مقاله ادموند گتیه: «آیا معرفت باور صادق موجه است؟» (Is justified true belief knowledge?) توجه قابل توجهی به مفهوم توجیه معرفتی، به ویژه در معرفت شناسی انگلیسی-
... -آمریکایی ایجاد کرد. بحث در مورد مفهوم توجیه معرفتی زمینه مطالعاتی وسیع و متنوعی را تشکیل می دهد که تعداد زیادی از جنبه های مرتبط را پوشش می دهد. در این مطالعه به همه این جنبه ها پرداخته نمی شود. تمایز بین جنبه های "ساختاری" و "دیدگاهی" به عنوان یک ابزار نظری برای محدود کردن دامنه مطالعه به پوشش تنها جنبه های "دیدگاهی" معرفی شده است. اینها به جنبه های مربوط به منظری که توجیه از آن انجام می شود، اشاره دارد، یعنی از دیدگاه اول شخص یا سوم شخص. فصل اول به توضیح مختصری از ماهیت توجیه معرفتی میپردازد و چگونگی ارتباط آن با هدف به حداکثر رساندن حقیقت و به حداقل رساندن کذب را شرح میدهد. مفهوم توجیه معرفتی نیز دارای ویژگی هنجاری است و توجیه را بر حسب ملامت بودن تعریف می کند. در فصل دوم مفهومی از توجیه تعریف شده بر حسب سرزنش مطرح شده است. مفهومی از توجیه که در امتداد خطوط هنجاری تفسیر می شود، به درستی «دئونتولوژیک» نامیده می شود. انتقاد علیه چنین برداشتی حول مسئله اختیاری بودن باور است. دو نوع کنترل بر شکلگیری باور، کنترل مستقیم و غیرمستقیم مورد بحث قرار میگیرد. یک مفهوم ریشهشناختی از توجیه این امکان را برای کسی فراهم میکند که در داشتن یک باور موجه باشد، حتی اگر این باور نادرست باشد. به همین دلیل برخی از معرفت شناسان توجیه تعریف شده در اصطلاحات دئونتولوژیک را رد می کنند. بحث از مفهوم دئونتولوژیک توجیه، مشکل اصلی توجیه اول شخص را به منصه ظهور می رساند، یعنی چگونه می توان از چنین منظری تعیین کرد که آیا شکل گیری باور فرد به حقیقت می انجامد یا خیر. فصل 3 شایستگی و مشکلات توجیه اول شخص را به طور کلی مورد بحث قرار می دهد. مبحث اصول بین الاذهانی به عنوان ابزاری برای دستیابی به حقیقت عینی از منظر ذهنی مورد بررسی قرار می گیرد. وجود و ماهیت چنین اصولی موضوعات بسیار مورد مناقشه است. بسیاری از معرفت شناسان وجود چنین اصولی را به صورت ذاتی انکار می کنند. با این حال، بدون قوانین بین الاذهانی و حقیقت رسان که کسی بتواند به آن متوسل شود، این احتمال وجود دارد که باورهای یک فرد ممکن است صرفاً یک باور باشد، به هر نحوی که توسط سایر اعتقادات فرد پشتیبانی شود. این امر برخی را وادار می کند که توجیه ذهنی را به عنوان یک برداشت معتبر از توجیه معرفتی رد کنند. در فصل 4 «درون گرایی»، جدیدترین اصطلاح برای توجیه ذهنی، در مقایسه با رقیب اصلی معاصر درونگرایی، «برونگرایی» مورد بحث قرار گرفته است. سطوح مختلف درونگرایی که ناشی از الزامات متفاوتی است که برای آگاهی فرد از توجیهکنندههای خود تعیین میشود، و همچنین رابطه بین درونگرایی و دینشناسی، و بین درونگرایی و حقیقت مورد بحث قرار میگیرد. فصل 5 به انتقاد اصلی می پردازد که برون گرایان علیه درون گرایی وارد می کنند، یعنی این که یک پسرفت توجیهی بی نهایت ایجاد می کند. تحلیل ساختار رگرسیون درونگرایانه نشان می دهد که یک پسرفت باطل در کار نیست. نتیجه گیری می شود که مفهوم دیدگاه توجیهی باید در یک نظریه توجیه معرفتی گنجانده شود تا چنین نظریه ای بتواند با موقعیت های معرفتی اول شخص مقابله کند. این همچنین راهبردی را برای انطباق توجیهگران فوری در یک مفهوم «درونگرایانه» از توجیه بدون ایجاد یک پسرفت توجیهی بینهایت فراهم میکند. علاوه بر این، پایههای یک نظریه ادغام درونگرایی درونگرایی را میگذارد.
بیشتر