تقسیم گزارهها به پایه و غیرپایه در تبیین مباحث معرفتشناختی و داوری میان دیدگاهها در معرفتشناسی، و بهویژه در مبناگروی، نقشی اساسی دارد. پرسش اصلی نوشتار حا
... اضر این است که معیار تقسیم گزارهها به پایه و غیرپایه از نگاه متفکران مسلمان چیست؟ افزون بر آن، آیا گزارههای پایه از نظر معرفتشناختی لزوماً یقینیاند؟ آیا مبدئیت گزارههای پایه، واجد معیارﹾ نسبی است؟ در این نوشتار، با روش توصیفی ـ تحلیلی به پرسشهای مذکور پاسخ داده خواهد شد. از نظر متفکران مسلمان، معیار تقسیم گزارهها به پایه و غیرپایه نیازمندی به استدلال و بینیازی از آن است. برایناساس گزارهها به لحاظ استدلال که یکی از شیوههای تفکر است به دو قسم پایه و غیرپایه تقسیم میشوند. گزارههای پایه لزوماً یقینی نیستند و شامل ظنیات هم میشوند، حتی مجازاً گزارههای مخیل را، که مقتضی تصدیق نیستند، دربرمیگیرند. برخی مبادی (گزارههاي پايه) همواره و به طور مطلق، صرفنظر از هدف استدلال و اینکه در کدام علم و صنعت به کار گرفته میشوند، بینیاز از استدلالاند؛ مانند اولیات و وجدانیات؛ هرچند برخی از آنها تنها در صنعت خود اینچنیناند. بنابراین میتوان گفت پایه بودن دستهای از گزارههای مبدأ، به یک معنا، نسبی است؛ اما دستهای دیگر مطلق هستند. پس به نظر میرسد گستره گزارههایی که به گزارههای پایه شهرت یافتهاند، محدودتر است و تنها دستهای از آنها، واقعاً و به طور مطلق، واجد معیار و بینیاز از استدلالاند. افزون بر آن، درصورتیکه ملاک تقسیم گزارهها مقتضی تصدیق بودن آنها باشد، صنعت شعر از گستره تصدیق خارج میشود و نباید آن را از مبادی تصدیق بهشمار آورد.
بیشتر