"، "مفهوم" و "زبان" عنوان می‌شود. نیچه شکل‌گیری کلمه را حاصل دو استعاره- در قدم اول محرک عصبی به یک تصویر انتقال می‌یابد: نخستین استعاره. آنگاه، این تصویر نیز به نوبۀ خود، به صوت بدل می‌گردد: دومین استعاره- و شکل‌گیری مفهوم را در نتیجۀ استعاره سوم، انتقال از مشابه به همانند و از همگون به واحد، می‌داند و در اینجاست که وی نظریه‌ای را که بر اساس آن نوعی پیوند "طبیعی" میان اشیاء و کلماتی خاص وجود دارد ( این نظریه در رسالۀ کراتیلوس افلاطون مطرح شده است) رد می‌کند؛ چرا که مفهوم با سه استعاره از ذات شیئ دور است. و سرانجام اینکه از دیدگاه نیچه "زبان دستگاهی است که همانندی‌های دروغین می‌سازد. از این رو همۀ همانندی‌ها، به ویژه آنهایی که از مفهوم پردازی‌ها پدید می‌آیند، تصویرهای وهمی و روشنایی‌های دروغین‌اند". با توجه به استدلالات ذکر شده در رسالۀ حاضر، در مورد فرض دوم، در بخش هفتم از فصل چهارم که تحت عنوان نیچه و معرفت شناسی به تدوین در‌آمد، نشان داده شد که نقد و اعلام بی‌کفایتی مفاهیم از سوی نیچه یعنی خالی کردن زیر پای علم و فلسفه و زبان و به تبع آن خالی کردن زیر پای حقیقت. اما نیچه از این همه نمی‌هراسد و آماده مواجهه با پیامدهای احتمالی این نقادی است و بر فلسفه، علم، زبان و حقیقت – یعنی دستگاههایی که ابزار کارشان مفهوم است به یکسان حمله می‌برد. اگر مفهوم حاصل یک استعاره یعنی اتصال غیر حقیقی با جهان است پس چگونه قادر است حقیقت علمی یا فلسفی یا زبانی را باز بتاباند یا اصلاً ابزار رسیدن به حقیقت باشد؟ در بخش هشتم از این فصل با عنوان متافیزیک زبان و هستی شناسی، نیچه هستی شناسی را با متافیزیک زبان، یعنی قائل شدن به یک فاعل ضروری برای یک فعل، مرتبط می‌داند و می-گوید خرد ما که نوعی متافیزیک زبان است از پیش فرض و باورِ به «من» حرکت می‌کند و هستی جهان را از آن استنتاج می‌کند که همان طور که قبلاً هم بیان کرده بود نوعی قیاس به نفس انسانی است. در همانجا نیچه حتی خاستگاه شاخة دیگری از متافیزیک، یعنی الهیات را هم به زبان و رابطة فعل و فاعل منتسب می‌کند. به گمان او این اعتقاد که در جمله هر فعل باید فاعلی داشته باشد به این اندیشه متافیزیکی منجر شده است که پس جهان به مثابه یک فعل و کنش باید آفریننده یا فاعلی داشته باشد. در همین رابطه است که می‌گوید: "می‌ترسم از دست خدا خلاص نشویم زیرا هنوز دستور زبان را باور داریم" (نیچه، 1381 الف، ص47). همانطور که در بخش‌های پیشین مرور کردیم، نیچه همۀ مفاهیمی که به یاریِ آنها شناخت و باز‌خوانیِ متن جهان را ممکن می‌نمود بی‌اعتبار کرد. در بخش نهم از این فصل، نیچه برای سیر و کاوش در واقعیت، وسیله‌ای دیگر پیشنهاد می‌کند که همانا "تفسیر" است. در این بخشنیز می‌توان تأثیر زبانشناسی تاریخی را در رویکرد "چشم انداز‌نگری" نیچه در دریافت معنی وحقیقت جهان، و اعتمادی که وی به رشتۀ تخصصی‌‌اش، یعنی زبانشناسی تاریخی، دارد مشاهده کرد. در بخش دهم از فصل چهارم، ریشه‌شناسی نیچه از مفاهیم اخلاقی چون "راست" و "دروغ" و "نیک" و "بد" نشان داده شد و اینکه وی با بهره‌گیری از دانش زبانشناختی خود دست به واژگون کردن این مفاهیم و ارزش‌گذاری مجدد آنها می‌زند.