فلسفه اساسي خلقت دو جهان در حقيقت يکي است و جهان آخرت صورت متکامل و باطن حقيقي اين جهان است . به عبارت ديگر اين جهان جهان شدن و ساختن و رقم زدن سرنوشت است و آن جهان ظرف تحقق و قرار گرفتن در شده ها و کرده ها و کشته ها و سرنوشت ساخته شده در اين عالم است.[كامل از كد34720]سوال از هدف آفرينش انسان داراي دو جنبه است : الف ) هدف فاعل (خداوند), ب ) هدف فعل (انسان ). هدف فاعل يعني : آنچه خدا را به آفرينش انسان برانگيخت ; و هدف فعل يعني : آنچه انسان به آن منتهي مي شود.
روشن است كه هدف فاعل در آفرينش انسان قبل از آفريدن او است و هدف فعل پس از آفريده شدن او. در اين پاسخ , هدف فاعل را در آفرينش انسان بيان مي كنيم و به هدف فعل نيز اشاره مي كنيم. هدف فاعل در آفرينش انسان براي تبيين هدف خداوند در آفرينش انسان , بيان مقدمات زير لازم است .
مقدمه ي اول : هدف خداوند در اصل آفرينش . هدف خداوند در آفرينش با توجه به مطالب زير روشن مي شود:
1- خداوند متعال به مقتضاي اين كه واجب الوجود است و وجود او وابسته به چيزي نيست , هيچ محدوديتي و نقصي ندارد و همه كمال ها را دارا است.
2- از جمله كمالات او فياض و جواد بودن است . خداوند در قرآن مي فرمايد: »و ما كان عطائ ربك محظورا« (و عطاي پروردگارت منع نشده است ),
(اسرائ, آيه 20). خداوند متعال , براي عطا كردن از ناحيه ي خودش , هيچ محدوديتي ندارد; پس هر جا كه عطا نمي كند, به دليل محدوديت پذيرنده ي عطا است ; نه عطاكننده و هر چيز كه لايق عطا شدن باشد, عطا مي شود.
3- هر خيري و كمالي ناشي از وجود است , و هر شر و نقصي ناشي از عدم ; مثلا علم خير و كمال است و جهل شر و نقص . قدرت در مقابل عجز و ناتواني , يك امر وجودي است . پس معلوم مي شود كه وجود خير است , و در مقابل آن , هر شر و نقصي از عدم است.
4- با توجه به مقدمه سوم مي توان دريافت كه فياض و جواد بودن خداوند با آفريدن وايجاد كردن محقق مي شود. پس لازمه ي فياض بودن آفريدن است . به عبارت ديگر: اگر چيزي لايق آفريده شدن باشد و خداوند آن را نيافريند, اين نيافريدن با توجه به خير بودن وجود, منع از خير است و بخل محسوب مي شود و بخل از خداوند محال است . از اين مقدمات نتيجه مي گيريم : اگر سوال شود چه چيز باعث شد خدا بيافريند؟ پاسخ مي دهيم كه فياض بودن او باعث آفرينش شده است .
5- صفات خدا زايد بر ذات او نيست . صفات انسان و ديگر اجسام زايد بر ذات آنها است ; مثلا سيب يك ذات دارد و سرخي و شيريني صفت آن است . اين سرخي و شيريني , خارج از ذات سيب است . سيب مي تواند به جاي اين صفات , ترش و سبز باشد و ذات او باقي بماند. بحث اتحاد ذات و صفات خداوند, يك بحث كلامي عميق است كه مي توانيد در علم كلام در بحث توحيد صفاتي مطالعه كنيد.
آنچه در اين جا براي ما مهم است , اين كه فياض بودن - كه علت غايي آفرينش است - عين ذات خداست و خارج از ذات او نيست . پس اگر سوال شود چرا خداوند آفريد؟ خواهيم گفت : چون خدا است . پس علت غايي در واقع خود خداوند است . اين همان سخن فلاسفه است كه مي گويند: علت غايي و علت فاعلي در افعال خداوند, متحد است , (براي مطالعه ي بيشتر مقدمات پنجگانه ي يادشده ر.ك : طباطبايي , محمدحسين , الميزان , ج 8, ص 44; مصباح يزدي , محمدتقي , معارف قرآن , ج 1, ص 154) و شايد بتوان همين معنا را از برخي آيات قرآن ,
(و نيز: و الي الله ترجع الامور / بقره , 210; آل عمران / 109; انفال / 44; حج / 76; فاطر / 4; حديد / 5) نيز استفاده كرد: »اليه يرجع الامر كله « (و تمام كارها به او بازگردانده مي شود),
(هود, آيه 123). مقدمه ي دوم : خداوند در آفرينش مجبور نيست .
