پاسخ تفصیلی:
يهوديت
پرسش 1 . آيا تورات تحريف شده است؟ يهوديان در مواجهه با اتهام مسلمين مبنى بر تحريف تورات مىگويند كه عليرغم دورانهاى آشفته تاريخى قوم يهود كه در بسيارى از نقاط دنيا به صورت اقليتهاى بدون انسجام پراكنده شده بودند، در صورت تحريف تورات مىبايست نمونههاى متفاوت از تورات وجود داشته باشد، همانطور كه انجيلهاى متفاوت وجود دارند، در حالى كه تورات يك نمونه بيشتر ندارد. نظر شما چيست؟
تحريف تورات از نظر تاريخى و علمى قطعى است، بر اين مسأله دلايل بسيارى وجود دارد. برخى از آنها در لابلاى مطالب مرتبط به تحريف متون مقدس مسيحيت از نظر خواهد گذشت، زيرا عهد عتقيق مسيحيان همان كتاب مقدس يهوديان است كه مشتمل بر تورات نيز مىباشد. افزون بر آن دلايل مستقلى بر تحريف يا بشرى بودن تورات كنونى وجود دارد كه برخى از آنها از قرار زير مىباشد :
يك. وفات و دفن موسى
در باب 34 سفر تثنيه و نيز باب 36 سفر پيدايش شرح وفات و دفن حضرت موسى آمده است، معلوم مىشود اين مطالب پس از رحلت حضرت موسىعليه السلام به تورات اضافه شده است.
دو. اختلاف در نسخههاى تورات
در ميان فرقههاى مختلف يهودى تفاوتهايى در رابطه با تورات وجود دارد. در مَثَل فرقه سامرى تنها پنج سفر تورات را مىپذيرد و 34 كتاب ديگر عهد عتيق را رد مىكند. همچنين سامريان نسخه ويژهاى از كتاب يوشع دارند كه با كتاب يوشع رايج تفاوت دارد. تورات ايشان نيز با تورات رايج اندكى اختلاف دارد.(1)
سه. اشكالات بن عزراء
برخى از عالمان، مفسران و انديشمندان از قدماى يهود مانند ابراهيمبن عزراء(1164-1089م)، انتساب تورات موجود به حضرت موسىعليه السلام را قبول نداشته و ادلهاى رمزگونه براى اين سخن آورده است. او در كتاب خود، تفسير سفر تثنيه، شش دليل به صورت رمز آورده و «باروخ اسپينوزا» (1677-1632م) سعى كرده است كه رمزهاى ابن عزراء را بگشايد.
او از آنها استفاده مىكند كه در درون خود تورات، شواهد متعددى وجود دارد كه نويسنده تورات حضرت موسىعليه السلام نيست، و شخص ديگرى قرنها بعد آن را نگاشته است. سخنان ابن عزراء در تفسيرش بر «سفر تثنيه» به شرح ذيل است :
«آن طرف اردن، و... اگر چنان باشد كه رمز دوازده را بدانى... علاوه موسى تورات را نوشته... در آن وقت، كنعانيان در آن زمين بودند... در كوه خدا، به او وحى مىشود. سپس تخت خواب او تخت آهنين او را نظاره كن. بنابراين، تو اين حقيقت را خواهى دانست».
ابن عزراء در اين چند كلمه، به صورت رمزوار اشاره مىكند كه نويسنده اسفار پنچ گانه (تورات) موسىعليه السلام نبوده، بلكه شخص ديگرى بوده كه مدتهاى طولانى پس از موسىعليه السلام مىزيسته است. به علاوه، كتابى كه موسىعليه السلام نوشته، با كتابهاى باقيمانده تفاوت دارد.(2)
اسپينوزا شش رمز ابن عزراء را چنين مىگشايد :
3-1. «آن طرف اردن» اشاره است به سفر «تثنيه» ، 1 :1 كه در آن آمده است : «اين سخنانى كه موسى به آن طرف اردن در بيابان عربه... با تمامى اسرائيل گفت».
از اين جمله بر مىآيد كه نويسنده آن از رود اردن عبور كرده است، ولى حضرت موسىعليه السلام از رود اردن عبور نكرد. در همين سفر از قول موسىعليه السلام آمده است :
«خداوند به من گفته است كه از اين اردن عبور نخواهى كرد(3).
3-2. «اگر چنان باشد كه رمز دوازده را بدانى» : در سفر «تثنيه» ، 27 :1، حضرت موسىعليه السلام به بنى اسرائيل دستور مىدهد كه وقتى از رود اردن عبور كرديد، مذبحى بسازيد و تمامى كتاب شريعت را روى سنگهايى نوشته، اطراف آن بگذاريد. در «صحيفه يوشع» ،32-30 :8 آمده است كه يوشععليه السلام به وصيت موسىعليه السلام عمل كرد و مذبحى از سنگهاى نتراشيده بنا كرد و بر آنها تمامى تورات حضرت موسىعليه السلام را نوشت. ربيان يهود گفته اند : تعداد اين سنگها دوازده عدد بوده است. حال آيا ممكن است تورات را با اين حجم بر روى دوازده سنگ نوشت؟ پس تورات موسىعليه السلام بسيار كوچكتر از كتاب موجود بوده است.
3-3. «علاوه موسى تورات را نوشته» : در سفر «تثنيه» 31 :9 آمده است و موسىعليه السلام اين تورات را نوشته. اين عبارت نمى تواند نوشته خود حضرت موسىعليه السلام باشد، بلكه بايد ديگرى آن را نوشته باشد.
3-4. «در آن وقت كنعانيان در آن زمين بودند» : در سفر «پيدايش»، باب دوازدهم، سخن از مهاجرت حضرت ابراهيمعليه السلام به كنعان است و مىگويد : «در آن وقت، كنعانيان در آن زمين بودند». از اين عبارت برمى آيد كه نويسنده زمانى اين عبارت را نوشته كه كنعانيان ديگر در آن زمين نبودهاند و چون سرزمين كنعان پس از حضرت موسىعليه السلام فتح شد و بقاياى اقوام آن سرزمين تا زمان داود و سليمانعليه السلام در آنجا بودند، پس موسىعليه السلام نمى تواند نويسنده اين فقره باشد.
3-5. «در كوه خدا به او وحى مىشود» : در سفر «پيدايش»، 22 :14، كوه اوريا- كه بر آن ماجراى ذبح فرزند توسط حضرت ابراهيمعليه السلام رخ داد «كوه خدا» ناميده شده است. اين در حالى است كه حضرت موسىعليه السلام وعده اين نامگذارى را مىدهد و پس از ساخته شدن معبد در زمان سليمانعليه السلام اين مكان «كوه خدا» ناميده مىشود. پس حضرت موسىعليه السلام نمى تواند اين فقره را نوشته باشد.
3-6. «سپس تخت خواب او، تخت آهنين او را نظاره كن» : در سفر «تثنيه»، 3 :11 آمده است :
«زيرا كه عوج ملك باشان از بقيه رفائيان تنها باقى مانده بود. اينك تختخواب او تخت آهنين است. آيا آن در رَبَت بنى عمّون نيست و طولش نه ذراع و عرضش چهار ذراع بر حسب ذراع آدمى است؟
اين در حالى است كه حضرت داودعليه السلام به شهر «ربه» غلبه كرد و اين تخت را كشف كرد(4) و اين قرنها پس از موسى بود.
