هدف آفرينش انسان
از نظر قرآن جهان آفرينش بيهوده خلق نشده است؛ بلكه تمامى اجزا و عناصر آن براى هدف و غرض مشخصى خلق شدهاند. در آيات زيادى از قرآن به هدفدارى آفرينش جهان و آدميان اشاره شده است؛ از جمله:
«إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ. الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»؛
آل عمران (3)، آيه 190 - 191.؛ «مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، براى صاحبان عقل و انديشه آياتى است؛ كسانى كه خداوند را در حال ايستادن و نشستن و آن هنگام كه بر پهلو خوابيدهاند، به ياد مىآورند و در آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند [و مىگويند:] بارالها! اين [جهان] را بيهوده نيافريدهاى، منزّهى تو، ما را از عذاب آتش نگاهدار».
آيات فوق انسان را به انديشه وا مىدارد و مىفهماند كه مشاهده بدون انديشه و تفكر ره به جايى نمىبرد.
در آيهاى ديگر مىفرمايد:
«رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»؛
آيات متعدد ديگرى بر هدفمندى آفرينش تأكيد نموده از جمله: ص (38)، آيه 27 ؛ انبيا (21)، آيه 16 ؛ دخان (44)، آيه 38 ؛ نحل (16)، آيه 3 ؛ زمر (39)، آيه 5 ؛ انعام (6)، آيه 73 ؛ ابراهيم (14)، آيه 19 ؛ تغابن (64)، آيه 3 ؛ عنكبوت (29)، آيه 44 ؛ روم (30)، آيه 8.؛ «پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى، خلقت مناسب او را عطا كرد و آن گاه هدايت نمود».
در اين آيه به دو اصل اساسى اشاره شده است: نخست اينكه خداوند به هر موجودى آنچه را نياز داشته، عطا كرده است. ديگر آنكه هر موجودى، به گونهاى هدايت شده است كه از همه نيروهاى خود در پايندگى حيات استفاده كند و به هدف نهايى وجود خود نائل آيد.
هدفمندى آفرينش انسانقرآن بر هدفدارى خلقت انسان به طور ويژه تأكيد مىكند:
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ»؛
مؤمنون (23)، آيه 115.؛ «آيا پنداشتهايد كه شما را بيهوده آفريدهايم و به سوى ما بازگشت نمىكنيد؟»
«أَيَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى»؛
قيامت (75)، آيه .؛ «آيا انسان گمان مىكند، به حال خود رها شده است؟»
آيات فوق نشان مىدهد كه:
1. انسان بيهوده آفريده نشده و آفرينش او هدفدار است.
2. به حال خود واگذار نشده و همواره مورد هدايت، دستگيرى و نظارت خداوند است.
3. مقصد نهايى آفرينش انسان، مبدأ هستى و پروردگار جهانيان است.
آيات ديگرى از قرآن به نحو جزئى و تفصيلى پرده از رازهاى آفرينش برمىدارد؛ از جمله:
الف. علم و معرفت«اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً»؛
طلاق (65)، آيه 12.؛ «خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز نظير آن را آفريد. فرمان الهى در ميان آنها نازل مىشود، تابدانيد كه خداوند، بر هر چيزى توانا است و به همه موجودات احاطه علمى دارد».
در اين آيه آگاهى انسان از علم و قدرت مطلقه خداوند (معرفت پروردگار كه تشكيل دهنده بعد معرفتى كمال انسانى است) به عنوان هدف آفرينش معرفى شده است.
ب. آزمايش و امتحان«الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛
ملك (67)، آيه 2.؛ «خداى سبحان، كسى است كه مرگ و حيات را رقم زد، تا شما را بيازمايد كدامينتان عمل شايستهترى داريد؟»
مراد از آزمون الهى كشف رازهاى پوشيده و ناپيدا نيست؛ بلكه منظور از آن، فراهم آوردن شرايط براى رشد استعدادها و شكوفاسازى آن است. چون انسان موجودى مختار است و كمال او اختيارى است، آزمون الهى در مورد انسان اين است كه همه شرايط گزينش راه نيك و بد را در اختيار او نهد تا استعدادهاى خود را به كمك آنها به فعليت برساند و راه درست را انتخاب كند.
ج. عبادت«ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»؛
ذاريات (51)، آيه 56.؛ «جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا عبادت كنند».