در بخش یازدهم معلوم گردیدکه نیچه منشأ پیدایش "عدالت" را با منشأ پیدایش "مفهوم" یکی می‌داند؛ یعنی همان فعالیت استعاری و از بین بردن فردانیت‌ها. در بخش دوازدهم رابطۀ اسطوره شناسی نیچه و تأثیرپذیری وی از ریشه شناسی واژگانی چون "میتوس" و "لوگوس" و "آپولون" و "دیونوسیوس" عنوان گردید که در نظر نیچه، به ترتیب نمادهایی از منشأ "دانش همگانی"، "اصل فردانیت"، "ایده‌آلیسم" و "رئالیسم" اند. و نهایتاً در بخش پایانی این فصل، امکان مرگ خدا در زبان، از دید نیچه مطرح شد؛ اینکه نیچه سعی دارد با دگرگون کردن نگرش خود به زبان و قواعد زبانی، کلی‌گرایی و جایگاه خداییِ حقیقت را به چالش بکشد. از تمامی آنچه بحث شد معلوم می‌گردد با وجودی که اکثر ما نیچه را یکی از بزرگترین فلاسفۀ دوران اخیر می‌دانیم، وی از آرای زبانشناختی در خور توجهی برخوردار بوده که به عنوان نمونه می‌توان به مواردی از آن اشاره داشت: نیچه برای زبان اصوات یا همان احساسات یک منشأ ذاتی قائل است. از چنین منظر بیولوژیکی به زبان، ساختارهای دستوری، نظیر تقسیم بندی فاعل و فعل، به عنوان صورتهای نظام یافته‌ای از مغز تلقی می‌شوند. وی همچنین به تکوین زبان در فواصل زمانی بی‌نهایت طولانی معتقد است و به زبان اصوات به عنوان یک زبان اصیل و آغازین باور دارد. نیچه در چنین گفت زرتشتخود نیز چنین می‌نویسد: "هر ملتی با زبان نیک و بد خویش سخن می‌گوید. از این جهت دو انسان که متعلق به دو فرهنگ متفاوت‌اند ممکن است سخنان یکدیگر را درک نکنند" (نیچه،1381: 72). یا در مقالۀ خود تحت عنوان دربارۀ حقیقت و دروغ به مفهوم غیراخلاقی ، نیچهدر خصوص اینکه کلمه چیست، می‌گوید ما در اینجا چندین استعاره داریم؛ یعنی ازتکانۀ عصبی به تصویر ذهنی جهش می‌کنیم و از این محتوای ذهنی به یک نام جهش می‌کنیم و این جهش یک شکاف پرنشدنی است و یک لفظ متعلق به حقیقت یک شی نیست (نیچه، 1389: 164-163). در همان جاست که نیچه نظریۀ افلاطون را –که بر اساس آن نوعی پیوند طبیعی میان اشیاء و کلماتی خاص برقرار شده- رد کرده می‌افزاید "هنگامی که زبانهای مختلف بشری کنار هم قرار می‌گیرند، آنگاه روشن می‌شود که نه پرسشِ حقیقت و نه پرسشِ بیانِ رسا ، هیچ یک ربطی به کلمات ندارند، که اگر جز این بود این همه زبانهای گوناگون وجود نمی‌داشت" (همان: 163).همچنین در ادامه و با بررسی مجدد آرای فلسفی نیچه معلوم ‌گردید فیلسوفی چون نیچه تا حد قابل توجهی در طرح مسائل فلسفی‌اش از نگاه خود به زبان بهره گرفته و تأثیر پذیرفته است.
