هایدگر در مطالعات فلسفی خود رویکرد جدیدی به تفکر میگشاید که متفاوت با تفکر متافیزیکی است و از آن با عنوان عام "تفکر وجودی"یاد میکند. آدمی در چنین تفکری، با
... اید گشوده به روی حقیقت هستی باشد و به ندای آن گوش بسپارد. هایدگر متقدم از راه پدیدارشناسی"دازاین" سعی در تقرب به معنای هستی دارد، درحالی که در اندیشۀ متأخر، وی بر شاعرانگی تفکر و حوالت تاریخی وجود، تأکید میورزد. هایدگر بر این باور است که "تفکر وجودی"، تفکری برآمده از هستی و دربارۀ آن است. سرچشمه و متعلق این تفکر خود هستی است؛ هستی بهمثابه "رویداد" که تفکر انسان را از آنِ خود میکند. رویداد خصلتی تاریخی دارد، به این معنی که هستی در ادوار مختلف تاریخ خود، جلوههای گوناگونی دارد و خود را به انحای مختلفی اظهار میدارد. این اظهار، همان موهبت هستی است. پس تفکر باید پذیرا و منتظر موهبت هستی باشد. این موهبت خود را در زبان و شعر مینمایاند که شرط ظهور و آشکار شدن هستی موجودات است. شعر بهمثابه روشنترین پدیدار زبان اصیل، سروده شدن حقیقت را امکانپذیر میکند با خصلت "یادآوری" و "نامیدن"، گشاینده مجلایی برای ظهور حقیقت هستی میشود و این شاعر و متفکر است که باید از این ظهور پاسداری کند. ازاینرو تفکر وجودی با ذات شعر یکی است. با وجود بصیرت ویژهای که تفکر وجودی هایدگر بهمثابه راهی برای تعمق در هستی برای ما گشوده است، پرسشها و ابهاماتی به رهیافت وی به نظر میرسد، از جمله: شائبۀ محدود کردن حقیقت هستی به افق زمان، ابهام دربارۀ ثبات یا تجدد هستی و نهایتاً کمرنگ شدن نقش اراده و اختیار انسانی و تن دادن به گونهای از جبر و دترمینیسم. نوشتار حاضر در صدد است با روش توصیفی- تحلیلی نخست بنیاد "تفکر وجودی"متأخر هایدگر و مختصات آن را تحلیل کند و سپس با رویکردی انتقادی، رهیافتِ هایدگر را مورد نقد و بررسی قرار دهد.
بیشتر