اين كه گفته مي شود, آفريدن لازمه فياض بودن خدا است , بدين معنا نيست كه او مجبور به آفريدن است ; زيرا در جبر همواره يك نيروي خارج و برتري بر اراده قدرت فاعل غلبه دارد واو را مجبور مي كند; اما درباره ي خداوند هيچ نيروي مستقل ديگري - غير از او - فرض نمي شود - چه رسد به اين كه برتر از او باشد - تا بتواند او را مجبور كند. پس وقتي مي گوييم بين فياض بودن و آفريدن تلازم است اختيار و اراده را در آفرينش از او سلب نكرده ايم ; در واقع بين فياض بودن و آفرينش اختياري و ارادي تلازم است . مقدمه سوم : اهداف مياني و هدف نهايي آفرينش
8 - حال كه معلوم شد هدف فاعل در آفرينش ذات خداوند است ; هر آنچه غيراز ذات به عنوان هدف فاعل ذكر مي شود, هدف مياني آفرينش است نه هدف حقيقي و نهايي ; مثلا گفته مي شود خدا آفريد تا به بندگان جود كند.
من نكردم خلق تا سودي كنم | بلكه تا بر بندگان جودي كنم |
يا خدا آفريد تا بندگان را به كمال برساند. ويژگي هدف مياني اين است كه همواره معقول است كه از هدف آن سوئال كرد; مثلا مي پرسند; چرا خداوند انسان را آفريد؟ مي گوييد تا او را به كمال برساند و يا به او جود كند. در اين جا مي توان دوباره پرسيد: چرا او را به كمال برساند؟ يا چرا به او جود كند؟ مي گويند: چون فياض و جواد است .
ديگر صحيح نيست كه سوئال شود: چرا فياض و جواد است ; زيرا فياض بودن در ذات او هست . مقدمه ي چهارم : هدف فاعل در آفرينش انسان آنچه گفته شد هدف فاعل در اصل آفرينش است ; اما هدف فاعل در آفرينش يك موجود خاص (مانند انسان ) نيازمند يك نكته ويژه است . اين نكته درباره انسان عبارت است از كمال خاصي كه خداوند مي خواست با خلقت انسان آن را بيافريند. توضيح : لازمه كمال فياض بودن خداوند اين است كه هر كمال ممكني را بيافريند.
او قبل از آفرينش انسان , موجودات ديگري را به نام ملائكه آفريده بودكه از همان ابتداي آفرينششان داراي همه كمالات ممكنه ي خود بودند; يعني , همه ي كمال هايشان را بالفعل دارا بودند. پس هرگز به كمال جديدي دست پيدا نمي كنند و مرتبه ي وجوديشان تكامل نمي يابد. خداوند از زبان ملائكه فرمود: »و ما منا الا له مقام معلوم و انا لنحن الصافون و انا لنحن المسبحون « (و هيچ يك از ما (فرشتگان ) نيست مگر ]اين كه [ براي او ]مقام و[ مرتبه اي معين است و ماييم كه صف بسته ايم و ماييم كه خود تسبيح گويانيم ),
(صافات , آيات 166 - 164). حضرت علي (ع ) فرمود:
»ثم فتق ما بين السماوات العلا فملائهن ائطوارا من ملائكته منهم سجود لايركعون و ركوع لاينصبون و صافون لايتزايلون و مسبحون لايسائمون « (سپس آسمان هاي بالا را از هم گشود و از فرشتگان گوناگون پر نمود. گروهي از فرشتگان همواره در سجده اند و ركوع ندارند و گروهي در ركوع اند و نمي ايستند و گروهي در صف هايي ايستاده اند و پراكنده نمي شوند و گروهي هموراه تسبيح گويند و خسته نمي شوند), (نهج البلاغه , خطبه اول ). آنان خدا را پرستش مي كنند, و اين كمالي است كه خداوند به آنها داده است و آنان امكان نافرماني و مخالفت ندارند. خداوند متعال فرمود: »لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون « (]فرشتگان [ در سخن بر او پيشي نمي گيرند و خود به دستور او كار مي كنند«),
(انبيا, آيه 27). و نيز فرمود: »عليها ملائكه غلاظ شداد لايعصون الله ما امرهم و يفعلون مايوئمرون « (بر آن ]آتش [ فرشتگاني خشن ]و[ سختگير ]گماشته شده [اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچي نمي كنند و آنچه را كه مائمورند انجام مي دهند),
(تحريم , آيه 6). خداوند به دليل فياض بودنش , مي خواست علاوه بر كمالي كه ملائكه دارند, يك كمال برتري نيز بيافريند و آن كمال اختياري انسان است ; يعني , موجودي را بيافريند كه همه اين كمال ها را با اختيار و انتخاب خود به دست بياورد. از اين رو انسان را آفريد, انساني كه از ابتدا داراي همه ي كمالات لايق خود نيست ; اما به گونه اي است كه مي تواند به آن كمال ها برسد.