نقد انسان‌شناسی نیچه‌ای بر مبنای انسان‌شناسی صدرایی
نویسنده:
عباس گالش‌نیا دفرازی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
انسان به عنوان پیچیده ترین موجود هستی همواره مد نظر فیلسوفان و متکلمان بوده است.ملاصدرا و نیچه از فیلسوفان برجسته جهان اسلام و دنیای غرب، از جمله اندیشمندانی هستند که ضمن تأکید بر انسان شناسی، نتایج فلسفی آن را مورد بحث قرار داده اند . انسان در هر دو اندیشه موجودی مرکب از روح و جسم است . در اندیشه صدرایی روح امری الهی و فناناپذیر است و هویت حقیقی انسان را تشکیل می دهد.در اندیشه نیچه روح امری زمینی و صرفاً وسیله و ابزاری در اختیار تن است. زیرا هویت حقیقی انسان در اندیشه او تن است. ملاصدرا و نیچه خواهان تعالی انسان و فراروی او از خویشتن هستند. ثمره فراروی در اندیشه نیچه تحقق ابر انسان استوثمره تعالی انسان در اندیشه صدرایی رسیدن به انسان کامل است.هر دو اندیشمند به دنبال جاودانه کردن انسان و رسیدن به سعادت ابدی هستند. در اندیشه صدرایی تعالی انسان در رسیدن به قرب الهی است و جاودانگی در سرای دیگری جستجو می شود. در اندیشه نیچه ای تعالی انسان در رسیدن به قدرت و جاودانه کردن لذات دنیوی استو جاودانگی در کره خاکی جستجو می شود . در تفکر صدرایی انسان موجودی اخلاق مدار، پذیرای قوانین و ارزشهای شرعی و مکلّف به تکالیف الهیاست و در عین حال موجودی آزاد ، صاحب اراده و اختیار است . اراده او در طول اراده الهی است. در اندیشه نیچه انسان سازنده ارزش های اخلاقی ، جایگزین خدا و موجودی آزاد است. اما آزادی در اندیشه او فقط با مرگ خدا معنا می یابد .معنای زندگی در اندیشه صدرا مبتنی بر مبانی متافیزیکی است و امور متافیزیکی چون خدا ، وحی و سرای آخرت معنا بخش زندگی انسان هستند. اما نیچه از آنجایی که عاشق زمین است ، معنای زندگی خویش را در تحقق ابر انسان و در زندگی دنیوی جستجو می کند.انسان شناسی صدرایی مبتنی برایدئولوژی دینی است. در حالی که در اندیشه نیچه انسان شناسی مبتنی بر ایدئولوژی ماتریالیستی است.
مقایسه معنای زندگی ازدیدگاه مرحوم علامه محمدتقی جعفری و فردریش نیچه
نویسنده:
محمدرضا رحمانی اصل
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
مهمترین سئوالی که هر انسانی در دوره ای از زندگی اش با آن مواجه می شود « پرسش از معنای زندگی » است. جدی بودن مسئله پرسش از معنای زندگی بدان جهت است که با تمام هویت انسان سر و کار دارد. لذا در این پژوهش بر آنیم تا مسئله معنای زندگی را از دیدگاه علامه محمد تقی جعفری و فردریش نیچه مورد بحث و بررسی قرار دهیم و در مقایسه آراء و اندیشه های این دو فیلسوف به نگاهی کلی و تبیینی شایسته از مباحث معنای زندگی دست یابیم. علامه محمد تقی جعفری یافتن معنای زندگی شخص را مستلزم یافتن معنای «خود» می داند و معتقد است تنها کسی می تواند طعم واقعی معنای زندگی را بچشد که خویشتن خویش را بشناسد و آن را از زنجیرهای زرینی که طبیعت بر سر راهش قرار داده برهاند و به خود حقیقی نائل شود . البته لازم است که سالک راه «خود حقیقی» راهنمای کامل خود را مذهب و عقل و فطرت آگاه قرار دهد تا بتواند از لغزش هایی که در این مسیر برایش پیشمی آید درامان باشد . او معنادار یافتن زندگی را فاصله گرفتن از حیات طبیعی و غوطه ور شدن در حیات معقول می داند . اما فردریش نیچه نیست انگاری را در چهار عرصه مهم زندگی انسان ها بیان می کند : 1- نیست انگاری در قلمرو حقیقت ؛2- نیست انگاری در قلمرو دین ؛ 3- نیست انگاری در قلمرو زندگی زاهدانه ؛4- نیست انگاری در قلمرو اخلاق متداول . او به جای مورد اول ، اراده معطوف به قدرت و به جای مورد سوم ، زندگی زمینی و سرشار از غرایز و تمایلات حیوانی را بر می گزیند و هنر تراژدی را بهترین ابزار برای تحقق آن می داند و به جای مورد چهارم ، اخلاق سروری را توصیه می کند ولی هیچگونه جایگزینی برای دین در نظرنمی گیرد . از این رو انسانی که با توجه به نظریه «اراده معطوف به قدرت» و بنابر توانمندی ها و استعدادهای درونیخود و بدون تبعیت از آرمان های از پیش طراحی شده رفتار کند را «فرا انسان» می داند.