چهار. اشكالات اسپينوزا
اسپينوزا پس از باز كردن رموز ابن عزراء مىگويد : موارد مهمترى در تورات وجود دارند كه ابن عزراء به آنها توجه نكرده است :
4-1. در موارد متعددى، در تورات از موسىعليه السلام به صورت سوم شخص سخن گفته شده و افزون بر آن به جزئيات زندگى او پرداخته شده است مثل :
«موسى با خدا سخن گفت» (خروج، 33 :9)؛ «موسى مردى بسيار حليم بود، بيشتر از جميع مردمانى كه بر روى زميناند» (اعداد، 12 :2)؛ «موسى؛ مرد خدا... (تثنيه، 33 :1)؛ (پس موسى، بنده خداوند، در آنجا به زمين موآب بر حسب قول خداوند، رحلت نمود»(5). «پيامبرى مثل موسى تا به حال در اسرائيل برنخاسته است» كه خداوند او را رو به رو شناخته باشد»(6).
4-2. در باب آخر سفر «تثنيه»، وفات و دفن حضرت موسىعليه السلام و عزادارى بنىاسرائيل براى او همراه با جملاتى از قبيل «پيامبرى مثل موسى تا به حال در اسرائيل برنخاسته» و «احدى قبر او را تا امروز ندانسته است» نقل شده است.
4-3. برخى از نامها در تورات آمدهاند كه مدتها، پس از حضرت موسىعليه السلام از آنها استفاده شده است. براى مثال، در سفر «پيدايش»، 14 :14 آمده است كه «ابراهيم دشمنان خود را تا «دان» تعقيب كرد»، در حالى كه مدتها پس از مرگ يوشععليه السلام و در زمان داوران، نام «دان» بر اين شهر نهاده شد : «و شهر را به اسم پدر خود، كه براى اسرائيل زاييده شد، «دان» ناميد؛ اما اسم شهر قبل از آن «لارش» بود»(7).
4-4. برخى از ماجراها در تورات آمدهاند كه تا پس از وفات حضرت موسىعليه السلام ادامه داشته اند. در سفر «خروج» ، 6 :35 آمده است : «و بنىاسرائيل مدت چهل سال منّ مىخوردند تا به زمين آباد رسيدند؛ يعنى تا به سر حد كنعان داخل شدند، خوراك ايشان منّ بود». و «و بنىاسرائيل در زمان يوشعبن نونعليه السلام وارد كنعان شدند»(8). همچنين در سفر «پيدايش»(9)، آمده است : «اينانند پادشاهانى كه در زمين ادوم سلطنت كردند، قبل از آنكه پادشاهى بر بنىاسرائيل سلطنت كند»(10).
4-5. با وضوح تمام از آنچه ذكر خواهد شد، به دست مىآيد كه موسى نويسنده اسفار پنجگانه نيست، زيرا پس از عبارت سفر تثنيه كه «موسى اين تورات را نوشت»، مورخ مىافزايد : «موسى آن را به احبار داد و از آنان خواست در اوقات معلومى آن را براى تمامى مردم قرائت كنند». اين عبارت نشان مىدهد كه تورات مىبايست حجمى خيلى كمتر از اسفار پنج گانه داشته باشد تا آنان بتوانند تمامى آن را در يك مجلس بخوانند، به صورتى كه همه آنان نيز آن را بفهمند»(11).
اسپينوزا در پايان نتيجه مىگيرد كه اسفار پنج گانه پس از تبعيد بابلى و به احتمال قوى به دست عزراء نوشته شدهاند(12).
پنج. نقد تاريخى
با پيدايش جريان نقد تاريخى كتاب مقدس، مطالعات گستردهاى درباره اين كتاب آغاز گشت. نظريهاى كه در اين دوره درباره تورات مطرح شد و به تدريج به صورت امرى مسلم درآمد، نظريه «منابع تورات»است. اسفار پنج گانه تورات از چهار منبع، كه در زمانهاى گوناگون به وجود آمدهاند، تركيب شدهاند. اين چهار منبع عبارتند از :
منبع «يهوهاى» )Jahwist( منبع الوهيمى )Elohist( منبع كاهنى )Pristly( منبع تثنيهاى )Deuteronomy(.
در دو منبع نخست، نام خدا به ترتيب،به صورت «يهوه» و «الوهيم» آمده و از همين رو به اين نامها ناميده شدهاند. منبع كاهنى بر احكام كاهنان و معبد متمركز است و منبع تثنيه اى منبع سفر «تثنيه» است.
«نظريه منابع» به حل برخى از مشكلات تورات كمك مىكند. به وسيله اين منابع، معلوم مىشود كه دليل برخى از تكرارها يا تناقضات موجود در اين كتاب چيست. نويسنده اى يهودى برخى از اين موارد را بر شمرده است :
دو بار رانده شدن هاجر (پيدايش، 16 و 21-21 :19)؛ دو بار ربوده شدن ساره(پيدايش، 20-12 :10 و 20)؛ ثروتمند شدن يعقوب از يك سو با حيله و نيرنگ خود او (پيدايش، 30، 43-25)، و از سوى ديگر، با راهنمايى يك فرشته در خواب(پيدايش، 31 :9 و شمارههاى بعد) در يكجا روبين باعث نجات يوسف مىشود به اينكه پيشنهاد مىدهد او را در چاه بيندازند و بعد مديانيان او را از چاه بيرون مىآورند.(پيدايش، 24-37 :20 و 30-28) و در جاى ديگر، يهودا او را نجات مىدهد و او را به اسماعيليان فروشند(13).(14)
بر خلاف سفر «پيدايش»، در سه سفر بعدى كه در آنها از سه منبع (يهوهاى - الوهيمى و كاهنى) استفاده شده- تمييز بين دو منبع اول آسان نيست و برخى از مطالب تركيبى هستند. از اين رو، محققان منبع (يهوهاى - الوهيمى) را در نظر گرفتهاند. بنابراين در سه سفر «خروج»، «لاويان» و «اعداد»، از چهار منبع استفاده شده است كه منبع چهارم تركيبى از دو منبع اول است.
انديشههاى دينى دو منبع يهوهاى و الوهيمى متفاوتند. منبع يهوهاى بر ارتباط مستقيم بين خدا و مشايخ تأكيد مىكند، در حالى كه منبع الوهيمى سعى دارد اين نظريه را با در نظر گرفتن يك رؤيا يا يك فرشته به عنوان واسطه تعديل كند. منبع كاهنى با موضوعاتى خاص از قبيل تقدس و مراسم دينى، مانند قربانىها، نجاست و طهارت، احكام كاهنان، موسمهاى مقدس و مانند اينها سرو كار دارد و برخلاف سه منبع ديگر، چيزى درباره وحى در سينا نمىگويد، بلكه بيشتر بر تجلى خدا در خيمه عبادت متمركز است.
منبع چهارم، يعنى منبع «تثنيهاى» )D(خود يك ساختار نظاممند است كه منبع سفر «تثنيه» است. اين منبع به صورت يك سخنرانى و داعى و به شكل يك زندگى نامه خويش نويس است(15).(16)
از ميان اين چهار منبع، منبع يهوهاى از همه قديمىتر است كه در زمان داودعليه السلام (1015-975 ق.م) و سليمانعليه السلام (975-933 ق.م) نوشته شده است. منبع الوهيمى پس از حضرت سليمانعليه السلام و تجزيه كشور به شمال و جنوب در بخش شمالى نوشته شده است. منبع تثنيهاى در «يوشيّا» (640-609 ق.م) نوشته شده است. آخرين منبع به لحاظ تاريخى، منبع كاهنى است كه در دوره اسارت بابلى نوشته شده است.
بنابراين، نويسنده نهايى تورات پس از دوره اسارت بابلى، يعنى پس از سال 538 ق.م از تركيب اين منابع تورات كنونى را به وجود آورده است(17).