روشن است كمالي كه انسان با اختيار و انتخاب آزاد خود تحصيل مي كند, از كمال اعطايي ملائكه برتر است . اميرمؤمنان (ع ) فرمود:
»ان الله عز و جل ركب في الملائكه عقلا بلاشهوه و ركب في البهائم شهوه بلا عقل و ركب في بني آدم كليهما فمن غلب عقله شهوته فهو خير من الملائكه و من غلبت شهوته عقله فهو شر من البهائم « (خداوند عز وجل ملائكه را از عقل آفريد و در آنان شهوت قرار نداد و حيوانات را از شهوت آفريد و در آنان عقل قرار نداد و بني آدم را از عقل و شهوت آفريد. پس هر كس عقلش بر شهوتش پيروز شود از ملائكه برتر خواهد بود و هر كس شهوتش بر عقلش غلبه كند از حيوانات پست تر خواهد بود),
(وسائل الشيعه , ج 11, ص 164). و مولوي نيز همين نكته را به نظم گفته است :
در حديث آمد كه خلاق مجيد | خلق عالم را سه گونه آفريد |
يك گروه را جمله عقل و علم و جود | آن فرشته است و نداند جز سجود |
نيست اندر عنصرش حرص و هوي | نور مطلق زنده از عشق خدا |
يك گروه ديگر از دانش تهي | همچو حيوان از علف در فربهي |
او نبيند جز كه اصطبل و علف | از شقاوت غافل است و از شرف |
و آن سوم هست آدميزاد و بشر | از فرشته نيمي و نيمش زخر |
نيم خر خودمايل سفلي بود | نيم ديگر مايل علوي شود |
تا كدامين غالب آيد در نبرد | زين دوگانه تا كدامين برد نرد |
پس هدف فاعل و علت غايي در آفرينش انسان نيز, فياض بودن خداوند است .
لازمه ي فياض بودن خدا, اين است كه اين نوع از كمال ممكن را نيز بيافريند, كمالي كه برترين كمال امكاني است . از اين رو, هر انساني كه همه كمال هاي ممكنه انساني را كسب كند, غرض اصلي از خلقت انسان را معنا خواهد بخشيد و شايد معناي حديث »لولاك لما خلقت الافلاك ; اگر براي تو نبود افلاك را نمي آفريدم « همين نكته باشد, براي آگاهي بيشتر ر.ك : 1- بحارالانوار, علامه مجلسي , ج 16, ص 406, روايت اول , باب 12 2- الميزان , علامه طباطبايي , ج 10, ص 157, ذيل آيه (هود, آيه 7) هدف فعل در آفرينش انسان هدف فعل به دو معنا است : يكي نهايتي كه انسان ها, به صورت قهري به آن مي رسند و ديگري نهايتي كه شايسته است انسان با اختيار خود, به آن نايل آيد. درباره ي معناي اول , مي توان گفت : هدف فعل (مانند هدف فاعل ) همان خداوند متعال است ; يعني , نهايت همه ي انسان ها, بازگشت به سوي خداست : »انا لله و انا اليه راجعون «,
(بقره , 156). »انهم اليه راجعون «,
(بقره , 46); »كل الينا راجعون «,
(انبيائ, 93); »الي الله مرجعكم جمعيا«,
(مائده , 105). لكن در ملاقات با خدا, برخي با جلوه ي رحمانيت او ملاقات مي كنند و برخي با مظهر عدالت او »يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه . فاما من ائوتي كتابه بيمينه فسوف يحاسب حسابا يسيرا... و ائما من ائوتي كتابه ورائ ظهره فسوف يدعوا ثبورا« (اي انسان , حقا كه تو به سوي پروردگار خود به سختي در تلاشي , و او را ملاقات خواهي كرد.
