لطيفه: كسي را مي خواستند برايش همسري انتخاب کنند هر کاري مي کردند زير بار نمي رفت بالاخره با اجبار زنش دادند، وقتي مراسم عروسي برگزار شد، به اطرافيان خويش به شدت هيچ گاه اعتراض مي کرد که چرا زودتر برايم همسر انتخاب نکرديد.
واقعيت اين است که اگر معناي رسيدن به کمال و مزايايي که دارد براي ما روشن شود اعتراض نمي کرديم «چرا خداوند ما را آفريد!!»البته همان گونه كه درباره ازدواج چه بسا برخي دچار شكست در زندگي مي شوند و پشيمان باشند. ممكن است برخي از انسانها نيز از زندگي در دنيا پشيمان باشند.اما اين عده در برابر ميليون ها و ميلياردها انسان كه خواهان ادامه زندگي هستند و حتي به دنبال اين هستند كه هر چه بيشتر به زندگي خود ادامه دهند، ناچيز هستند. اگر خوب دقت شود پشيماني اين عده كم به دليل عدم موفقيت در زندگي است در حالي كه اگر تلاش كنند و در زندگي فردي، هر روزشان از روز قبل بهتر باشد و در روابط خانوادگي و اجتماعي، رفتار محبت آميز و خيرخواهانه داشته باشند، زندگي براي آنان بسيار شيرين و خوشايند خواهد بود و اگر علاوه بر موفقيت در زندگي شخصي و اجتماعي، ارتباط با خدا داشته باشند و اهل اطاعت و عبادت باشند. دنيا براي آنان بهترين وسيله و جايگاه جهت رسيدن به كمالات و سعادت آخرت خواهد بود بنابراين آنچه مهم است. به جاي اعلام پشيماني از زندگي در دنيا و تأسف از آمدن اجباري به دنيا، در پي استفاده از امكانات دنيا و بهره مندي از فرصت ها و جبران كمبودها باشيم. آن گاه است كه هيچ از زندگي در دنيا پشيمان نخواهيم بود بلكه شكرگزار پروردگار جهانيان نيز خواهيم بود.براي روشن شدن مطلب به چند نکته توجه کنيد:خداوند فياض علي الاطلاق و دائم الفيض است «
يا دائم الفضل علي البريه» هر کس لياقت کمالي را داشته باشد به او بايد عنايت شود وگرنه منع فيض مي شود و منع فيض بر فياض و بخشنده و کريم بي نهايت قبيح است.به عنوان مثال اگر انسان ثروتمندي توان دارد که جوان مجردي را زمينه ازدواجش را فراهم کند و اتفاقابا اين کمک هيچ ضرري متوجه او نمي شود اگر چنين اقدامي نکند مورد ملامت واقع نمي شود؟ آيا مي تواند بهانه بياورد که ازدواج در آينده مشکلاتي دارد لذا اقدام نکردم؟آفرينش اجباري:اولاً هر چند انسان بدون اختيار خويش پا به عرصه هستى گذاشته است؛ اما اولا هيچ موجودي در وجود و ويژگي هاي ذاتي خود مختار نيست. ثانيا انسان در پرتو عنايت الهي، از نعمتى بى نظير برخوردار گشته و آن عبارت است از «هستى»، «وجود» و آثار آن. در مقابل «عدم»، «نيستى» و «ندارى» نقمت و زيانى بى نظير است. خداوند لطف بزرگى فرموده كه ما را از عرصه نيستى به هستى درآورده است و ما بايد شكرگزار چنين هديهاى باشيم و لو آن كه اختيار و اراده ما در آن، هيچ نقشى نداشته باشد.ثانياً گرچه انسان در آمدن به عالم هستى، مختار نيست، ولى باز خداوند بر اساس لطف و رحمتش، او را در چگونه زيستن، چگونه بودن، چگونه رفتن و چگونه حركت كردن، كاملاً آزاد گذاشته است و اين خود نعمتى بس گرانبها است كه متأسفانه بشر از آن حسن استفاده را نمىكند. بله اگر خداوند مرا در اين زمينه نيز با اجبار رو به رو مىساخت و من در كژ انديشى و كژ رفتارى يا راست انديشى و درست كردارى، مجبور بودم؛ مىتوانستم اين پرسش را مطرح كنم، ولى حقيقت امر چنين نيست.T
}حقيقت انسان
اگر انسان به حقيقت، مقام، جايگاه و منزلت خود واقف شود، اينچنين شكوه نمىكند. سخن در اين باره فراوان است؛ ولى توجّه به سه نكته اصلى - كه انديشيدن در آن موجب خواهد شد انسان كمى از اين بدبينى فاصله بگيرد - مثمر ثمر خواهد بود:1. انسان گل سرسبد هستى، تاج و جوهره اصلى آن و اشرف تمامى مخلوقات است و در واقع همه جهان براى او آفريده شده است.