ماهیت و مبانی اخلاق از دیدگاه نیچه و علامه طباطبایی
نویسنده:
کلثوم محمودی بردزردی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
یکی از مسائل مهم و قابل توجه در حوزه‌ی مسائل کلامی، مسئله‌ی اخلاق است. بیش‌تر فلاسفه‌ی غرب و شرق به این موضوع پرداخته‌اند.در پژوهش حاضر، دیدگاه دو فیلسوف صاحب‌نظر در این زمینه، نیچه و علامه طباطبایی را مورد بررسی قرار داده‌ایم و به این نتیجه رسیده‌ایم که دیدگاه نیچه در باره‌ی اخلاق، یک دیدگاه انتقادی و حاکی از مخالفت وی با دیدگاه‌ها و ارزش‌های اخلاقی رایج است. نیچه خواهان آن است تا اخلاقی نو در تضاد با ارزش‌های بر آمده از مفاهیمی چون خدا، دین، نوع‌دوستی و... ارائه دهد؛ در حالی‌که علامه‌طباطبایی، اصول اخلاقی را پیرامون اخلاق فضیلت‌محور و اخلاق مبتنی بر محور خدا‌‌باوری و دین، ارائه می دهد.
تعامل نیست‌انگاری و مدرنیته در اندیشه سیاسی نیچه
نویسنده:
غلام حسین نصیری جلودار
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
موضوع بررسی این رساله، پدیده‌ی موسوم به نیست‌انگاری است و در نظر داریم، چگونگی و هاهیت تعامل از این پدیده را با مدیرنیته [متافیزیک مدرنیته]، در اندیشه‌ی سیاسی فریدریش نیچه، بسنجیم. فرض ما برای مبنا استوار است که پدیده‌ی نیست‌انکاری، به عنوان یک بیماری عقیدتی عصر مدرن، حاصل و پی‌آمد طبیعی اعتقاد انسان به بنیادهای متافیزیک مدرنیته می‌باشد. در این معنا، نیست‌انگاری، به مفهوم پوچی و بی‌معنایی وجود، ریشه در آرمان‌ها و ایده‌آل‌های متافیزیکی دارد. متافیزیک ، در اشکال کهن و نوین ظاهر می‌شود: ابتدا، متافیزیک کهن یا مدرنیته‌ی اولیه که در اشکال نیست‌انگاری منفعل، عقل سقراطی، دوگانه‌انکاری (آپولون و دیونوسوس ، نیک و بد، جسم و جان) و اخلاق واکنشی ظاهر می‌شود. در این مرحله است که نیست‌انگاری ظهور می‌یابد. سپس ، متافیزیک مدرن یا مدرنیته‌ی نوین که در اشکال انسان‌گرایی (سوژه‌ی انسانی، علم‌گرایی، واپسین انسان)، خواست حقیقت و تاریخ‌گرایی، به نقطه‌ی تکامل خود می‌رسد. مدرنیته در این مرحله، نیست‌انگاری را به اوج و تعالی می‌رساند. در مقابل فرضیه‌های ابطالی موردنظر، [در اشکال متافیزیک کهن و نوین] به طرح و ارایه فرضیه‌های اثباتی در اندیشه‌ی نیچه که در واقع آنتی‌تز فرضیه‌های ابطالی مذکور هستند، نیز پرداخته می‌شود که شامل فرضیه‌های نیست‌انگاری فعال، جهان ما قبل عقل سقراطی، سنتز اسطوره‌های آپولون و دیونوسوس ، فراسوی نیک و بد، یگانه‌انگاری جسم و جان، اخلاق کنشی، ابرانسان، خواست قدرت و بازگشت ابدی، می‌شود. با تحقق فرضیه‌های اثباتی مذکور، نیست‌انگاری به زوال خود می‌رسد. بدین ترتیب ، هر کدام از فرضیه‌های اثباتی و ابطالی فوق، به صورت تقابل دوتایی مطرح می‌شوند، طوری که در هر یک از فصل‌های نه‌گانه‌ی پژوهش ، ابتدا فرضیه‌ی ابطال‌پذیر مطرح و مورد ابطال قرار می‌گیرد، سپی در مقابل آن، فرضیه‌ی اثبات‌پذیر، به عنوان آنتی‌تز مطرح و اثبات می‌گردد.