امروزه حتى بيشتر سنتىهاى يهودى و مسيحى اين را قبول كردهاند كه نويسنده تورات نمىتواند حضرت موسىعليه السلام باشد. توماس ميشل، كه از فرقه سنتگراى «ژزوئيت» مسيحى است، مىگويد : تورات پنج قرن قبل از ميلاد و به دست نويسندهاى ناشناس نوشته شده، اما به هر حال، اين عمل با الهام الهى بوده است.
در قديم، مردم معتقد بودند كه موسى تورات را نوشته است، اما مطالعات جديد كتاب مقدس نشان مىدهد كه پاسخ به مسئله اصل و منشأ اسفار تورات از آنچه در ابتدا تصور مىشود، دشوارتر است. تورات در طول نسلها پديد آمده است؛ در ابتدا روايتهايى وجود داشت كه قوم يهود آنها را به يكديگر منتقل مىكردند. سپس روايات مذكور در چند مجموعه نوشته شد كه برخى از آنها در باب تاريخ و برخى در باب احكام بود. سرانجام، در قرن پنجم قبل از ميلاد، اين مجموعهها در يك كتاب گرد آمد. كسانى كه در اين كار طولانى و پيچيده شركت كردند، بسيار بودند و نام اكثريت قاطع آنان را تاريخ فراموش كرده است. به عقيده يهوديان و مسيحيان، الهام الهى در همه مراحل تأليف تورات، همراه و پشتيبان بوده است(18).
شش. ناپديدشدن تورات و باز پيدايى آن
از عهد قديم (كتاب دوم تاريخ ايام باب 34) بر مىآيد كه در زمانهايى تورات ناپديده شده و بعدها كسانى مدعى شدهاند كه آن را يافته اند.
«يك روز حلقيا، كاهن اعظم، نزد شافان منشى دربار رفت و گفت : «در خانه خداوند كتاب تورات را پيدا كردهام». سپس كتاب را به شافان نشان داد تا آن را بخواند. وقتى گزارش كار ساختمان خانه خداوند را به پادشاه مىداد در مورد كتابى نيز كه حلقيا، كاهن اعظم در خانه خداوند پيدا كرده بود با او صحبت كرد. سپس شافان آن را براى پادشاه خواند. وقتى پادشاه كلمات تورات را شنيد، از شدت ناراحتى لباس خود را پاره كرد و به حلقيا، كاهن اعظم، شافان منشى، عسايا (ملتزم پادشاه)، اخيقام (پسر شافان) و عكبور (پسر ميكايا) گفت : «از خداوند بپرسيد كه من و قومم چه بايد بكنيم. بدون شك خداوند از ما خشمگين است، چون اجداد ما مطابق دستورات او كه در اين كتاب نوشته شده است رفتار نكردهاند...».
پادشاه تمام بزرگان يهودا و اورشليم را احضار كرد و همگى، در حالى كه كاهنان و انبياء و مردم يهودا و اورشليم از كوچك تا بزرگ به دنبال آنها مىآمدند، به خانه خداوند رفتند.در آنجا پادشاه تمام دستورات كتاب عهد را كه در خانه خداوند پيدا شده بود، براى آنها خواند.
پادشاه نزد ستونى كه در برابر جمعيت قرار داشت، ايستاد و با خداوند عهد بست كه با دل و جان از دستورات و احكام او پيروى كند و مطابق آنچه كه در آن كتاب نوشته شده است، رفتار نمايد. تمام جماعت نيز قول دادند اين كار را بكنند(19).
در جاى ديگرى از عهد قديم آمده است كه پس از تبعيد بابلى بنى اسرائيل، از عزراى كاهن خواستند كه تورات موسى را براى قوم بخواند. عزرا و ديگر كاهنان، كتاب تورات را هر روز براى مردم مىخواندند تا اينكه در روز هفتم، قرائت تورات به پايان رسيد(20).
برخى به صورت جدى در اين ترديد كردهاند كه توراتى را كه عزرا خواند همان كتابى باشد كه در زمان يوشيّا خوانده شد :
«آيا آن «كتاب شريعت موسى» چه بوده است؟ اين كتاب درست همان كتاب عهد، كه يوشيّا پيش از آن بر مردم خوانده بود نيست. چه در كتاب عهد، تصريح شده است كه آن را در مدت يك روز دو بار بر يهوديان فرو خواندند، در صورتى كه خواندن كتاب ديگر محتاج يك هفته تمام وقت بود(21).
پرسش 2 . از چه راهى مىتوان ثابت كرد كه مسيحيت، دچار تحريف شده است؟
يكى از منابع اصيل هر دينى، كتاب مقدس آن است كه فصلالخطابِ تلقىهاى گوناگون و معيار نشان دادن بدعتها و انحرافها به شمار مىرود . در اين كتاب آموزههاى اساسى و محورى نظام اعتقادى، ارزشى و احكام عبادى مطرح شده است و به وسيله آن، مىتوان مميزات هر دينى را از دين و آيين ديگر تشخيص داد . بر اساس منابع مذهبى ما، تعدادى از پيامبران الهى (آدم، ادريس، نوح، هود، صالح، ابراهيم، موسى، عيسى و پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله ) داراى كتاب آسمانى بودهاند .(22) تمامى اين كتابها از ناحيه خداوند وحى شده بود و پيامبران نامبرده نقشى جز دريافت و ابلاغ مضامين آن نداشتهاند . اما - غير از قرآن مجيد - تمامى آنها و يا بخش اصلى آنها، مفقود شده و يا متن آنها دچار تحريف گشته است .
اين تحريف با سه رويكرد تاريخى، نگرش محتوايى به مضامين اين كتابها و قضاوت قرآن به عنوان آخرين كتاب آسمانى اثبات مىگردد و با اثبات آن، تحريف دين روشن مىشود . البته رويكرد سوم تنها براى كسانى قابل قبول است كه آسمانى بودن قرآن را قبول دارند؛ اما رويكردهاى پيشين همگانى است؛ از اين رو فقط به بيان آن دو مىپردازيم.
يك . رويكرد تاريخى
براساس گزارشهاى معتبر و مستند تاريخى كتابهاى مقدس(تورات و انجيل )، در طول 1500 سال تأليف و گردآورى شده است، از همينرو علاوه بر برخوردارى از شيوههاى متنوع ادبى، با گذشت زمان، تحول آرام و كندى را تجربه كرده است . صرفنظر از اقليتى ناچيز از مسيحيان - كه مىپندارند كتابهاى مقدس (تورات و انجيل )، با همين الفاظ الهام شدهاند و خدا پيام خود را كلمه به كلمه به كاتب بشرى منتقل و وى چيزهايى را كه خدا املا نموده، با امانت ثبت كرده است - بيشتر مسيحيان معتقدند : كه خداوند كتابهاى مقدس را به وسيله مؤلّفانى بشرى، نوشته است و بر اين اساس كتابهاى مقدس، يك مؤلّف الهى و يك مولّف بشرى دارد .(23)
جالب است بدانيد تعداد كتابهاى مقدس (در مجموع 46 كتاب عهد عتيق يهود و 27 كتاب عهد جديد يعنى انجيل )، براساس نوعى توافق، حاصل شده است .(24)
حال وقتى تاريخ به ما نشان مىدهد كه بشر در تأليف كتاب مقدس دست داشته است، اين كتاب ديگر مصون از خطا نخواهد بود. اين مسأله موجب شد تا هر كسى، اقدام به نوشتن و گزارش روايات مربوط به دوران كوتاه رسالت عيسى و سرگذشت او كند و به نوبه خود منجر به پديد آمدن صد نوشته گشته است كه هر كسى نوشته خود را صحيح مىداند . از اين رو براساس گزارشهاى تاريخى، در اواخر قرن اول ميلادى و اوايل و اواسط قرن دوم ميلادى، فرقههاى انجيلى متعددى به وجود آمد و اختلافها و كشمكشهاى فراوانى رخ داد .
