رابطه عقل و دین همواره یکی از مهمترین پرسشهای اندیشمندان فلسفه و الهیات بوده و هر یک از متفکران با توجه به مبانی و روششناسی خود نگاه خاصی به این عنوان داشته
... هاند. بر اساس رویکرد خاصی در این حوزه به نام «عقلگرایی حداکثری» عقل از میدان وسیعی در حوزه تبیین باورها برخوردار است. با مقایسهی دیدگاه اندیشمندان مسلمان و غربی در فلسفه و الهیات که رویکردی عقلگرایانه اتخاذ نموده اند، می تواند در به وجود آمدن همسخنی میان ایشان و مکاتب مختلف فواید قابل درخوری داشته باشد. در پژوهش حاضر تلاش بر این بوده است تا با بررسی مبانی، روش و گسترهی عقلگرایی دو اندیشمند غربی، از یک سو، و مکتب معتزله از سوی دیگر، به میزان قرابت رویکرد عقلگرایی حداکثری در الهیات مسیحی و کلام اسلامی توجه شود. توماس آکویناس که همه تلاش خود را به کار گرفت تا تصویری خردپسند و عقلانی از آموزههای مسیحی ارائه دهد، عقلگرایی را تا جایی قبول دارد که گزندی به آموزههای ایمان مسیحی وارد نکند. زمخشری نیز به عنوان یکی از مفسرین قرآن کریم شیوهای عقلانی در تفسیر کلام الهی در پیش گرفت. بکارگیری روشهایی نظیر تمثیل در تفسیر قرآن نشان میدهد که وی به هیچ عنوان نمیخواست میدان تفسیر را از عقلانیت خالی کند و هرگونه سخن و حتی ادلّه نقلی را که با استدلالهای عقلی سازگاری نداشت، بپذیرد. قاضی عبدالجبار نیز به عنوان یکی از مهمترین متکلمان جهان اسلام همه تلاشهای خود را به کار گرفت تا به تبیین عقلانی آموزههای دین اسلام بپردازد. عقلگرایی قاضی تا بدانجاست که حتی آموزههای دینی را بر عقل عرضه میکند و معناداری ایمان را به جهت مجهز بودن انسانها به قوه تعقل میداند. کلیفورد معیار سختگیرانهای برای پذیرش باور در نظر گرفت و بیان داشت که در پذیرش هر باوری آنچه که بایسته است لحاظ شود داشتن دلایل و شواهد کافی برای آن است. به باور کلیفورد در پذیرش باور، هیچ معیار دیگری نباید دخیل شود. وجه مشترک توماس، قاضی و زمخشری در این است که با همه تلاشهای عقلانی اما چنین نیست که عنان کار را بطور مطلق به دست عقل سپارند و یافتههای او را در همه حوزههای دینی بر نقل ترجیح دهند، اما کلیفورد که تعلق خاطری به آموزههای ادیان ندارد، خرد را در بررسی باورها مطلق العنان میداند و شاید از این منظر وی را بتوان نماینده عقلگرایی حداکثری به معنای خاصّ آن دانست.
بیشتر