واژهی مُثُل، جمع «مثال» و برگرفته از کلمهی ایده (Idea) است. ایده به معنای اندیشه، تصور، عقیده و گمان است. این لغت از مصدرIdeinبه معنی دیدن و فهمیدن مشتق است.
... . خود لغت یونانی Idea را افلاطون با مفهوم خاص نمونهی آرمانی یا نمونهی اول چیزی به کار برد که این مفهوم در صفت مشتق Ideal باقیاست.در رسالهی جمهوری، افلاطون فرض کرد که هرگاه شماری از افراد نام مشترکی داشته باشند، دارای مثال یا صورتی مطابق نیز خواهند بود. کلی، طبیعتی مشترک یا کیفیتی است که در مفهوم کلی مثلاً زیبایی، دریافت میشود. افلاطون دربارهی این کلیات، اصطلاح «مُثُل» را به کاربرد. افلاطون اعتقاد داشت که مُثُل یا صور هستندههای اصیل و دگرگونناشدنی هستند که بیرون از این جهان محسوس میباشند. موجودات جهان محسوس انعکاسها و تصویرهایی از آن هستندههای واقعی هستند؛ که آنها را تنها از راه عقل میتوان شناخت. وی برای بیان نسبت میان عالم مُثُل و عالم محسوس واژههای بهرهمندی و تقلید یا شباهت را به کار برد.بهرهمندی از مثالها چهارگونه است؛الف) شیء گاهی از مثالی بهرهمند استو گاهی نه: اعراض جداییپذیر. ب) شیء همیشه از مثالی معین بهرهمندی است بدون آنکه این بهرهمندی ارتباطی با ماهیت آن داشته باشد: اعراض جداییناپذیر.پ) شیء همیشه از مثالی معین بهرهمند است امّا این بهرهمندی جزء ماهیت شیء نیست بلکه از ماهیت آن ناشی میشود.ت) شیء همیشه از مثالی معین بهرهمند است و این بهرهمندی جزء ماهیت آن است.در رسالهی پارمنیدس، افلاطون، مفصلتر از رسالههای دیگر بحث مربوط به نسبت میان مُثُل و محسوسات را بیان نمود و انتقادات خود را در زبان شخصی به نام پارمنیدس قرار داد. این انتقادات به این صورت بیان شد که آیا اشیاء جزیی از تمام مثال یا فقط از قسمتی از مثال بهرهمند هستند؟ اگر شق اول اختیار شود، آنگاه صورت مثال، که واحد است، تماماً در هریک از افراد کثیر موجود خواهد بود. اگر شق دوم اختیار شود، آنگاه مثال در عین حال واحد و قابل کثیر است. در هر صورت تناقض پیش میآید. به علاوه، اگر اشیاء مساوی به سبب وجود مقدار تساوی مساویاند، پس به واسطهی چیزی که کمتر از تساوی است مساویاند. همچنین اگر چیزی به سبب بهرهمندی از بزرگی، بزرگ است به واسطهی داشتن چیزی کهکوچکتر از بزرگتی است که به نظر میرسد تناقض باشد. سقراط نظریهی تقلید را که اشیاء جزیی روگرفتهای مُثُل، که خود الگوها یا نمونههایی هستند، پیشنهاد کرد؛ شباهت اشیاء جزیی به مثال، بهرهمندی آنها را ازآن نشان میدهد. در مخالفت با این نظریه پارمنیدس استدلال کرد که اگر اشیاء سفیدی شبیه سفید هستند، سفیدی نیز شبیه اشیاء سفید است. از اینرو، اگر شباهت میان اشیاء سفید باید بهوسیلهی وضع یک مثال سفیدی تبیین شود، شباهت میان سفیدی و اشیاء سفید نیز باید بهوسیلهی وضع یک صورت علیا تبیین شود، و همینطور تا بینهایت. بنابراین، افلاطون از تبیین چگونگی نسبت میان عالم مُثُل و عالم طبیعت برنیامد.
بیشتر