طرح مؤلف بشرى در كنار مؤلف الهى، در تدوين كتاب مقدس و در نتيجه تحريف آن، باعث گرديد كه پيامدهاى ناگوارى براى كتاب مقدس، به وجود آيد كه گزارش آن در اين مجال اندك ممكن نيست .(25) در اينجا كافى است به اعتراف برخى از عالمان و انديشمندان مسيحى بسنده كنيم :
1-1. رابرت م.گرنت(26) انطباق انجيل فعلى را با گفتههاى عيسى به صراحت رد مىكند و مىگويد : «اين بدان معنا نيست كه عيسى تمام كلماتى را كه گزارش شده است دقيقاً به همان شكلى كه انجيل نويسان نوشتهاند گفته است».(27)
1-2 ارنست رنان؛ كتاب مقدس را نگاشته انسان دانسته، آن را همچون ديگر مكتوبات بشرى مشتمل بر خطاهايى مىشمارد و بر وجود داستانهاى دروغين و افسانهها در آن تأكيد مىورزد.(28)
1-3. متكلمان ليبرال مسلم مىدانند كه كتاب مقدس مستقيماً وحى منزل نيست و به دست انسان نوشته شده است.(29)
1-4. بسيارى از سنت گرايان بر مركزيت مسيح اصرار مىورزند بدون اينكه بر خطاناپذيرى انجيل پافشارى داشته باشند.(30)
1-5. برخى از متكلمان برجسته مسيحى مانند بريث ويت(31) مىگويند نمىتوان محتويات كتاب مقدس را صادق شمرد.(32)
1-6. متكلمان نئوارتدكس(33) (الهيات رسمى - سنتى جديد) پروتستان معتقدند كتاب مقدس به خودى خود وحى الهى نبوده، يك مكتوب خطاپذير انسانى است كه به وقايع وحيانى شهادت مىدهد.(34)
1-7. پل تيليش كه از متكلمان برجسته مسيحى به شمار مىرود، معتقد است : «پژوهشهاى تاريخى نشان دادهاند كه عهد قديم و عهد جديد در بخشهاى نقلى خود، عناصر تاريخى، افسانهاى و اسطورهشناختى را تلفيق مىكنند و در اكثر موارد تفكيك اين عناصر از يكديگر با هر درجهاى از امكانپذيرى نامحتمل است... مردم، ديگران يا خودشان را بدون ايمان مسيحى قلمداد مىكنند، تنها به اين دليل كه به مستند بودن حكايتهاى معجزهاى عهد جديد اعتقادى ندارند. به طور قطع آن حكايتها مستند نيستند».(35)
1-8. توماس ميشل - استاد الهيات مسيحى - بر آن است كه به اعتقاد بيشتر متفكران كاتوليك، پروتستان و ارتودوكس، كتابهاى مقدس، املاى الهى نيست و داراى عصمت لفظى نمىباشد و گاهى نويسندگان بشرى، نظريات غلط يا اطلاعات اشتباهآميزى را در متن كتاب باقى گذاشتهاند .(36)
تحريف از ديدگاه مسيحيان
اعتبار كتاب مقدس همواره مورد انتقاد انديشمندان قرار داشته اما از قرن نوزدهم ميلادى، مباحث انتقادى مربوط به كتاب مقدس وارد مرحله جديدى شده است : «بولتمان (1884 - 1976م) كه بزرگترين متخصص عهد جديد در قرن بيستم لقب يافته است در اثر مهم خود، تاريخ سنت هم نظر، به ارزيابى كتاب مقدس مىپردازد. از نظر او بسيارى از سخنان مكتوب عيسىعليه السلام گفتههاى خود او نيست بلكه محصول حيات جوامع مسيحى اوليه است».(37)
«آدولف فون هارتاك» مورخ تواناى قرن نوزدهم و بزرگترين متخصص آثار پدران در عصر خود، در مجموعه سه جلدى تاريخ اصول ايمان، اين باور را مطرح كرد كه انجيل تحت تأثير فلسفه يونان تغيير يافته است. وى در پى آن بود كه تاريخِ فرايند يونانى شدن مسيحيت را نشان دهد. از نظر او، مذهب ساده عيسىعليه السلام به ويژه به واسطه تعاليم پولس، به مذهبى در مورد عيسىعليه السلام تغيير يافته و به اصل ايمانى تجسم خداى پدر تبديل شده است.(38)
برخى ديگر از صاحبنظران به نوسازى روزافزون روايات انجيل به نفع الوهيت عيسى توجه نموده(39) و عدهاى نيز در مورد تاريخ تأليف اناجيل ايراداتى را مطرح كردهاند.(40)
اما شايد بتوان گفت مهمترين سند در مورد انحراف مسيحيت از ديدگاه ايشان خود كتاب مقدس است. در اين كتاب «پولس» با حواريون و شخص «پطرس» كه جانشين رسمى حضرت عيسىعليه السلام است، مخالفت ورزيده، حتى آنان را به «نفاق» متهم مىسازد : «اما چون پطرس به انطاكيه آمد او را روبهرو مخالفت نمودم؛ زيرا مستوجب ملامت بود... و ساير يهوديان هم با وى نفاق كردند، به حدى كه برنابا هم در نفاق ايشان گرفتار شد».(41)
مسلماً چنين برخوردى نشان از وجود انحراف در عقايد بزرگان صدر اول مسيحيت دارد.(42)
دو . رويكرد محتوايى
با نگرش محتوايى به مضامين كتابهاى مقدس، روشن مىگردد كه برخى از كتب اديان آسمانى، دچار تحريف گشتهاند ؛ چرا كه اگر كتاب مقدس دچار زياده و نقصان و تغيير در لفظ و مفاهيم نشود، هيچگاه مطالب متناقض و معارف، خردستيز نخواهد داشت، حال آنكه با مراجعه به اين كتابها مسائل منافى با يكديگر و غير عقلانى فراوان يافت مىشود . وجود تناقضات در اناجيل چنان زياد است كه علامه شعرانى پس از نقل و بررسى تفصيلى 45 مورد از اشتباهات و تناقضات اناجيل مىنويسد : «اين بنده مؤلف از اين قبيل بيش از هفتصد تحريف يادداشت كردهام. در «اظهار الحق»(43) گويد : اختلافات در انجيل به عقيده «ميل» سى هزار است و به طورى كه «گريسباخ» تحقيق كرده است صد و پنجاه هزار است و «شولز» كه آخرين محققين ايشان است عدد آن را به تحقيق نيافته است».(44)
جالب آن كه اناجيل از همان آغاز در نسبنامه عيسىعليه السلام گرفتار تناقض شدهاند. اين دليل روشن بر تحريف كتابهاى مقدس است. اكنون نسبنامه آن حضرت را براساس متن «انجيل لوقا» و «انجيل متى» و كتاب «تواريخ ايام» تقديم مىداريم :
انجيل لوقا باب 3 انجيل متى باب اول كتاب تواريخ ايام باب 3
يوسف يوسف -
هيلى يعقوب -
متثات متان -
ليوى اليعازر -
ملخى اليهود -
يناه اكيم -
يوسف صادوق -
متاثياه عازور -
عاموس الياقيم -
تاحوم ابيهود -
اهلى - -
نكى - -
ماث - -
مطائياه - -
شمعى - -
يوسف - -
يهوداه - -
يوحناه - -
ريصاه - -
زرو بابل زرو بابل زرو بابل
شلتى ئيل شلتى ئيل پداياه
نيرى يكيناه يكنياه
ملخى - يهوياقيم
ادى يوشياه يوشياه
قوصام امون امون
المودام منسه منسه
ائير حزقياه حزقياه
يوسى احاز احاز
اليعازر يوثام يوثام
يوريم عزرياه عزرياه
متأث - امصياه
ليوى - يوآش
شمعون - احزياه
يهوداه يورام يورام
يوسف يهوشافاط يهوشافاط
ونان اسا اسا
ايلياقيم ابياه ابياه
ميلياه رحبعام رحبعام
مئنان - -
مطاثاه - -
ناثان سليمان سليمان
داود داود داود(45)
نمونههايى از تحريف در كتاب مقدس
در كتاب مقدس به مواردى از مصاديق تحريف برمىخوريم. ذيلاً به برخى از آنها اشاره مىشود(46). آشنايى با اين موارد مىتواند زمينههاى پژوهش بيشتر را فراهم كند :
1. در سِفر «پيدايش» مىخوانيم : «بعد از اين ايام كه خدا ابراهيمعليه السلام را امتحان كرد، به او گفت : اى ابراهيم. عرض كرد : لبيك. گفت : «اكنون پسر خود را كه يگانه فرزند تو است و او را دوست مىدارى، يعنى «اسحاق» را بردار و بر زمين موريا برو و او را در آنجا بر يكى از كوههايى كه به تو نشان مىدهم به عنوان هديه سوختنى قربانى كن».(47)
در اين متن كه مربوط به جريان ذبح كردن يكى از فرزندان حضرت ابراهيمعليه السلام به دست او است، پس از عبارت «يگانه فرزند»، عبارت «يعنى اسحاق» قرار گرفته است. در حالى كه عبارت صريح عهد عتيق، وعده تولد اسحاق را سيزده سال پس از تولد اسماعيل مىداند.(48) يعنى اسماعيل تا چهارده سالگى تنها فرزند ابراهيم است. پس در اينجا تحريفى صورت گرفته و عبارت «يعنى اسحاق» بعداً به متن عهد عتيق اضافه شده است.
