ترجمه ماشینی:
دکتر مک نامارا یک عصب شناس با اشتیاق به درک پدیده های مذهبی است. این کتاب دمی خوشایند برای علم دین است، زیرا مکنامارا علاقهای به استدلالهای خس
... ستهکنندهای که اغلب در آثار مقایسهای مانند این مبهم هستند، ندارد. مک نامارا در بخش اول کتاب برخی از این استدلالها را به طور عمیق بررسی میکند، مانند استدلال «دین توهم است» و چندین مورد از تغییراتی که دین را به «اشتباه عصبی» یا «دستگاه شناختی اشتباه» نسبت میدهند. این استدلالها عمدتاً مبتنی بر فرضیات دلخواه هستند که خود بهطور تجربی ثابت نشدهاند. در عین حال، مک نامارا یک عذرخواهی مذهبی نیست. او همچنین علاقه ای به انتقاد از الحاد ندارد، موضعی که او بیان می کند "صداقت زیادی دارد". او بیشتر علاقه مند به ایجاد یک کار مقایسه ای محکم است که با نگاهی انتقادی و بی طرفانه به عصب شناسی، شیمی عصبی و نورودینامیک که در تفکر مذهبی، مناسک و سایر فعالیت هایی که مذهبی تلقی می شوند، نگاه کند. او با این کار مدلی از "خود" را می سازد که بر حسب مدارهای مختلف مغز مانند قشر جلوی پیشانی، ناحیه پیشانی گیجگاهی و نواحی لیمبیک تعریف می کند و نشان می دهد که چگونه حتی با داده های تجربی جامد کمی که در اختیار داریم، می توان آنها را کنار هم قرار داد. یک نظریه منسجم در مورد عملکرد و مکانیسمهای فعالیت دینی و اینکه چرا این همه همهجا وجود دارد و در بسیاری از موارد در ایجاد تغییرات واقعی برای بهتر یا بدتر شدن مؤثر است. یک همراه خوشآمد برای آثار جاستین بارت، اسکات آتران، دیوید ویلسون یا هاروی وایتهاوس - در واقع، فکر میکنم مکنامارا میتواند به خوبی بتواند مدتی را با نوشتههای کارل یونگ یا آنتونی استیونز بگذراند، زیرا بسیاری از ایدههای مک نامارا به وضوح هستند. به پیشگویی یونگ مفاهیم مک نامارا از "خود ایده آل" (تصاویر کهن الگوی یونگ)، دگرگونی خود (تبدیل نفس) و دیدگاه بیولوژیکی او از طیف بین اسکیزوفرنی و عملکرد طبیعی ذهنی، خود تکه تکه (کمپلکس ها و شکل های ناخودآگاه جمعی) و غیره. یک تطابق نسبتاً تمیز تشکیل دهید. تنها بحث کوچک من این است که مک نامارا در اکثر موارد فقط میتواند نظریه خود را با ادیان رایجتر مانند سنتهای مسیحی یا بودایی مقایسه کند - با این حال، این به دلیل برنامهای از قبل موجود نیست، بلکه صرفاً یک موضوع شخصی خودش است. تجربه. او در اوایل به این محدودیت صریحاً اعتراف می کند و ابراز امیدواری می کند که بتوان تحقیقاتش را در سنت های دیگر مانند بسیاری از ادیان مشرک یا بومی جهان به کار برد. از آنجایی که او این روایات را نادیده نمی گیرد و با آنها محترمانه رفتار می کند، بلکه فقط عدم صلاحیت خود را در آنها اظهار می کند، به نظر می رسد که دستور کار او موضعی کاملاً علمی و غیر انکارآمیز است. علاوه بر این، او از چندین نمونه از گزارشهای دین بومی استفاده میکند تا نشان دهد که چگونه میتوان آن را از دیدگاه او درک کرد، او فقط قادر به پیگیری آنها در هیچ عمقی نیست. به گمان من، کار آینده با انجام مطالعات بیشتر، جزئیات را پر خواهد کرد. مخاطب این کتاب چه کسانی هستند؟ هیچ نظری ندارم؛ به عنوان یک روانپزشک، هیچ مشکلی در پیروی از استدلال های دقیق مک نامارا نیافتم. با این حال، من گمان میکنم که برخی ممکن است در بخشهای عصبشناسی و شیمی اعصاب گم شوند، اگرچه اینها به وضوح برای مخاطبان فنی نوشته نشدهاند. تصور میکنم که یک خواننده غیرعادی تحصیلکرده میتواند با سهولت نسبی در این کتاب پیمایش کند، اما آن را با کمی نمک بپذیرد. امیدواریم این بررسی برای شما مفید بوده باشد.
بیشتر