در اين آيه، هدف اصلى خلقت عبادت خداى سبحان بيان شده است. در رابطه با اينكه چرا عبادت الهى به عنوان هدف آفرينش ذكر شده توجه به چند نكته لازم است:
يكم. براساس جهان بينى قرآنى، هر حركت و عمل مثبتى كه با انگيزه تقرب به سوى خدا انجام گيرد، عبادت است و عبادت منحصر به مناسك خاصى چون دعا و نيايش نيست. همه فعاليتهاى علمى، اقتصادى، سياسى و... در صورتى كه هماهنگ با نظام ارزشى و انگيزههاى الهى باشد، عبادت است و انسان مىتواند در همه احوال - حتى خوردن و خوابيدن و مرگ و زندگى - يكپارچه خدايى و در جهت تكامل و تقرب به خدا قرار گيرد:
«قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»؛
انعام (6)، آيه 162.. البته عبادت به معناى خاص آن؛ يعنى، نيايش و مناسك ويژه، جايگاه خاص و بسيار مهمى در دين دارد.
دوم. توجه به فلسفه عبادت داراى اهميت بسيارى است. اميرمؤمنان(عليه السلام) در اين باره مىفرمايد:
«فَاِنَّ اللَّهِ سُبحانَهُ و تَعالى خَلَقَ الْخَلقَ حينَ خَلَقَهُمْ غَنياً عَنْ طاعَتِهِم آمِناً مِنْ مَعْصيَتِهِم لأَنَّهُ لاتَضُرِّهُ معصيةُ مَنْ عَصاهُ و لا تَنْفَعُهُ طاعَةُ مَنْ أَطاعَهُ»؛
نهج البلاغه، خطبه 194.؛ «خداوند سبحان مخلوقات را آفريد؛ در حالى كه از اطاعت آنها بىنياز و از معصيتشان در امان بود؛ زيرا نه نافرمانى گناهكاران به او زيان مىرساند و نه اطاعت مطيعان به او نفعى مىبخشد».
زعشق ناتمام ما، جمال يار مستغنى اس | به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روى زيبا را |
عبادت، آثار مثبت بسيارى در حيات اين جهانى و آن جهانى دارد
جهت آگاهى بيشتر در اين باره بنگريد: شهيد مطهرى، يادداشتها، ج 6، مدخل عبادت، ج 4، مدخل نيايش، تهران: صدرا. و داراى حكمتهاى زيادى است؛ از جمله:
1. نيازى فطرى و مطلوبى ذاتى؛
2. راهى به سوى خوديابى و رهايى از پوچى؛
3. پرواز به فراخناى فرامادى هستى و گذر از تنگناى ماديت؛
4. كسب يقين؛
5. پيروزى روح بر بدن؛
6. سلامت و آرامش روان؛
7. ربوبيت و ولايت بر نفس و تسلط بر قواى نفسانى؛
8. تقرب به خدا؛
9. پشتوانه اخلاق و ايمان؛
10. پشتوانه قانون و اجتماع؛
11. پرورش نيكخواهى؛
12. تربيت و سازندگى و...
جهت آگاهى بيشتر بنگريد:
الف. حميدرضا شاكرين، دينشناسى و فرق و مذاهب، قم: معارف، 1386.
ب. همو، چلچراغ حكمت (فلسفه احكام و اجتهاد و تقليد)، تهران، كانون انديشه جوان..
د. رحمت الهى«وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ»؛
هود (11)، آيات 118 و 119.؛ «و اگر پروردگار تو مىخواست همه مردم را يك امت متشكل قرار مىداد؛ ولى آنان همواره مختلف هستند، مگر آنكه را پروردگارت رحم كند و براى همين آنان را آفريده است». با دقت در محتواى آيات ياد شده روشن مىشود كه بين اين اهداف، چندگانگى و تضادى وجود ندارد؛ بلكه بعضى از اهداف مقدماتى، برخى متوسط و بخشى نيز نهايى و نتيجه هستند. بنابراين براساس آيات قرآنى هدف آفرينش انسان، تجلّى رحمت الهى و قرار دادن انسان در جهت كمال و سعادت پايدار و جاودان است كه با گزينش اختيارى راه برتر و پيمودن طريق بندگى و عبوديت پروردگار به دست مىآيد.تا انينجا تا حودي به مساله هدف آفرينش انسان از نگاه قرآن آشنا مي شويم . اما همچنان دو سوال ديگر باقي است :
يكي اين كه چرا شيطان آفريده شده و سر راه انسان سبز شده است تا او را به گوراهي افكند
. دو ديگر اين كه چرا كمالات انساني از اول و بدون زحمت و دردسر يا عبادت و يا درگيري با شيطان به او اعطا نشد . اكنون هريك از اين دو مساله را جدا جدا بر رسي مي كنيم:
آفرينش شيطان
در ابتدا گفتنى است: اگر چه شيطان از فرمان خداوند روگردانى كرده، اما در هر صورت آفريده خداست و در جهان هستى نقشى دارد. برخى از بزرگان عرفان و حكمت، شيطان را به سگ آموزش ديده تشبيه كردهاند كه بيگانگان را آزار مىدهد و به خودىها كارى ندارد.