انسان و زندگی از نگاه نیچه
نویسنده:
حسین انصاری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
نیچه یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین فیلسوفانی است که به موضوع انسان و زندگی از منظری نقادانه نگاه کرده است. نیچه را فیلسوف اخلاق دانسته‌اند. از دیدگاه او، انسان به عنوان موجود «خود باشنده‌ی ارزشگزار» شناخته می‌شود که خود ارزش‌های خویشتن را خلق می‌کند. در نتیجه انسان از دید وی بخش اعظم وجودش در حوزه‌ی اخلاق قابل بررسی است. عمده‌ترین نقد‌های او بویژه به حوزه اخلاقیات آدمی و مخصوصاً اخلاق و آیین مسیحیت مربوط می‌شود. اما در بحث زندگی و معنا داری آن او به مسیحیت سخت می‌تازد و بر این باور است که مسیحیت جوهره‌ی زندگانی را خشکانیده است. وی منشأ مسیحیت را ترس می‌داند و آن را نتیجه دین یهود می‌داند. به نظر او مسیحیت ریشه در کینه‌ورزی دارد. نیچه معتقد است دین مسیحیت در برابر ادیان و فرهنگ یونان باستان ایستاده است. نیچه همواره ستایش‌گر یونان باستان قبل از سقراط است. از نظر او، این فرهنگ به وسیله‌ی تراژدی توانست برجنبه‌های وحشتناک زندگی غلبه کند و به زندگی «آری» بگوید. نیچه اخلاق را به دو دسته سروران و بردگان تقسیم می‌کند. اخلاق سروران، اخلاق برجستگان است که فقط در یونان باستان یافت می‌شد. با آمدن مسیحیت این اخلاق از بین رفت و جای آن را اخلاق بردگان گرفت. نیچه معتقد است با ظهور ابرانسان می-توان دوباره به اخلاق سروران بازگشت. از نظر وی محتوای ادیان اهمیتی ندارد بلکه اینکه آیا ادیان انسان را به سمت حیات و آری گویی سوق می‌دهند یا نه مهم است. نوع نگرش نیچه به انسان و زندگی و توجه خاص او به اخلاق و دین، پژوهش در باب فلسفه وی را ضروری می‌کند. او حتی مسائلی را که بدیهی انگاشته شده‌اند به چالش می‌کشاند، اما نمی تواند به نحوی روشمند، ادعاهای خود را اثبات نماید و در نتیجه در دام تناقضهای بسیار فروغلطیده است. دراین رساله سعی خواهد شد مفاهیم انسان ، زندگی و ارتباط آنهابا نظرات نیچه در باب دین و اخلاق بررسی شود و پرسش‌هایی مانند اینکه که دیدگاه او درباره‌ی انسان ، زندگی و به تبع آن، اخلاق و دین چیست. ارزشها چه نسبتی با اعتلای انسان دارند؟ چه رابطه‌ای بین معناداری زندگی ،دین و اخلاق وجود دارد؟ آیا دین برای انسان ضروری است؟مشروعیت ارزشهااز دید نیچه از کجا نشات می گیرد؟ مورد کند و کاو، قرار گیرد.. سپس به مهمتریننقدهای وارد بر اندیشه‌‌‌ینیچه پرداخته خواهد شد و تناقضات اندیشه‌ی او نشان داده خواهد شد. از مهمترین نقدها، به نقد روش شناختی و مغالطه تکوینی در اندیشه ی نیچه می‌توان اشاره نمود که درآثار نیچه، پاسخهای قانع کننده‌ای برای آنها نمی‌توان یافت
اخلاق و هنر در تفکر نیچه
نویسنده:
میثم یزدی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