اسراء (17)، آيه 70؛ ميزان الحكمة، ج اوّل، ص 360 و 361.تاج «كرّمنا»ست بر فرق سرت | طوق «اعطيناك» آويز برت |
جوهر است انسان و چرخ او را عرض | جمله فرع و پايهاند و او غرض |
اى غلامت عقل و تدبير است و هوش! | چون چنينى خويش را ارزان مفروش |
مثنوى، دفتر 5، ابيات 3574 - 3576.2- «حقيقت انسان» كتابى است نيازمند به شرح و شارح اين كتاب نيز كسى جز مصنف آن؛ يعنى، آفريدگار هستى نمىتواند باشد؛ زيرا نويسنده اين كتاب او است. بنابراين توجّه به آيات و روايات - كه در واقع ترجمان وحى است - در اين باب ضرورى است. قرآن - از آنجا كه مبدأ فاعلى انسان را خداوند مىداند - معتقد است كه هر چه آدمى، معرفت بيشترى به مبدأ فاعلى خود پيدا كند، هم جهان را و هم خويشتن را بهترمىشناسد؛ زيرا آفريدگار هستى، در خلقت خود تجلّى و ظهور مىكند. از آنجا كه همه آفرينش، سراسر نشانههاى او است و در اين ميان آدمى - كه به عنوان خليفةاللهى نيز آراسته شده - مظاهر اسماى او است، مىتوان با شناخت عميقتر به خداوند و اسماى اعظمش، به مقام انسان بيشتر نايل گشت.
تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 13، صص 59 - 71.آدم اسطرلاب اوصاف علوست | وصف آدم مظهر آيات اوست |
هر چه در وى مىنمايد عكس اوست | همچو عكس ماه اندر آب جواست |
مثنوى، دفتر 6، بيت 3138 و 3139.3. قرآن كريم در بيش از پنجاه آيه، به وصفهاى نكوهيده اشاره و به جهت وجود آنها در آدمى، انسان را سرزنش كرده است؛ مانند: بخيل،
محمد (47)، آيه 38. ضعيف،
نساء (4)، آيه 28. عجول،
اسراء (17)، آيه 11. ظلوم،
احزاب (33)، آيه 72. جهول،
همان، آيه 72. و ... امّا همه اينها به طبيعت انسان باز مىگردد و منشأ پيدايش اين اوصاف رذيله، جاذبههاى طبيعى انسان است؛ چنانكه سرچشمه فضايل، جذبههاى فرا طبيعى است. بايد به اين نكته توجّه داشت كه صفات رذيله، ريشه در عالم ملكوت ندارند و مشمول اصل جامع
«و ان من شىء الاعندنا خزائنه و ما ننزله الابقدر معلوم»؛
حجر (15)، آيه 21. نخواهد بود؛ بلكه بر اساس آيه
ٱو ما اصابك من سيئة فمن نفسك»؛
نساء (4)، آيه 79. همه سيئهها و بدىها از پيش خود انسان است.