قرآن مجيد نيز درباره كسانى كه سزاوار وسوسه و آزارهاى شيطانىاند؛ مىگويد:
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا»؛
مريم (19)، آيه 83 .؛ «آيا ندانستى كه ما شيطانها را بر كافران گماشتهايم، تا آنان را [به گناهان ]تحريك كنند؟» و
«إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ»؛
نحل (16)، آيه 100 . «تسلّط او فقط بر كسانى است كه وى را به سرپرستى برمىگيرند، و بر كسانى كه آنها به او [خدا] شرك مىورزند».
از اين آيات به خوبى آشكار مىشود: كسانى كه با سوء اختيار خود، از ولايت الهى روىگردان شدهاند، سزاوار اسارت شيطانىاند؛ اما درباره پاكان و انسانهايى كه بهرهمند از الهامات رحمانىاند، مىفرمايد:
«إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ»؛
حجر (15)، آيه 42 . «در حقيقت، تو را بر بندگان من تسلّطى نيست، مگر كسانى از گمراهان كه تو را پيروى كنند».
حال در اين پرسش سه موضوع (خداوند، انسان و شيطان) مطرح است. گرچه بعضى از مباحث آنها با هم تداخل دارد، اما در اينجا جداگانه به بررسى آنها مىپردازيم.
الف. خداوند1. هدف خداوند از خلقت انسان، به كمال رساندن او است؛ يعنى، هدف به فعل خدا مربوط مىشود، نه به فاعل؛ زيرا خداوند خود كامل على الاطلاق است و نمىتوان غايت و هدفى براى ذات او تصوّر كرد.
2. تبلور كمال انسان، «معرفت الهى» است و شناخت نيز در گرو عبادت او است. از اين رو خداوند فرمود:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»؛
ذاريات (51)، آيه 56 - 51.؛ «جن و انس را تنها براى عبادت خود آفريدم». با عبادت و معرفت ذات كامل علىالاطلاق (خداوند)، كمال انسان تحقّق مىيابد.
3. انسان عبادتگر را تنها در صورتى مىتوان در حال حركت به سوى كمال برين به حساب آورد كه آگاهانه و با اختيار، اين مسير را انتخاب نمايد؛ نه آنكه مانند فرشتگان، به صورت تكوينى عبادت كند و قدرت بر عصيان و نافرمانى خدا نداشته باشد:
«بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون»؛
انبياء(26)، آيه 21 و 27..
جلوهاى كرد رُخش، ديد ملك عشق نداشت | غرق در غيرت شد و آتش به سراپرده آدم زد |
از اين رو خداوند، انسان را موجودى مختار آفريد و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در اختيار او قرار داد:
«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»؛
انسان (76)، آيه 3.؛ «ما راه را به انسان نشان داديم؛ خواه شاكر باشد يا ناسپاس».
4. از اينجا است كه مسئله امتحان به عنوان يكى از اهداف واسطهاى خلقت انسان مطرح مىشود. امتحان، تبلور اختيار انسان است و جاى تعجب ندارد كه در آيات فراوانى از قرآن كريم، طرح اين مسئله به گونههاى مختلف مشاهده مىشود:
«إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيه»؛
انسان (76)، آيه 2.؛ «ما انسان را از نطفهاى اخلاط آفريديم تا او را بيازماييم»
همچنين مراجعه شود به محمد) 31 :) 47؛ انبياء) 35 :) 21؛ بقره) 155 :) 2؛ كهف) 7 :) 18؛ انعام) 165 :) 6؛ هود) 7 :) 11؛ ملك) 2 :) 67، فجر) 15 :) 89 و....