درآمد نسبت بین اخلاق و هنر از آغاز اندیشه فلسفی موردنظر فیلسوفان و اندیشمندان بوده است. گاه این دو با هم پیوند خورده و ممزوج می شدند (دوره باستان و مسیحی )، گاه هنر و زیبایی واسطه بین اخلاق و معرفت بوده (کانت) ، گاه هنر برتر از اخلاق و گاه اخلاق مهم تر از هنر شده است . در برخی دوره ها نیز هر کدام از این مفاهیم خود محور می شدند تا جایی که در دوره ای هنر برای هنر شعار اندیشه های زیبایی محور گشت. نیچه به عنوان فیلسوف ناقد فرهنگ ، مدرنیته و اندیشه های باستانی در حوزه های اخلاق و هنر، فردی کلیدی برای درک جریان های هنری و زیبایی شناسی پس از خود می باشد. لذا بررسی اندیشه های او در نسبت بین اخلاق و هنر می تواند راهگشای درک جریان های هنری و زیبایی مدرن باشد. هدف اصلی این تحقیق در واقع درک نسبت بین اخلاق و هنر در اندیشه نیچه می باشد . فرضیه این پژوهش مبتنی بر گزاره ذیل است:نیچه در فلسفه خود هنر را جایگزین اخلاق می کند.سوالات کلیدی این تحقیق عبارتند از: (1) نقد نیچه بر اخلاق افلاطونی، مسیحیو مدرن چه نسبتی با دیدگاه اودر مورد هنر دارد؟ (2) رابطه بین نیست انگاری، هنر و اخلاق در اندیشه نیچه چیست؟(3) چه نسبتی بین هنر ، اخلاق و حقیقت در نظر نیچه برقرار است؟ پاسخ این سوالات در فصل سوم به تفصیل بررسی خواهد شد و سپس در فصل جمع بندی با عنایت به مسائل، مفاهیم، رویکردها و مکاتب مطرح شدهنتیجه پژوهش و نسبت بین اخلاق و هنر در اندیشه نیچه ارائه خواهد شد. روش تحقیق روش تحقیق این پایان نامه به صورت مطالعه منابع کتابخانه ای و تحلیلی بوده است. با فیش برداری از منابع مطالعاتی ، داده های اولیه تحقیق بدست آمد. با توجه به موضوع، فیش ها دسته بندی و مورد تحلیل قرار گرفت. ابتدا کلیات و مبانی تحقیق که همانا مبانی ارزش شناسی است تحلیل شد، سپس مبانی اندیشه ای پیش از نیچه که وی منتقد آنها بوده و همچنین اندیشه هایی که او از آنها متاثر گشته مورد معرفی و بررسی قرار گرفت. قسمت اعظم تحقیقات و مطالعات به خود آثار نیچه می پردازد و سعی بر آن شد تا از خلال مطالب پراکنده نیچه در ارتباط با موضوع تحقیق سیری منطقی و چیدمانی قابل استدلال صورت پذیرد. در بخش بعدی تحقیق به بررسی چند مورد بارز از تاثیر نیچه بر اندیشه زیبایی شناسی و همچنین مکاتب هنری پس از وی پرداخته شد و در نهایت با ارزیابی، تحلیل و تطبیق و نقد مبانی، رویکردهای پیشین و خود نیچه نتیجه گیری ها صورت پذیرفت. جهت درک بهتر و تفسیر فلسفی از نیچه و رویکردهایش سعی بر آن شد که از مهمترین و مستدل ترین منابع تفسیر و توضیح اندیشه های نیچه بهره گرفته شود. آثار فیلسوفان مطرحی همچون هایدگر، یاسپرس و کاپلستون اصلی ترین منابع تفسیری و تحلیلی رویکردهای فلسفی، زیبایی شناختی و اخلاقی نیچه در این پژوهش بوده اند. البته از منابع دیگری چون کتاب های پژوهشگرانی همچون استرن، شولته، هیل، شلکنز، رایدلی، کمال و دکتر صانعی نیز در این تحقیق استفاده شده است. جهت بهره گیری از واژگان معیار فلسفی در ترجمه هایی که از منابع انگلیسی صورت گرفته، از فرهنگ واژگان فلسفه و علوم اجتماعی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بهره گیری شده است. درنهایت باید گفت که شیوه تحقیق و ارائه این پایان نامه به نوعی، تحلیلی و استدلالی بوده است و سعی بر آن شده تا از مقدمات و مفروضات بنیادینی که بدان ها در فصول نخستین پرداخته شده به طور مطلوب