خواجه نصيرالدين طوسي از منظر دو دانش کلام و فلسفه، شخصيتي دوگانه بهنظر ميآيد. زيرا گاهي در يک مسئله علمي دو رأي مختلف داده است؛ يکي به شيوه اهلکلام و ديگري
... به روش فيلسوفان. در وهله نخست به ذهن ميآيد، که خواجه دچار تعارض شده است. براي نمونه، خواجه با ديدگاه فلسفي، اعاده معدوم را جايز نميداند و ازسويي در مقدمات بحث معاد پذيرفته است که اِعدام عالم ممکن و مطابق ادله نقلي است. در اين مقاله به مطالعه «معاد» خواهيم پرداخت و سپس در مقام داوري، احتمالات ممکن را طرح کرده و از ميان آنها، ديدگاهي را که از ديد ما با واقعيت مطابق است، بهعنوان ديدگاه برگزيده انتخاب ميکنيم. اين نوشتار در داوري خود، برپايه عبارات خواجه نصير و درنظر داشتن موقعيت اجتماعي و علمي و ويژگي روزگار زندگي وي که با هجوم گسترده متکلمان بر ضد فيلسوفان روبهرو بود، همچنين باتوجه به شخصيت ميانهرو، حقمحور و دانشدوست مرحوم خواجه، غبار تعارض را از چهره او ميزدايد و چنين حکم مي کند که شخصيت وي متعارضنماست و نه متعارض. اين تحقيق براساس پژوهش در آثار خواجه شکل گرفته است. اين آثار بيشتر بهصورت کتابخانهاي انجام شد. ولي در همه اين موارد کوشيدهايم تا ديدگاه خواجه پس از تحليل و بررسي جهات محتمل، نقل شود. ازاينرو، در جاهايي که نياز بود، از عبارات شارحان نيز، ياري گرفتهايم.
بیشتر