اما انگيزه اين تحريف چيست؟ در اعتقاد يهوديان كه به مسيحيان هم انتقال يافته است، «مسيّا» يعنى همان پيامبر موعود بايد از نسل اسحاق باشد و از سوى ديگر، شخص موعود از نسل شخص «مذبوح» است. تنها در صورتى كه اسحاق همان شخص مذبوح باشد مىتوان موعود امم را از نوادگان اسحاق دانست و تنها در اين صورت است كه سيادت بنى اسرائيل و انديشه برترى يهود تثبيت مىشود و مسيحيان با استناد به همين متن، عيسىعليه السلام را كه از نوادگان اسحاق است، موعود امم دانستهاند. و اگر مشخص شود كه مذبوح اسماعيل بوده نه اسحاق، زيربناى بسيارى از اعتقادات يهود و مسيحيت تخريب مىگردد.
2. انجيل متى، عيسىعليه السلام را از فرزندان سليمانبن داودعليه السلام مىداند.(49) در حالى كه وى در انجيل لوقا فرزند ناتانبن داود معرفى شده است.(50)
3. در انجيل متى، عيسىعليه السلام اعلام مىكند كه پس از مصلوب شدن سه شبانه روز در زمين مدفون خواهد ماند : «زيرا هم چنان كه يونس سه شبانه روز در شكم ماهى ماند، پسر انسان نيز سه شبانه روز در شكم زمين خواهد بود».(51)
در حالى كه اناجيل ديگر مدت دفن او را از غروب جمعه تا قبل از سپيده يكشنبه، يعنى حداكثر يك روز و دو شب مىدانند(52).(53)
انجيل مرقس - كه قديمىترين و كوتاهترين انجيلها است - خاطرات قديس پطرس حوارى را مطرح مىكند كه متضمن احساسات بشرى عيسى است . در اين انجيل، عيسى موجودى مافوق بشر نشان داده شده و «فرزند انسان» لقب گرفته است، اما اثرى از اصل «تجسّم الهى» در پيكر عيسى و اصل ازليت او (وجود قبل از خلقت ) ديده نمىشود . اما انجيل متى و انجيل لوقا، حاوى عباراتى است كه زمينه را براى اعتقاد به تجسّم ربوبيت در پيكر عيسى آماده مىكند و انجيل يوحنا، به صراحت طبيعت الوهى عيسى را - چنان كه معاصرش يعنى پولس مطرح كرده بود - بيان مىكند . اين تهافت مشكل پيچيدهاى است كه اذهان انديشمندان مسيحى را تاكنون به خود مشغول داشته و راه حلهاى گوناگون اما بىحاصل در رفع آن ارائه كردهاند(54) .
در انجيل يوحنا از يحيىعليه السلام پرسيده مىشود : آيا تو همان ايلياى نبى الياس هستى كه قبل از فرا رسيدن روز موعود (ظهور مسيح ) بايد بيايد؟ يحيى تأكيد مىكند : من چنين شخصى نيستم(55) ؛ بنابراين روز موعود هنوز فرا نرسيده است . اما در انجيل متى به عيسىعليه السلام نسبت دادهاند كه گفت : «اگر بخواهيد قبول كنيد كه يحيى همان الياس است كه بايد بيايد»(56) .
نويسنده انجيل لوقا براى برداشتن تنافى موجود ميان اين دو عبارت، مسئله را به گونهاى ديگر توجيه كرده، مىگويد : «و او (يحيى ) به روح قوت الياس پيشروى وى (خداوند )، خواهد خراميد»(57) . اين مضامين متفاوت و متعارض، نشانگر آن است كه آيات اصلى الهى - كه به عيسىعليه السلام وحى شده - دچار تحريف جدى گشته است(58) .
چنان كه گفته آمد با رويكرد قرآنى و روايى نيز مىتوان تحريف كتابهاى مقدس را نشان داد، بعضى از آيات قرآن و روايات نقل شده از امامانعليهم السلام، نشانگر تحريف كتاب مقدس است . گزارش اين دسته از نصوص در اين نوشتار كوتاه مقدور نيست(59) .
پرسش 3 . ديدگاه دانشمندان در رابطه با اعتبار و وثاقت كتاب مسيحيان چيست؟
در قرون اخير عدهاى از دانشمندان غربى مشاهده كردهاند كه بين عقايد مسيحيان و اديان هندى تشابه عجيبى وجود دارد. آنان در مطالعات خود متوجه شدهاند كه عقايد تثليث، فدا، تصليب و ساير مسائل اعتقادى مسيحيان عيناً در مذاهب بت پرستان وجود داشته، ولى در اعتقادات بنى اسرائيل سابقهاى نداشته است.
دانشمندان محقق، حتى در برابر جملههايى از انجيل، عبارتهاى مشابه در كتابهاى هندو و بودايى يافتهاند كه حيرتشان را برانگيخته است. آنان ديدند كه حتى لقبهاى گوسفند خدا، فرزند خدا، بردارنده گناهان، فداشونده و غير اينها كه به مسيحعليه السلام اطلاق مىشود، در آن مذاهب نيز هست و چون سابقه تاريخى آن اديان بيشتر است، دانشمندان نظر دادند كه اعتقادات و اصطلاحات مسيحيان در اين باب بايد از آن اديان گرفته شده باشد.
در سال 1974 در بيابانهاى فلسطين، در غارهايى بر كرانه بحرالميت، طومارهايى كشف شد كه يك جنبش فكرى را در باب مسيحيت پديد آورد. اين طومارها كه شامل بخشهايى از كتاب مقدس و تفاسير و ادعيه است، حدود 2000 سال قدمت دارد يعنى خط آنها در حدود عصر مسيحعليه السلام نوشته شده است.