5. برقرارى يك امتحان واقعى، تنها در صورت قدرت بر انتخاب هر يك از دو طرف خير و شرّ، توسط انسان ميسر است. خداوند انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مىداند و تنها براى خلقت او به خود تبريك گفته است:
«فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِين»؛
مؤمنون (23)، آيه 114.. از اين رو در جهت انتخاب مسير كمال و خير، امكانات فراوانى را در اختيار او گذاشته است كه از آن جمله مىتوان به موارد زير اشاره كرد:
الف. آفرينش او بر اساس فطرت و گرايش ذاتى به خداوند:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»؛
روم (30)، آيه..
ب. ورود خداوند به صحنه، براى كمك به هدايت انسان:
«قُلِ اللَّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ»؛
يونس (10)، آيه 35..
ج. الهام خوبىها و بدىها به انسان، به منظور گزينش آگاهانه او:
«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛
شمس (91)، آيه 28..
د. محبوب قرار دادن ايمان به خداوند، در نهاد انسان:
«حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُم»؛
حجرات (49)، آيه 7..
ه . يارى رساندن ويژه به مؤمنان در مسير زندگانى:
«إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدُّنْيا»؛
مؤمن (40)، آيه 56 ؛ با استفاده از الميزان، ج 12، ص 159..
و. گشودن راههاى هدايت به تناسب تلاش انسان:
«اَلَّذينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِين»؛
ابراهيم (14)، آيه 12..
6. با وجود اين همه امكانات در جانب خير، وجود نيرويى در جانب شرّ نيز لازم بود تا مسئله اختيار و امتحان واقعى محقّق شود. اين نيروها در مقابل الهامات خداوندى، انسان را به سوى شرّ وسوسه مىكنند تا او در ميان دو دعوت، خود مسيرى را انتخاب و با عوامل گرايش به شرّ مبارزه و مجاهده كند و با اين مجاهدت به عالىترين درجات كمال اختيارى دست يازد. از اين رو به منظور تحقق هدف الهى از خلقت انسان، آفرينش چنين نيروهايى در كل نظام هستى لازم بود، تا امكان تشخيص خير از شر، زيبا از زشت و خوب از بد و مجاهده و مبارزه در راه حق وجود داشته باشد.
7. با نافرمانى ابليس و رانده شدن از درگاه خداوند و تقاضاى او براى مهلت داشتن، به منظور اغواى انسان، خداوند او را بهترين گزينه براى انجام هدف خود دانست و با تقاضايش مبنى بر درخواست مهلت، به صورت اجمالى موافقت كرد تا در مقابل عوامل هدايت الهى، وسوسهگر انسان به جانب شرّ باشد. اما بيش از اين به او قدرت نداد تا در راستاى هدف خود، مبنى بر امتحان انسان و شناخت مؤمنان از غيرمؤمنان عمل كند:
«وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِى شَكٍّ»؛
سبأ (34)، آيه 21..
ب. انسان1. انسان موجودى دو بعدى و تركيبى از جان و تن است. او به مقتضاى جان خود - كه نفخهاى از روح الهى است
؛«نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِى»؛ (ص (38)، آيه 72. - ميل به سوى كمال و حركت به سوى هدف آفرينش خود دارد. قرآن اين مسئله را با اين آيه بيان كرده است:
«يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيه»؛
انشقاق (84)، آيه 6.
؛ «اى انسان تو كوشنده به سوى پروردگارت هستى كه او را ملاقات خواهى كرد». انسان به مقتضاى تن خود - كه از خاك و گل آفريده شده است - ميل به عالَم پايين و طبيعت مادى دارد.
ميل جان اندر ترقى و شرف | ميل تن، در كسب اسباب و علل |
2. از آنچه گذشت، معلوم مىشود در نهاد انسان، دو نيرو وجود دارد: نيرويى كه او را به سمت بالا مىكشاند و نيرويى كه او را به ورطه سقوط سوق مىدهد كه گاهى از آن با تعبير نفس امّاره (نفس امر كننده به بدى) ياد مىشود:
«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّى»؛
يوسف (12)، آيه 54..