اما كسي كه كارنامه اش به دست راستش داده شود, به زودي اش حسابي بس آسان كنند... و اما كسي كه كارنامه اش از پشت سر به او داده شود, زودا كه هلاك خويش خواهد),
(انشقاق , آيات 6 - 11). درباره ي معناي دوم نيز انسان بايد مسيري را انتخاب كند كه مورد رضاي خداوند است و آن همان بندگي او است : »و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون « (و جن و انس را نيافريديم مگر براي آنكه آنان مرا بپرستند),
(ذاريات , آيه ي 56).بهشت و دوزخحقيقت بهشت تجلّى رحمت و مغفرت خداست و جهنم تجلّى غضب و لعنت خداست. توضيح مطلب اينكه؛ اولاً گاهى اين چنين گمان مىشود كه «بهشت» و «جهنم» دو موضوع جداگانه بوده، مستقلاً مطرح است. امّا اين پندارى بيش نيست؛ بلكه حقيقت آن است كه بهشت و جهنم، جدا از مسأله لقاى پروردگار نمىباشد. به عبارت ديگر، بهشت و بهشتها و جهنم و جهنمها مقصد و مقصود، در سير و حركت نيستند و حركتها به سوى پروردگار و منتهى به لقاى پروردگار است؛ نه اينكه حركتها به سوى بهشتها و جهنمها باشد و به آنها منتهى گردد. هر حركتى در نهايت به مبدأ متعال منتهى مىگردد و بهشتها و جهنمها، از آثار چگونگى لقاءها و رسيدنها است؛ يعنى، بهشت و بهشتها، از آثار و لوازم لقاى حضرت حق با «اسماى رحمت و مغفرت» و جهنم و جهنمها هم از آثار و تبعات لقاىِ پروردگار با «اسماى غضب و سخط» است. ثانياً براى روشن شدن حقيقت بهشت و جهنم لازم است، به صورت مقدمه، مطالبى را در حقايق اسماى ربوبى مطرح كنيم تا معناى آنكه بهشت از آثار «لقاى حضرت حق با اسماى رحمت» و جهنم از آثار «لقاى پروردگار با اسماى غضب» بوده، درست تحليل و تفهيم شود. «اسماى حسنى» يك سلسله عناوين محض و اعتبارى نيست؛ بلكه آنها منشأ آثارند و اصولاً هر وجودى و هر موجودى در دنيا و نظامهاى ديگر و عوالم برتر و حتى آخرت، از آثار اسماى حسنى است. عوالم وجود، همه جلوههاى اسما بوده، هر اسمى آثار خاص خود را دارد و در مراتب مختلف تجلى مىكند. به بيان ديگر، ذات مقدس حق در مقام ربوبيت موجودات، هر موجودى را، با اسم و صفت خاص ربوبيت مىكند.
اسم «رب» داراى شاخهها و انشعاباتى است و در واقع اسماى حسنى شاخههاى اسم «ربّ»اند: ربّ رزاق، ربّ مصوّر، ربّ قدير، ربّ عليم، ربّ هادى، ربّ غفور، ربّ منتقم، ربّ شديد العقاب و ... . خداوند متعال در مقام ربوبيت، داراى اسما و صفات مختلف بوده، همه را با اين اسماى گوناگون تربيت مىكند؛ مثلاً در مقام ربوبيتش به شيطان با «منتقم» و «شديدالعذاب» تجلّى مىكند و به حضرت رسولاكرم(ص) با «هادى»، «رحيم» و «غفور» تجلى مىكند. گياهى كه صورت و شكلى به خود مىگيرد، با اسم «مصوّر» پيش مىآيد و هنگامى كه خاك را مىشكافد و بيرون مىآيد، با ربّ «خالق» پيش مىآيد. به هر صورت، هر موجودى در اين نظام هستى، با عوالم گوناگون خود و با موجودات متفاوت - كه در درون خود دارد - در مقام ربوبيّت با اسمى از اسماى حسناى الهى، در ارتباط است.
