براى يافتن سرنخهاى تاريخى اين مشكل، بايد موقعيت زمانى اين قطعه از تاريخ و نيز سير جريانهاى سياسى و اجتماعى از زمان واقعه تا وفات پيامبرصلى الله عليه وآله به دقت بررسى شود. بر اين اساس، پىگيرى بحث در محورهاى زير ضرورت دارد:
يكم. قبل از تشكيل دولت مدينه به دست پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، مردم شهرهاى بزرگ حجاز و باديهها تحت نظام قبيلهاى به سر مىبُردند.
در اين نظام سرآمد بودن در صفاتى چون سنّ، سخاوت، شجاعت، بردبارى و شرافت معيار گزينش رهبر به شمار مىآمد و رهبر قبيله حق نداشت جانشينى از ميان فرزندان و خويشان خود برگزيند
براى يافتن سرنخهاى تاريخى اين مشكل، بايد موقعيت زمانى اين قطعه از تاريخ و نيز سير جريانهاى سياسى و اجتماعى از زمان واقعه تا وفات پيامبرصلى الله عليه وآله به دقت بررسى شود. بر اين اساس، پىگيرى بحث در محورهاى زير ضرورت دارد:
يكم. قبل از تشكيل دولت مدينه به دست پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، مردم شهرهاى بزرگ حجاز و باديهها تحت نظام قبيلهاى به سر مىبُردند.
در اين نظام سرآمد بودن در صفاتى چون سنّ، سخاوت، شجاعت، بردبارى و شرافت معيار گزينش رهبر به شمار مىآمد و رهبر قبيله حق نداشت جانشينى از ميان فرزندان و خويشان خود برگزيند.
دوم. رسول خدا نخستين كسى بود كه در اين سرزمين، نهادى به نام «دولت» پديد آورد و ارزشهاى فرا قبيلهاى ارائه داد. آن حضرت توانست قبايل مختلف شهرها و باديههاى منطقه را تحت يك نظام واحد متمركز سازد. مردم كه ايشان را پيامبرى آسمانى مىدانستند، تشكيل دولت از سوى او را امرى الهى به شمار آوردند و در برابر آن مقاومت قابل توجّهى نشان ندادند.
سوم. اسلام پيش از فتح مكه، به گونهاى روز افزون در ميان مردم شهرها و باديهها گسترش يافت تا جايى كه سال بعد (نهم هجرت) عام الوفود (سال هيأتها) نام گرفت؛ يعنى، سالى كه مردم دسته دسته در قالب هيأتهاى مختلف، نزد پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله مىشتافتند و اسلام خويش را آشكار مىساختند. البته انگيزه همه اين هيأتها، معنوى نبود و همه تازه مسلمانان بویژه پس از فتح مکه ايمان قلبى نداشتند و نبايد آنان را با مجاهدان و شهيدان نخستين که بر اساس معرفت و ايمان عميق قلبي به اسلام گرويده بودند يکسان انگاشت.
چهارم. يكى از آموزههاى اسلامى - كه پذيرش آن براى مردم بويژة تازه مسلمانان سست ايمان دشوار مىنمود - مسئله تعيين جانشين بود؛ زيرا:
الف. آنان فقط پيامبرصلى الله عليه وآله را داراى بُعد الهى مىدانستند و حكومت فرا قبيلهاىاش را مىپذيرفتند. آنان براي جانشين آن حضرت اين ويژگىاى را بر نمي تافتند. براى اطلاع بيشتر ر.ك: جعفريان، رسول، تاريخ تحول دولت و خلافت (از بر آمدن اسلام تا برافتادن سفيانيان)، ص 27 به بعد.
ب. هنوز بسيارى از مردم خود را به اطاعت محض از دستورهاى دنيوى آن حضرت مقيّد نمىدانستند؛ چنان كه در مواردى چون صلح حديبيهواقدى، محمد بن عمر، المغازى، ج 1، ص 606 و 607. در اين كتاب پس از نقل اعتراض عُمر از وى چنين نقل كرده است: «[من عمر] چنان در شك افتادم كه از آغاز اسلام خود تا آن هنگام، در چنين شكى فرو نرفته بودم». و تقسيم غنايم حنينابن اثير، ابوالحسن على بن عبدالواحد، الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 631.، واكنش اعتراضآميز نشان دادند!
ج. بسيارى از مردم اطاعت از فرمانهاى دنيوى مربوط به بعد از زندگانى پيامبر را نمىپذيرفتند؛ زيرا هنوز از آموزههاى جاهلى - كه به رئيس قبيله اجازه تعيين جانشين نمىدهد - دل نبريده بودند؛ و طبيعى بود كه مسئله رياست دولت را از رياست يك قبيله مهمتر بدانند.
د. هنوز برخى از قريشيان تازه مسلمان، چنان مىپنداشتند كه پيامبرصلى الله عليه وآله در راستاى رقابت قبيلهاى، مسئله نبوت را مطرح كرده است. اين گروه با توجّه به اقبال عمومى مردم به آن حضرت، جرأت مخالفت نداشتند؛ ولى با تعيين جانشين - به ويژه از قبيله بنى هاشم - لب به اعتراض گشودند و با بهرهگيرى از پشتوانه فرهنگ قبيلهاى مردم، اعتراض خويش را روشنتر بيان كردند.