در فصولی که به تحلیل و نتیجه گیری رویکرد نیچه به هنر، اخلاق و زیبایی پرداخته می شود استفاده شود. طرح کلی در بخش نخست از پایان نامه تبیین مبانی و تعاریفو همچنین چگونگی رابطه بین هنر و اخلاق مطرح شده است. سپس از منظر ارزش شناسی (Axiology) مدخلی به بحث باز کرده و با بررسی ارزش شناسی اخلاقی که خود شامل ماهیت داوری اخلاقی و سپس مکاتب اخلاقی است وارد ارزش شناسی هنری شده و رویکردهای متعدد ارزشی به هنر را مورد سنجش قرار می دهیم. همچنین مبانی ارزش و و زیبایی شناسی در این بخش مورد مطالعه قرار گرفته است. در بخش دوم به بررسی نسبت بین اخلاق وهنر در تفکر پیش از نیچه ازدوران باستان(افلاطون و ارسطو) تا دوران ایده آلیسم پیش از نیچه؛ یعنی کانتهگل و شوپنهاور می پردازیم. در این فصل رویکرد تاریخی و تحلیلی را پیش خواهیم گرفت و سیر تحول و تطور رویکردهای اخلاقی به هنر و رویکردهای جدید تر پیش از نیچه را بررسی خواهیم کرد.در فصل سوم وارد اندیشه نیچه می شویم. ابتدا اهمیت نیچه و اینکه چرا وی به عنوان مبنای ارزیابی نسبت بین هنر و اخلاق قرار گرفته به بحث گذاشته خواهد شد. سپس به واسطه درهم تنیده بودن اندیشه نیچه با تجربه زیستی اش در خلال چند صفحه مهمترین اتفاقات زندگی وی را که نظریات اخلاقی و زیبایی شناختی اش را می سازند معرفی می شوند. سپس بخش مبانی اخلاقی نیچه و مبانی زیبایی شناسی او مطرح می شود که از متون خود او استخراج شده اند و یا از تفسیرهای هایدگر، یاسپرس و یا کاپلستون بهره برداری شده است. منابعی چون تبار شناسی اخلاق، فراسوی نیک و بد، غروب بتها، اراده قدرت و دجال در حوزه اخلاق و نیز زایش تراژدی ، دانش شادو شامگاهبتان و اراده قدرت در حوزه زیبایی شناسی نیچه منابعی هستند که رویکردهای ارزش شناختی نیچه از آنها استخراج شده اند . در فصل چهارم تبعات و تأثیرات اندیشه و نقدهای نیچه بر هنر و زیبایی شناسی را در دو بخش بررسی خواهیم کرد: نخست چند سبک و مکتب هنری متاثر از نیچه همچون اکسپرسیونیسم انتزاعی، و کوبیسم مطرح و بررسی شده و سپس زیبایی شناسی و ارزش شناسی پس از وی معرفی مختصر و گزیده ای خواهد شد. به تاثیراتی که هایدگر، فوکو، دریدا، و دلوز از نیچه در این حوزه ها گرفته اند مختصراً اشاره خواهد شد. در واقع هدف ثانویه ای که این فصل در پی آن بوده است، طرح موضوع است؛ طرح حوزه هایی که امکان عمیق مطالعه جهت درک تاثیر نیچه در دوران مدرنیسم،معاصر و پست مدرن را دارند.در انتها با بهره گیری از آنچه در فصل اول که مبانی ارزش شناسی بود سعی بر آن شده تا نشان دهیم نیچه چه مبانی ای را رد می کند، چه مبانی ای را پایه گذاری کرده و چه مدلی برای مواجهه با هنر در نسبت با زندگی و نه صرفاً اخلاق ارائه کرده است.منابع مورد استفاده این پژوهش نیز در بخش منابع و مآخذ (کتاب شناسی) در سه بخش منابع فارسی، انگلیسی و وب سایتها ارائه شده است. سعی نگارنده بر آن بوده است تا با تفکیک منابع بر اساس موضوعات مطرح شده در این پایان نامه به نحوی کتاب شناسی مختصری را نیز برای علاقمندان به مطالعه در حوزه های مورد بحث ارائه دهد.
  • تعداد رکورد ها : 12