هدف این پژوهش، ارتقای دانش تحلیل گفتمان در راستای ضرورت آشکارسازی نظامهای معنایی پنهان متون صوفیه است. مقامات و متنهای همافق مواد تحقیقاند و دو رویکرد «لا
... اکلاو وموفه» و «فرکلاف» ابزار پژوهشند. روش تحقیق کیفی و بر پایۀ منابع کتابخانهای است. یافتههای نگارنده نشان دادهاست که پیامبراسلام(ص) هنگام حیات نظریۀ«تَقَشَّف»را دال-شکنی نمودند؛ اما با پدید آمدن «دالی تهی» ناشی از فقدان ایشان زهدگرایی که دالی شناور در حوزۀ گفتمانگونگی بود، از فضای خالی بهرهگرفت و دوباره با نام «تصوف» سر برآورد. چون کنش گفتمانی مکانمند است، به بازنمایی مکان گسترده(نیشابور) و مکان کانونی (خانقاه) گفتمان پرداختهایم. فاعلیت ابوسعید، در شکل پیوستاری، نیشابور را به «نا-پیوستاری مکانی»و «مکانی بازپردازی» شده بدل کرد. خانقاه را مکانی«شبکهای-القایی» شمردهایم که در آن، میان مقام نفسی صوفی با مکانش در خانقاه قید تساوی هست. چیدمان معماری خانقاه با چیدمان هندسۀ قدرت در گفتمان صوفیه، توازی دارد. درمکان گفتمانی وجه کاریزماتیک ابوسعید عامل فضایی آرمانیْ استعاری میشود که از قِبَل آن اسطورۀ اخلاص، بین مردم ساری شده، به یک تصور اجتماعی بدل گشته و هویتی نو را رقم میزند. نظام رابطهایِ هویتیابی، کانون رقابت ایجادمیکند. هویتیابی تصوف را به فرقهسازی و غیریتسازی کشاند. تصوف تا عصر ابوسعید با مرزهای گفتمانی و مفصلبندی نو غیریت سازیهایی راتجربهکرد. از تقشف به تصوف زاهدانه و تصوف عاشقانه و به تصوف حلولی و اتحادی و دگردیسی به تصوف کرامت محور. «کرامت» در دو بُعد بیرونی و دروننگری سلطهآور است. کرامت، نمودار قدرت و نظام ایدئولوژیک گفتمان، و تپانچۀ آمادۀ شلیک به مخالفان است. ابوسعید با قدرت کرامت به برجستهسازی گفتمان خودی و به حاشیهرانی گفتمانهای مخالفِ مفصلبندی شده در زنجیرهای همارز، گردِ دالِّ«فقدان کرامت»؛ می-پردازد. نهایتاً «دیگری» به انقیاد یا حذف گرفتار میآید. بین ویژگیهای زبانی( ساختارهای خُرد) گفتمان و کلان ساختارها(ایدئولوژی و قدرت) رابطهای دیالکتیکی هست. در مقامات از واژهسازی، لقبدهی و...تا صدای فعّال نحو زبان قدرت و ایدئولوژی باز تولید میشود. درنتیجۀ کلی، گفتمان ابوسعید در دو سطح کلان وخُرد، اقتدارگرا و تهدیدآور و تک-صدا( همۀ گفتمانها بایدتسلیم قدرت کرامت من باشند.) و جریان اندیشه در دوسطح ساختارکلان و خرد هماهنگ است.
بیشتر