تفسير قرآن كريم، صص 78 - 79.از اين حقيقت نبايد غفلت كرد كه خاصيت نور باطنى، از فطرت انسان پرتو افشان مىشود و اگر اين منبع الهى (فطرت) زنده به گور نشود و غبار آلودگىها و هواهاى نفسانى آن را نپوشاند، همواره پر فروغ خواهد بود. امّا اگردر پشت ظلمت «گناه» پنهان گردد، انسان گنهكار حقيقت خود را نمىبيند و از آنجا كه نورى ندارد، خود را گم كرده، پس از مدتى خويشتن را به كلى فراموش خواهد كرد. تنها با علم و محبّت است كه فطرت انسان پر فروغ خواهد ماند؛ زيرا علم، خدا و مبدأ فاعل آدمى را به انسان مىنماياند و دوّمى انسان را به مبدأ اصلى خويش؛ يعنى، خداوند متعال مىرساند:
«العلم يدل عليه و الوجه يدّل له»؛
شرح كلمات باباطاهر به نقل از: تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 14، ص 134. اگر مىخواهيد حركت و جنبشى داشته باشيد و از گناهان و آلودگىها رهايى يابيد، نيازمند علم و سپس عمل هستيد. بنابراين بدون علم، به دنبال معرفت الهى رفتن جهل است و بدون عمل تنها در پى درس و بحث، حوزه و دانشگاه بودن، عمرى چون سنگ آسيا به گرد خود چرخيدن و سپس توقف، ناتوانى و عجز است.انسانها بايد در شناخت خويشتن بكوشند تا خويش را ارزان نفروشند.
خويشتن نشناخت مسكين آدمى | از فزونى آمد و شد در كمى |
خويشتن را آدمى ارزان فروخت | بود اطلس خويش بر دلفى بدوخت |
مثنوى، دفتر 3، بيت 1000 و 1001.4.
اهميت اميد؛ خداوند متعال علاوه بر آنكه نوميدى از رحمت خويش را يكى از گناهان بزرگ و گاه كفر مىشمارد، خطاب به پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد:
«قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله انّ الله يغفر الذنوب جميعاً انه هو الغفور الرحيم»؛
زمر (39)، آيه 54. بگو: اى بندگانى كه به خود ستم كردهايد،! از رحمت و آمرزش الهى نااميد نشويد؛ زيرا خدا آمرزنده و مهربان است و اگر توبه كنيد هر گناهى را مىآمرزد. اين تحذير از آن رو است كه اگر كسى از رحمت و آمرزش الهى، نااميد شود، ديگر محرك درونى ندارد كه در زندگى خود كار خوب و پسنديدهاى انجام دهد يا از گناهان بزرگ و كوچك و كردارهاى زشت و ناروا، اجتناب ورزد؛ زيرا محرك در اين دو چيز «اميد رحمت» و «نجات» از عذاب خدا است و اين اميد در چنين آدمى وجود ندارد.به هر روى بايد توجّه داشت كه فضل و رحمت الهى، موجب پاك شدن بندگان مىشود و از اين مهم نبايد غافل بود.
فضل حق با اين كه او كژ مىتند | عاقبت زين جمله پاكش مىكند |
سبق برده رحمتش و آن غدر را | داده نورى كه نباشد بدر را |
آب بهر اين بباريد از سماك | تا پليدان را كند از خبث پاك |
مثنوى، دفتر 5، ابيات 195، 196 و 199.لذا جهت توضيح اين مطلب که «آيا ما خود به اختيار پا به اين جهان نهاده ايم يا نه» . در اين باره بايد گفت که فيلسوفان و متکلمان و در واقع صاحب نظران چه در عالم اسلام و چه در دنيا غرب، آنگاه که بحث از اختيار و جبر را مطرح مي کنند، بحث اختيار و جبر را نسبت به افعال انسان مي سنجند يعني پس از آن که انسان وجود يافت و پس از چندي رشد کرد و آن گاه خود را در مقابل خداوندي يافت هيچ چيز از دايره علم و قدرت او خارج نيست، و ديد که هر چه دارد و هر چه مي کند را واقعا بايد به او نسبت دهد، آنگاه اين بحث مطرح مي شود که آيا او از خود اختياري دارد يا نه؟در واقع اختيار يا جبر صفت فعل انسان است و فعل انسان نيز پس از فرض وجود انسان و وجود يافتن او است به عبارت ديگر فعل انسان، مبتني بر وجود انسان و تا زماني که فردي وجود نيافته است چگونه مي تواند فعلي داشته باشد تا بگوئيم که آيا اين کار او،کاري مختارانه يا از سر اجبار صورت گرفته است.