دانشمندان پس از مطالعه طومارها فهميدند كه آنها به فرقهاى از يهوديان به نام اِسِنيان مربوط مىشود. اين فرقه در صحراها زندگى مىكردند و افكارى عرفانى داشتند و انتظار مسيحاى بنىاسرائيل را مىكشيدند. آنان نوشتههاى خود را در كوزه مىكردند و در غارهايى در كنار بحرالميت به وديعت نهادند و پس از آن به سرنوشتى نامعلوم گرفتار شدند و خبرى از ايشان باز نيامد.
كشف اين طومارها انعكاس عجيبى در محافل علمى جهان داشت. در ابتدا برخى آنها را جعلى مىپنداشتند، ولى پس از آزمايشهاى فنى، اعتبار آنها ثابت شد.
برخى دانشمندان گفتند : طومارهاى كشف شده ديدگاه علمى ما را نسبت به حضرت مسيحعليه السلام و آغاز مسيحيت تغيير خواهد داد.(60)
تا كنون هزاران كتاب درباره اين طومارها نوشته شده است، از جمله كتابى به نام «مفهوم طومارهاى بحرالميت» نوشته يك روحانى آزاد انديش مسيحى به نام «اى.پاول ديويس» كه بسيار جالب توجه است. در اين كتاب پس از تحقيق درباره محتويات طومارهاى مذكور چنين آمده است :
نظريهاى كه يك تن مسيحى عامى درباره پديدآمدن مسيحيت اتخاذ مىكند اين است كه مسيح بشارت خود را تبليغ كرد، به عنوان مسيح و منجى مرد، از مردگان برخاست و كليساى مسيحى را تأسيس كرد كه در سراسر جهان با فعاليت حواريان گسترش يافت... .
همچنين يك مسيحى عامى اظهار مىدارد كه عيسى يك تن يهودى بود كه سنن و فرهنگ يهودى را به ارث برده بود. علاوه بر اين اظهار مىكند كه رسولان برداشتهايى از بشارت از عيسى ديده و شنيده بودند و بر اثر تجربيات شخصى خويش دريافتند كه او منجى و خداوندگار بشر و پسر خدا بوده است.
به هر حال، يك عامى اعتقاد مسيحى را چنين بيان مىكند و ابداً به ذهنش خطور نمىكند كه مقدار زيادى از آن اعتقادات پيش از مسيحيت وجود داشته است... و نمىداند كه پايه و اساس بسيارى از آن اعتقادات در كتاب مقدس يافت نمىشود.
چيزى كه عامى نمىداند، اما دانشمند مىداند اين است كه در عصر مسيح و پس از آن، بت پرستان براى خدايان خود باورهايى داشتند و نامهايى مىگفتند كه عين آنها در عقيده مسيحى اظهار شده است. ميترا(61) منجى بشريت بود، و همين طور تموز(62)، ادونيس(63) و اوزيريس(64). اعتقاد به فادى(65) بودن مسيح كه سرانجام، در مسيحيت وارد شد يك اعتقاد يهودى نبود و مسيحيان نخستين در فلسطين نيز آن را باور نداشتند.
مسيحاى مورد انتظار يهوديان و مسيحيانِ يهودىالاصل پسر خدا نبود، بلكه پيامبرى از طرف خدا بود. او بنا نبود با خون خويش كفاره گناهان ديگران شود، بلكه قرار بود كه از راه ايجاد حكومت مسيحايى بر روى زمين، مردم را نجات دهد. مسيحيان يهودىالاصل به نجاتى كه به ايشان اجازه دخول در آسمان دهد، چشم ندوخته بودند؛ بلكه به نجاتى كه نظام جديدى روى زمين تأسيس كند، اعتقاد داشتند و اين مطلوب آنان بود، گرچه به فناپذيرى روح و جاودانگى جان معتقد بودند.
عقيده مسيحى هنگامى ميان بت پرستان رواج يافت كه عقيده به عيسى به عنوان خداى نجات بخش پديد آمد. اين عقيده كاملاً بر آنچه پيش از آن بود، به ويژه ميترا، منطبق مىشد. همچنين روز 25 دسامبر(انقلاب شتوى) سالروز تولد ميترا بود كه توسط مسيحيان، سالروز تولد عيسى شد و حتى روز سبت(شنبه) يعنى هفتمين روز يهوديان كه توسط خداوند در شريعت موسى(تورات) مشخص شده و خداوند آن را تقديس كرده بود... تحت تأثير انديشههاى ميترايى به روز اول يعنى يكشنبه (Sunday)، روز خورشيد فاتح، تبديل شد.
در زمان گسترده شدن مسيحيت، در حوزه مديترانه منطقهاى نبود كه فكر مادر باكره و فرزند او كه بايد (در راه گناهان) بميرد، وجود نداشته باشد. اصولاً زمين الههاى بود كه در هر بهار باكره مىشد. فرزند وى ميوه زمين بود كه براى مردن به دنيا مىآمد، و همين كه مىمرد در زمين دفن مىشد تا تخم ميوه بعدى باشد و دوره تازهاى را به وجود آورد. اين افسانه رستنى بود كه داستان غمانگيز خداوند رهاننده و مادر غمديده را به گونهاى ماهرانه پديد آورد.
گردش فصول روى زمين به گردشى مانند آن در آسمانها مربوط شد. اين عقيده نيز وجود داشت كه الهه باكره همان برج سنبله است كه درست هنگامى كه ستاره شعراى يمانى در مشرق، تولد تازه خورشيد را اعلام مىكند، اين برج در قسمت شرقى آسمان طالع مىشود. قرار گرفتن خط افق در ميان سنبله رمز پذيرفته شدن مادر باكره بود كه توسط خورشيد عطا مىشد. افسانه زمين به اين گونه با افسانه آسمان درآميخت و اين دو با افكار قهرمانان واقعى و غير واقعى عهد باستان مخلوط شدند و داستان قهرمان فداشونده پديد آمد.
غارى كه زادگاه عيسى محسوب شد، از پيش زادگاه هوروس بود كه پس از بزرگ شدن، اوزيريس گرديد و مقرر بود براى رهايى قوم خود بميرد. ايزيس مادر غمديده بود. تعداد زيادى از اين مسلكهاى معتقد به فدا وجود داشت كه توسط نويسندگانى چون «فريزر» در كتاب شاخه زرين(The Goldern Bough) و دانشمند بزرگ و متخصص ادبيات يونان و روم استاد «ژيلبر مورى» شرح داده شده است.
در اين مسلكها آيينهايى وجود داشت كه پس از اين، آيينهاى مسيحى ناميده شد. شام آخر(عشاى ربانى) به ميترا پرستى تعلق داشت كه از آن عاريت گرفته شد و با شام مسيحيت فلسطينى تركيب شد. نه تنها آيينها، بلكه يك مجموعه اعتقادات از قبيل خون بره (يا ثور، گاو نر) نيز از ميتراپرستى گرفته شد. نه تنها اعتقادات مذهبى، بلكه شمارى از تعاليم اخلاقى نيز از مسلك كسانى كه به مسيحيت مىگرويدند، جذب شد. به علاوه تعاليمى اخلاقى نيز وجود دارد كه از غير آن مسلكها گرفته شده است، مانند تعاليم رواقيان.
ارتباط مسيحيت با بتپرستى به اندازهاى زياداست كه اگر اصولا يك هسته مسيحيت يهودىالاصل نيز در كار باشد، مسيحيت كنونى از آن بهره اندكى دارد. بايد به خاطر داشت كه پس از عيسى به ندرت به او معلم گفته شد. وى مسيح و نجاتدهنده و خداوندگار مسيحيان شده بود.