3. دو نيروى فوق، ذات انسانى را ذاتى مختار قرار مىدهد تا در بين دو گزينه خير و شرّ، يكى را انتخاب كند. از اينجا است كه مىتوان مسئله امتحان را با تحليل ذات انسانى به خوبى درك كرد.
4. نيروى درونى راهنماى خير، از سوى نيروهاى بيرونى با امكانات فراوان حمايت مىشود. در بخش قبلى به حمايتهاى ويژه خداوندى اشاره شد. در اين جا به ذكر نمونهاى ديگر از اين حمايتها (كمك ويژه فرشتگان) اشاره مىگردد. خداوند اين نيروها را به يارى استقامتگران در مسير حق مىفرستد:
«إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ»؛
سجده (32)، آيه 31..
5. در مقابل مىبايست نيروى درونى متمايل به شرّ، از سوى نيروى بيرونى حمايت مىشد؛ پس شيطان بهترين گزينه براى اين مأموريت تشخيص داده شد.
6. نتيجه آنكه شيطان گرچه دعوت كننده به سوى شرّ است؛ اما وجود آن در كلّ نظام هستى، امرى خير محسوب مىشود؛ زيرا ناخودآگاه باعث رسيدن انسانهاى كمال جو، به عالىترين مدارج كمال - در كشاكش جدال درونى ميان حق و باطل - مىشود.
ج. شيطان1. شيطان كه توصيف گر هر موجود متمرّدى است، تبلور اوليهاش در «ابليس» بود كه به تصريح قرآن، از جنيان به شمار مىرفت:
«كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه»؛
كهف (18)، آيه 50.2. جنّ همانند انسان، موجودى مختار است كه هدف از آفرينش او، رسيدن به كمال از راه معرفت و عبادت است:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون»؛
ذاريات (51)، آيه 51 و 56.. بنابراين آفرينش شيطان براى وسوسه گرى و گمراهى نبوده؛ بلكه گزينش اين مسير براساس سوء اختيار خودش بوده است. خداوند نيز در اين جهت او را مانند هر موجود مختار ديگر، مأذون داشته است.
3. ابليس با اختيار خود، مدت طولانى به عبادت خداوند پرداخت تا جايى كه خداوند او را در ميان فرشتگان قرار داد. حضرت على(عليه السلام) اين مدت را شش هزار سال مىداند كه معلوم نيست آيا از سالهاى دنيوى است يا اخروى
نهجالبلاغه، خطبه 192. كه هر روز آن، برابر با هزار سال دنيوى است:
«فِى يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون»؛
سجده (32)، آيه 5..
4. شيطان با سوء اختيار خود و به دنبال قياسى باطل (اينكه خداوند او را از آتش آفريده و انسان را از گل و آتش برتر از گل است و من برتر از اويم)
؛ «قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»؛ ص (38)، آيه 76. تكبر ورزيد و از فرمان خدا براى سجده بر آدم، سرپيچى كرد. اين فرمان، خود نوعى امتحان براى او بود و با اختيار مسير شرّ، اين موجود به ظاهر آسمانى، به ورطه سقوط افتاد و از درگاه قدس الهى و همراهى با فرشتگان به پايين رانده شد تا به همگان نشان داده شود كه لازمه اختيار آن است كه مختار هميشه در حالت بيم و اميد، به سر برد و هيچ گاه از خود مطمئن نباشد و هميشه از ذات اقدس الهى استمداد كند.
5. خداوند عادل است و ذرهاى ظلم روا نمىدارد و اجر عمل هر كس را زيادتر از استحقاقش مىدهد. ابليس نافرمانى كرد و از در مقابله با خداوند در آمد و روشن است كه چنين موجودى، نمىتواند در بهشت جاى گيرد. اما از سوى ديگر او مقدار زيادى عبادت كرد و خداوند به مقتضاى عدلش، بايد پاداشى براى آن در نظر گيرد. اين پاداش طبيعتاً پاداشى دنيوى است و چه عادلانه است كه اين پاداش، خواسته خود شيطان باشد كه در راستاى بهرهگيرى او در رسيدن به هدفش - كه همانا اغوا و فريب نوع آدم است - مورد نياز او است. درخواست باقى ماندن و طلب امكاناتى براى به گمراهى كشاندن انسانها نيز از خواستههاى او بود كه در روايات به آن اشاره شده است
الميزان، ج 8، ص 61، به نقل از تفسير قمى از امام صادق(عليه السلام)..