آدمى اگر در مقام طاعت خداوند باشد، با ربّ «هادى» روبهرو است و خداوند با اين اسم او را ربوبيت مىكند؛ امّا اگر انسان در مقام طغيان و مخالفت با حضرت حق باشد، ربّى كه او را تربيت مىكند، ربّ «هادى» نخواهد بود؛ بلكه ربّ «منتقم» و «شديد العذاب» خواهد بود. نتيجه آنكه، هر كسى از مسير خود با اسمى از اسماى ربوبى در ارتباط است و از اين رو، من و شما لحظه به لحظه با صفت و اسم خاصى از خداوند متعال، با او در ارتباط هستيم و به همين دليل است كه خداوند با لحن خاصى گفته است كه از مقام ربوبيّت بترسيد:
(مَنْ خافَ مَقامَ رَبّهِ)؛
نگاه كنيد به: الرحمن (55)، آيه 46 و نازعات (79)، آيه 40. به هر روى، تمام هستى و از جمله انسان لحظه به لحظه با «ربّ» با چهرههاى مختلف در ارتباط است و هر يك از اسماى حسنى، انسان را بسته به نوع عمل، فكر، صفت و اخلاق، ربوبيت مىكند. در حقيقت اين انسان است كه با انتخاب مسير، راه، عملكرد و مقصد، خود را در تحت يكى از اسماى ربوى مىاندازد، چرا كه اسماى الهى، واسطههاى فيض بوده و كل وجود و هستى به آنها منتهى مىشود و از آنها نشأت مىگيرد. اگر به دقت به اطراف و جوانب وجود نگاه كنيم، همه جا آثار و جلوههاى اسماء را خواهيم يافت:
«وَ بَأَسْمائِكَ الّتى مَلَأَتْ اَرْكانَ كُلِّ شَىْ»؛
دعاى كميل. «[ بارالها! به درستى من مىخواهم از تو ]به نامهايت و به اسمائت كه اركان هر چيز را پر كرده است». آيا روبه رو شدن با اسماى ربوبى، آثار دارد يا خير؟ قطعاً اثر دارد، اينكه انسان در دعاهاى خود و در خواستههايش و در هر نيازى، به اسم متناسب با آن احتياج متوجه گشته، خداى متعال را با همان اسم مىخواند؛ دلالت بر همين حقيقت دارد كه: گويا آدمى به طور فطرى متوجه همين واقعيت است كه هر چيزى متأثر از اسمى از اسماى خدا است. شخصى كه مريض است، به اسم «شافى» متوجه مىشود و شفاى خود را از خداوند متعال با اين اسم مىخواهد؛ چرا كه شفا را اثر اين اسم مىداند. كسى كه رزق و وسعت رزق مىطلبد، به اسم «خيرالرازقين» توجه دارد. فردى كه مغفرت مىخواهد، با اسم «غفور»؛ كسى كه نصرت مىخواهد با اسم «نصير» و «ناصر»؛ كسى كه هدايت مىطلبد، به اسم «هادى»؛ محفوظ ماندن از خطرات را مىخواهد، به اسم «حافظ» و «حفيظ» و كسى كه روشنايى باطن مىخواهد، به اسم «نور» متوجه مىگردد و خداى سبحان را با آن مىخواند، چرا كه هر يك از اينها را آثار اسماى ربوبى مىداند.
از صفت و زنام چه زايد خيال | و آن خيالش هست دلال وصال |
ديدهاى دلال بى مدلول هيچ | تا نباشد جاده نبود غول هيچ |
هيچ نامى بىحقيقت ديدهاى | يا زگاف و لام گل، گل چيدهاى |
اسم خواندى رومسمّا را بجو | مه به بالا دان نه اندر آب جو |
مثنوى معنوى، دفتر اول، ابيات 3454 - 3457. با توجه به توضيحات بالا، مشخص مىگردد كه بهشتها، از آثار و جلوههاى اسماى «رحمت» بوده و جهنمها هم از آثار «غضب و سخط» است؛ چرا كه وقتى همه وجود و همه عوالم هستى، از آثار و مظاهر اسماى حسناى الهى باشد، قهراً بهشت و جهنم نيز به عنوان نظام و عالم خاصى از وجود، از اين حقيقت مستثنا نيست. حال براى روشن شدن اينكه بهشتها و جهنمها، از آثار اسماى «رحمت» و «غضب» حضرت حق است، به بعضى از آيات قرآنى اشاره مىكنيم. 1.
(وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ)؛
آلعمران (3)، آيه 132 و 133. «و اطاعت كنيد خدا و رسول او را شايد مشمول رحمت شويد و سرعت و شتاب كنيد، به سوى مغفرتى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش [ به قدر ]آسمانها و زمين است و براى پرهيزكاران آماده شده است». اين آيات، انتهاى سير و حركت اطاعتكنندگان از خدا و رسول را، رحمت حق و رسيدن به رحمت او و لقاى او با اسماى «رحمت» مىداند (لعلكم ترحمون) و نيز دستور مىدهد كه به سوى مغفرت و غفران الهى، شتاب كنيد و بكوشيد كه با غفران او مواجه گشته و به مغفرت او برسيد؛ يعنى، او را با اسم «غفور» ملاقات كنيد كه از آثار اين لقا، بهشت است با آن خصوصيات كه در ادامه آيه فرموده است. 2.
(يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقِيماً)؛
نساء (4)، آيه 174 و 175. «اى مردم: حقيقت اين است كه براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده و ما به طرف شما نور روشنگرى را فروفرستادهايم و امّا آنانى كه به خداى متعال ايمان آورده و به اين [ برهان و نور الهى ]تمسّك جستند، به زودى خداوند آنان را در جوار رحمت فضل خاص خويش داخل كرده، ايشان را به سوى خود، به راهى راست [ كه به سوى او نزديكتر مىكند ]هدايت كند». اين آيات به روشنى گوياى اين حقيقت است كه خداوند متعال، مؤمنان و پيروان قرآن و رسول اكرم(ص) را به زودى در رحمت و فضل خود داخل مىگرداند؛ به اين معنا كه به لقاى او با اسماى رحمت و فضل رسيده، در عالمى كه جلوهگاه رحمت و فضل او است، وارد مىشوند. اين تعبير بيانگر اين است كه لقاى خداوند با اسماى رحمت، ورود به عالم رحمت و فضل - كه همان بهشتها است - مىباشد. از ديدگاه قرآن، جهنم و جهنمها نيز از آثار لقاى پروردگار با اسماى غضب، سخط، انتقام، طرد و ردّ است. در اين باب نيز آيات زيادى وجود دارد كه به دو مورد اشاره مىكنيم: 1.
(أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ)؛
آلعمران (3)، آيه 87 و 88. «آنان، سزايشان اين است كه لعنت [ و طرد ]خداوند و فرشتگان و مردم، همگى بر آنها است، در آن [ لعنت و طرد حق هميشه و] جاودانه بمانند [ و هيچگاه] نه عذاب از آنان كاسته گردد و نه مهلتى يابند (يا نظرى به آنان شود)». اين آيات مىفرمايد كافران و ستمگران مشمول لعن و غضب الهى مىشوند و بعد از آن مىفرمايد. در اين طرد و ردّ الهى جاودانه مىمانند و سپس اشاره مىكند: هيچ وقت عذاب آنان تخفيف نمىيابد. پس اوّلاً، آنان به خداوند متعال در حالى كه او، آنان را لعن و طرد مىكند، مىرسند (لقا با اسماى غضب) و ثانياً، غضب و لعن هميشگى است و ثالثاً، اين روبهرو شدن با اسماى غضب همان جهنم است؛ يعنى، عذاب و جهنم از آثار لقا با اسماى غضب خداوند است. 2.
(أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ)؛
همان، آيه 162. «آيا كسى كه خشنودى خدا را پيروى مىكند [ و طالب رضوان است ]مانند كسى است كه روى به خشمى از خدا آورده [ و دچار غضب و سخط از خداگرديده] و جايگاهش جهنم است؟ و چه بد بازگشتگاهى [ و نقطه برگشت بدى] است». اين آيه به روشنى گوياى اين حقيقت است كه عدهاى از انسانها، رو به غضب الهى مىآورند و او را با اسماى غضب ملاقات مىكنند كه از آثار آن جهنم است و آنان را در آنجا جاى مىدهند.
ر.ك: قيام قيامت، صص 85-100 و معاد يا بازگشت بسوى خدا، ج اوّل، صص 87-123. نقض ميثاق و شكست توبهها | موجب لعنت شود در انتها |
نقض توبه و عهد آن اصحاب سَبْت | موجب مسخ آمد و اهلاك و مقت |
مثنوى معنوى، دفتر پنجم، بيت 2591 و 2592. نخست بايد دانست؛ فرجام بهشت يا دوزخ براي انسان از مقوله «شدني» هاست يعني ما بايد به اين دنيا بياييم تا بهشتي يا جهنمي «بشويم» و ظرف وجود ما با حضور در اين دنيا و طي مراحل علمي و عملي او گذر از فراز و نشيب ها شكل مي گيرد. بنابراين تا به دنيا نياييم پاداش و كيفر معنا پيدا نمي كند. براي روشن شدن پاسخ , بايد به چند نكته توجه داشت : يكم. انسان موجودي مختار و داراي دو نوع گرايش معنوي و حيواني است ; ملائكه فقط داراي گرايش معنوي و فاقد تمايلات حيواني اند و حيوانات فاقد گرايش هاي معنوي (در حد گرايش هاي معنوي انسان ) هستند. از اين رو اگر انسان با اختيار خود, راه تكامل به سوي خدا را بپيمايد, از ملائكه برتر خواهد شد; زيرا آنان در كمالات خود فاقد گرايش هاي بازدارنده ي حيواني اند. اما اگر انسان تنها به تمايلات حيواني خود پاسخ داد, از حيوانات پست تر خواهد شد; چرا كه آنها در برابر تمايلات حيواني شان فاقد گرايش هاي معنوي بلند انسان اند.