نويسنده كتاب مىافزايد : يك عامل اصيل براى فاتح ساختن مسيحاى يهود در رقابت مسلكهاى معتقد به فدا، پولس طرسوسى است كه يك يونانى مآب و قديس ملهم يهودى با درك ژرف از مسلك بتپرستى بود. او در تركيب و پيوند، استادى ماهر بود و هم او نخستين كسى است كه انديشه پيوند دادن اسرائيل را به آتن و معبد اورشليم را به قربانگاه ميترايى و يَهْوَه فرقه اِسِنى را به خداى ناشناخته تپه آروپاگوس(66) در سر پروراند.(67)
دانشمندان مغرب زمين كتابهاى مستند و بىشمارى در اين باب نوشتهاند. خلاصهاى از مباحث ايشان در كتاب «افسانههاى بتپرستى در آيين كليسا» نوشته محمدطاهر تنير آمده است. در اين كتاب تصاويرى از قبيل تصوير تريمورتى هندوان كه به نشانه تثليث سه سر دارد، به چاپ رسيده است.
يكى از القاب حضرت عيسىعليه السلام كلمه(Logos) است كه گفته مىشود از فلسفههاى قديم يونان گرفته شده است. مسيحيان، به خصوص با استناد به انجيل يوحنا، ايمان دارند كه عيسى انسانى است كه كلمه خدا در او زيست مىكند؛ يعنى پيام ازلى كه خداى حكيم هر چيز را به وسيله آن آفريد، با تجسم يافتن در عيساى انسان، در ميان بشر خيمه خويش را برافراشت. پيام ازلى با قرارگرفتن در عيسى، به شكل انسانى زيست مىكرد كه مانند همه مردم براى تحصيل لقمهاى مىكوشيد، مىخورد و مىنوشيد، دوستان و خويشاوندانى داشت، رنج كشيد و مرد(68).
در تصاوير پيشرو مجسمه خدايان تثليثى بوداييان در هند و كامبوج با مجسمه تثليث مسيحيان مقايسه شده است.(69)
تصاوير اينجا آورده شود
پرسش 4 . اعتقاد به تثليث از چه زمان و چگونه وارد مسيحيت شد؟
در كتاب عهد جديد نصّى كه بر تثليث دلالت كند، وجود ندارد و عباراتى نظير «پدر، پسر و روح القدس»(70) كه در انجيل متى آمده است نيز دلالت روشنى بر آن ندارد. به نظر برخى از محققان مسيحيان قرن اول و دوم خداى يگانه را مىپرستيدند و از قرن سوم به بعد انگاره تثليث و الوهيت حضرت عيسىعليه السلام در مسيحيت راه يافت.(71)
يافت نشدن نصّى بر تثليث در عهد جديد برخى جاهلان را تحريك كرد تا آن كتاب بشر ساخته را تحريف كنند و تثليث را در آن جا دهند. آنان نتوانستند براى اين اناجيل كه محتويات معروفى داشتند، دستبرد بزنند؛ از اين رو، به سراغ رساله اول يوحنا (5 : 7-8) رفتند و متنى را مبنى بر وحدت «پدر»، «كلمه» و «روحالقدس» به آنجا افزودند. با بررسى نسخههاى خطى واجد و فاقد اين عبارت، معلوم مىشود كه عبارت مذكور تنها در برخى از نسخههاى خطى متأخر يافت مىشود.(72)
دو صفحه اسكن شده از انجيل در اين دو صفحه بيايد
تثبيت تثليث در شوراى نيقيه
يافت نشدن نصى بر تثليث و محدوديت و ابهام عبارات مربوط به الوهيت عيسى، مسيحيان را بر آن داشت كه اصطلاح «پسر خدا» را در مورد آن حضرت توسعه دهند و اين اصطلاح را از معناى تشريفى به معناى حقيقى متحول كنند. در اوايل قرن چهارم اسقفى برجسته به نام آريوس(73) بر ضد اعتقاد به الوهيت عيسى قيام كرد، او بر آن بود كه «پسر» (عيسى) اولين و كاملترين مخلوق است و چون متأخر از «پدر» (خدا) است، پس پيش از آنكه به وجود آيد، وجود نداشت. بنابراين پرستش حضرت مسيح، پرستش يك انسان و مقدمه بتپرستى است. به دنبال اين مسأله مجادلات بالا گرفت، قريب 300 اسقف به دعوت قسطنطين، نخستين قيصر مسيحى، در شهر نيقيّه آسياى صغير به سال 325م. شورايى تشكيل دادند. اين شورا قول به الوهيت عيسى را با اكثريت قاطع پذيرفت و نظر آريوس را مردود دانسته و او را تكفير كرد(74).
در قطعنامه آن شورا كه به نام «قانون نيقاوى» معروف است در مورد حضرت عيسىعليه السلام چنين مىخوانيم : «عيسى مسيح پسر خدا، مولود از پدر، يگانه مولود كه از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خداى حقيقى از خداى حقيقى، كه مولود است نه مخلوق، از يك ذات با پدر،... او به خاطر ما آدميان و براى نجات ما نزول كرد و مجسم شده، انسان گرديد... لعنت باد بر كسانى كه مىگويند زمانى بود كه او وجود نداشت و يا اينكه پيش از آنكه وجود يابد نبود، يا آنكه از نيستى به وجود آمد و بر كسانى كه اقرار مىكنند وى از ذات يا جنس ديگرى است و يا آنكه پسر خدا خلق شده، يا قابل تغيير و تبديل است».(75)
از نخستين اوان مسيحيت تا دوران معاصر عالمان و دانشمندان بسيارى در ميان مسيحيان به توحيد روى آورده و با انگاره تثليث به مخالفت برخاستهاند از جمله:
ايرانائيوس (130 - 200م)، اريجن (185 - 254م)، لوسيان (مت 313م).
اين افراد همگى به جهت حمايت از توحيد مورد آزار و شكنجه واقع شده و در اين راه به شهادت رسيدند.
ترتوليان (160 - 220) وسابلوس (قرن سوم ميلادى) از مدافعان و مبلغان برجسته انديشه توحيدى بودهاند.
از موحدان عصر جديد نيز مىتوان فرانسيس ديويد (1510م)، ميخائيل سروتوس (1511م) ماريا سوزينى (1525م) و سوسيانوس(1539) را نام برد.
از اين جمع ميخاييل سروتوس در اكتبر 1553 در 42 سالگى به جرم تثليث گريزى و توحيد باورى زنده زنده در آتش سوزانده شد.(76)
از سوى ديگر لازم به يادآورى است كه تاكنون هيچ يك از عالمان و يا فرقههاى مسيحى نتوانستهاند شرح مبسوط و روشنى از تثليث به تحرير آورند و به سبب نفوذ برخى از افكار يونانى و آيينهاى غيرالهى اين دين الهى را به شرك آلودند.
...................) Anotates (.................
1) بنگريد : حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، ص 117، قم، طه، سمت، چاپ هفتم، 1384.
2) بنگريد :
الف. باروخ اسپينوزا، مصنف واقعى اسفار پنجگانه، ترجمه : عليرضا آل بويه، فصلنامه هفت آسمان، ش 1، بهار 1378 (اين مقاله ترجمهاى است از فصل هشتم كتاب :
The Chief Works Of Spinooza; A Theo Logico - Political Treatise and A Political Treatise, Thomsloted From The Latin With A Introductionhu R.H.M. Francesco Cordasco.
ب. عبدالرحيم سليم بن اردستانى، كتاب مقدس، صص 56 - 67، قم : آيت عشق، دوم، 1385.
3) تثنيه، 31 :2.
4) كتاب دوم سموئيل، 29-12 :28.
5) تثنيه، 33 :1.
6) تثنيه، 36 :10.
7) داوران، 18 :29.
8) يوشع، 5 :12.
9) 36 :31.
10) همان، ص95-94.
11) همان، ص97-95.