خلاصه اين که طرح اين بحث در مورد انساني که وجود نيافته است اشتباه است و اين سطحي ترين برداشت از مسأله جبر و اختيار است برداشتي که از تصور عوامانه و کوچه بازاري ناشي شده است.از هر کسي بپرسيم که ايا دارايي بهتر است يا نداري، غنا بهتر است يا فقر، نور بهتر است يا تاريکي و سئوالاتي از اين دست، خواهد گفت: معلوم است که دارايي بهتر است از نداري، غنا بهتر از قر است و نوراز تاريکي و ظلمت بهتر است. خوب بايد گفت که وجود همه اين بهترين بودن هارا دارد؛ وجود، دارايي است، غنا و روشنايي است. و در مقابل آن عدم قرار دارد، عدم يعني نداري، يعني فقر، يعني تاريکي. با اين حال روشن است که انسان ها در مقابل اين سئوال که ايا وجود بهتر است يا عدم، خواهندگفت وجود. اما سئوال مهم اين است که امروز بعضي وقت ها افرادي رامي بينيم که وقتي اين سئوال از ان ها مي شود، کمي مکث مي کنند و گويا مي خواهند بگويند عدم بهتر است!!!!! البته اين از طرفي جاي تعجب دارد و از سويي ديگر نيز مي توان تا حدي حق را بدانها داد. به نظر مي رسد اين گونه افراد تصور درستي از وجود و عدم ندارد. در واقع بايد گفت که آن ها تصور درستي ار عدم ندارند، راکه گمان مي کنندکه عدم يعني چيزي و جائي که انسان ها در آنجا و با آن، ديگر مشکلات و گرفتارهاي اين جهان را ندارند. اما توجه ندارندکه اين نبود مشکلات و گرفتاري هاي واقعا منسوب به عدم نيست بلکه منسوب به وجود است. مثلا بيماري که دچار ضعف نيروي دفاعي و بدني شده است در صورتي سلامتي اش را باز مي يابد که بدنش داراي توان و قدرت دفاعي در مقابل بيماري شود و در واقع از اين نداري رهايي يابد. و اين در واقع يعني اين که يک امر وجودي تحقق يابد. چرا که بيماري، خود اصلا عدم است يعني عدم سلامتي يعني نداري و فقدان توان دفاعي؛ و در مقابل، سلامتي يعني دارايي، يعني وجود توان دفاعي. هيچ گاه موجودي در عدم و با عدمها و نداري ها نمي تواند سلامتي خود را يازبد. از همين جا مي توان دريافت چرا افرادي مي گويند ما دوست نداشتيم به وجود اييم و ما را به اجبار آفريده اند. گويي ما در عدم خود و آنگاه که وجود نداشتيم داراي سلامتي، را حتي، آزادي و چيزهاي خوب بسياري بوديم که اينک با وجود يافتن همه آن ها را از دست داده ايم. چنين گفتاري از سويي از تصور نادرستي در مورد وجود و عدم ناشي مي شود و از سويي ديگر از تصور اشتباهي كه در مورد جبر و اختيار دارند سرچشمه مي گيرد. گويا آنان براين گمانند كه قبل از آفرينش و وجود داشتن در جايي داراي وجود و هستي بوده اند به طوري كه در آنجا نه دغدغه امتحان و سئوال و جوابي را داشتند و نه نيازي بود براي كه براي ادامه امور زندگي به كاري سخت و طولاني تن در دهند با افراد و چيزهاي گوناگون درگير شوند شكست بخورند اندوهگين شوند و ... در يك كلام در دنياي گرگ صفت به سر برند اما اينك با وجود يافتن همه اين ها را دارند. در اين باره بايد گفت كه بحث جبر و اختيار نسبت به افعال انسان سنجيده مي شود و افعال انسان انگاه هست كه انساني باشد تا انساني نباشد فعلي هم نخواهد داشت.
