در عالم اسلام فکر اثرگذاری ویژه خداوند و به اصطلاح اندیشه (لا مؤثر فی الوجود الا الله) را هم در میان متکلّمان, هم فلاسفه و هم عرفا می بینیم. هرچند فلاسفه اسلام
... می در بعضی از اصول اثرپذیر از اندیشه وران یونان بوده اند, ولی تفکّر اسلامی و بویژه کلام و عرفان اسلامی, در اندیشه توحیدی بالا, به شدّت اثرپذیر از ظواهر قرآن و سخنان پیشوایان دین است. برابر این ظواهر و متون, خالق و رب و مدبّر همه چیز خداست. هیچ چیز از دایره قدرت و اراده اش بیرون نیست. پادشاه مطلق و فعّال مایشاء است. از طرف دیگر ما خود را با عالمی رو به رو می بینیم که دارای نظم و نظام قانونمندی است. ظاهر قرآن نیز این امر را تأیید می کند. هر معلولی علّت ویژه و روشن دارد که تا نباشد, معلول وجود نخواهدداشت و نیز هر موجود اثر و فایده خاصّ خود را دارد که در موجود دیگر یافت نمی شود. همچنین نفس خویشتن را چنین می یابیم که دارای اراده و اختیار است و قدرت انتخاب و عمل, اطاعت و عصیان دارد و درنتیجه مکلّف است. سؤالی که در این جا برای متفکّران اسلامی و برای هر متفکّری در هر نظام توحیدی مطرح است, این است: اگر جهان قانومند است, خداوند در آن چگونه عمل می کند و نقش خداوند در پیدایی و پاییدن و ماندن آفریده ها در این نظام قانونمند چیست؟اگر او تنها اثر کننده است, چگونه می توان غیراو را اثر کننده دانست؟ اصل علّیت 1 در این صورت چه مفهوم و جایگاهی خواهد داشت؟اگر از زمین و آسمان و آب و باد و آتش و سنگ و چوب نفی اثرگذاری کردیم, آیا خلاف وجدان عمل نکرده و خلاف قرآن سخن نگفته ایم؟ اگر فعل انسان با اراده خداوند انجام نگیرد, مفهوم آن غیراز دارای حد بودن اراده و قدرت خداوند چه می تواند باشد؟ و اگر آفریننده کارهای بشر نیز خداوند است, مسأله اختیار و تکلیف انسان به چه صورت درمی آید؟در عالم اسلام, فلاسفه, عرفا و متکلّمان هرکدام به گونه ای و براساس مبانی و روش خویش در صدد حلّ مشکل و پاسخ گویی به پرسشهای بالا برآمده اند...
بیشتر