6. با اجابت خواستههاى شيطان از سوى خداوند؛ او تهديدهاى خود را بيان كرد و سخن از فريب نوع آدم و نشستن بر سر راه مستقيم الهى و كشاندن انسانها به بيراهه را داد
اعراف (7)، آيه 16 و 17؛ حجر (15)، آيه 40.! خداوند در مقابل تهديد كرد كه جهنم را از او و پيروان او پر خواهد كرد.
«لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِين»؛
اعراف (7)، آيه 18. و از شيطان خواست تا هر چه در توان دارد، به كار گيرد تا بندگان خالص خداوند از ناخالصان شناخته شوند:
«وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِى الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَعِدْهُم»؛
اسراء (17)، آيه 67..
در پايان توجه به دو نكته لازم است:
يكم. شيطان تنها قدرت فريب كسانى را دارد كه با اختيار خود ولايت او را بپذيرند و تحت سرپرستى او درآيند:
«كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلى عَذابِ السَّعِير»؛
حج (22)، آيه 3. و
«إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ»؛
نحل (16)، آيه 100.. او به گفته خود، بر بندگان مخلص خداوند، هيچ تسلطى ندارد:
«إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»؛
ص (38)، آيه 84 و حجر (15)، آيه 39..
خداوند نيز در آيات متعدد اين سخن را تأييد كرده و بندگان خاص خود را از شمول وسوسههاى شيطانى به دور دانسته است:
«انّ عِبادى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ»؛
حجر (15)، آيه 42.؛ زيرا اين بندگان با اختيار خود، مسير الهى را انتخاب كرده و با اتكا به وعدههاى الهى، خود را از وسوسهها و فريبها و وعدههاى شيطانى به دور نگه داشتهاند.
دوم. شيطان هيچ گونه تسلّط تكوينى بر انسان ندارد؛ زيرا موجودى هم عرض و چه بسا فروتر از انسان است. خداوند نيز به او قدرت تسلط تكوينى نداده است. طبق آيات قرآنى، قدرت او تنها در محدوده وسوسه است كه آن را از راههايى همچون وعدههاى دروغين و وسوسه براى كشاندن انسان به فحشا
«الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ»؛
بقره (2)، آيه 272. و زينت دادن كارهاى زشت
«لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِى الْأَرْض»؛
حجر (15)، آيه 39. انجام مىدهد.
جالب است كه پس از آن كه انسان با وعدههاى او فريب خورد، شيطان از او بيزارى جسته، او را به جاى خود رها مىكند
«كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّى بَرِىءٌ مِنْك»؛
حشر (59)، آيه 16..
جالبتر اينكه در روز قيامت، پيروان شيطان او را به سبب فريب خود، مورد ملامت قرار مىدهند؛ ولى او به صراحت اعلام مىدارد تنها كار من وعدههاى خلاف واقع بود كه شما آن را باور كرديد و به وعدههاى الهى اطمينان نكرديد. بنابراين شما حق ملامت مرا نداريد و بايد خود را سرزنش كنيد. در اينجا نه من مىتوانم فريادرس شما باشم و نه شما مىتوانيد كمكى به من كنيد.
«وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِى عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِى فَلا تَلُومُونِى وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ»؛
ابراهيم (27)، 14 و 28..
به همين جهت خداوند كيد و مكر شيطان را در مقابل ريسمانهاى محكم الهى، ضعيف شمرده است:
«إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفًا»؛
نساء (4)، آيه 76..
ولى انسان نيز موجودى ضعيف است.
«وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفًا»؛
نساء (4)، آيه 28.
و جز با اتكال به قدرت الهى، در انتخاب مسير خير و حركت در آن، راه به جايى نمىبرد.
نكته پايانى اينكه وسوسهگرى شيطان، پس از روىگردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است و كسانى كه با اختيار و انتخاب خود، كفر ورزيده و قابليت محبت و همراهى با پاكترين انسانهاى روى زمين را از دست دادهاند، سزاوار آن هستند كه به وسوسههاى شيطانى گرفتار شوند. اين نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همين دنيا است:
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا»؛
مريم (19)، آيه 83.؛ «آيا ندانستى كه ما شيطانها را بر كافران گماشتهايم، تا آنان را شديداً تحريك كنند».