12) همان، ص101.
13) پيدايش، 37 : 25 - 28.
14) Cjrt, Contemporary Jewish Keligious Thougrte Ed. Arthor A. Cohen and Paul Mendes - Flohr, New York, 7891. P.63.
15) ibid, p.63-73; EB, V.41, p.229; ER.ME, V.41, p.755-855.
16) Ibid P.63 - 73; Eb, The New Encyclopedia Britanica, Emcyclopedia Britanica Inc, 51 Thed USA, 5991, v. 41, PP.755 - 855.
17) الخورى بولس الفعالى، المدخل الى الكتاب المقدس، ج2، ص 16 - 39.
18) توماس ميشل، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، ص32.
19) كتاب دوم پادشاهان، 23 :4-22 :8.
20) كتاب نحميا، باب هشتم.
21) ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج1، ص382. به نقل از : عبدالرحيم سليمانى اردستانى، كتاب مقدس، صص67-56؛ قم : آيت عشق، چاپ دوم تا 1385.
22) بحارالانوار، ج 51، ص 27، ح 27 .
23) نگا :
الف . ويلدورانت، تاريخ تمدن، ترجمه حميد عنايت و ديگران، تهران : انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1370 ش )، ج 3، صص 695-721 ؛
ب . ساروخاچيكى، كتاب مقدس را بهتر بشناسيم، صص 14-31؛ تهران : آموزشگاه كتاب مقدس، بىتا .
24) توماس ميشل، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، (قم : مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول، 1377ش )، ص 51 .
25) در اين باره نگا : محمدرضا كاشفى، غرب بر امواج مسيحيت و فرهنگ، (تهران : پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى )، مبحث كتاب مقدس در فصل دوم .
26) Robert M.Grant.
27) رابرت م.گرنت، ديويد تريسى؛ تاريخچه مكاتب تفسيرى و هرمنوتيكى كتاب مقدس، ترجمه : ابوالفضل ساجدى، ص 212، تهران : پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، چاپ اول، 1385.
28) همان، ص 295.
29) ايان باربور، علم و دين، ص 130 - 131. ق : همان، ص 295.
30) Barbour, Ian. Religion in an Age of Science, P.9.
31) Braithwaite.
32) جان هيك و ديگران، كلام فلسفى، ترجمه ابراهيم سلطانى و احمد نراقى، ص 307.
33) Neo-orthodoxy.
34) Barbour Ian, Religion in an age of Science, P.11-21.
35) پل تيليش، پويايى ايمان، ص 103. ق : رابرت م. گرنت، ديويد تريسى؛ تاريخچه مكاتب تفسيرى و هرمنوتيكى كتاب مقدس، ترجمه : ابوالفضل ساجدى، ص 294 - 296.
36) نگا : توماس ميشل، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، (قم : مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول، 1377 )، صص 23 - 27 .
37) تونى لين، تاريخ تفكر مسيحى، ترجمه : روبرت آسريان، ص 446؛ تهران : نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ اول، 1380.
38) همان، ص 387.
39) آرچيبالد رابرتسون، عيسى اسطوره يا تاريخ، ترجمه : حسين توفيقى، ص 71؛ قم : مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول، 1378.
40) ر.ك : محمدرضا زيبايى نژاد، مسيحيتشناسى مقايسهاى، ص 185؛ تهران : سروش، چاپ اول، 1382.
41) رساله پولس به غلاطيان، 2 : 11 - 13.
42) برگرفته از : سيد محمد اديب آل على، مسيحيت، صص 99 و 100، قم : مركز مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى حوزه، چاپ اول، 1385.
43) ج اول، ص 165.
44) علامه ميرزا ابوالحسن شعرانى، راه سعادت، تحقيق : حامد فردى اردستانى، ص 282، چاپ اول، 1386، تهران : مرتضوى.
45) اقتباس از : علامه ميرزا ابوالحسن شعرانى، راه سعادت، ص 269 و 270، تهران : مرتضوى، چاپ اول، 1386.
46) برخى از تحريفات نيز در پاسخ پرسشهاى پيشين اشاره شد.
47) پيدايش، 22 : 1.
48) همان، 17 : 25 و 18 : 1.
49) انجيل متى، 1 : 6.
50) انجيل لوقا، 3 : 31.
51) انجيل متى، 12 : 40.
52) ر.ك : انجيل متى، 27 : 57 و 28 : 1 ؛ انجيل مرقص، 15 : 42 و 16 : 1 ؛ انجيل لوقا، 23 : 53 و 24 : 1.
53) انجيل متى، 2 : 22 ؛ برگرفته از : مسيحيت، صص 100 - 102.
54) ر .ك : كلام مسيحى، صص 66-80 .
55) كتاب مقدس، انجيل يوحنا، 1 :19 .
56) متى، 11 :14 .
57) لوقا، 1 :17 .
58) در باب خردستيزى برخى از آيات كتاب مقدس ر .ك : موريس بوكاى، تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه مهندس ذبيحاللَّه دبير، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم، 1368 ) .
59) در اين باره نگا : محمدرضا زيبايىنژاد، تاريخ و كلام مسيحيت،(قم: معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامى، تابستان 1375 )، صص 81-84 .
60) براى مطالعه بيشتر در اين موضوع، رك : دانيلو، ژان، ريشههاى مسيحيت در اسناد بحر الميت، ترجمه على مهدىزاده، قم نشر اديان، 1383.
61) Mitra مهر، مظهر روشنايى و فروغ؛ خدايى كه در رداهاى هندى به همراه وارونا ذكر شده؛ ظاهراً ميتراز ايزد روز و وارونا ايزد شب بوده است؛ ايزد خورشيد زرتشتيان، (واژهنامه اديان، دكتر عبدالرحيم گواهى).
62) Tmmuz خداى گياهان نزد قوم آكاد كه سومرىها آن را دوموزى مىخواندند.
63) Adonis خداى يونانى رشد گياهان.
64) Osiris خداى كشاورزى در مصر باستان كه با خواهرش ايزيس (الهه مادر) ازدواج كرد و فرزندى به نام هوروس (خداى آفتاب) به دنيا آورد. اوزيريس به دست برادر خود به نام سِت (خداى خشكسالى) كشته شد.
65) فدا شونده.
66) كوه مريخ» اعمال رسولان، 17 :16-23.
67) Davies, A.Powell, The Meaning of the Dead Sea Scrolls, New York: New American Library, 6591,pp.98-19.
68) برگرفته از : حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، تهران، قم : طه، سمت، مركز جهان علوم اسلامى، چاپ هفتم 1384 .
69) نماد گرايى خدايان و آيينهاى هندو، چاپ : هند : بمبئى، هندا.پارتازاراتى.
70) متى، 28 : 19.
71) بنگريد : مرضيه شنكايى، بررسى تطبيقى اسماى الهى، صص 248 - 263، تهران : سروش، اول، 1381.
72) حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، ص 176 و 177.
73) Arius, 413 A.D.
74) DAvis. J.G, Christianity, Lising Faith, ed. Zaehner, p.75.
75) ميلر، و.م، تاريخ كليساى قديم در امپراتورى روم و ايران، ترجمه على نخستين، تهران : انتشارات حيات ابدى، 1981، ص 244 ؛ق : حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، صص 176 - 180، قم : طه، سمت، مركز جهانى علوم اسلامى، چاپ هفتم، 1384.
76) جهت آگاهى بيشتر بنگريد:
الف. احمد بهشتى، عيسى پيام آور اسلام، بخش ششم.
ب. محمد ظهورى فر، خدا در اديان ابراهيمى (يهوديت، مسيحيت، اسلام) (پايان نامه)، صص 101 - 103.