بنابراين انسان بايد اول وجود يابد سپس فعلي انجام دهد بعد ما بگوييم چنين فردي با وجود خدايي قادر مطلق و عالم مطلق آيا اين كار را خودش انجام داده يا او در انجام آن كار مجبور بوده است. در حقيقت ما براي انسان وجودي فرضي اي را تصور تصور كرده ايم وجودي كه برگرفته شده از وجود حقيقي اوست وجودي كه از طرف خالق عالم به او داده شده است آن گاه مي گوئيم مگر كسي از او پرسيد:آيا مي خواهد به اين دنيا قدم بگذارد يا نه؟ خلاصه اين كه طرح اين بحث در مورد وجود نيافته است سئوالي اشتباه است و هر فيلسوف و متكلمي چه در عالم اسلام و چه در دنياي غرب آنگاه كه از جبر و اختيار سخن گفته است اين گونه طرح بحث نكرده است بلكه آنها در مورد انساني سخن رانده اند كه هست انساني كه وجود دارد و گفته اند انسان موجود آيا در فعلش مختار است يا مجبور. و در واقع اگر كسي جبر و اختيار را در مورد انساني كه اصلا وجود ندارد مطرح كند نه تنها بر خطا رفته است بلكه بابرداشتي عوامانه و كوچه بازاري در مورد اين مسأله سخن گفته است. از مجموعه آيات قرآن و اخبار معصومين به دست مىآيد، كه بجز گروه هاي زير كه بسيار محدود هستند، اكثر انسان ها اگر چه به طور موقت و به منظور تذكيه شدن عذاب شوند، در نهايت اهل نجات هستند و اينطور نيست كه اكثر مردم اهل جهنمي باشند:1ـ كافرانى كه علىرغم ارائه حجت به آنان، عناد مىورزند و با حق ستيز مىكنند،2ـ كسى كه به عمد مؤمنى را بكشد،3ـ دشمنى و ستيز با خدا و رسول او و تعدى از حدود الهى،4ـ مرگ با كفرورزى به حق و ارتداد،5ـ مرتكبين برخى گناهان كبيره مانند رباخوارى و زنا (در صورت توبه نكردن).بنا بر ادله مختلفى كه در جاى خود مورد بحث قرار گرفته، خلود در عذاب، ويژه گروههاى خاصى است البته نه اين كه هر مسلمانى به صرف مسلمان بودن از خلود مصون باشد؛ بلكه ممكن است مسلمان نيز به دليل اعمال و فجايعى كه انجام داده است، در جهنم مخلّد باشد.رواياتى در مورد خروج برخى از اهل جهنم از آن مكان وارد شده است از جمله:- اَنس گويد: رسول خدا فرمود: «مردمى از آتش خارج مىشوند»،
(تفسير الميزان عربى، ج 11، ص 39).- جابر گويد: رسول خدا آيه
فاما الذين شقواللّه را خواند و فرمود: «اگر خدا بخواهد مردم شقاوتمندى را از آتش خارج كرده و به بهشت وارد كند آن را انجام خواهد داد»،
(همان مدرك)- ابى بصير گويد: از امام باقر(ع) شنيديم فرمود: «مردمى از آتش خارج مىشوند ... و به بهشت وارد مىگردند»،
(همان مدرك)براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: - معاد و جهان پس از مرگ آيت اللّه مكارم- م الطيب آيتاللّهطيب- معادشناسى، ج 10 آيت اللّه طهرانى