كمال انساين است كه قبل از آفرينش انسان، از يك سو موجودات جاندار و بىجان (مانند سنگ، گياه و حيوان) وجود داشتهاند كه هر كدام با ويژگىهاى صى در اين جهان، به صورت ايستا يا متحرك، آفريده شده بودند. از سوى ديگر موجودات غيرمادى مانند فرشتگان، وجود داشتند كه هر كدام با مسئوليت و وظيفه خاصى، نقشى در جريان حيات اين دنيا ايفا مىكردند. علاوه بر آن دو گروه، خداوند متعال انسان را با اختيارات گستردهتر، آفريد، به طورى كه با بهرهبردارى از امكانات جهان هستى، توانايى حضور در عرصههاى مختلف را داشته باشد و امكان سقوط به پايينترين دركات تا صعود به بالاترين درجات مراتب كمال براى او وجود داشته باشد. به گونهاى كه بتواند با اختيار خود پستتر از حيوان گردد و يا لياقت تعليم فرشتگان را داشته باشد.
چنان كه قرآن مجيد در معرفى انسانهاى پست مىفرمايد:
«أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»؛
اعراف (7)، آيه 179 .؛ «آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند. [آرى] آنها همان غافل ماندگانند».
و از سوى ديگر خداوند متعال حضرت آدم(عليه السلام) را به عنوان نماد آدميت به مقامى رساند كه معلم فرشتگان شد.
«قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»؛
بقره (2)، آيه 32 .؛ «فرمود: اى آدم! ايشان [فرشتگان] را به اسامى آنان خبر ده».
اين ويژگى انسان كه با آگاهى و اختيار بتواند به بالاترين مرتبه كمالى برسد موجب شده است كه مقام خلافت الهى شايسته او باشد. اين در حالى است كه قبل از آفرينش حضرت آدم، موجوداتى همانند فرشتگان وجود داشتند كه يكجا و بدون دردسر مرتبه خاصى از كمالات را دارا بودهاند. اما خداوند انسان را با اين ويژگى آفريد كه تحول و تكامل خويش را با تلاش، برنامهريزى و اراده خويش ساماندهى كند.
در حديث آمد كه خلاق مجيد | خلق عالم را سه گونه آفريد |
يك گروه را جمله عقل و علم و جود | آن فرشته است و نداند جز سجود |
نيست اندر عنصرش حرص و هوا | نور مطلق زنده از عشق خدا |
يك گروه ديگر از دانش تهى | همچو حيوان از علف در فربهى |
او نبيند جز كه اصطبل و علف | از شقاوت مانده است و از شرف |
و آن سوم هست آدميزاد و بشر | از فرشته نيمى و نيمش ز خر |
نيم خر خود مايل سفلى بود | نيم ديگر مايل علوى شود |
تا كدامين غالب آيد در نبرد | زين دوگانه تا كدامين برد نرد؛ |
مولوى ؛ اين شعر بر گرفته از حديث اميرالمؤمنين است )وسائل الشيعه ، ج 11، ص 164)
راز تاخير كمال
براساس آنچه گذشت روشن مىشود كه كمالات اختيارى در ميان مخلوقات، رتبهاى فراتر از كمالات غيراكتسابى دارد. بنابراين اگر انسان صالح در ميان مخلوقات، از همه حتى فرشتگان بالاتر رفته و خداوند همه جهان را در خدمت آدمى قرار داده است؛ براى اين است كه او به كمالاتى برتر (كمالات اختيارى و اكتسابى) دست مىيازد و يكجا دادن همه كمالات، به معناى نفى كمالات اختيارى است؛ چنين چيزى مستلزم تغيير ماهيت انسان به صورت موجوداتى شبيه فرشتگان مىباشد و موجب ايجاد تحول اساسى در نظام دنياست، به طورى كه دنيا بدون فراز و نشيب و گونههاى مختلف انسانى خواهد بود. و مستلزم ايجاد دگرگونى در نظام آخرت نيز مىباشد و مواقف قيامت معنايى نخواهد داشت. در اين صورت نيازى به آفرينش موجودى به نام انسان نبود بلكه فرشتگان از قبل بودند در حالى كه امتياز انسان آن است كه در ميان اين همه فراز و نشيبهاى دنيا و قدرت انتخاب خوبىها و بدىها، مسير خويش را طى كند و استحقاق پاداش و يا مجازات را به دست آورد.