ه . در زمان جاهليت تنها اَشرافى به مجلس مشورتى قريش (دارالندوه) راه مىيافتند كه به چهل سالگى رسيده باشند.جعفريان، رسول، تاريخ سياسى اسلام (1)،(سيره رسول خداصلى الله عليه وآله)، (قم: الهادى، چاپ دوم، 1378)، ص 98. بر اين بنياد، پذيرش جانشين رسول خدا - به ويژه اگر آن فرد داماد پيامبرصلى الله عليه وآله بود و كمتر از چهل سالحضرت علىعليه السلام در آن هنگام طبق قول مشهور 33 سال داشت. داشت - بسيار دشوارتر مىنمود.
پنجم. دو نكته ديگر، پذيرش جانشينى امام علىعليه السلام را دشوار مىساخت:
الف. حضرت علىعليه السلام نزد قريشيان، به سبب دلاورىهايش در جنگهايى مانند بدر و اُحُد و به خاك و خون كشيدن مهاجمان قريش، چهره مثبتى نداشت. اين پديده سبب شد به تبليغات گسترده روى آورند و چهره علىعليه السلام را نزد همه اعراب منفى جلوه دهند!عمر در اين باره مىگويد: «قوم شما (قريش) به شما، مانند نگاه گاو به كشندهاش مىنگرند»: (ابن ابى الحديد، عبدالحميد، شرح نهجالبلاغه، ج 12، ص 9).
ب. مردم قبايل مختلف اين نكته را درك كرده بودند كه با توجّه به لياقتها و استعدادهاى قبيله بنى هاشم، اگر انگاره «جانشينى» در ميان آنان تثبيت شود، هرگز از آن خاندان بيرون نخواهد رفت.
ششم. نگاه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله به جانشينى حضرت علىعليه السلام، الهى و فراتر از روابط قبيلهاى و خويشاوندى بود؛ زيرا آن حضرتصلى الله عليه وآله به حفظ آيين وحى مىانديشيد و طبيعى است كه آشناترين فرد به كتاب و سنت و شجاعترين و كوشاترين شخص در راه گسترش اسلام را برگزيند. البته پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله با وضعيت جامعه آشنا بود؛ از اين رو، از آغاز رسالت، در موقعيتهاى گوناگون و با بيانهاى متفاوت، ويژگىهاى حضرت علىعليه السلام را ياد آور مىشد و از جانشينى او سخن به ميان مىآورد.براى اطلاع از اين موارد، ر.ك: رى شهرى، محمد و همكاران، موسوعة الامام على بن ابى طالب فى الكتاب و السنة و التاريخ، ج 2. آن بزرگوار، سرانجام از سوى خداوند مأمور شد در بزرگترين اجتماع مسلمانان - كه برخى شمار آنها را بيش از يكصد هزار تن دانستهاند - آشكارا اين مسئله را اعلام كندالغدير، ج 1، ص 214. و دغدغه مخالفت جامعه را ناديده بگيرد. قسمتى از آيه 67 سوره مائده - كه از اين دغدغه پيامبر پرده برداشته و به وى ايمنى مىبخشد - چنين است: « ... واللَّه يَعْصمك مِنَ النّاسِ» ؛ «خداوند تو را از [ شرّ] مردم نگه مىدارد».
هفتم. تاريخ درباره بسيارى از حوادثِ مقطع زمانى بين غدير و وفات پيامبراكرمصلى الله عليه وآله ساكت مانده است؛ امّا كالبد شكافى دو پديده مهم آن عصر، شدت اهتمام پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله بر گزينش جانشين و گستره تلاشهاى مخالفان آن حضرت را آشكار مىسازد. اين پديدهها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصيت مهم رسول خدا.
7-1. پيامبر اكرم در واپسين روزهاى زندگىاش، فرمان داد لشكرى عظيم به فرماندهى جوانى نورس به نام اسامة بن زيد، به سمت دورترين مرزهاى كشور اسلامى (مرزهاى روم) رهسپار شود.واقدى، محمدبن سعد كاتب، طبقات الكبرى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، ج 4، صص 54-58. بررسى دقيق اين جريان، نشان مىدهد رسول خداصلى الله عليه وآله در راستاى تثبيت جانشينى حضرت علىعليه السلام به چنين اقدامى دست يازيد؛ زيرا:
الف. در آن هنگام و در آستانه وفات پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، خالى كردن مركز حكومت از نيروهاى نظامى و فرستادن آن به دورترين نقاط، به صلاح جامعه نبود؛ چون احتمال مىرفت پس از وفات پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، بسيارى از نومسلمانان قبايل اطراف سر به شورش بردارند و كيان جامعه اسلامى در معرض تهديد قرار گيرد. آنچه اين تصميمگيرى را در نظر آن حضرت منطقى جلوه مىداد، دور ساختن مخالفان جانشينى حضرت علىعليه السلام از مدينه بود.
