به نظر برخی از مفسران و منتقدان در دورهی مدرن و به طور خاص در زیباییشناسی کانت شکافی میان زیبایی و حقیقت ایجاد شده است. کانت با تأسی از وجه سوبژکتیویستی و ای
... یدئالیستی فلسفهی مدرن ادراک زیباییشناختی و هنری را به صرف «لذت زیباییشناختی» سوبژه تقلیل میدهد و هرگونه وجه «معرفتی» هنر را منکر میشود. در نوشتار حاضر این مسأله را در گفتمانهای مهم زیباییشناسی مدرن با محوریت نقد گادامر بر آن و ارزیابی خوانش او از این مسأله در فصولی چند پی گرفتهایم. پرسشهایی که راهبر ما بودهاند و چارچوب متن رساله را جهت دادهاند به این شرح است: چرا و چگونه در دورهی مدرن (و به ویژه در زیباییشناسی کانت) میان حقیقت و هنر شکاف ایجاد میشود، مبانی و عوامل چنین شکافی چیستند؟ نسبت میان حقیقت و زیبایی در گفتمانهای زیباییشناسی مدرن به چه شیوهای تکوین یافت و مشخصههای هر یک چیست؟ و نهایتاً اینکه راه-حل گادامر (به تأسی از هایدگر) در جهت فراروی از این شکاف چیست و تا چه حد توانسته از چنین شکافی فراروی کند؟ برای درک منظر و نحوهی تفسیر گادامر از شکاف میان زیبایی و حقیقت در زیباییشناسی مدرن با محوریت زیباییشناسی کانتی، ابتدا به طرح و بررسی مولفههای مهم هرمنوتیک فلسفی او پرداخته شده است که در شیوهی تعامل او با سنت زیباییشناسی مدرن بیواسطه دخیل بودهاند. سپس جهت بیان بهتر مسأله و روشن شدن موضوع، مسائل و چارچوب زیباییشناسی، به زمینههای شکلگیری زیباییشناسی به-مثابه یک علم در دورهی مدرن و نیز مولفههای عمدهی آن پرداخته-ایم. حال با این پیشزمینه نسبت میان حقیقت و زیبایی در سه گفتمان مهم زیباییشناسی مدرن (با محوریت کانت، هگل و نیچه) مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. آنچه از بررسی اخیر به دست آمده این است که زیباییشناسی مدرن تکصدا و مبتنی بر یک خوانش واحد نیست، بلکه طیف گستردهای از چندصداییها و چندمعناییها را در بر میگیرد، تا جاییکه در مورد هر کدام از این گفتمانهای محوری بایستی در باب نسبت میان زیبایی و حقیقت حسابی جداگانه باز کرد. اما نکتهی محوری این است که زیباییشناسی بهمثابه یک علم از نگرش سوبژکتیویستی دورهی مدرن همواره متأثر بوده و این امر مبنایی موجه برای پذیرش برخی از نقدهای گادامر و هایدگر بر این سنت است. هایدگر در مقام استاد گادامر چونان حلقهی واسطی است که ما را از مولفههای سوبژکتیویستی دورهی مدرن بهنحو عام و مولفههای زیباییشناسی بهنحو خاص به خوانش انتقادی گادامر رهنمون میکند. او زمینههای نقد بر این سنت را بهنحو کلی فراهم کرد و از تقلیل حقیقت هنر به «استتیک» و صرف لذت زیباییشناختی برآشفت. بنابراین، هایدگر در طرح مجدد نسبت میان حقیقت و زیبایی (هنر) حق تقدم دارد و همو بود که راه را برای گادامر هموار کرد. در ادامه ابتدا گام سلبی گادامر در نقد زیباییشناسی مدرن و چارچوب کلی نقدهای او بر این حوزه مورد بحث قرار گرفت و پس از آن گام ایجابی او با توجه به توسلش به انگارههای بازی، فستیوال و بازخوانی هرمنوتیکی برخی از مفاهیم محوری دیگر در حوزهی هنر و زیبایی به مثابه بدیلی برای «آگاهی زیباییشناختی» و «تمایزگذاری زیباییشناختی» مورد بحث و ارزیابی قرار گرفت. نتیجهای که از این بحث اخیر حاصل شد این است که گادامر با بهرهگیری از چنین انگاره-هایی در دفاع از تجربهی هنری، رخداد فهم و گشودگی حقیقت در سپهر هنر تاحدی توانسته است خود را از برخی از برایندهای سوبژکتیو حاکم بر زیباییشناسی مدرن برهاند و این شکاف را پُر کند، گرچه از جهاتی هنوز برخی از ایدههای زیباییشناسی کانتی را همچنان خواسته یا ناخواسته تکرار میکند.
بیشتر