در حديث آمد كه خلاق مجيد | خلق عالم را سه گونه آفريد |
يك گروه را جمله عقل و علم و جود | آن فرشته است و نداند جز سجود |
نيست اندر عنصرش حرص و هوا | نور مطلق زنده از عشق خدا |
يك گروه ديگر از دانش تهي | همچو حيوان از علف در فربهي |
او نبيند جز كه اصطبل و علف | از شقاوت مانده است و از شرف |
و آن سوم هست آدميزاد و بشر | از فرشته نيمي و نيمش ز خر |
نيم خر خود مايل سفلي بود | نيم ديگر مايل علوي شود |
تا كدامين غالب آيد در نبرد | زين دوگانه تا كدامين برد نرد |
(مولوي ; اين شعر بر گرفته از حديث اميرالمؤمنين است (وسائل الشيعه , ج 11, ص 164) درباره اطاعت فرشتگان و عدم امكان مخالفت آنان . ر.ك : صافات , آيه 165; انبيا, آيه 27; تحريم , آيه 6 و نهج البلاغه , خطبه اول. هدف خداوند از آفرينش انسان - به عنوان موجودي متفاوت از ملائكه و حيوان - خلق موجودي با امكان كمال اختياري است و راه رسيدن به اين كمال نيز, عبوديت و بندگي است :
«و ما خلقت الجن و الانس الاليعبدون» (زاريات , آيه 56) دوم . لازمه ي آفرينش موجود مختار و كمال مند, اين است كه براي آن موجود, زمينه ي مخالفت نيز فراهم باشد; يعني، بتواند با دستورات مخالفت كند و در عين حال , راه بندگي و اطاعت را انتخاب كند. چرا كه اگر براي اين موجود, فقط راه اطاعت باز باشد, اطاعت او مانند ملائكه خواهد بود.
پس اگر فرض كنيم كه خداوند, به حكمت خودش , بايد فقط انسان هايي را بيافريند كه اطاعت مي كنند; اين بدان معنا است كه آفرينش گنه كاران , ممتنع باشد, و نتيجه ي آن , امتناع مخالفت انسان با خدا است . روشن است كه چنين امتناعي با اصل هدف آفرينش انسان , منافات دارد. پس نه تنها حكمت اقتضا نمي كند كه خداوند, فقط بايد انسان هاي مطيع را بيافريند; بلكه اقتضا مي كند كه براي موجوداتي كه آفريده , راه مخالفت را بازبگذارد. لازمه ي آفرينش كمال اختياري , اين است كه خداوند امكان كفر و مخالفت را براي انسان بازبگذارد. پس اگر نظام آفرينش به گونه اي بود كه فقط انسان مطيع امكان وجود داشت , چنين نظامي با حكمت آفرينش انسان , منافات پيدا مي كرد. سوم .
معمولا انسان هاي گنه كار نيز, كارهاي نيكي انجام مي دهند و كمتر انساني است كه كفر, عناد و مخالفت با خدا, همه ي وجود او را فرا گرفته باشد. همان كارهاي نيك و خوب گنه كاران , كمال اختياري آنان است و ارزش آفرينش را داشت . آنان با همان كمال اختياري , مي توانند مشمول رحمت الهي شوند. هر چند كه حتي اگر كفر تمام وجود انساني را فراگيرد, باز حكمت اقتضا مي كرد كه آفريده شود, زيرا همو نيز موجودي است كه مي تواند با اختيار خود به كمال برسد. چهارم . خداوند, انسان را مختار آفريد و فاعل گناه , خود انسان مختار و آزاد است .