ب. انتصاب جوانى هجده ساله،همان، ص 55. به مقام فرماندهى لشكر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب، جز از كار انداختن مهمترينهمان، ص 54 و 56.
دستاويز مخالفان جانشينى امام علىعليه السلام توجيه ديگري نداشت؛ زيرا اسامة بن زيد از جهاتى چون سابقه مسلمانى، شرافت، شجاعت و كاردانى اگر چه ايرادي بر او وارد نبود اما در عين حال سر آمد اصحاب به شمار نمىآمد و از نظر سنى حدود پانزده سال از علىعليه السلام كوچكتر بود. حال با توجّه به آنكه در بسيارى از ويژگىها با حضرت علىعليه السلام قابل مقايسه نمىنمود، در مقام فرماندهى سپاهى عظيم و متشكل از بزرگان صحابه - مانند ابوبكر، عمر، ابو عبيده جراح، عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابى وقاص - قرار گرفت.
ج. دقّت در تركيب سپاه اسامه نشان مىدهد تمام كسانى كه احتمال داشت با جانشينى حضرت علىعليه السلام مخالفت ورزند، ملزم بودند در اين سپاه شركت جويند.مظفر، محمدرضا، السقيفه، ص 81 و 77. حتى كسانى كه به بهانه بيمارى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله از اردوگاه به مدينه باز مىگشتند، با جمله تأكيدى «لعن اللَّه من تخلف عن جيش اسامة»شهرستانى، محمد، الملل و النحل، ج 1، ص 14. روبه رو مىشدند. در مقابل، ياران و موافقان جانشينى حضرت علىعليه السلام چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در اين سپاه معاف گشته و ملزم شدند در مدينه به سر برند.السقيفه، ص 81.
7-2. يكى از پديدههايى كه در واپسين روزهاى حيات پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله تحقّق يافت، پيشگيرى از نگارش وصيت بود. رسول خدا در آن روزها - كه احتمالاً با بالاگرفتن زمزمههاى مخالفت با جانشينى امام علىعليه السلام به شدت نگران اوضاع شده بود - دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندى صريح و ماندگار برجاى گزارد و از گمراهى امت جلوگيرى كند. مخالفان كه اين دستور را با نقشههاى چند ماهه خويش ناسازگار مىديدند، به شدت نگران شدند و با هذيان گو خواندن كسى كه جز وحى چيزى بر زبان نمىراند، از نگارش اين سند جلوگيرى كردند!!
تاريخ در اينجا تنها از يك تن نام مىبَرد؛البكرى، عبدالرحمن، من حياة الخليفة عمربن الخطاب، صص 101 - 107. امّا آشكار است كه تنها يك نفر - بى آنكه جريانى نيرومند پشتيبانش باشد - نمىتواند با رسول خداصلى الله عليه وآله مقابله كند. از اين رو بعضى از نصوص، گوينده اين عبارت را جمع دانسته، از كلمه «قالوا» استفاده كردهاند.همان، ص 104.
هشتم. نخستين تشكيلدهندگان جلسه براى خلافت - كه با هدف تعيين خليفهاى جز حضرت علىعليه السلام در سقيفه گرد آمدند - انصار به شمار مىآمدند. آن هم انصارى كه در همه جا به پيروى محض از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله زبانزد بودند و دوستى آنها با خاندان آن حضرت به ويژه حضرت علىعليه السلام - بر همگان ثابت است.
چرا انصار با اين عجله، آن هم در حالى كه هنوز بدن پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله غسل داده نشده بود، جلسه تشكيل دادند؟ شواهد تاريخى، نشان مىدهد انصار هرگز از جانشينى شخصيتى مانند حضرت علىعليه السلام، هراسناك نبودند و او را ادامه دهنده راه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله مىدانستند.آنان دريافته بودند شانسى براى به قدرت رسيدن حضرت علىعليه السلام وجود ندارد. سرپيچى ياران بزرگ پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله از حضور در سپاه اسامه و نيز مخالفت آنان با نگارش وصيت از سوى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و به احتمال فراوان، حوادث ديگرى كه تاريخ ما را از آن بىخبر گذاشته است، انصار را به اين نتيجه رسانده بود كه مهاجران، انديشه به دست گرفتن حكومت را در سر مىپرورانند و احتمال دارد قريشيانى كه سرانشان در نبرد با نيروهاى انصار كشته شده بودند، با بهرهگيرى از پيوند نزديك قريش و مهاجران، در پى انتقام بر آيند. بنابراين، به سقيفه شتافتند تا طرفداران غصب حق حضرت علىعليه السلام را دست كم از به دست گرفتن كامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئههاى آتى، سهمى از قدرت به دست آورند.
پس انصار و مردم مدينه، همگان حادثه غدير را به ياد داشتند و دلالت آن بر تعيين جانشين را مسلم مىدانستند؛ امّا مشاهده تلاشهاى كسانى كه در جهت مخالفت علنى با غدير گام بر مىداشتند و حركت طرفداران آن واقعه آسمانى را به شديدترين روش ممكن سركوب مىكردند، آنها را از هرگونه تلاش در جهت احياى ياد غدير باز مىداشت.