پس اين صحيح نيست كه بگوييم : ((خداوند انسان گنه كار را آفريد)); چرا كه اين سخن موهم آن است كه گنه كاري انسان نيز در اصل آفرينش او است ; در حالي كه فقط امكان گناه در اصل آفرينش , مربوط به خداوند است , و انتخاب كفر و گناه , كار خود انسان مي باشد, همان گونه كه انتخاب ايمان و اطاعت نيز با خود انسان است . پس بايد گفت : «خداوند, انسان را مختار آفريد تا ايمان و بندگي را برگزيند; نه كفر و مخالفت را» و اين از دو آيه زير به دست مي آيد:
«انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» (انسان , آيه 3)
«و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» (ذاريات , آيه 56). پنجم . اين سخن كه : «اگر خداوند او را خلق نمي كرد, دچار عذاب هم نمي شد»، به عنوان «سالبه به انتفا موضوع» صحيح است ; يعني , چون اصلا موجود نيست , عذاب هم نمي شد.
اما اين مطلب , به اشكال شما پاسخ نمي دهد, و آن نكته ي خلاف حكمت يا خلاف عدالت را كه در ذهن شما هست , برطرف نمي كند; چرا كه در اين صورت , دنيا فقط جاي انسان هاي مطيع بود و قهرا اطاعت آنان نيز, از روي اجبار و غيراختياري مي شد. خواسته شما اين است كه در همين دنيايي كه انسان , اختيار و امكان اطاعت و مخالفت دارد; خداوند فقط انسان هاي مطيع را بيافريند. اين خواست , در درون خود تناقض دارد; زيرا از يك سو مي خواهد, انسان بتواند گناه كند; و از سوي ديگر مي خواهد خداوند, راه گناه را بر انسان ببندد.
در پايان , دو نتيجه عمده از پاسخ اين سؤال برداشت مي شود: 1. خداوند براي آفرينش كمال اختياري , انسان را با دو نوع گرايش و مختار و آزاد آفريد تا با اختيار خود, راه كمال را بپيمايد. در اين مسير امكان دارد برخي از انسان ها راه مخالفت را انتخاب كنند, اما به هر حال امكان پيدايش انسان گنه كار, لازمه ي آفرينش انسان است .
2. اعمال نيك و بد انسان , مستقيما به خود انسان منتسب مي شود و آنچه مستقيما و بدون واسطه به خدا منتسب است , اعطاي اختيار كار نيك و بد است ; نه خود عمل . پس خداوند كافر و گنه كار را كافر و گنه كار خلق نكرده است . در حقيقت بهشت پاداش عمل خوب ماست كه ما به حسن اختيار خود انجام دادهايم و دوزخ كيفر كردار زشتى است كه ما به سوء اختيار خود انجام دادهايم. آرى، خداوند مىداند چه كسى بهشتى و چه كسى جهنمى است. اما او مىداند چه كسى از نعمتهايى كه در اختيارش گذارده شده حسن استفاده كرده و با قدرت و اراده خود به جاده فرمانبردارى كه بهشت نتيجه و ثمره آن است راه مىيابد و مىداند چه كسى از نعمتهايى كه در اختيارش گذارده شده سوء استفاده كرده و با قدرت و اراده خود به جاده گناه و نافرمانى كه دوزخ نتيجه آن است گام مىنهد. خداوند كسى را به گزاف به بهشت و جهنم نمىبرد. بهشت و جهنم نتيجه و ثمره كار دنيوى ما است كه فرمودهاند: «
الدنيا مزرعة الاخرة».(2) هر چه در اين دنيا كشتيم، در آن دنيا برداشت مىكنيم.
اگر در كشتزار دنيا خير و نيكى كاشتيم، در دروگاه آخرت خير و نيكى برداشت مىكنيم و اگر در زمين دنيا بدى و كجى كاشتيم، در آخرت بدى و كاستى برداشت مىكنيم. و همچنين كردار زشت ما به خداوند ضررى نمىرساند و كار نيك ما او را سودى ندارد. اما ما از كار نيك خود سود مىبريم و از كردار زشت خود ضرر مىكنيم. پس بهشت و جهنم نتيجه مستقيم عمل و رفتار و كردار و گفتار ما است و سود و زيانش هم به ما بر مىگردد. البته خداوند ما را براى بهشت و آسايش ابدى آفريده است و راه را از چاه به ما نشان داده است؛ ولى متأسفانه برخى از ما انسانها به سوء اختيار خود به بيراهه مىرويم و نتيجه آن را نيز ناگزير تحمل مىكنيم.
چندين چراغ دارد و بيراهه مىرود | بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش |
پىنوشت: 1. نهج البلاغه، خطبه 193. 2. از امام على(ع)، ميزان الحكمة، محمد محمدى رىشهرى، ج2، ص890.